مهم ترین مشکل در زنجیره های تامین چیست ؟
يكي از مهمترين مشكلات در بسياري از زنجيرههاي تامين، محدوديت آنها در درك و دستيابي به تقاضاي واقعي است. از آنجا كه زنجيرههاي تامين، تمايل دارند كه سطوح مختلفي از موجودي را بين نقطه توليد (محل توليد) و محل بازار نهايي برقرار نمايند، لذا بهجاي توجه و تمركز بر روي تقاضا، به پيشبيني متكي ميشوند. نقطهاي كه در آن تقاضاي واقعي در يك زنجيره تامين به كمك اطلاعات رسيده حاوي نيازمنديهاي مشتري تعيين ميگردد “نقطه جدايش” ناميده ميشود، و در واقع اين نقطه جائي است كه در آن سيستم كششي بازار به سيستم فشاري (رو به جلو) ميرسد (حد فاصل زنجيره تامين كششي و فشاري). اين نقطه از زنجيره تامين در حقيقت بخشي از زنجيره تامين با رويكرد توجه به سفارش مشتري را از بخش ديگري از زنجيره تامين با رويكرد توجه به برنامههاي تعيينشده جدا ميكند.در گذشته اين نقطه، نقطه نفوذ تقاضا ناميده ميشد.در هر حال مساله اين نيست كه تقاضا چقدر نفوذ ميكند، بلكه اين است كه در اين نقطه چه ميزان از تقاضاي واقعي بازار قابل درك و مشاهده است. سفارشها كه در واقع ناشي از به هم پيوستن تقاضاها هستند، عموما با تاخير و ابهام ناشي از اقدامات وتصميمات واسطهها مواجه .بهعبارت ديگر تقاضاها باید بازتاب نيازمنديهاي جاري در بازار مصرف نهايي به بهترين صورت ممكن باشند. نقطه جدايش، آن بخش از زنجيره عرضه را كه براي تحويل و ارضاء مستقيم نيازهاي مشتريان آماده ومهيا شدهاست، از بخشي كه بر پايه برنامهريزي و پيشبينيهاي اوليه بنا شدهاست، متمايز ميسازد . در دنياي واقعي در حقيقت “دو نقطه جدايش” وجود دارد. اولين نقطه جدايش كه قبلاً مورد اشاره قرارگرفت، به نقطه جدايش مواد و قطعات مربوط ميشد و بيانگر موجودي استراتژيك بصورت نگهداري مواد در سطح كلي و اوليه بود. دومين نقطه جدايش به نقطه جدايش اطلاعات برميگردد. نظر برخي از متخصصين اين است كه اين نقطه بايد تا جاي ممكن در دورترين محل در حركت به سمت جلو همجهت با زنجيره تامين قرار گيرد؛ يعني دورترين نقطه از ابتداي زنجيره و در جايي كه اطلاعات تقاضاي نهايي واقعي ايجاد ميگردد. ميسون- جونز و تاويل بهوسيله شبيهسازي، تاثير سودمندي را كه بازخورد اطلاعات ميتواند بر روي كاهش بههمريختگي و ابهام در تقاضا داشتهباشد، اثبات نمودهاند. جانسون عنوان نمود كه اهميت چهار عامل اصلي موفقيت دركسب و كار شامل كيفيت، زمان تحويل، هزينه و سرعت دسترسي در طول زمان ثابت نيست و تغيير مي كند. اين نكته، به اين معني است كه شركتها نياز دارند كه استراتژي زنجيره تامين خود را بهطور مرتب و با توجه به گذر زمان، تنظيم و بهروز نمايند. لذا بهصورت دورهاي، “برندهساز”های جديدي در بازار پيدا ميشوند كه اهميت برندهسازهاي قبلي را تنزل داده و آنها را به “توصيفكنندههاي بازار” تبديل ميكنند. اين تغيير دروني و چرخشي، كاملاً مرتبط با ظهور مفهوم ناب در داخل سازمانها و به دنبال آن مفهوم چابكي بودهاست. بنابراين در مراحل ابتدايي بازار، اين مفهوم ناب است كه حكمفرماست؛ بعنوان مثال مي توان از مدل T هنری فورد نام برد، كه دستيابي به نفوذ در بازار را بر پايه سياست كاهش هزينهها تامين ميكند. همچنان كه بازار رشد كرده و بالغ ميشود، و تقاضا براي محصولات متنوعتر فزوني مييابد، رويكرد چابك جايگزين ناب ميگردد. بههرحال، امروز كه ما وارد هزاره سوم شدهايم، ظهور زنجيرههاي تامين جهاني را با تكيه بر خطمشیهای مشترك بهوضوح شاهد هستيم. اين زنجيرههاي نوظهور، در واقع محدوده استراتژيهاي دوگانه “ناب/ چابك” است كه نيلور در كتابش از آن با عنوان مدل تلفيقي “ناب- چابك ” نام ميبرد. اين ايدهها را ميتوان در مدل تحولي/ مهاجرتي نشان دادهشده در جدول 2-2 مشاهده نمود. بنابراين مدل، در اوايل دهه 80 میلادی برندهساز بازار، كيفيت بود كه در واقع به زمينه اصلي رقابت صنايع غرب با ژاپن تبديل شد و توسط فرآيندهاي ناب داخلي ايجاد ميشود. اين روند با اجراي سيستمهاي زنجيره عرضه ناب دنبال شد كه بر روي هزينهها اثر گذاشت، اما هنوز كالاها در سيستم فشاري و روبه جلو وارد بازار ميشد و هدف اصلي رفع نياز مشتري نبود. سپس عصر دستيابي به نقطه تفكيك و مفهوم رويكرد “ناب-چابك” فرا رسيد. زنجیره تامین ترکیبی ناب-چابک زنجیره تأمینی است که از ابتدا تا نقطه انفصال به صورت ناب و هموار در نظرگرفته میشود، یعنی تا جاییکه فرآیندهای متنوعسازی محصول شروع میشود، یا جاییکه نوسانات تقاضا اثر خود را در فرآیند تولید میگذارد و از این نقطه به بعد سیستم تولید از الگوی چابک پیروی خواهدکرد.
منبع
جعفری پور ،علی (1393) ،بررسی رابطه همسویی بین مشخصه های محیطی کسب و کار ،اولویت های رقابتی و ساختار زنجیره تامین با عملکرد کسب و کار ،پایان نامه کارشتاسی ارشد مدیریت بازرگانی ،دانشکده علوم اداری و اقتصادی دانشگاه فردوسی مشهد
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید