نظریه های مقابله با استرس

نخستين تلاش هاي انجام شده براي مفهوم سازي استرس، به وسيله عالمان علوم زيست شناسي و فيزيولوژي انجام شده است.علاوه بر اين، طيف وسيعي از علوم رفتاري و سلامت، مانند همه گيرشناسي، روان شناسي شخصيت، روان شناسي شناختي، روان شناسي اجتماعي و پزشکي نيز به درک بهتر مفهوم استرس کمک هاي چشمگيري کرده اند.

مفهوم استرس در زمينه هاي پژوهشي بسيار متفاوتي مانند علوم زيستي و اجتماعي مطالعه شده است. براي مثال، سلي تأکيد مي کند با وجود آن که غالب افراد معتقدند که استرس يک مفهوم منفي مي باشد، استرس به طور ذاني منفي نيست. بر طبق نظر سلي واکنش به استرس مي تواند به مثابه يک انگيزش دروني عمل کند و مقدار قابل قبولي از استرس در رشد و نمو فرد مؤثر مي باشد. مفهوم استرس در علوم مختلف به طرق مختلف تعريف شده است. در علوم مختلف، مفهوم استرس به طرق متفاوتي تعريف شده است و اين مفهوم در الگوهاي نظري مختلف به مثابه يک متغير وابسته، متغير مستقل و يا يک متغير تبادلي مورد توجه محققان قرار گرفته است. با توجه به تفاوت هاي موجود در درک استرس، بررسي مفهوم استرس در طيفي از الگوهاي نظري مختلف، ضروريست.

الگوي مبتني بر پاسخ استرس

خاستگاه الگوي پاسخ محور استرس در علم پزشکي مي باشد. در اين قلمرو پژوهشي، استرس بيانگر شيوه ترجيحي فرد در پاسخ به عوامل استرس زا مي باشد. به بيان ديگر، استرس نشان دهنده الگوي پاسخ جسماني، روان شناختي و عواطف منفي فرد در مواجهه با عوامل استرس زا مي باشد .در الگوي پاسخ محور، استرس به مثابه يک متغير وابسته مورد توجه محققان بوده است.

کارهاي اوليه بر روي استرس بر واکنش هاي فيزيولوژيک نسبت به محرک هاي استرس زا مبتني بوده است. کانن در اولين تعريف از مفهوم استرس، بر واکنش هاي «جنگ و گريز» نسبت به عوامل استرس زا تاکيد کرد. سلي که لقب پدر مطالعات مدرن استرس به وي تعلق گرفت ـ، مطالعات کانن را از طريق مشاهده هاي باليني و مطالعات آزمايشگاهي بسط داد. سلي در تعريف استرس به پاسخ فرد بر مطالبات موقعيتي تاکيد کرد. به منظور تبيين الگوي مبتني بر پاسخ استرس و شناسايي واکنش هاي افراد به عوامل استرس زا سلي الگوي نشانگان انطباق عمومي را بسط داد. سلي فرض کرد که تمام ارگانيسم هاي زنده در پاسخ به عوامل استرس زا، در سه مرحله، تغييراتي نشان مي دهند. اين مراحلـ که به صورت نشانگان انطباق عمومي نام گذاري شد ـ، شامل مراحل واکنش هشدار ،مقاومت و خستگي مي‌باشد. در هر مرحله، پاسخ هاي فيزيولوژيک و رفتاري برانگيخته مي شوند.

در مرحله هشدار، فرد موقعيت را درک مي کند و فعاليت هاي جنگ و گريز به مثابه يک پاسخ طبيعي نسبت به موقعيت تهديد کننده تلقي مي شود. در مرحله مقاومت، فرد تلاش مي کند که از طريق انطباق با شرايط استزس زا خود را در برابر موقعيت تهديد کننده حفظ کند. مرحله خستگي (که گاهي با بيماري و مرگ همراه است) زماهي حادث مس شود که فرد موقعيت را از منابع دروني خود فراتر ارزيابي کند.

اگر چه تعداد زيادي از محققان نظريه سلي را به دليل عدم ارائه تعريفي دقيق تر از مفهوم استرس مورد انتقاد قرار داده اند، اما الگوي نشانگان انطباق عمومي و الگوي پاسخ محور استرس از ديدگاه زيست شناختي حائز نقشي حياتي بوده است. بنابراين، الگوي مبتني بر پاسخ سلي، از طريق ترغيب مطالعات ديگر، محققان را به درک عميق تري از مفهوم استرس رهنمون ساخت.

