مفهوم و تعریف هوش چیست؟
نظریه های جدید درباره هوش انسانی به انواع مختلفی ازهوش اشاره کرده اند که هرچند برخی انواع آن دارای همبستگی ضعف یا متوسطی با یکدیگرنداما برخی انواع رانیزبایدغیرهمبسته یا مستقل ازیکدیگر دانست.دراین میان میتوان به انواعی ازهوش شامل هوش اجتماعی ، هوش فرهنگی ، هوش عاطفی یا هیجانی ،هوش بدنی ، هوش موسقیایی وهوش زبانی اشاره کرد.اگرچه پژوهش های اولیه تمایل دارند به اینکه هوش رابه گونه ای محدود،توان درک مفاهیم وحل مسائل درمجموعه های علمی تعریف کنند امادرحال حاضرتوافق فزاینده ای وجود دارد دراین باره که هوش می تواند از مکان هایی غیرازکلاس های درس ظهوریابد.
علاقه فزاینده به موضوع هوش درجهان واقعی،ونه فقط محیط های کلاس ، انواع نوینی ازهوش ازجمله هوش فرهنگی را طرح کرده است.چنین نکته ای بسیارحائزاهمیت است که پیشرفت های فردی واجتماعی رامحدود بمفاهیم پیوندخورده با هوش منطقی وریاضی ندانسته وبادقت بیشتری به افرادوجوامع موفق در دستیابی به اهداف فردی وگروهی مشاهده کنیم که آنها را می توان به لحاظ هوش ریاضی ومنطقی درسطوح متفاوتی طبقه بندی کرد.
هوش ازجمله مفاهیمی است که درحوزه روانشناسی تعاریف متعددی از آن ارائه شده است.باوجود تعدد تعاریفی که ازهوش ارائه شده است ویا ویژگی های متعددی که برای افراد باهوش موردشناسایی قرار گرفته است اما می توان جهت گیرهای واحدی را درآنها یافت.علاوه راین پیوندهایی بین تعاریف مختلف از هوش وفضای مفهومی هوش فرهنگی وابعاد آن وجو دارد که تلاش می شود تا به اختصار این پیوندها ذکر شوند. احمدی وماهر، مجموعه ای ازتعاریف طرح شده بویژه توسط دانشمندان مختلف ازنیمه اول قرن بیستم را گردآوری کرده اند که برخی از آنها پیوندبیشتری با مفهوم هوش فرهنگی وبا یکی ازابعاد آن داشته وارتباط برخی نیز کمتر است.این تعاریف به شرح زیر هستند :
- هوش عبارتست از:ظرفیت توانایی ویادگیری
- هوش عبارتست از:دانش پذیری وظرفیت کسب آن
- هوش عبارتست از:سازگاری فردبامحیط
- هوش توانایی تفکر برحسب ایده های انتزاعی است
- هوش توانایی درک اشخاص وایجادرابطه باآنها؛هوش اجتماعی، توانایی اشیاءوکارکردن باآنها،هوش عملی وتوانایی درک نشانه های کلامی _ ریاضی وکارباآنهاست
- هوش عبارتست از:توانایی فردبطورهدفمندعمل کندبطور منطقی بیندیشدوبطورموثربا محیط مبادله نماید..
درتعریف پیاژه،ازهوش نیز میتوان ماهیت هوش فرهنگی را تاحدزیادی ردیابی کردوهوش راعبارت از:حالت تعادلی میداند که کلیه استعدادهای سازشی از نوع حسی وحرکتی ونیروهای شناختی واکتسابی وهمچنین کلیه تبادلات جذبی وانطباقی که بین جسم ومحیط صورت می گیرد بدان گرایش پیدا می کنند. تاکیدبرعناصری نظیرحالت تعادلی،نیروهای شناختی وتبادلات جذبی وانطباقی درتعریف هوش با فضای مفهومی هوش فرهنگی درارتباط است. ازنظر پیاژه،عمل کامل واساسی هوش مستلزم سه مرحله اصلی است،عبارتنداز:
- سوال که متوجه تحقیق وپژوهش می گردد.
- فرضیه که راه حل ها را ازقبل پیش بینی می کند.
- ضبط یا کنترل که راه حل ها راانتخاب می کند.
مراحل سه گانه ای که ازنظر پیاژه،هوش یک عمل کامل را به انجام می سارندبا بحث های نظری درباره هوش فرهنگی مرتبط است. مرحله اول که با طرح پرسش تحقیق وپژوهش آغاز می شودبابحث مربوط به هوش انگیزشی ارتباط دارد.در واقع فردی که ازهوش انگیزشی بالایی برخوردار است همواره پرسش های متعددی را درباره فرهنگ سایر گروه های اجتماعی مطرح می کند وازطریق مختلف به دنبال گردآوری اطلاعات برای پاسخگویی به دغدغه های ذهنی خود را دراین باره است.
آنچه که پیاژه به نام فرضیه یاراه حل های پیش بینی شده ازقبل عنوان می کند با هوش فرهنگی فراشناختی مرتبط است.دراین مرحله فرد دارای پرسش درباره سایرفرهنگ ها ، باآگاهی نسبت به فرآیند شناخت ومخاطراتی که عقاید قالبی در راه شناخت واقعی ایجاد می کند فرضیه هایی را طرح کرده وبدنبال فهم درستی یا نادرستی انهاست بدون آنکه بخواهد باورهای اولیه خودرا به هرنحوکه شده تایید کندکه انتخاب راه حل هاست باهوش فرهنگی شناختی ورفتاری مرتبط است.دراین مرحله پس ازآزمون فرضیه،بردانش فرد ازفرهنگ سایر گروه هاافزوده شده،وی درمی یابدکه چه رفتاری دریک موقعیت خاص ودریک ارتباط بایک فرهنگ ویژه می داند اثربخش ترباشد.
ازنظر وی فقط می توان دوشکل ازهوش را مشخص ساخت:یک هوش عملی یا تجربی ودیگری هوش متفکرانه یا سیستماتیک. درهوش نوع اول،مسئله به صورت یک نیاز سادهمطرح می شود ونظریه به صورت یک آزمایش وخطای حسی_حرکتی وضبط یا کنترل نیزبه شکل یک سر ازشکست ها یا پیروزی هامتجلی می گردد.درهوش نوع دوم است که نیازبه صورت مسئله مورد تفکر وحرکات آزمایشی به صورت پژوهش ها وبررسی هایی به منظور یافتن فرضیه ها در می آید وبالاخره ضبط وکنترل وجود قطعی وکنترل وجود قطعی وتثبیت شده وتجربه را ازطریق شناسایی ودرک ارتباطات که برجداساختن وطرد فرضیه های غلط وحفظ فرضیه هایدرست به کارمیرود قبلا جلوانداخته وپیش بینی می نماید.
آنچه پیاژه، بعنوان انواع هوش نامیده وبه دونوع عملی _ تجربی ومتفکرانه _سیستماتیک تقسیم کرده است نیز باهوش فرهنگی درارتباط است.این انتظار وجود دارد که فرآیند کامل از تقویت هوش فرهنگی یک فرآیندمتفکرانه وسیستماتیک باشد به نحوی که چارنوع هوش انگیزشی ، شناختی وفراشناختی مقدم برهوش فرهنگی رفتاری عمل کنند هرچند این امکان وجود دارد که صرفا براساس قرار گرفتن درموقعیت های رفتاری وبدون توجه مستقیم به ابعاد سه گانه انگیزشی ، شناختی وفراشناختی ازهوش فرهنگی آثار مثبتی برتقویت هوش فرهنگی داشته باشد. حالت اخیر بیشتربانوع هوش عملی وتجربی پیاژه ارتباط دارد.
اشترنبرنگ،دربرررسی خودپیرامون هوش درابتدا تاکید می کند که هوش مفهومی است که می توان آن را بعنوان چیزی که همه روانشناسان شناختی راگیج کرده است تلقی کرد. وی می توان آن را به عنوان چیزی که همه روانشناسان شناختی را گیج کرده است تلقی کرد.وی ازخود می پرسد که واقعا هوش چیست؟درپاسخ به آن می نویسد که درسال 1921وقتی سردبیر مجله روانشناسی تربیتی این پرسش را ازچهارده روانشناس مشهور کرد پاسخ ها متفاوت بودنداما بطور کلی دوموضوع مهم را دربرداشتند :
- اول اینکه هوش شامل ظرفیت یادگیری ازتجربه است.
- دوم اینکه هوش شامل توانش سازگاری بامحیط اطراف است.65سال بعدهمین پرسش از 24 روانشناس شناختی مختصص درپژوهش هوش پرسیده شده.آنها نیز براهمیت یادگیری ازتجربه وسازگاری با محیط تاکید کردند.آنها همچنین این تعریف را با تاکید براهمیت فراشناخت _ درک افراد ازفرآیندهای تفکرخویش وکنترل آن _ توسعه دادند.
تأکید صورت گرفته براهمیت یادگیری از تجربه وسازگاری با محیط هردوبه هوش فرهنگی ارتباط دارند.ازطرفی یادگیری ازتجربه با بعد با بعد ذهنی یا شناختی هوش فرهنگی ارتباط دارد درحالیکه بحث سازگاری بامحیط هم به کلیت مفهوم هوش وهم به بعد رفتاری آن ارتباط پیدا می کند.آنچه به عنوان درک افرادازفرآیندهای تفکرخویش وکنترل برآن ذکرشدمستقیما با بعدفراشناختی ازهوش فرهنگی درارتباط است. اشترنبرگ ،همچنین درپژوهش دیگری ازمردم خواست تا خصوصیات یک شخص باهوش را معین کنندوازمیان رایج ترین پاسخ ها ، عبارات زیرچشم گیرتربودند :
- بطورمنطقی ودرست استدلال کند.
- بطور گسترده مطالعه کند.
- ذهن بازی داشته باشد.
- بادرک وفهم بالایی مطالعه کند.
آنچه افراد تحت تاثیر مطالعه اشترنبرگ ،بعنوان مشخصه های افرادباهوش عنوان کرده اندتاحد قابل توجهی با سایر تعارف هوش وهمچنین با ابعاد مختلف هوش فرهنگی درارتباط است.استدلال درست ومنطقی ومطالعه با بعد شناختی هوش فرهنگی وداشتن ذهن بازبا ابعاد انگیزشی وفراشناختی هوش فرهنگی مرتبط است. درتلاش دیگر برای تعریف هوش ،پرکنیز،فهرستی از توانایی های را که به اعتقاد آنان مبین هوش انسانی است ارائه کرده اند :
- توانایی طبقه بندی الگوها
- تغییر استدلال قیاسی
- توانایی استدلال استقرایی- تعمیم
- توانایی تدوین واستفاده ازمدل های مفهومی
- توانایی درک وفهم
توانایی تغییر سازشی رفتار را می توان توانایی دانست که بحث اصلی هوش فرهنگی نیزپیرامون آن چرخ می خوردوسایر توانایی هایی ذکرشده رامی توان بیشتر با بعدشناختی هوش فرهنگی مرتبط دانست.این پرسش که آیا می توان هوش را اندازه گرفت پرسشی است که مناقشات زیادی را برانگیخته است وبخش قابل توجهی از ادبیات مربوط به هوش را به خود اختصاص داده است.
مباحثات پیرامون این موضوع توسط دانشمندان مختلفی از موافق تا مخالف را شامل می شود وبا اینحال می توان گفت اغلب روانشناسان شناختی بر این نکته تاکید می کنند که هرچندآزمون های سنجش هوش از نقاط ضعفی برخوردارنداما این آزمون ها درطول زمان بهبود یافته ونمرات حاصل از آنها می توانند پیش بینی کننده بسیاری ازمتغیرعای فردی دیگرنظیر موفقیت شغلی باشد.راس،اظهار کرده است که منتقدان سنجش هوش بوسیله آزمون های مختلف،عمدتا بردو موضوع سوگیری های فرهنگی واتهام هایی در مورد سوء استفاده از نمره های هوش را ذکر کرده اند.وی با مرور پژوهش ها وآثار متعددی در این حوزه بر چندنکته تاکید کرده که خلاصه آن درزیر آمده است :
- اول : از فواید عمده آزمون های هوش آن است که رفتار آینده را به دقت پیش بینی می کنند.
- دوم : آزمون های هوشی تجدید نظر شده وکسلر،بزرگسالان وکودکان می توانند تعداد بسیارزیادی از متغیرها را پیش بینی کنند.است که برای رفع نواقص مربوط به توجه افراطی به هوش ریاضی ومنطقی صورت گرفته است.
منبع
حقیری،هاشم(1392)،رابطه هوش فرهنگی با تعهد سازمانی معلمان، پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید