مفهوم سلامت روان شناختي يا سلامت روان

 سازمان بهداشت جهاني- سلامت را به صورت بهزيستي کامل فيزيکي – رواني و اجتماعي تعريف مي کند. نه صرف فقدان بيماري و ناراحتي. سلامت در ديدگاهي کلي نگر از جنبه هاي رواني – اجتماعي و فيزيکي مورد توجه قرار مي گيرد. رابطه آن با محيط نيز در نظر قرار مي گيرد. سلامت روان شناختي نيز تعريفي است که دانشمندان روان شناختي و علوم اجتماعي و رفتاري در مورد کارآمدي و عملکرد روان شناختي متناسب انسان ارائه کرده اند. مفهوم سلامت و بيماري رواني در طول زمان تغييرات و دگرگوني هاي زيادي داشته اند.

ارسطو در کتاب اخلاق مي گويد: هر انسان به اندازه اي سالم است که توانسته کنشهاي بشري را در خود توسعه دهد. از آنجا که بشر بالاترين عملکرد هوش را دارد پس بهترين زندگي، زندگي خردمندانه است و سلامت رواني يعني نوعي زندگي که استدلال بر آن کاملا حکومت کند. مفهوم طبيعت گرايانه سلامت رواني توسط ارسطو، در قرون وسطي ناديده گرفته شد، از قرن هفتم و شانزدهم سلامت روان شناختي بصورت پرهيزکاري تعريف شد. پس از قرن شانزدهم مجددا سلامت روان شناختي بصورت طبيعت گرايانه تعريف شد. همزمان با رنسانس روانپزشکي در اواخر قرن 19 سلامت روان شناختي نوعا به صورت «فقدان بيماري رواني» تعريف گرديد.

معمولا سلامت روان شناختي را به سه شکل مي توان تعريف کرد: نخست معناي خودآگاهي که اين تعريف توسط فرويد ، مک دوگال ، جورج بركلي، و بسياري از هستي گرايان و نظريه پردازان نقش مانند لورنتز – پذيرفته شده است. تعريف دوم شامل خود شکوفايي و تحقق خود مي شود، يعني بالفعل ساختن تواناييهاي روان شناختي ذاتي و دروني با استفاده از نوعي دگرگوني رواني ميسر مي شود. يونگ ، آلپورت ، و انسان گراياني مازلو ، اين ديدگاه را پذيرفته اند. سومين تعريف سلامت رواني حدودي است که فرد توانسته با «شبکه روابط اجتماعي پايدار» يکپارچه شود آدلر ، و بسياري از جامعه شناسان اين تعريف را پذيرفته اند.

مفهوم سلامت روان در نظريه هاي روانکاوي

سلامت روان از نظر آلپورت: گوردن آلپورت يكي از نخستين روانشناسايي بود كه توجه خود را به شخصيت سالم معطوف داشت. از نظر وي افراد سالم در سطح معتدل و آگاهي عمل مي كنند، از قيد و بندهاي گذشته آزادند. و نيروهايي كه آنها را هدايت مي كنند، هدفها و انتظارهايي است كه از آينده دارند. آلپورت از افراد برخوردار از سلامت روان به عنوان انسان بالغ ياد مي كند و براي آن هفت ويژگي ذكر مي كند كه عبارتند از: گسترده مفوم خود، ارتباط صميمانه با ديگران ، امنيت عاطفي، ادراك واقع بينانه و مهارت در وظايف، عينيت بخشيدن به خود و وظيفه يگانه ساز زندگي به نظر آلپورت هرچه شخص با فعاليت هاي مردم و انديشه هاي متنوع در ارتباط باشد سلامت رواني بيشتري دارد شخص  سالم مي تواند به پدر و مادر فرزندان همسر يا دوستان نزديكش صميميت نشان دهد تصور شخس نسبت به خود و نيز از اهميت زياد برخوردار است. نكتة مهم اينكه خود را با تمام كمبود و نقاط مثبت آن مورد قبول واقع شود و هر چه شخص را واقع بيني به خود بنگرد سلامت رواني او بيشتر است آلپورت خصيصة امنيت عاطفي را با ناكامي خوانده است اشخاص سالم، موانع را تحمل مي كنند تسليم ناكامي نمي شوند بلكه براي هدفها يا هدف هاي ديگري كه جايگزيني هدف هاي پيشين ساخت اند شيوه هاي متفاوتي كه از ناكامي كمتري برخوردار باشند بكار مي گيرند.

