نظریه شناختی اعتیاد

نفوذترین نظریه روان شناختی که امروز درباره افسردگی وجود دارد نظریه شناختی است. اساس نظریه این است که یک تجربه معین ممکن است روی دو فرد تأثیر بسیار متفاوتی بگذارد قسمتی از این تفاوت ممکن است به دلیل روش متفاوت نظر آنها درباره ی حادثه حدود شناخت آنها نسبت به آن باشد. آرون یک در کتاب نظریه شناختی و اختلالات هیجان ، اصول نظریه خود را بیان کرده است. به نظر او جنبه های شناختی از قبیل برداشت منفی فرد از محیط خارج، کم بها دادن به خود و نومیدی کلی وی درباره آینده بیش از اینکه نتیجه احساس افسرده باشند به چنین عواطفی دامن می زنند. به نظر بک افراد افسرده هدف های متعالی و دشواری برای خود انتخاب کرده و خود را به خاطر نرسیدن به این هدف های غیر واقع بینانه سرزنش و تحقیر می کنند به تدریج نوعی احساس ناتوانی و بیچارگی به فرد افسرده دست می دهد و باعث ناامیدی و احساس شکست کامل او می شود. به نظر یک ویژگی اساسی، نوعی تغییر در سازمان فکری و شناختی بیمار است. تغییری که در ایجاد دیدگاه های منفی درباره خود و تجارب گذشته و آینده اش منتهی می گردد. بیمار افسرده اساساً خود را فردی بد اقبال و بازنده تلقی می کند. هر کاری را تقبل کند چیزی جز شکست و باخت نتیجه نخواهد داشت. بنابراین از قبول هر گونه هدف یا اقدام به هر کار سازنده ای خودداری می کند و کل آینده را خالی از هر گونه لذت یا موفقیت می داند.

اسناد ؛ نسبت دادن و بی پناهی در افسردگی

عامل شناخت دیگر، نسبتهایی است که شخص به یک رویداد می دهد، روی آور شناختی بک متضمن این پیش بینی است که نسبت دادن های افراد افسرده صورت شخصی دارد. یعنی وقتی چیز بدی اتفاق می افتد، آنان خود را سرزنش می کنند و وقتی که چیزی خوبی رخ می دهد معمولاً آن را به حسن تصادف نسبت می دهند، اندیشه دیگری که در نسبت دادن نقشی بر عهده دارد بی پناهی است. چنین استدلال کرده اند که افراد افسرده در کار تسلط بر محیط احساس بی پناهی می کنند. این نظریه اولین باز توسط سیلیگمن، انتشار یافت. براساس نظریه بی پناهی دست کم این نوع افسردگی هنگامی حاصل می شود که فرد باور داشته باشد برای وی تسلط بر رویدادهای مهم زندگی ناممکن است. با این وجود نظریه تجدید شده بی پناهی بر اهمیت نسبت دادن هایی که افراد در یک موقعیت به منظور تبیین احتمال گرفتار شدن به افسردگی به کار می برند، تأکید می ورزد.

براساس نظریه تجدید نظر شده ی بی پناهی، افسردگی به احتمال زیاد هنگامی رخ می دهد که افراد صفت های منفی را به عنوان حاصل تجربه موقعیت هایی که در آن احساس بی پناهی کرده اند به خود نسبت می دهند، هر گونه مواجهه ی آنان با شخص دیگر فرصتی برای ارزیابی منفی از خود می شود. با این تفاصیل بهترین توصیف برای شناختهای افراد عبارت است از زیاده روی در تصمیم گیری. افراد افسرده موارد مثبت را به حداقل رسانده و موارد منفی را به حداکثر بالا می برند. به نظر می رسد که شناختهای افراد افسرده در تمام مراحل پیشرفت با شناختهای دیگران متفاوت است. توقعاتی که یک فرد افسرده قبل از پاسخ از خود دارد در عمل ممکن است اهمیت آن به اندازه پاداش ها یا تقویت هایی باشد که افراد بعد از یک پاسخ به خود می دهند. افراد افسرده نه تنها پیشرفت خود را سخت گیرانه ارزیابی می کنند و در تقویت پاسخ خود بعد از انجام دادن عملی قصور می ورزند، بلکه سطح توقعات آنان قبل از شروع عمل نیز پایین است.

منبع

رمضان زاده رستمی،عاطفه(1393)، گروه درمانی شناختی-رفتاری بر مولفه های شناختی در کاهش نا امیدی و افسردگی و وسوسه افراد وابسته به مواد افیونی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0