نظريه هاي هوش هيجاني

در بين روان شناسان ، سالووي و ماير، به عنوان اولين كساني كه وجود يك مهارت شناختي مهم غير از هوش را مطرح كردند ، شهرت يافته اند .هم چنين دكتر دانيل گلمن،  از نتيجه تحقيقات سالووي و ماير و سايرين در پرفروش ترين كتابش به نام هوش هيجان در سال 1995 استفاده كرد و در اين زمينه ، دو برنامه شناخت خود و رشد اجتماعي براي مدرسه ينوهاون نوشت .از طرفي ثرندایک، استاد دانشگاه کلمبیا اولین کسی بود که مهارت های هوش هیجانی را نام گذاری کرد. اصطلاحی که او به کار برد هوش اجتماعی بود که نشانگر مهارت افراد در کنار آمدن موثر با مردم است  .

لئونل،  هم براي اولين بار مفهوم هوش هيجاني را به زبان آلماني در سال 1966 به كار برد . دكتر ريون بارون،  هم پس از 20 سال تحقيق پرسشنامه هوش هيجاني را ابداع كرد .تاكيد باون بيشتر بر قابليت هاي غير شناختي بوده و پرسشنامه او ميزان خودسنجي افراد در زمينه قابليتهاي غير شناختي را اندازه گيري مي كرد كه به نام پرسشنامه هوش هيجاني (EQI ) معروف است  .

در مورد هيجان و هوش داروين معتقد است،  كه بروز هيجان به صورتهاي مختلف به خودي خود هميشه سودمند و كارآمد نيستند بلكه جلوه هايي از رفتارهاي سازش پذير قبلي هستند . پلوچيك ، نيز معتقد است كه هشت هيجان اصلي يا واكنشهاي بدني الگودار وجود دارند كه هركدام با فرايند زيستي همه گونه ها  مطابقت و سازگاري دارد . همچنين نظريه پردازان ديگراستدلال مي كنند كه هيجانها داراي بافت زيستي و فطري نيستند ، بلكه بارتاب و نمايش آنها معلول يادگيري است .

 جان ماير ، معتقد است كه هوش هيجاني  مجموعه‌اي از توانايي‌هاي ذهني است كه به شما كمك مي‌كند احساسات خود و ديگران را درك كنيد و در نهايت به توانايي تنظيم احساسات خويش نايل گرديد .در اين باره استيوهين ،  نيز عقيده دارد كه هوش هيجاني عبارت است از توانايي مهار عواطف و تعادل برقرار كردن بين احساسات و منطق، به طوري كه ما را به حداكثر خوشبختي برساند .همچنين تراويس برادبري وجين گريوز ،  مي گويند هوش هيجاني همان توانايي شناخت، درك و تنظيم هيجان‌ها و استفاده از آنها در زندگي است .

از ديد گلمن، هوش هيجاني اين گونه تعريف شده است : مجموعه ي مهمي كه آن را هوش هيجاني مي ناميم شامل تواناييهايي است كه فرد بتواند انگيزه ي خود را حفظ نمايد، در مقابل ناملايمات پايداري نمايد و تكانشهاي خود را كنترل كند و كاميابي را به تعويق بياندازد، حالات روحي خود را تنظيم نمايد و نگذارد پريشاني خاطر ، قدرت تفكر او را خدشه دار سازد ، با ديگران همدلي كند و اميدوار باشد .گلمن نيز ادعا نمود كه هوش هيجاني سازهاي مناسب براي موفقيت شغلي  و كاري و به طور كلي موفقيت در زندگي است  .

دانيل گلمن،  ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هوش هیجانی می گوید: هوش شناختی در بهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های زندگی است در حالیکه 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند. در حقیقت هوش هیجانى عدم موفقیت افراد با ضریب هوش بالا و همچنین موفقیت غیرمنتظره افراد داراى هوش متوسط را تعیین مى کند. به طوریکه مطالعات انجام شده در زمینه هوش هیجانی بیانگر آن است که افرادی که دارای هوش شناختی بالا و هوش هیجانى پایینی هستند در زندگی کاری و خصوصی خود موفق نیستند و برعکس افرادی که هوش شناختی پایین و هوش هیجانى بالایی دارند به موفقیتهای بسیاری در زندگی کاری و خصوصی خود نائل می گردند. بنابراین هوش هیجانى پیش بینى کننده موفقیت افراد در زندگی کاری و خصوصی است  .

 گلمن ابعاد تاثير پذير از هوش هيجاني را شامل افزايش بازدهي شهصي ، موققيت شغلي ، پرورش و افزايش خلاقيت ، افزايش عملكردهاي گروهي ، انگيرش و كاهش فشار رواني افراد ميداند . به اعتقاد ديگينز، هوش هيجاني به افراد در زمينه آگاهي بيشتر از روش هاي بين فردي، شناسايي و مديريت تأثير عواطف بر تفكر و رفتار، توسعه توانايي تشخيص تحركات اجتماعي در محيط كار و درك چگونگي مديريت روابط و بهبود آن ها كمك مي نمايد . هوش هیجانی اما به طور كلي تعريف‌هاي هوش هيجاني به‌رغم ظاهر متنوع و متفاوتشان، همگي روي يك محور اساسي تأكيد دارند و آن هم آگاهي از هيجانات، مديريت آنها و برقراري ارتباط اجتماعي مناسب است  .پيتر سالوي و جان ماير در سال 1990، مفهوم اساسي نظرية خود را براي اولين دفعه با عنوان «هوش هيجاني» به چاپ رساندند .

سالوي ضمن اختراع اصطلاح ، سواد هيجاني  به این حيطه ها اشاره كرد كه عبارتند از:

  •  خودآگاهي(شناخت حالات هيجاني خويش)
  •  اداره كردن هيجان‌ها (مديريت هيجان‌ها به روش مناسب)،
  •  خود انگيزي، كنترل تكانش‌ها (تأخير در ارضاي خواسته‌ها و توان قرار گرفتن در يك وضعيت رواني مطلوب)،
  •  تشخيص دادن وضع هيجاني ديگران، همدلي، برقراري­ رابطه با ديگران .

با وجود اظهارنظرهاي مختلف دربارة هوش هيجاني، مي‌توان گفت سالوي و ماير نخستين تعريف رسمي از هوش هيجاني را در سال 1990 بدين صورت منتشر كردند : توانايي شناسايي هيجان‌هاي خود و ديگران و تمايز بين آنها و استفاده از اين اطلاعات براي هدايت تفكر و رفتار فرد . در سال 1980، رون بارـ آن،  اولين بار مخفف بهرة هيجاني را براي اين دسته از توانايي‌ها به كار برد و اولين آزمون را در اين مورد ساخت .  بار ـ آن، هوش هيجاني را عامل مهمي در شكوفايي توانايي‌هاي افراد براي كسب موفقيت در زندگي تلقي مي‌كند رون بار- آن، با طرح الگوي چندعاملي براي هوش هيحاني، آن را مجموعه‌اي از استعداد‌ها و توانايي‌هايي مي‌داند كه افراد را در جهت سازگاري مؤثر با محيط و كسب موفقيت در زندگي آماده مي‌كند؛ اين توانايي‌ها در طول زمان تغيير و رشد مي يابد با روش‌هاي آموزشي قابل اصلاح و بهبود است.

کوپر، ساواف،  هوش هیجانی را بر مبنای دانش اولیه تناسب هیجانی، عمق هیجانی و کیمیا گری هیجانی تعریف کرده اند. در این تعریف دانش اولیه هیجانی آگاهی و دانش فرد از ماهیت و کنشوری احساسات خود است. تناسب هیجانی، در بر گیرنده انعطاف پذیری و میزان شدت احساسات و هیجانات می باشد. عمق هیجانی استعداد رشد و تقویت یا عمق بخشیدن به هیجانات تعریف می شود و کیمیاگری هیجانی، توانایی بهره گرفتن از احساسات و هیجانات در راستای خلاقیت تعریف می شود  .

از نظر گلمن، هوش هيجاني دست كم چهار حوزه دارد:

  •  آگاهي هيجاني (براي مثال، توانايي جدا كردن احساسات از اعمال )
  •  مديريت هيجانات (براي نمونه، توانايي كنترل عصبانيت)
  •   تشخيص هيجانات ديگران (براي مثال، ديدن دنيا از دريچة چشم ديگران)
  •  اداره كردن روابط (تواناي حل مشكلات و روابط ) .

به نظر گاردنر ، هوش هيجاني نيز داراي دو مؤلفه است:

  • هوش درون‌فردي: نشان دهندة آگاهي فرد از احساسات و هيجانات خويش، ابراز باورها و احساسات شخصي واحترام به خويش و تشخيص استعداد‌هاي ذاتي، استقلال عمل در انجام كارهاي مورد نظر، و در مجموع ميزان كنترل شخص بر هيجان‌ها و احساسات خود است؛
  •  هوش ميان‌فردي: به توانايي درك و فهم ديگران اشاره دارد به دنبال آن است كه بداند چه چيزهايي انسان‌ها را بر مي‌انگيزاند و چگونه مي‌توان با آنها همكاري داشت. به نظر گاردنر، احتمالاً فروشندگان، سياست‌مداران، معلمان، متخصصان باليني و رهبران مذهبي موفق، هوش ميان‌فردي بالايي دارند   .

از نظر وي سينگر،  هوش هيجاني استفاده هوشمندانه از عواطف است.  به اين صورت كه شما آگاهانه از عواطف خود استفاده مي كنيد و رفتار و تفكرات خود را در جهت اهداف خود هدايت مي كنيد تا به نتايج جالب توجهي دست يابيد . به طور كلي سه رويكرد در هوش هيجاني وجود دارد :

  • گلمن ، فرض مي كند كه هوش هيجاني شامل خصيصه هايي مثل انگيزش ، خوش بيني ، سازگاري و گرم بودن است كه مي تواند موفقيت در روابط انساني ، كار و زندگي را پيش بيني كند .
  • ماير و سالوي ، يك الگوي مبتني بر توانايي در هوش هيجاني ارائه كرده وهوش هيجاني را بعنوان مجموعه  توانايي هايي كه درك،ابراز،جذب و هدايت هيجانها به منظور بهبود رشد هيجاني و هوشي در نظر ميگيرند .
  • بار – ان ، يك الگوي شخصيتي يا آميخته از هوش هيجاني ارائه كرده است كه در آن بركنار آمدن با اضطراب تاكيد زيادي شده ، او هوش هيجاني را اين گونه تعريف كرده است : مجموعه اي از توانايي ها و مهارت ها ي هيجاني،فردي و اجتماعي كه افراد را قادرميسازد تا بطور اثر بخشي با فشارها و تقاضاهاي محيطي كنار بيايند .

نظريه هوش هيجاني بار – اون : مدل دیگر در حیطه رویکرد مختلط به هوش هیجانی، «مدل بار- آن» است. “بار- آن” در سال ۱۹۹۷ مدلی چندعاملی برای هوش هیجانی تدوین کرده است. ازنظر وی هوش هیجانی شامل : مجموعه‌ای از توانایی‌ها، کفایت‌ها و مهارت‌های غیرشناختی است که توانایی فرد را برای کسب موفقیت در مقابله با احتیاجات و فشارهای محیطی تحت تاثیر قرار می‌دهد.

صفات هیجانی در این نوع هوش رکن اساسی است که آن را از هوش شناختی متمایز می‌کند. هوش هیجانی فرد یک عامل مهم در تعیین توانایی موفقیت در زندگی است و به طور مستقیم سلامت روانی وی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. هوش هیجانی همچنین با سایر تعیین‌کننده‌های مهم در توانایی فرد برای موفقیت در مقابله با اقتضائات محیطی مانند شرایط و پیش آمادگی‌های زیستی- طبیعی، استعداد عقلی- شناختی و واقعیت‌ها و محدودیت‌های درحال تغییر محیط نیز ترکیب می‌گردد .  “بار- آن” ، نشان داد که افراد دارای سن و جنس متفاوت نیم‌ رخ ‌های بهره هیجانی متفاوتی دارند. هوش هیجانی حداقل تا سن میانسالی افزایش نشان می‌دهد. افراد در دهه ۴۰ و۵۰ بهره هیجانی بالاتری نسبت به جوان‌ترها و مسن‌ترها دارند  .

حاجی‌زاده ، به نقل از جک بلاک، زنان و مردان با هوش هیجانی بالا را چنین توصیف می کند:

مردان با هوش هیجانی بالا، در روابط اجتماعی؛ متعادل، شاد و سرزنده‌اند و در مقابل افکار نگران‌کننده یا ترس‌آور مقاوم‌اند. آنان ظرفیت بالایی برای تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود داشته، مسئولیت پذیر، دلسوز و با ملاحظه‌اند. چنین افرادی با خود، دیگران و اجتماع احساس راحتی دارند و از زندگی عاطفی غنی برخوردارند.  زنان باهوش هیجانی بالا، علاقه‌مندند که احساساتشان را مستقیما بیان کنند، راجع به خود مثبت فکر می‌کنند و مانند مردان هم گروه خود، اجتماعی و گروه‌گرا هستند.

اینان شاد و آسوده خیال‌اند و به ندرت احساس نگرانی و گناه می‌کنند، زندگی برای آنان سرشار از معنا است و برای این‌که بتوانند شوخ طبع، خودانگیخته و درمقابل تجارب عاطفی پذیرا باشند، به قدر کافی با خود راحتند.  هوش هیجانی آگاهی از احساس و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم‌های مناسب در زندگی و توانایی تحمل کردن ضربه‌های روحی و مهار آشفتگی‌های روحی است، توانایی پس راندن افسردگی و یاس در هنگام تفکر و امید داشتن است . بار- آن، هوش هیجانی را مشتمل بر۵ مولفه می‌داند که با استفاده از پرسشنامه بهره هیجانی “بار- آن” سنجیده می‌شود و این ۵ مولفه دارای ۱۵ خرده مقیاس است .

مولفه هاي درون فردي : كه شامل:

  • خود آگاهي عاطفي  : توانايي اگاهي يافتن از عواطف خود و درك آنها .
  • جرات ورزي : توانايي ابراز عواطف و ابراز خود به نحوي مفيد و سازنده .
  • حرمت نفس : توانايي درك و ارزيابي صحيح و مطلوب خود .
  • خودشكوفايي : توانايي حركت براي تحقق اهداف خود و شكوفا نمودن توانايي بالقوه فردي خود .
  • استقلال : توانايي اتكابه خود و رهايي از وابستگي به ديگران ، است .

مولفه هاي سازگاري : كه شامل ،

  • واقعيت آزمايي : توانايي اعتبار بخشي عيني و بيطرفانه به افكار و احساسات .
  • انعطاف پذيري : توانايي انطباق و سازگار نمودن احساسات و افكار خود با موقعيت هاي جديد .
  • حل مسئله : تتوانايي حل مسائل فردي و بين فردي مي باشد .

 مولفه هاي خلق و خوي عمومي : شامل :

  • خوش بيني : توانايي مثبت بودن و مثبت ديدن زندگي .
  • شادكامي : احساس رضايت مندي از خود و ديگران  است .

مولفه هاي بين فردي : اين بعد هم شامل :

  • همدلي : توانايي آگاهي يافتن از عواطف ديگران و درك آنها .
  • مسئوليت پذيري اجتماعي : توانايي شناخت مسئوليت هاي خود در مقابل اجتماع و درك اين موضوع كه جزيي از يك گروه اجتماعي هستيم .
  • روابطه بين فردي : توانايي برقراري روابط خوب و مطلوب با ديگران است .

مولفه هاي كنترل نقش ها : كه شامل :

  • تحمل استرس : توانايي مديريت عواطف خود به شكلي موثر .
  • كنترل تكانه : توانايي كنترل عواطف است .

نظريه هوش هيجاني گلمن : نظريه هوش هيجاني گلمن جامع ترين و معتبرترين نظريه در ميان مدلهاي هوش هيجاني است كه اجزاء تشكيل دهنده آن به شرح ذيل است :

  • خود آگاهي : شناخت احساسات و عواطف خود به طور آني و عميق و استفاده از آن براي راهنمايي در تصميم گيري هاي مناسب .
  • خود تنظيمي : توانايي مهار و مديريت هيجانات و حفظ آرامش براي كمك به تصميم گيري و بهره گيري از توانمندي هاي شناختي به نحو مناسب، هماهنگي با هيجانات به نحوي كه به جاي اختلال در كارها ، در تسهيل آن به ما ياري رساند  .
  • خود انگيختگي : استفاده از عميق ترين علايق خود براي حركت دادن و هدايت به سمت اهداف تا كمك كند پيشقدم شده و در جهت تكامل و پيشرفت تلاش كنيم ، نه اينكه منتظر مانده تا اينكه يك واقعه يا شخص باعث ايجاد انگيزه و حركت در ما گردد .
  • مهارت همدلي : درك آنچه افراد احساس ميكنند ،توانايي در نظر گرفتن ديدگاه هاي ديگران و توسعه حسن تفاهم و هماهنگي با انسانهاي گوناگون بمنظور ارتقاي كار گروهي ؛ بويژه در محيط كاري و سازماني .
  • مهارت هاي اجتماعي : در روابط با ديگران ، به خوبي كنار آمدن با عواطف خود و ديگران، فهم دقيق موقعيت ها و شبكه هاي اجتماعي ، مهارت خوب گوش كردن و خوب ابراز وجود كردن ، حل تضادهاي و تعارضها و استفاده از اين مهارت ها براي متقاعد سازي رهبري و مديريت  .

خانم سوزان دون مي گويد: هيجانها مي توانند عامل كاهش بهره وري ، ضعف قضاوت ،‌تصميم گيري غلط ، جذب كاركنان نامناسب ، از دست دادن كاركنان لايق ، بي انگيزگي كاركنان ، فقدان كار گروهي و خود مديريتي و در نتيجه كاهش عملكرد شوند و در عوض عامل افزايش بهره وري ، قضاوت صحيح ، تصميم گيري هوشمند ، استخدام افراد شايسته و حفظ آنها ، ايجاد انگيزه در ديگران ، كار گروهي قوي و خود مديريتي و در آخر افزايش عملكرد كاركنان نيز محسوب شوند  .

  • در مورد نظريه ماير و سالووي و كارسو ، اين است كه هوش هيجاني بر عملكرد كاري و شغلي و تعاملات بين فردي تاثير مي گذارد  .
  • گلمن همچنين مدعي گشته كه چون هوش هيجاني تقريبا تمام جنبه هاي زندگي كاري را تحت تاثير قرار مي دهد  افرادي كه داراي هوش هيجاني بالاتري هستند داراي عملكرد بهتري نيز خواهند بود .

همچنين دي و كارول رابطه بين ابعاد مختلف هوش هيجاني توانايي مدار را با عملكرد در تكاليف تصميم گيري مورد اندازه گيري قرار دادند . آنها پي بردند كه ادراك هيجاني به تنهايي با عملكرد بهتر در اين نوع تكاليف تصميم گيري  مرتبط است . به نظر دانيل گلمن ، قابليت هيجاني نشان ميدهد چقد از توان بالقوه ما ميتواند به تواناييهاي ضمن كار تبديل شود . هريك از ظرفيتهاي هوش هيجاني در عملكرد شغلي موثر بوده و داراي ارتباط داخلي با هم است . اين قابليتها در برگيرنده اثرات مشخصي بر ديگران بوده است و يا توان سلسله مراتبي را دارد ، ظرفيت هاي هوش هيجاني بر پايه يكديگر استوارند  ويا هر يك از ظرفيتهاي مزبور شرط لازم هستند ولي كافي نمي باشند ؛ داشتن هوش هيجاني به هيج وجه متضمن شايستگيهاي مورد نياز نيست اين ظرفيتها بايد پويا باشند : مشاغل مختلف شايستگي متفاوتي را مي خواهند .

منبع

زارع،ابراهیم(1392)، رابطه بين هوش هيجاني ومهارتهاي ارتباطي با عملكرد شغلي،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی صنعتی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0