شخصيت سالم و بالغ شخصيتي است كه بتواند عينيت خود را نشان دهد و خود را بهتر بشنايد انساني كه به مرتبه برتري از بصيرت نفس رسيده باشد صفت منفي خود را به ديگران فرا نمي افكند. آلپورت ضمن تأكيد مراتب كار  معتقد است كه حس تعهد اشخاص سالم به اندازه اي نيرومند است كه وقتي سرگرم آثار خود مي شوند مي توانند هر گونه مكانيسم دفاعي با سائق مربوط به من را ناديده انگارد. در اين رابطه جملة زير را از يك پزشك نقل كرده است تنها راه دوام آوردن زندگي دانستن وظيفه اي براي به انجام رساندن است تصور آلپورت از شخصيت سالم جنبة ديگري نيز دارد كه شايد خلاف انتظار به نظر برسد هدف هايي كه شخص سالم آرزو مي كند در نهايت دست يافتني است به نظر آلپروت شخصيت سالم بدون داشتن آرزوها و جهتي به سوي آينده نا ميسر است.

سلامت روان از نظر راجرز : به نظر راجرز اساسي ترين انگيزه، رفتار آدمي است مهمترين مفهوم در نظرية وي خويشتن است كه شامل افكار ، ادراكات و ارشهاي  است كه من را تشكيل مي دهد اين خويشتن ادراك شده بر ادراك فرد از جهاتي بر رفتار او تأثير مي گذارد. در نظر راحرز در رابطه با خود پنداره خويش است كه فرد دست به ارزيابي تجربه هاي مي زند و يك فرد سازگار و سالم خود پنداره آرماي دارد. هرچه خويشتن آرماني به خويشتن واقعي نزديكتر باشد فرد راضي تر خواهد بود ولي فاصلة زياد بين اين دو به نارضايتي و نا خوشنودي منجر مي شود. راجر براي روان سالم از خود پنداري مثبت و سالم سخن به ميان مي آورد و خصايص زير را بر مي شمرد: پذيرش احساسات، عزت نفس، ارتباط خوب با ديگران، زندگي كامل در زمان حال، ادامه و يادگيري چگونه آموختن، توانايي تصميم گيري و خلاقيت .

سلامت روان از نظر مزوم: مزوم نخستين نظريه داني است كه سلامت روان را با خوشبختي برابر مي داند خوشبختي بخش و جدايي ناپذير شخصيت سالم است و نه محصول جنبي و تصادفي و حتي موجب اعتلا به سطوح عالي تر با روري مي شود خوشبختي چنان بخش از زندگاني سالم است كه مي توان آن را گواهي بر ميزان سلامت رواني كه شخص جوان دست يافته است پنداشت. مردم شخصيت انساني را بيشتر محصول فرهنگ مي داند و در نتيجه به اعتقاد وي سلامت روان بيش از آنكه امري فردي باشد مسئله اي اجتماعي است.

سلامت روان از نظر فیشن: ملاك هاي مهم از نظر فيشن عبارت است: شناخت خود و محيط، استقلال فردي، رفتار بهنجار و منطبق با معيارهاي جامعه و پكپارچگي شخصيت. او معتقد است انسان موجودي اجتماعي است كه براي سلامت روان و جسم خويش به همنوع وابستگي كامل دارد .

روانشناسان با توجه به نگرشي كه نيت به ماهيت انسان انگيزه هاي او، چگونگي تأثير انگيزه ها، برخورد و رشد شخصيت و عوامل مؤثر در آن دارند تعريف هاي گوناگوني را از انسان سالم ارائه مي دهند.

سلامت روان از نظر فروید: از ديدگاه فرويد شخص سالم دو ويژگي دارد:

  •  مي تواند دوست بدارد و دوست داشته شود.
  • مي خواهد و مي توان كار بكند.

به عقيده فرويد، اكثر مردم به درجات مختلف، روان نژند هستند و سلامت رواني يك آرمان است نه يك هنجار آماري. طبق نظريه فرويد ، ويژگي هاي خاصي براي سلامت رواني ضرورت دارد. نخستين ويژگي خودآگاهي است. يعني هر آن چه كه ممكن است در ناخودآگاه موجب مشكل شود بايستي خودآگاه شود و خودآگاهي حقيقي ممكن نيست مگر اين كه كنترل غيرواقعي و غيرضروري يا زياد از حد (من برتر) در هم شكسته شود. به نظر فرويد خودآگاهي عنصر اصلي (ولي نه عنصر كافي) سلامت رواني است. فرويد بيگانگي منطقي از علاقمندي ها و اشتياق هاي عمومي را، معيار نهايي سلامت رواني مي داند .

سلامت روان از نظر يونگ: یونگ به تكامل شخصيت در سراسر زندگي اعتقاد دارد و از انسان سالم به عنوان شخصيت فرديت يافته تعبير مي كند. فردييت يافتگان به مراحل عالي خود شناسي رسيده اند و خويشتن را هم در سطح هوشيار و نا هوشيار مي شناسند و مي پذيرند اشخاص سالم ديگران را پذيرا مي باشند و با بردباري تحمل مي كنند.

آلپورت، مشخصه هاي فرد سالم را بدين شرح بيان مي كند: گسترش مفهوم خود، ارتباط صميمانه با ديگران و امنيت رواني. كه از توجه به نكات زير حاصل مي شود: شناخت نقاط فوت و ضعف خود، مهار احساسات خويش و هدايت آنها، تحمل ناكامي ها و دلسردي ها، ادراك واقع بينانه از واقعيت ها و پذيرش آنها به گونه اي كه وجود دارند، مسئوليت، بدون داشتن ارزشمند بودن ايثار و تعهد انجام كار و پذيرش كار مهم مهارت هاي كافي براي انجام دادن آن رسيدن به بلوغ و سلامت رواني ميسر نيست و داشتن فلسفه دو وحدت دهنده در زندگي .

ويژگي هاي انسان سالم از نظر راجرز: پذيرش احساسات، عزت نفس، ارتباط خوب با ديگران زندگي كامل در زمان حال، ادامه يادگيري، توانايي تصميم گيري خلاقيت .

انسان سالم از نظر ويكتور فرانكل: در انتخاب اعمالشان آزادند ، شخص مسئول هدايت زندگي هستند معلول نيروهاي بيروني خود نيستند و بر زندگيشان تسلط آگاهانه دارند در زندگي همتاي مناسب خود را يافته اند از توجه به خود فراتر رفته اند بر آينده مي نگرند و به هدف ها و خلاقيت اتي توجه مي كنند. در نهايت امروزه شخص برخوردار از سلامت روانشناختي را با مفاهيمي زير بيان مي كنند.

اين نقايص اگر بسيار ضعيف هم باشند از طريق ازمونهاي هوشي معلوم نمي شوند اما خود را در مقياس هدفدار تر عصب – روانشناختي و نيز بي قرار و تكانشوري مداوم كودك نشان مي دهد براي مثال در تحقيق از دانش آموزان پسر مدارس ابتدايي كه نتايج هوشبهر آنها بالاتر متوسط ، اما نتايج درسشان ضعيف بوده از طريق آزمونهاي عصب روان شناختي مشخص گرديد كه كاركرد قشر پيشاني آنها آسيب ديدده است .

بعلاوه آنها تكانشي، واضطرب و معمولاً خرابكار و دچار مشكل بودند كه اين نشانگر عدم كنترل قشر پيش پيشاني برخواسته ها و اميال دستگاه ليمبيك آنهاست اين كودكان به رقم داشتن توان فكري فراوان بيش از سايرين در معرض خطراطي همچون شكست تحصيلي – الكليسم و بزهكاري قرار دارند به اين دليل كه توانايي فكري آنان ناقص است بله به اين خاطر كه كنترل آنها براي روي زندگي هيجاني نشان آسيب ديده است.  تاكنون نظريه هاي بسياري كه در آنها سلامت روان مورد توجه قرار گرفته است ارائه گرديده اند با نگاهي گذرا به برخي از معروفترين آنها مي پردازيم :

نظرية موري: به عقيدة موري،فرد سالم از ساختار رواني خودش آگاهي لازم دارد. هم چنين وي در حين اين كه بين نيازهاي مختلفش تعارضي ندارد از انواع نيازها نيز به نحوة مقتضي استفاده مي كنند. در انسان سالم بهنجار بين (من برتر) و (من آرماني) فاصله زيادي وجود ندارد. موري عقيده دارد كه در انسان سالم ابتدا «نهاد» سپس (من برتر) و آن گاه «من» به ترتيب، نقش عمده را در كنترل رفتار ايفا مي كنند و با نظارت خردمندانه (من) و مواظبت (من برتر) تكانه هاي نهاد به صورت قابل قبولي ارضا مي شوند. به عقيدة موري تمام انسانها با شدت و ضعف متفاوت، دچار «عقده» هستند. اما فقط عقده هاي افراطي و شديد، موجب نابهنجاري و بيماري مي شوند. موري معتقد است كه تخيل و خلاقيت مهم ترين ويژگي سلامت رواني هستند.

نظرية آدلر: سلامت روان به عقيده آدلر ، يعني داشتن اهداف مشخص در زندگي، داشتن فلسفه اي استوار و مستحكم براي زيستن، داشتن روابط خانوادگي و اجتماعي مطلوب و پايدار، مفيد بودن براي همنوعان، داشتن جرأت، شهامت و قاطعيت عمل كردن براي نيل به اهداف خود، كنترل داشتن بر روي عواطف و احساسات، داشتن هدف نهايي كمال و تحقق نفس، پذيرفتن اشكالات و كوشيدن در حد توان براي حل آنها.

نظريه فروم: فروم ، معتقد است كه انسان داراي سلامت روان كسي است كه عميقاً عشق مي ورزد، آفرينشگر است، قدرت تعقل و خرد را در خويش كاملاً پرورانيده است. خودش و جهان را به شكل عميقي ادراك مي كند، احساس درست پايدار دارد، با جهان در پيوند است و در آن ريشه و اصالت دارد و حاكم بر سرنوشت خويش است. فروم انسان سالم را داراي جهت گيري بارور مي داند، يعني آن نوع جهت گيري كه در آن خود قادر است تمام استعدادهاي بالقوه و قدرتهاي خويش را به كار گيرد.

نظريه مزلو: به عقيده مزلو، افراد برخوردار از سلامت روان، نيازهاي سطح پايين را برآورده كرده اند و اختلال روان شناختي ندارند. مي دانند كه هستند؟ چي هستند و به كجا مي روند. ادراك افراد سالم از واقعيت، صحيح است. آنها جهان را به صورت عيني ادراك مي كنند. اين افراد خودانگيخته، سالم و طبيعي هستند، عواطف خود را صادقانه و بدون رنجش ديگران نشان مي دهند. افراد سالم نيز به خلوت و استقلال دارند. كنش آنها متصل است. اين افراد را تجارب عارفانه يا اوج دارند و همين تجارب، موجب اعتلا و احساس قدرت و قاطعيت آنها مي شود .

نظريه اسكينر: سلامت رواني و انسان سالم به عقديه اسكينر، معادل با رفتار منطبق با قوانين و ضوابط جامعه است. و چنين انساني وقتي با مشكلي روبرو مي شود از طريق شيوه اصلاح رفتار براي بهبودي و بهنجار كردن رفتار خود و اطرافيانش استفاده مي جويد و اين كار را تا وقتي ادامه مي دهد كه به سطح هنجار مورد پذيرش جامعه برسد. انسان سالم كسي است كه تأييدات اجتماعي بيشتري را به خاطر رفتارهاي متناسبش، از محيط و اطرافيان دريافت كند.

نظريه كارل يونگ : به نظر يونگ سلامت روان شناختي و خودشناسي يكسان هستند. تحقق خود با سه معيار مشخص مي شود. نخست بايستي واپس زني تخليه شود. تنش هاي بين كنش ها و نگرش هاي ناخودآگاه و خودآگاه به آرامش مبدل شوند، فرد بتواند از راه معرفت به آرامش و صفاي دروني برسد. دوم فرد بايستي بيان نمادين ناخودآگاه را درك كند. سوم شخص بتواند از طريق ايمان شخصي به نماد يا اسطورة خصوصي خوشناسي نزديك شود. به نظر يونگ خودشناسي و (خودبرون) حالت گريز از بودن و ميل به شدن است.

به نظر يونگ بودا و مسيح افرادي هستند كه در نهايت به تفرد رسيده اند. به عقيده يونگ كيمياگري قرون وسطي يعني تلاش براي تبديل عناصر پست به عناصر عالي مانند طلا، تمثيل و تجسمي از تلاش روان انسان براي متحد ساختن عناصر پست و عالي روان خويش. اين فرايند ذاتي رواني است و منظور از آن همانند فرايند تفرد است. فرايند تفرد نوعي تلاش دروني براي خوديت و تحقق خود است. از طريق اين فرايند كليت شخصيت به ثمر مي رسد به عقيده وي روان نژندي نيز از اختلالات تفرد است. لذا كانون توجه در روان درماني او معطوف مسير طبيعي اين فرآيند بوده است .

نظريه اسلام: اسلام علاوه بر نظريات معنوي و فلسفي و علمي در مورد انسان، الگوهاي عيني شخصيت كامل و سالم را نيز مدنظر قرار مي دهد و در واقع پيامبر خاتم و ائمه معصومين (ع) و فاطمه زهرا (س)، نمونه هاي عالي انسان كامل در اسلام و مذهب تشيع مي باشند، آنها مظهر سلامت رواني و مظهر حيات رواني هستند. آنها خودآگاهانه ترين، پوياترين و متكامل ترين رابطه را با كل هستي دارا هستند و ساير انسانها به ميزان تقرب به ملاكهاي آنها، از سلامت و تكامل رواني برخوردارند .

بطور خلاصه ويژگي هاي انسان سالم و كامل، از ديدگاه اسلام به شرح زير مي باشد: پيوسته در حال تزكيه و تهذيب نفس باشد ، ارزش هاي انساني را در حد اعلا در خودش بپروراند، پرهيزكار و با تقوا مي باشد از هر گونه قيد و بند مادي و موانع دنيوي سر راه كمال رسيدن به قرب الهي، آزاد است، هرگونه ناملايمتي را با ذكر خداوند تسلي مي بخشد، صبر، شكيبايي، استقامت و شهامت دارد ، اعمال و رفتار با نيات او هماهنگ است و نفاق و دورويي در رفتار و گفتار را يكي از مقدم ترين صفات انساني مي داند، شفقت و دلسوزي، مهرباني، تعهد و مسئوليت در مقابل هم نوعان از ويژگي هاي مهم اوست، هم از عقل و هم از عشق، براي رسيدن به كمال، استفاده مي نمايد، خودخواهي، خودپرستي و پيروي از هواي نفس ندارد، خودش را فريب نمي دهد، فريب و وسوسة درون خود را نمي خورد، نسبت به خودش آگاهي و هشياري دارد و كنترل نفس خود را بر عهده دارد، اجتماعي، مسئول و متعهد است، ايثارگر است و حتي در آن چه كه كمال احتياج را به آن دارد، ديگران را بر خودش مقدم مي دارد، خودشناسي دارد و خودشناسي او مبناي شناخت خداوند است، رفتار و موضع گيريهاي او، قابل پيش بيني است، چون اعمال و رفتار او بر مبناي اعتقادات او صورت مي گيرد و به همين علت دچار رفتارهاي تكانشي، غيرقابل پيش بيني و خارج از آداب معاشرت و اصول اخلاقي نمي شود، «عشق» از ويژگي هاي مهم اوست و عشق او به جايي مي رسد كه در حضرت حق محو مي شود و به منبع فيض و حقيقت مي پيوندد.

هرگاه از مسير حق منحرف شود بلافاصله توبه و بازگشت نموده و به خداوند اتكا مي نمايد، هشيار و خودآگاه مي باشد و به طرف هشياري و خودآگاهي كامل در حركت است، با جهان درون و جهان برون خود، ارتباطي مبتني بر واقعيت و پذيرش دارد، همواره با ياد خدا زندگي مي كند و متكي به خداوند است و در همه حال خدا را ناظر بر اعمال خود مي داند، عدالت جو، عدالت گر و عدالت دوست است، خوش رو، خوش برخورد، منظم و پرتلاش، امانت دار و سخاوت مند و … است. قرآن مجيد در سورة مؤمنون و حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه و شهيد مطهري در كتابهاي «انسان كامل» و «هدف زندگي» ويژگيهاي مؤمنين يا انسانهاي سالم و كامل را به تفصيل بيان فرموده اند كه به منظور جلوگيري از اطاله كلام از ذكر كامل آنها خودداري مي شود و علاقه مندان مي توانند به اين منابع مراجعه فرمايند .

منبع

اسماعیلی نژاد،حسن(1393)، رابطه کنترل عواطف و سلامت روانی با عملکرد تحصیلی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0