در مجموع، الگوي مبتني بر پاسخ بر پاسخ افراد نسبت به عوامل استرس زا مبتني مي باشد. بنابراين، از توجه به محيط و يا محرک هاي ديگر ـ که بر الگوي پاسخ افراد در مواجهه با عوامل استرس زا مؤثرند ـ، بازمانده است. در پاسخ به اين انتقادات، محققان در مقابل الگوي مبتني بر پاسخ استرس، الگوي ديگري را پيشنهاد کردند. در اين الگو، که الگوي مبتني بر محرک استرس ناميده مي شود، هدف اصلي محققان شناسايي موقعيت ها يا محرک هاي استرس زا مي باشد.

الگوي مبتني بر محرک استرس

در طول دهه 1980-1970، غالب مطالعات انجام شده درباره استرس بر رويکرد محرک محور، مبتني بوده اند.در الگوي مبتني بر محرک، هدف عمده شناسايي منابع اصلي استرس بوده است. در اين الگو، شرايط اجتماعي مانند فضاي اجتماعي، محيط کاري و روابط به مثابه محرک ها تلقي مي شوند. در ادبيات علمي، استرس به مثابه پاسخ به يک محرک در محيط يا به مثابه يک محرک که در فراخواني پاسخ مؤثر است، تعريف شده است .در الگوي مبتني بر محرک، استرس بُعدي از محيط فرض مي شود که در فرد نسبت به محرک استرس زا واکنشي فرامي خواند. بر اساس اين الگو، استرس به يک ويژگي، رخداد يا موقعيت در محيط اطلاق مي شود.

کاکس با استناد به قانون جهندگي هوک در حوزه مهندسي و استفاده از فلز به مثابه يک نمونه، الگوي مبتني بر محرک استرس را توصيف کرد. بر طبق قانون جهندگي هوک، شکل فلز بر اثر برخورد با يک شي سنگين تغيير مي کند. در صورتي که مواد فاقد سنگيني مورد نياز باشند، شکل اصلي فلز حفظ مي شود. اما، چنان چه سنگيني مواد به از حد جهندگي فلز بالاتر باشد، فلز تغيير شکل خواهد داد. بر اساس اين مثال کاکس رابطه بين انسان و محيط را تبيين کرد. در اين الگو، استرس به مثابه يک متغير مستقل تلقي مي شود و موضوع اصلي مورد سوال در اين الگو اين است که علل استرس در آدمي کدامند؟

افراد در مواجهه با يک عامل استرس زاي يکسان واکنش هاي متفاوتي از خود نشان مي دهند.براي مثال، در حاليکه مواجهه با يک موقعيت يکسان براي عده اي ممکن است با تجربه استرس همراه شود، براي عده اي ديگر، مواجهه با همان موقعيت در يک شرايط زماني همسان ممکن است به تجربه افسردگي و تحريک منجر شود. با وجود آن که الگوي مبتني بر محرک، در تعيين عوامل  استرس زا براي افراد نقش مهمي ايفا کرده است، اکا به دليل عدم توجه به تفاوت هاي فردي در مواجهه با عوامل استرس زا با مجدوديت هايي روبرو شده است. به بيان ديگر، در قلمرو مطالعاتي استرس، از آنجا که الگوي مبتني بر محرک، فاقد توانايي لازم براي تبيين و تفسير پيچيدگي هاي فرايند استرس مي باشد، از طرف برخي از محققان با انتقاد مواجه شده است. براي مثال، ديوتاکيد کرد که با تمرکز بر يک مؤلفه در فرايند مطالعه استرس، ديگر فرايندهاي تشکيل دهنده اين فرايند به طور تصنعي از يکديگر تفکيک مي شوند. يکي از پيامدهاي اين تمايز مصنوعي آن است که موقعيت هاي مختلف با صرف نظر از اين که استرس زا مي باشند يا خير، استرس زا تلقي مي شوند. به بيان ديگر، در پيش بيني پاسخ فردي، تاکيد بر ويژگي هاي موقعيتي به تنهايي ناکافي مي باشند. بنابراين، براي تبيين روابط شناختي و روان شناختي بين فرد و محيط در قلمرو مطالعاتي استرس، نياز به يک الگوي کامل تر احساس مي شود.

الگوي تبادلي استرس

بر خلاف نظريه هاي ديگر استرس، الگوي تبادلي استرس، الگوي رابطه بين فرد و محيط را ـ که به مثابه يک رابطه متقابل تلقي مي شود ـ، بررسي مي کند. در يک رويکرد مرجح تر درباره تعريف استرس، بر تعامل بين فرد و محيط تاکيد شده است. در الگوي تبادلي لازاروس و فولکمن  فرايند استرس به مثابه رابطه ويژه بين فرد و محيط تلقي مي شود که در طي آن فرد مطالبات محيطي اثرگذار بر بهزيستي خود را از از منابع فردي خويش، فراتر ارزيابي مي کند. ديوپيشنهاد کرد که تعريف تبادلي استرس به سه دليل از تعاريف مبتني بر پاسخ و محرک متفاوت مي باشد:

  •  استرس فقط نتيجه يک موقعيت يا يک پاسخ نيست
  •  فرايند استرس مستلزم تبادل بين فرد و محيط است

مقابله و انطباق، قسمت هاي آشکار تبادل بين فرد و محيط مي باشند که در شکل گيري تجارب استرس زا اثرگذارند.

پاين بيان مي کند که در رويکرد تبادلي بر ادراک فرد از مطالبات محيط (يا عوامل استرس زا) و منابع فردي براي مقابله (براي مثال حمايت اجتماعي) ـ که به مثابه مهمترين عوامل تعيين کننده بهزيستي قلمداد مي شوند، تاکيد مي شود. در اين رويکرد فرض مي شود که افراد به طور مستمر محيط اطراف خود را ارزيابي مي کنند و استرس، نتيجه ادراک فرد از عدم انطباق بين مطالبات ادراک شده و منابع در دسترس براي مقابله با آن مطالبات مي باشد. در اين نظريه، فرايند تبادلي دوسوية پاسخ به يک رخداد استرس زا توصيف مي شود. با وجود آنکه، در الگوهاي قبلي، الگوي پاسخ به استرس به صورت يک سويه و خطي توصيف شده بود، در اين الگو، اصطلاح تبادلي به تعامل بين فرد و محيط که در ايجاد يک معناي جديد و منحصر به فرد موثر است، اشاره مي کند. بنابراين، در مقايسه با يک رخداد، ارزيابي از آن رخداد مورد توجه مي باشد. به بيان ديگر، در اين الگو، آنچه براي فرد حائز اهميت مي باشد، تفسير معناي رخداد براي وي در محدوده يک محيط مي باشد. علاوه بر اين، طبق ديدگاه لازاروس و فولکمن، رابطه فرايند محور به دو معناي متمايز اشاره مي کند. اول اينکه فرد و محيط در يک رابطه پويا به سر مي برند که دائم در حال تعيير است و دوم اينکه رابطه فرد و محيط، يک رابطه دوسويه است که در خلال آن فرد و محيط بر يکديگر اثر مي گذارند.

الگوي تبادلي، گاهي به صورت الگوي شناختي/تبادلي/پديدارشناختي استرس نام گذاري مي شود. در الگوي مزبور، تاکيد بر عنصر شناختي، بيانگر آن است که تفکر، حافظه، معنا و اهميت رخدادها در تعيين ادراک فرد از استرس و مقابله، به مثابه عوامل ميانجيگر اصلي و عوامل علّي بيواسطه قلمداد مي شوند.مولفه تبادلي بر تعامل مستمر درک شناختي فرد يا ارزيابي مستمر محيط متغير، اشاره مي کند. عنصر پديدارشناختي، بر نقش ابعاد فردي و وابسته به خصايص فردي اشاره مي کند که در تعيين ادراک فرد از يک موقعيت مؤثر واقع مي شوند. واکنش فرد به عوامل استرس زا، به مقدار قابل قبولي فردي است؛ به بيان ديگر، افراد به شيوه کاملاً متفاوتي به يک عامل استرس زاي مشابه واکنش نشان مي‌دهند.

استرس به مثابه يک سازه چندوجهي است که بر کارکردهاي جسماني و روان شناختي فرد اثرگذارند. استرس به هر مطالبه محيطي، اجتماعي يا دروني اطلاق مي شود که مستلزم سازگاري مجدد الگوهاي رفتاري فردي مي باشد.واکنش به استرس به يک حالت برانگيختگي فيزيولوژيک يا هيجاني  اشاره مي کند که در نتيجه ادراک از استرس يا مطالبه به وجود مي آيد.عوامل استرس نيز به منابع متفاوت استرس اشاره مي کنند.

منبع

ناد علی پور ،بهشته (1394) ، بررسی اثر راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی(بر اساسِ مدلِ لازاروس) بر میزانِ خودکنترلی و سلامت روان: مدلی برایِ ارتقاء سلامتِ روان بر اساسِ نظریۀ علاقۀ اجتماعیِ آلفرد آدلر،پایان نامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه آزاد اسلامی

ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0