نظریههای شادمانی
دیدگاه روانشناختی: از دیدگاه روانشناسان، شادی یک هیجان ناپایدار است و میتواند برای چند ثانیه، چند دقیقه و چند ساعت ادامه داشته باشد. حال اگر احساس شادی بیش از چند ساعت ادامه یابد و برای مدتها نیز پایدار بماند که به آن احساس خوشبختی یا شادکامی میگویند.
یکی از نظریههای شادکامی از دیدگاه روانشناسی نظریه سطح انطباق؛ نام دارد.بر اساس این نظریه احساس شادکامی هر فرد با مقایسه اوضاع و احوال و شرایط فرد بهبود پیدا میکند به همان نسبت معیار شادکامی فرد نیز بالاتر میرود. به هر حال هر یک از ما احساس شادکامی را با کلمات خاصی تعریف میکنیم که هر چند معنای این کلمات برای همه ما قابل فهم و درک است، ولی همه افراد نمیتوانند تعریف کاملاً مشابهی برای احساس شادکامی ارائه دهند. هر یک از ما در ارائه تعریفی برای شادکامی و تعقیب آن یک هدف نهایی را دنبال میکنیم و تصمیمات اساسی و مهم زندگی خود را بر اساس آنچه که فکر میکنیم ما را خوشبختتر و شادکامتر خواهد کرد، انجام میدهیم.
- از دیدگاه روانشناسی شادکامی در سطح فردی مورد توجه است. شادکامی به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی فرد تصور میشود، یعنی میزان شادکامی هر فرد بستگی به ویژگیهای فرد دارد که دیدش نسبت به زندگی چگونه باشد. عقاید انسان بی حوصله و طمع کار درک میکند. لازم به ذکر است که این نظریه سطح فردی به نتایجی دست یافت که برپایه تحلیل و مطالعههای طولی وآزمایشی بدست آمده است که عبارتند از:
- شادکامی در یک مدت کوتاه کاملاً ثابت است و در مدت طولانی دوامی ندارد.
- شادکامی به شانس یا سودمندی بستگی ندارد.
- شادکامی تنها بعوامل درونی بستگی ندارد،عوامل خارجی یا محیطی در میزان شادکامی نقش دارند.
اساس وراثت در شناخت شادکامی نقش کمی را بر عهده دارد و عوامل روانشناسی فقط قسمتی از این تفاوتها را نشان میدخد. یکی از عواملی که موجب شادکامی در فرد میشود درک فرد از خویشتن میباشد. هنگامی که یک فرد به هستی درونی خویش پی میبرد و بر تواناییهای خود واقف میشود میتواند بر مشکلاتش چیره شود و شرایط زندگی خود را با اتکا بر تواناییهایش توسعه میدهد. زیرا هنگامی که انسانها با مشکلی مواجه میشوند نمیتوانند بی تفاوت از آن بگذرند و سعی میکنند مشکلات خود را با توجه به امکانات موجودی که دارند مدتفع سازند. در زیر به مطالعات برخی روانشناسان که شادکامی را از سلامتی، جوانی، نیرو و دیگر شرایط زندگی مستقل میدانند، میپردازیم.
بریکمن،در مصاحبه با گروهی از افراد که در قرعه کشی مبلغ قابل توجهی پول برنده شده بودند و گروهی که به هیچ عنوان پولی را به دست نیاورده بودند در مورد احساس خوشبختی در شش ماه قبل و بعد از قرعه کشی به این نتیجه رسید که این افراد ؛گروهی که در قرعه کشی پول زیادی به دست آوردهاند, در مقایسه با گروه دیگر در گذشته، حال، شش ماه آینده احساس شادکامی و خوشبختی را تجربه نکردند و در بعضی از جنبهها وضعیت زندگی آنان بدتر از افرادی بوده که پول زیادی را به دست نیاورده بودند. این افراد از فعالیتهای روزمره زندگی خود کمتر لذت میبرند و بعد از چنین تغییر مهمی در زندگی خود نیز لذتهای ساده برای آنان اهمیتی نداشت.
فریدمن، از گروه زیادی از مردم درخواست کرد تا شادکامی را تعریف کنند. نتایج این تحقیق نشان داد که حدود نیمی از گروه نمونه مورد تحقیق وی شادکامی را بر اساس امکان دسترسی به تفریحات، فعالیتهای هیجانآور و اوقات خوش تعریف کردند و به نظر آنان شادکامی یعنی وقتی زندگی مملو از فعالیتهای لذتبخش است. نیم دیگری از گروه در مطالعه، شادکامی را بر اساس عواملی نظیر قناعت، خرسندی، رضایت و رهایی از انواع نگرانیها تعریف کردند. به نظر آنها آرامش درونی یا حالت درونی آرام شامل آرامش خاطر یعنی خوشبختی و شادکامی است. در این تحقیق مشخص شد که گروهی از مردم نسبت به فعالیتهای لذت بخش و گروهی دیگر نسبت به برخورداری از آرامش خاطر تأکید میکنند. اما تفاوت این دو گروه از مردم در تأکیدی است که نسبت به هر عامل داشتهاند. در ادامه باید افزود که تقریباً هر شخصی تشخیص میدهد که اوقات خوش و آرامش خاطر جزء پایههای خوشبختی است و تفاوت مردم با یکدیگر در تأکیدی است که نسبت به این عوامل داشتهاند.
دیدگاه جامعه شناختی
یکی از اهداف اصلی جامعه قرن بیستم تعقیب شادکامی و متداول ساختن آن در بین جامعه است. به طور منحصر به فرد مردم سعی میکنند شیوههای زندگی شان را چنان شکل بدهند تا بتوانند به نحو احسن از آن لذت ببرند. از لحاظ سیاسی حمایتهای فراوانی در این زمینه صورت گرفته است که هدف اصلی آن افزایش شادکامی برای همه اعضای جامعه میباشد و نیز این اعتقاد عمیقاً وجود دارد که ما میتوانیم نسبت به وضعیتی که در ان هستیم خوشحال تر زندگی کنیم.
یکی از نظریههای جالب در زمینه شادکامی نظریه مقایسه اجتماعی است. در این نظریه شادکامی نتیجه یا حاصل این احساس شخص است که اوضاع و احوال و شرایط زندگی فرد بسیار مطلوب تر از اوضاع و احوال زندگی دیگران است. براساس این نظریه میتوانیم با مقایسه زندگی خود با زندگی افراد دیگری که امتیازهای کمتری دارند احساس شادکامی بیشتری بکنیم. یکی از عواملی که در نظریه مقایسه اجتماعی اهمیت کمتری دارد ثروت است. برخلاف تصور عمومی مردم احساس شادکامی و خوشبختی در افراد ثروتمند تفاوت زیادی با احساس خوشبختی در مردم غیر ثروتمند ندارد. شرط این مقایسه آن است که مردم غیر ثروتمند از امکانات اولیه و اساسی زندگی مانند: شغل، خانه، خانواده و نظایر آن برخوردار باشند.
دیدگاه جامعه شناختی شادکامی را به عنوان یک ویژگی ملی تلقی میکند و بر این اصل است که عقاید و ارزشها در تعیین میزان شادکامی نقش اساسی دارد. چشمانداز زندگی اشاره شده در ارزش های مشترک و اعتقادات در بین افراد بعنوان گسترش دهندهی ادراکات فردی به حساب میآیند. همان طور که چشم انداز جمعی بصورت گستردهای یک موضوع ثابت میباشد و قضاوتهای فردی در ارتباط با آن حالتی ایستا دارند.
این نظریه به وسیله تفاوتهایی که بین میانگین شادکامی میان ملتها موجود است مورد تحلیل قرار گرفت و به نتایج ذیل دست یافت:
ثبات جامعه علیرغم وصول نسبی ثبات نسبی دردهه اخیردستخوش تغییرات عمیق ونسبی قرار گرفته است.
میانگین شادکامی بدست آمده درملتها بشرایط زندگی آنها بستگی ندارد.
تفاوتهایی که در بین ملتها وجود دارد را نمیتوان با یک چشم انداز سطحی به زندگی شان توضیح داد.
حال در اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا می توان شادکامی را در جامعه گسترش داد؟
به دلایل ذیل نمیتوانیم شادکامی را در اجتماع گسترش دهیم: 1- قادر نیستیم جامعه را بر طبق برنامه تغییر دهیم اما این موضوع به جوامع صنعتی محدود میشود. 2- پیشرفت موفقیتآمیز جامعه در این باره کمک کمی میکند.
جامعهشناسان در حیطه شادکامی معتقدند که انسانها میتوانند شادکامتر زندگی کنند به شرط آن که نگرش افراد به زندگی در افکار وجودشان ریشهدار شود. تحقیقات علمی برنامهریزی شده در میان ملتها نشان داده است که با شهروندان شادکام میتوانیم جامعهی بهتری داشته باشیم. در بررسی افکار عمومی شادکامی از ارزش والایی برخوردار است و در زندگی مردم اولویت دارد، یعنی مردم بیشتر فعالیتهایی را انجام میدهند که باعث افزایش شادکامی در آنها بشود و بتوانند شادکامتر زندگی نمایند.
بذکر تحقیقاتی که توسط جامعه شناسان وروان شناسان اجتماعی درحیطه شادکامی انجام گرفته است، میپردازیم.
مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه میشیگان آمریکا در سال 1978 مجموعه تحقیقاتی را در مورد میزان شادکامی انجام داد. در پرسشنامهای از مردم خواسته شد تا درباره هیجانهای مثبت و منفی خود در طی چند هفته گذشته اظهار نظر کنند. نتایج حاصل از این بررسیها نشان دادند که 86 درصد از پاسخ دهندگان به دلیل اتمام رسانیدن کارها یا فعالیتی که در دست داشتهاند احساس خشنودی کردهاند، 74 درصد احساس کردهاند که امور بر وفق مراد آنان در جریان بوده است، 74 درصد از پاسخدهندگان نوعی هیجان مطبوع با این احساس را تجربه کردهاند که چیزی برای آنان جالب بوده است، 30 درصد از افراداحساس افسردگی یا احساس ناخشنودی شدید را تجربه کردهاند، 48 درصد احساس بیقراری کردهاند و 22 درصد به دلیل انتقادی که از آنان شده است ناراحت شدهاند. نتیجه این تحقیقات نشان میدهند که هر چند زندگی برای گروه مورد مطالعه دارای پستیها و بلندیهای خاص خود بوده است، بیشتر مردم لحظات خوب را بیشتر از لحظات نامطبوع تجربه کردهاند.
اینگلهارت، میگوید اختلافات چندگانهی ملی در شادکامی معیارهای فرهنگی شناختی را منعکس میکند. او این معیارها را ریشه در تفاوتهای عمیق در نگرش به زندگی بین ملتها میداند. در این زمینه دو مسأله جای ابهام دارد:
- تعصبهای فرهنگی در معیارهای شادکامی
- تفاوت فرهنگی موجود در شادکامی.
بطور کلی محققین در زمینهی شادکامی و خوشبختی به نتایج ذیل رسیدهاند:
- برخلاف آن چه تصور می شود احساس خوشبختی افراد جوانتر و کسانی که در مرحله جوانی هستند، بیشتر از احساس خوشحالی افراد مسنتر نیست.
- میزان خوشحالی مردم روستاها، بیشتر یا کمتر از مردم شهر نشین نیست.
- به نظر نمیرسد که پول، وجهه یا موفقیت اجتماعی کلید خوشبختی یا شادکامی باشد. 4-
- هر چند احتمال ضعیفی وجود دارد که افراد ثروتمند بیشتر از افراد فقیر احساس خوشحالی یا شادکامی منند ولی این تفاوت کمتر از میزانی است که بیشتر در ذهن داریم.
- مردمی که در فقر شدید زندگی میکنند، کمتر احتمال دارد بسیار خوشحال باشند، اما وقتی گروههای با درآمد بسیار بالا را با گروههای با درآمد بسیار پایین مقایسه میکنیم، نتایج حاصل نشان میدهد درصد کسانی که خود را خوشبخت میدانند به نسبت 32 درصد برای گروههای با درآمد بسیار بالا و 25 درصد برای گروههای با درآمد بسیار پایین بوده است.
- روابط و همبستگی اجتماعی دراحساس خوشبختی افرادمؤثرند.
- افرادی که متأهل هستند در مقایسه با افرادمجرد، مطلقه، بیوه به طور متوسط بیشتر احساس خوشبختی میکنند.
- در بین افراد مجرد نیز کسانی که دارای دوستیهای نزدیک و صمیمی میباشند بیشتر از کسانی که فاقد این چنین دوستیها هستند احساس خوشحالی یا خوشبختی را تجربه میکنند.
- مراقبت کردن از دیگران یا احساس این که دیگران از ما مراقبت میکنند، نیز در احساس خوشحالی و خوشبختی مؤثر میباشند.
- احساس رضایت از روابط و همبستگیهای اجتماعی میتواند نقش با اهمیتی را در سلامت روانی و احساس شادکامی ایفا کند.
- احساس شخص نسبت به خودش، بیشتر از عوامل همبستگی های اجتماعی در احساس خوشبختی وی مؤثر است. به عبارتی دیگر، افرادی که نسبت به خود احساس رضایت دارند و نیز احساس میکنند که کنترل امور زندگی خود را بر عهده دارند در مقایسه با کسانی که نسبت به تواناییهای خود کمتر احساس رضایت میکنند یا خود را تحت تسلط نیروهای خارج از درون خود حس میکنند احساس خوشبختی بیشتری را تجربه میکنند.
- مزلو، معتقد است که آدمی ابتدا میکوشد تا نیازهای مربوط به بقای خود مثل آب، غذا، ایمنی و خواب را ارضا کند پس از انکه نیازهای اساسی ارضاء شدند، نیاز آنان به عشق و تعلق و احترام به خویشتن و نیز ارضاء این نیازها میتواند نشاندهنده تفاوت بین کسانی باشد که احساس خوشبختی را تجربه میکنند یا این احساس را ندارند.
- تحقیقات نشان میدهد که به دست آوردن ثروت زیاد غیر منتظره نیز دارای اثرات دائمی اندک در ایجاد احساس خوشبختی در برندگان جوایز لاتاری یا بخت آزمایی بوده است. یکی از توضیحاتی که برای این وضعیت غیر عادی یا غیر متداول میتوان ارائه داد آن است که معمولاً ما خود را با شرایطی که در آن زندگی میکنیم انطباق میدهیم. حتی اعضای حسی ما نیز به سرعت نسبت به سطح خاصی از تحریکات سازگار میشوند.
دیدگاه عصبی– شناختی: بسیاری از روانشناسان معتقدند که هیجانها را میتوان در سه دسته کلی و اساسی یعنی خشم، ترس و شادی طبقه بندی کرد. به اعتقاد این روانشناسان انواع دیگر هیجانها در واقع حالتهای گوناگون همین سه دسته کلی هیجان خشم، ترس و شادی هستند. مثلاً، نفرت، غصب و خصومت اشکال مختلف خشم هستند و اساس هیجانهایی مانند حسادت و احساس گناه، هیجان ترس میباشند. بر اساس این نظریه پایه و اساس هیجانهایی مانند عشق، خوشبختی، شادکامی (خوشی، خوشحالی، خرسندی و سعادت) نیز هیجان شادی است و غمگینی نیز احتمالاً ترکیبی از هیجانهای ترس و خشم است. در واقع، خشم یک هیجان نا مطبوع است و معمولاً در نتیجه ناکامی در موقعیتهایی ایجاد می شود که خارج از کنترل فرد است. ترس نیز با احساس خطر یا مواجهه با موقعیت خطرناک همراه است. ترسها میتوانند واقعی یا غیر واقعی باشند و معمولیترین واکنش فرد در مقابل ترس آن است که از موقعیت ترسآور فرار کند. اما شادی از مطبوعترین هیجانهای اساسی آدمی است مه در عین حال تعریف آن نیز مشکلتر از دو هیجان دیگر است، شادی نوعی احساس نشاط و لذت است.
پلاتچیک، هیجانها را به چهار بعد اصلی تقسیم میکند و جایگاه شادی و نشاط را در این چارچوب مشخص میسازد. در این طبقهبندی هیجانها براساس ابعاد زیر از یکدیگر مشخص شدهاند که عبارتاند از:
- مثبت و منفی.
- نخستین یا مختلط.
- قرار گرفتن در قطبهای متضاد.
- سطوح مختلف شدت.
با توجه به ابعاد بیان شده میتوان شادی و نشاط را عنوان یک هیجان مثبت در نظر گرفت که امکان دارد با هیجانهای دیگر ترکیب گردد. این حالات در قطب متضاد با خشم، احساس گناه و افسردگی قرار میگیرند و میزان شدت آنها تغییرپذیر است.
هار و لوتز، معتقدند که حالات هیجانی بر اساس احساسات مثبت و منفی کوتاه مدت نسبت به یک موضوع معین (واقعی یا خیالی) برانگیخته میشود. مانستد، هیجانها را واکنشهای عاطفی شدیدی تلقی میکند که تابع مراکز دیاسفالیک و شامل تظاهرات نباتیاند و جلوههای آنها در شادی، ترس، خشم و تنفر قابل مشاهدهاند. پژوهشهای گوناگون روانشناسی چهار متغیر اصلی که اجزاء هیجان را تشکیل میدهند، نام میبرند:
- ارزشیابی موقعیتی.
- تغییرات بدنی.
- تجلی هیجانی.
- عمل برانگیخته.
سانتروک،معتقد است که هیجانهای منفی به کاهش سطح عزت نفس و کیفیت روابط با دیگران منجر میشوند در صورتی که هیجانهای مثبت عزت نفس را افزایش میدهند و به گسترش روابط با دیگران میانجامند. در چهارچوب هیجانهای مثبت نشاط هیجانی است که همه انسانها در جستجوی آن هستند و شدت آن نیز مانند هر هیجانی متغیر است.
منبع
ولیجانی،فروغ(1392)، رابطه بین هوش معنوی و شادکامی با رفتار شهروندی سازمانی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی صنعتی وسازمانی،دانشگاه آزاداسلامی ارسنجان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید