مفهوم رضایت شغلی

رضایت شغلی عنصری مهم در دیدگاه سازمانی است؛ زیرا منجر به تعهد سازمانی بیشتر کارمندان می شود و تعهد بالا منجر به موفقیت و پیشرفت سازمان کلی و رشد بیشتر و تأثیرگذاری و کارآمدی سازمان و درخواست کم کارمندان برای خروج از سازمان می شودو اشخاص ناراضی ای که سازمان را ترک می کنند برانگیزه ی افرادی که در سازمان می مانند تأثیر می گذارند و در نتیجه سطح عملکرد این افراد پایین می آید و آنها ممکن است کارشکنی کرده و شغل را رها کنند.

رضایت شغلی یکی از عوامل مهم در موفقیت شغلی و عامل افزایش کارایی فرد در سازمان است. بین رضایت شغلی کارکنان یک سازمان و ثمربخشی و بازدهی بیشتر آن سازمان ارتباط مثبت و همیشگی وجود دارد.

اگرچه رضایت شغلی یک متغیر ذهنی است که نمی توان آن را به صورت عینی اندازه گرفت، اما همواره بیان شده که رضایت شغلی بیشتر با انواع رفتارها مانند غیبت کمتر، انجام بهتر وظیفه  و مشارکت بیشتر در بهره وری شغل مرتبط است. علاوه بر این، نارضایتی با استرس و عواقب منفی بیشتر در ارتباط بوده است. بنابراین به نظر می رسد که رضایت شغلی متغیر مهمی در زمینه ی موفقیت کارکنان است.

صاحب نظران رضایت شغلی را از دیدگاه های متفاوتی تعریف نموده اند از جمله:

لاک به نقل از وار و انسیگلو: رضایت شغلی عبارت است از حالت عاطفی مثبت و در عین حال لذت بخشی که یک فرد از کار و شغل خود احساس می کند.

یانگ و کسکرت: رضایت شغلی یک عنصر اساسی از سلامتی روحی کارکنان و بطور کلی بهزیستی آنهاست.

داوال، تاها و ایسمانی: رضایت شغلی معیاری است که گویای راضی و شاد بودن کارکنان از شغل خود می باشد.

فردی : رضایت شغلی نتیجه ادراک کارکنان است که محتوا و زمینه شغلی آن چیزی است که برای کارمند ارزشمند است را فراهم می کند. رضایت شغلی یک حالت احساسی مثبت یا مطبوع است که پیامد ارزیابی شغلی یا تجربه فرد است.این حالت احساسی مثبت، کمک زیادی به سلامت فیزیکی و روانی افراد می کند. از نظر سازمانی، سطح بالای رضایت شغلی منعکس کننده ی جو سازمانی بسیار مطلوب است که منجر به جذب و بقاء کارکنان می شود.

چاندن: رضایت شغلی عبارت است از حدی از احساسات و نگرش های شغلی مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند. وقتی که یک شخص می گوید دارای رضایت شغلی بالایی است، این بدان مفهوم است که او واقعاً شغلش را دوست دارد. احساسات خوبی درباره کارش دارد و برای شغلش ارزش زیادی قائل است.

رابینز: رضایت شغلی از عوامل بسیار مهم در افزایش کارآمدی و ایجاد نگرش مثبت در فرد نسبت به کارش می باشد. تمایل به رضایت شغلی از این باور تأثیر می پذیرد که کارمندان راضی در سطوح بالاتری عمل می کنند. کارکنانی که از شغل خود راضی هستند، کارکنانی می باشند که به صورت مشارکتی و گروهی عمل می کنند و از انگیزه بالایی برخوردارند. در حقیقت کارکنان راضی کارکنان بهتری هستند چون مولدترند.

فیشر و هانا: رضایت شغلی را عامل روانی می دانند و آن را نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط اشتغال در نظر می گیرند.

دلایل اهمیت رضایت شغلی:

دست کم مدیران به سه دلیل باید به رضایت شغلی افراد و اعضای سازمان اهمیت بدهند:

  • مدارک زیادی در دست است که افراد ناراضی سازمان را ترک می کنند.
  • ثابت شده که کارکنان راضی از سلامت بهتری برخوردارند و بیشتر عمر می کنند.
  • رضایت شغلی از کار پدیده ای است که از مرز سازمان و شرکت فراتر می رود و اثرات آن در زندگی خصوصی فرد و خارج از سازمان مشاهده می شود.

رضایت کارکنان همانند رضایت مشتری در عملکرد سازمان تأثیرگذار است زیرا کارکنان مشتریان داخلی سازمان محسوب می شوند. اهمیت رضایت شغلی از آنجا ناشی می شود که بیشتر افراد تقریباً نیمی از ساعات بیداری خود را در محیط کار می گذارند. در حالی که رضایت شغلی برای کارکنان اهمیت زیادی دارد، مدیران نیز نسبت به نتایج رضایت شغلی در جهت رفتار پرسنل علاقه مند هستند. زیرا از بررسی رضایت شغلی کارکنان می توانند به اهداف زیر دست یابند:

  1. شناخت مشکلات و مسائل موجود در سازمان،
  2. شناخت علت آمد و شد و غیبت بیشتر کارکنان،
  3. ارزیابی اثرات سازمان در طرز تلقی و برداشت تصورات کارکنان،
  4. ایجاد ارتباط صحیح و دوستانه بین مدیران و کارکنان،
  5. کسب اطلاعات درست و واقعی،

در سازمان هایی که در بخش های خدماتی فعالیت دارند از جمله مراکز بهداشتی- درمانی و بیمارستان که بیشتر کارها بر عهده افراد است، مسأله توجه به نیروی انسانی و مدیریت منابع انسانی از نمود بیشتری نسبت به سازمانهایی که عمده کارهای آنها با ابزار و ماشین انجام می شود، برخوردار است. زیرا عوامل انگیزشی، محیطی و مانند آن بر افراد اثر می گذارد.

بنابراین اهمیت رضایت شغلی از یک سو به دلیل نقشی است که در بهبود و پیشرفت سازمان و نیز بهداشت و سلامت نیروی کار دارد و از سوی دیگر، به این علت است که مفهوم رضایت شغلی علاوه بر تعاریف و مفهوم پردازی های متعدد و گاه پیچیده، محل تلاقی و نیز سازه مشترک بسیاری از حوزه های علمی مانند روانشناسی، مدیریت، جامعه شناسی و حتی اقتصاد و سیاست بوده است.

عوامل تأثیرگذار بر رضایت شغلی:

عواملی را بر رضایت مندی شغلی تأثیر می گذارند می توان به 3 دسته تقسیم کرد:

عواملی درونی محتوایی یا صفات و ویژگی های کار(ICF) پژوهش ها نشان داده است که صفات و ویژگی های کار با رضایت شغلی ارتباط دارد. جالب و معنی دار بودن کار، مهارت کافی فرد، تنوع در کار، سطح مطلوب چالش یا برانگیزنده بودن کار، تناسب کار یا وضعیت جسمی فرد و اطلاع و دسترسی فرد به نتایج حاصل از کار از جمله این عوامل درونی هستند.

عوامل زمینه ساز بیرونی( ECF) – این عوامل شامل موارد زیر است:

  • دستمزد تقریباً برای همه ی گروه های شغلی یکی از مهمترین عوامل کاری بشمار می آید.
  • امنیت شغلی، ابهام نقش، ساختار سازمانی، شرایط فیزیکی کار، عوامل محیطی ماند دسترسی به امکانات تفریحی، ورزشی و رفاهی در محیط کار، روابط با همکاران، الگوهای مدیریتی حاکم بر سازمان و میزان مشارکت کارکنان در فرایندهای کاری، از مهمترین عوامل بیرونی در رضایت شغلی است.

ویژگی های فردی- این ویژگی ها شامل سن، سطح مهارت، جنسیت، هوش و استعداد و سلامت جسمی و روانی است. در این ارتباط چهار بعد برای خودآگاهی موقعیتی تعریف شده است. خودآگاهی در موقعیت مدیریتی عبارت است از مدیریت تعامل های خود با دیگران پس از کسب شناخت از خود. خودآگاهی- خود ابرازی در موقعیت عمومی عبارت است از خودآگاهی در موقعیت عمومی که خود ابرازی را دربرمی گیرد و شامل تمرکز بر خود و زمان ابراز وجود می شود. خودآگاهی در موقعیت خصوصی که شامل شناخت نسبت به تجارب درونی ، اساسات ، هیجانات و ارتباط خود با دیگران است و ناآگاهی از خود- موقعیت، بعد مخالف با خودآگاهی در موقعیت خصوصی است که شامل احساسات منفی در رابطه با خود؛ ناآگاهی نسبت به خود و اضطراب در خصوص نحوه عملکرد در موقعیت های ناشناخته و جدید است.

سنجش رضایت شغلی:

راه های مختلفی برای رضایت شغلی وجود دارد که از جمله می توان به مقیاس های درجه بندی، رخدادهای بحرانی، مصاحبه و گرایش عملی یا کارکردی و ثبت وقایع حساس اشاره کرد، ولی مهمترین آنها بهره گیری از روش پرسشنامه ای است که به این روش، روش بررسی نظریه ها و طرز تلقی گفته می شود. با سنجش میزان رضایت شغلی کارکنان سازمان، اطلاعات فراوانی برای مدیران و کارکنان حاصل می شود که می توان از آن در راستای برنامه ریزی های نیروی انسانی بهره گرفت.

به طور کلی متداول ترین روش های اندازه گیری به دو روش انجام می گیرد:

  1. روش عام و کلی: در این روش از کارکنان خواسته می شود میزان رضایت شغلی خود را در پاسخ به یک سؤال روشن کنند. و آنها باید رضایتمندی خود را با کشیدن دایره ای دور اعداد 1 تا 5 که در برابر جمله هایی قرار گرفته اند مشخص کنند.
  2. روش استفاده از مقیاس های درجه بندی شده یا تفضیلی: در این روش رضایتمندی نسبت به ابعاد مختلف یک شغل سنجیده می شود؛ بدین ترتیب ابعاد مختلف شغل را که همان عوامل ایجاد رضایت شغلی هستند مورد سؤال قرار می دهند. به این ابعاد بر مبنای یک مقیاس استاندارد، امتیاز می دهند و برای بدست آوردن نمره رضایت شغلی فرد، میانگین امتیازات تخصیص یافته به هریک از عناصر این ابعاد را که شامل حقوق و دستمزد( امکانات مادی و رفاهی)، امنیت شغلی، پایگاه اجتماعی حرفه( شرایط و ماهیت کار)، نحوه سرپرستی، امکانات آموزشی و نحوه ی ارتقاء و روابط انسانی محیط کار است، را در نظر می گیرند.

پیامدهای رضایت شغلی:

رضایت شغلی به عنوان یک متغیر مستقل بر بسیاری از جنبه های رفتار فردی و عملکرد سازمان تأثیر می گذارد و به این منظور نیز مورد توجه کارکنان و مدیران در سازمان است. کلید احیا و ابقای فکری و اعتماد به نفس بالا، رضایت شغلی است. این امر مستلزم آن است که نوع کار با نوع شخصیت و فیزیولوژی و روحیه ی انجام دهنده ی آن تناسب داشته باشد. وجود انگیزه نیز عامل مؤثری در ثمربخشی و افزایش رضایت شغلی است. گاهی شخصیت حقیقی و حقوقی افراد منطبق نیستند، فردی که دچار این تناقض می شود، از کار خود راضی نیست و در جایگاه کاری خود احساس رضایت و بالندگی نمی کند. از این رو با کمی توجه به خصوصیات فردی و تأمین نیازهای مادی و معنوی افراد و گروه ها، می توانیم بهبود مؤثری را در عملکرد فردی، گروهی و سازمانی شاهد باشیم. رضایت شغلی موجب می شود بهره وری فرد افزایش یابد، به سازمان متعهد شود، سلامت فیزیکی و ذهنی فرد از زندگی افزایش یابد و مهارتهای جدید شغلی را به سرعت فرا بگیرد. عدم رضایت شغلی موجب کاهش بهره وری، کارایی و روحیه ی کارکنان می شود که روحیه ضعیف در کار بسیار نامطلوب است.

رضایت شغلی و عملکرد

از موضوعات مهم و مورد توجه مدیران، اثر رضایت شغلی بر عملکرد سازمان است. تحقیقات گسترده انجام شده در این رابطه بیانگر رضایت شغلی بیشتر و عملکرد بهتر است که به نظر می آید رابطه مستقیمی بین این دو وجود دارد، زیرا کسانی که نگرش مثبتی به کارشان دارند، عملکرد آنها نیز بهتر است. البته عملکرد تحت تأثیر عوامل زیادی قرار می گیرد. بنابراین می توان گفت هدف از تحقیقات انجام گرفته سنجش اثرات رضایت شغلی بر بازدهی، سلامت جسمی و روانی، غیبت و جابجایی کارکنان است.

رضایت شغلی و سلامت جسمی و روانی کارکنان:

تحقیقات نشان می دهد که نارضایتی شغلی بر ایجاد بیماریهای جسمانی تأثیر دارد زیرا نارضایتی شغلی به خستگی، فرسودگی به کاهش انرژی، سردرد، اعتیاد به مواد مخدر، از دست دادن میل و رغبت، سوء هاضمه و بیماری هایی مانند فشار خون و حمله های قلبی می انجامد. برعکس اگر کارکنان از شغل خود راضی باشند، علاوه بر اینکه مشکلات مذکور را نخواهند داشت، زندگی خصوصی آنان نیز (خارج از سازمان) بهبود می یابد.

همچنین نارضایتی شغلی ممکن است به خشم از موضوعات کم اهمیت، حساسیت های آزاردهنده، بی عاطفه بودن، فراموشی، ناتوانی در تصمیم گیری و عدم تمرکز حواس، اضطراب، افسردگی، تنش، روابط فردی آسیب دیده منجر شود. و برعکس کارکنان راضی، سلامت روانی و فیزیکی خوبی نیز دارند و وظایف جدید مرتبط با شغل خود را سریعتر یاد می گیرند، تضاد شغلی کمتری دارند و پرونده شکایتی آنها کمتر است.

رضایت شغلی و میزان جابه جایی:

رضایت شغلی با میزان جابه جایی کارکنان رابطه معکوس دارد؛ این رابطه قوی تر از رابطه ی رضایت شغلی با دفعات غیبت است. در سازمانهایی که رضایت کارکنان ضعیف است، جابجایی بیشتر از سازمانهای دیگر است. البته عوامل دیگری نیز در میزان جابه جایی کارکنان مؤثر است. برای مثال در جامعه ای با وضعیت اقتصادی نامطلوب؛ ممکن است کارکنان سازمان از رضایت شغلی خوبی برخوردار نباشد. با وجود این، میزان جابه جایی هم کم است، زیرا امکان دستیابی به شغل دیگر یا استخدام در سازمان دیگر بسیار کم است. به هر حال افزایش رضایت شغلی در جابه جایی اثر دارد.

رضایت شغلی و غیبت:

دو نوع غیبت وجود دارد یکی غیبت غیر ارادی که به علت بیماری یا دلایل موجه و حوادث پیش بینی نشده اتفاق می افتد و غیر قابل اجتناب است و ارتباطی با رضایت شغلی ندارد و دیگری غیبت اختیاری که ناشی از عدم رضایت شغلی فرد است. بین رضایت شغلی و غیبت رابطه ی معکوس وجود دارد. کارکنانی که رضایت شغلی آنها پایین است به روش های مختلفی سعی خواهند کرد در محل کار غیبت داشته باشند یا حداقل با تأخیرهای مکرر سر کار حاضر شوند. برعکس کارکنانی که رضایت آنها بالاست، میزان توجه آنها در مورد وظایف، کار و اهداف سازمانی بیشتر خواهد بود. افزایش غیبت جریان طبیعی عملیات را قطع می کند، همچنین هزینه های استخدام و آموزش نیروی انسانی را افزایش می دهد. همچنین تأخیر در کار همانند غیبت، این باور را به وجود می آورد که فرد از کارش ناراضی است. این مسأله نشان می دهد که فرد برای شغل خود اهمیتی قائل نیست و بیشتر وقت خود را در خانه استراحت می کند وقتی هم که سر کار حاضر می شود، بیشتر به تلفن های شخصی می پردازد و به طور کلی در پی اتلاف وقت است.

دیگر تأثیرات رضایت شغلی بر عملکرد:

ترک خدمت: ترک خدمت کارکنان موجب وقفه در عملیات سازمان می شود و جایگزین ساختن افراد برای سازمان پرهزینه و از نظر فنی و اقتصادی نیز نامطلوب است. البته ترک خدمت ممکن است ارادی و مربوط به عدم رضایت شغلی باشد. یا دلایل شخصی داشته باشد که خارج از کنترل مدیر است اما در واحدهای سازمانی که رضایت شغلی افراد آن کمتر از حد متوسط است، نرخ ترک خدمت کارکنان آن بیشتر خواهد بود.

بازنشستگی زودرس: کارکنانی که تقاضای بازنشستگی پیش از موعد می کنند، نگرش های مثبت خود را کمتر معطوف به کار خود می سازند. از طرف دیگر، کارکنانی که پست های سازمانی عالی تری دارند و دارای فرصت های کاری چالشی هستند، نسبت به مشاغل سطوح پایین تر کمتر به دنبال بازنشستگی زودرس هستند.

تشویش: به شرایطی که ناخشنودی فرد از شغل را نشان می دهد گفته می شود که ممکن است به شیوه های مختلف ظاهر شود. فرد ممکن است تمایل زیادی به شغل خود نداشته باشد، در محیط کاری خواب آلود و فراموشکار شود در کار بی دقتی کند و از شرایط کاری شکایت کند، این شرایط بر سلامت ذهنی فرد تأثیر منفی برجای بگذارد.

شیوه ی ابراز نارضایتی:

کارکنان و اعضای سازمان، نارضایتی خود را از راههای گوناگون ابراز می کنند از جمله:

فعالیتهای اتحادیه گرایی: شواهد زیادی نشان می دهند که کارکنان ناراضی تمایل بیشتری به شرکت در اتحادیه ها دارند، کارگزارانی که از وضعیت دستمزدها، امنیت شغلی، مزایای جانبی و نیز رفتارهای سرپرستان ناراضی اند، استعداد بیشتری برای شرکت در اتحادیه ها دارند و از طریق این اتحادیه ها یا قطعنامه ها و اعتصاب ها درصدد دفاع از حقوق خود هستند.

ترک سازمان: کارگر یا کارمند شرکت یا سازمان را ترک کند، از این رو استعفا می دهد و در پی شغل جدید برمی آید.

اعتراض: کارمند به صورتی فعال و با اقدام هایی سازنده درصدد بهبود شرایط برمی آید. عضو سازمان با مقامات بالا درباره ی این مسائل بحث می کند. پیشنهادهای سازنده ارائه می دهد و درصدد نوعی اقدام دسته جمعی برمی آید.

وفاداری: کارمند اگرچه برای بهبود وضع سازمان اقدام نمی کند، ولی خوش بینانه در انتظار بهبود شرایط است، در برابر انتقادهای خارجی به نفع سازمان جبهه می گیرد و اعتماد راسخ دارد که مدیریت دلسوز سازمان از هیچ کوششی دریغ نمی کند و بر این باور است که مدیریت راه درست را در پیش می گیرد.

اقدام منفی: اقدام های منفی چون غیبت های طولانی و تأخیرهای زیاد، کم کاری و خطاهای کاری، به بدتر شدن وضع سازمان می انجامد. ترک سازمان و اقدام های  منفی، از جمله متغیرهای عملکردی( بازدهی، غیبت و جابجایی کارکنان) است ولی شامل واکنش های دیگری هم می شود که از آن جمله اعتراض و وفاداری به سازمان( داشتن رفتار سازنده) است، به گونه ای که عضو سازمان اوضاع نامساعد را تحمل می کند تا شرایط رضایت بخش گذشته به سازمان بازگردانده شود.

تعامل رضایت شغلی و رضایت از زندگی

رابطه ی میان رضایت شغلی و رضایت از زندگی خانوادگی از لحاظ روند جمعیت شناسی، روز به روز مهمتر می شود. با سازگارتر شدن زندگی شخصی و کاری افراد، رضایت خاطر کارکنان افزایش می یابد. دانشمندان علوم رفتاری سه فرضیه ی زیر را برای تشریح تعامل پویای میان رضایت شغلی و رضایت از زندگی ارائه داده اند.

اثر جبران (CE): براساس این نظریه آدم های با شغل پایین، رضایت از زندگی را با جستجوی فعالیت های رضایت بخش در دیگر حوزه ها جبران می کنند. اما در تحقیقات متعددی خلاف این نظریه تأیید شده، بطوریکه نتایج نشان می دهند میان رضایت شغلی و رضایت زندگی، همبستگی مثبت و مهمی وجود دارد.

مدل بخشی (SM): این مدل بیان می کند که رضایت شغلی و رضایت از زندگی مستقل از یکدیگرند و اثری بر یکدیگرند ندارند. پژوهش های انجام گرفته این مدل را نیز تأیید نمی کند.

مدل همپوشی (SPM) : براساس این مدل، رضایت یا عدم رضایت شغل، بر زندگی فرد تأثیر دارد، ضمن آنکه عکس این حالت نیز مصداق دارد. بر پایه ی تحقیقات انجام شده، در میان افرادی که برای کار ارزش قائلند و تحصیلات عالی و درآمد بیشتری دارند، رابطه ی میان رضایت شغلی و رضایت از زندگی قوی تر است. لذا، تحقیقات بعمل آمده مدل همپوشی را تأیید می کنند.

نظریه های رضایت شغلی

درباره ی رضایت شغلی تا کنون پژوهش های گسترده ای صورت پذیرفته که هر یک دیدگاه های متفاوتی را مورد بحث قرار می دهند که بعضی از این نظریه ها عبارتند از:

نظریه سلسله مراتب نیاز مازلو

مازلو معتقد است که آدمی به طور مداوم و پیوسته در حال برانگیختگی است و فقط برای مدت کوتاهی می تواند به ارضای کامل نیازها برسد وقتی یک نیاز ارضا شده، نیاز دیگری جای آن را می گیرد و می توان نیازها را به صورت سلسله مراتب و به ترتیب تقدم و تأخر و مانند یک هرم نشان داد.

براساس نظریه نیازها میزان رضایت شغلی هر فرد که از اشتغال حاصل می شود به دو عامل بستگی دارد:اول آن مقدار از نیازهایی که از طریق کار و احراز موقعیت مورد نظر تأمین می گردد و دوم آن مقدار از نیازها که از طریق اشتغال به کار موردنظر تأمین نشده باقی می ماند. نتیجه ای که از بررسی عوامل اول و دوم حاصل می شود میزان رضایت شغلی فرد را تأمین می کند.

این نظریه رضایتمندی را تابعی از میزان کام روایی و ارضای نیازهای فرد، که شامل نیازهای جسمی و روانشناختی است می داند، نیازها بعنوان احتیاجات عینی انسان، که در همه افراد مشابه است، تلقی می شود، در حالیکه ارزش ها، آرزوهای ذهنی فرد است که از یک شخص به شخص دیگر فرق می کند.

نظریه برابری آدامز

براساس این نظریه، مردم درباره ی آنچه با انجام دادن وظایف شغلی و کار خود بدست می آورند و نیز آنچه برای انجام دادن وظایف شغلی ارائه یا صرف می کند اعتقادات و باور داشت های خاصی دارند.

مطابق با نظریه برابری آدامز فرایند مقایسه برابری افراد با یکدیگر در محیط کاری بر مبنای نسبت ورودی به خروجی انجام می شود. ورودی، آورده های فرد مانند تحصیلات، تجربه، کوشش و وفاداری به سازمان است و نتایج عبارت است از آنچه فرد در ازای آورده های خود از سازمان دریافت می کند؛ مانند حقوق، روابط اجتماعی، شناسایی و پاداش درونی، کارکنان سازمان نخست نحوه ی رفتار سازمان با خود را در مقایسه با دیگران می سنجد، فرد با این ارزیابی، احساس رفتار عادلانه یا ناعادلانه یا به عبارت بهتر احساس رضایت یا نارضایتی از سازمان را درک می کند.

نظریه انتظار وروم

وروم بیان می کند که مردم به شغل های مختلفی که در اختیار آنان است، می نگرند( مانند برسرکار آمدن در برابر نیامدن بر سر کار) و به انتخاب قسمتی می پردازند که به تصور آنان با بیشترین احتمال به پاداش های مورد علاقه می انجامد. وروم دو الگو ارائه داده است: یکی برای پیش بینی انتخاب های معین، مانند اینکه فرد چه حرفه ای را برخواهد گزید یا در شغل خود چقدر تلاش خواهد کرد و دیگری برای پیش بینی نگرش های فرد نسبت به شغل خود. ترکیب انتظار و ارزش تعیین می کند که شخص چه چیزی را انتخابخواهد کرد و وروم عقیده دارد نگرش مردم در انجام دادن کار به ارزشی که آنها به نتیجه و بهره ی تلاش خود( مثبت یا منفی) می دهند، ضربدر حد اعتماد آنها به اینکه در عمل، تلاش و کوشش آنها به کامیابی در رسیدن به اهداف می انجامد بستگی دارد. بعبارت دیگر، انگیزش، دستاورد ارزش مورد پیش بینی فرد از یک هدف و درجه احتمالی است که او برای رسیدن به هدف قائل است. این نظریه با واقع بینی بیشتر، برخی ساده انگاری هایی را که در روش مزلو و هرزبرگ لحاظ شده را ندارد و به شکلی کامل با روش مدیریت بر پایه ی هدف در یک راستا قرار دارد.

نظریه دو عاملی هرزبرگ( نظریه انگیزشی- بهداشتی هرز برگ)

هرزبرگ با نظر خواهی از حدود چهار هزار کارگر در خصوص نوع احساسشان در باره شغل، به این نتیجه رسید که دو دسته از عوامل کاملا متفاوت موجب دو نوع احساس در باره کار شده است، اول : برخی از عوامل شغلی به رضایت خاطر منجر می شود، در حالیکه دیگر عوامل ممکن است مانع نارضایتی باشند و منبع رضایت خاطر نیز نخواهند بود.

دوم: رضایت شغلی و نارضایتی شغلی برروی پیوستاری واحد قرار ندارند . طبق این نظریه خشنودی شغلی تابعی از آن فعالیتهای شغلی یا محتوای شغلی است که تلاش و انگیزه و محرک باشند، اینها را عوامل انگیزشی می نامند.آنها شامل فرصت های بازشناسی، پیشرفت یا مسئولیت بیشتر هستند. هنگامیکه آنها حاضر باشند، گرایش به سمت برانگیختن کارکنان جهت بهبود بهروریشان است. عوامل بهداشتی یا نگهداری، چیزهای اساسی که افراد برای هر شغل مهم می پندارند مانند حقوق، مزایای جانبی، شرایط کار، روابط اجتماعی، سرپرستی، خط مشی ها و مدیریت سازمانی را بازنمایی می کند.

نظریه انتظار پورتر و لاولر

این الگو یکی از مهمترین اصلاحات و گسترش هایی است که درباره کارهای وروم توسط این پژوهشگر رفتار سازمانی در سال 1968 ارائه شده است. پورتر و لاولر معتقدند رضایت تحت نفوذ پاداش های درونی و بیرونی است و تا اندازه ای به این بستگی دارد که افراد آن را به گونه برابر ادراک کنند . بی گمان با ارائه پاداش های مختلف نمی توان از ایجاد رضایت شغلی مطمئن بود، زیرا این موضوع بستگی دارد که پاداش کار با تلاشی که برای انجام دادن آن صرف شده برابر است یا نه. از این رو چرخه باز خوردی مهمی بین رضایت شغلی و ارزش پاداش وجود دارد. نکته مهم دیگری که از این نظریه می توان استنباط کرد، این است که محرک ها و عواملی که برای برانگیختن به اجرای کار خوب در نظر گرفته می شود، تنها زمانی می تواند به گونه ی عملی به کار رود که از نظر ادراکی برای فرد ارزش داشته باشد. از این رو به جای طرح مجموعه ای از پاداش های کلی و همگانی که همه کارکنان ارزش یکسانی برای آن در نظر گرفته اند، باید در باره آنها به عواملی اندیشید که برای هریک از افراد ارزش جداگانه و با معنا دارد. مولفه دیگری که آنها برای رضایت شغلی بیان می کنند این است که کارکنان نیاز دارند پاداش ها را به گونه ی واقعی در دسترس ببینند، یعنی پیوند بین عملکرد و پاداش باید کاملا روشن باشد و در مورد آنچه گفته می شود، صداقت زیادی وجود داشته باشد. به بیان دیگر به مدیران وقتی می دانند پاداش ها به احتمال زیاد واقع گرایانه نیست، باید از اشارات مبهم نسبت به دردسترس بودن آنها خودداری کنند .

نظریه هدف گذاری

ین نظریه توسط ادوین لاک در سال 1986 مطرح شد و نکته اصلی آن، این است که اهداف و مقاصد کارکنان عوامل اصلی اند که اعمال آنها را مورد تاثیر قرار می دهند. این موضوع، خود براین نکته تاکید دارد که هدف گذاری را می توان برای انگیزش و بهبود عملکرد کارکنان سازمان ها مورد استفاده قرار داد. این نظریه بر این اصل استوار است که کارکنان برای خود اهداف و مقاصدی را به طور آگاهانه فرموله می کنند که عامل اصلی تعیین کننده اعمال کارکنان است. این دو مورد خصوصیت اصلی این نظریه است. همچنین این نظریه عواملی مثل تغییر در سیستم حقوقی یا امکانات را عامل محیطی تلقی می کند و اولین قدم در فرایند انگیزش را، به ادراک آن توسط فرد می داند. قدم بعدی، ارزیابی فرد بر مبنای تصورات او در مورد وقایع محیطی و قدم نهایی هدف گذاری، فرموله کردن مقاصد و اهداف است. در اینجاست که فرد به طور آگاهانه تصمیم می گیرد برای انجام دادن چه کاری و چگونه تلاش کند . رفتارهای فرد تحت تاثیر اهداف فردی و سازمانی قرار می گیرد. بی شک یافته های این نظریه که سازمان را تحت تاثیر قرار می دهند عبارتند از :

  1. اهداف واضح و تعریف شده، بیش از اهداف مبهم و گنگ به عملکرد بهتر منجر می شود؛
  2. هرچه اهداف مشکل باشند و به تلاش بیشتری نیاز باشد،احتمال اینکه فرد به دنبال آن نرود، بیشتر خواهد بود ؛
  3. مشارکت بر پایه اهداف به پذیرش بیشتر اهداف و درنتیجه عملکرد بهتر منجر می شود ؛
  4. فرهنگ مشارکت در هدف گذاری اهمیت فراوانی دارد؛
  5. درصورتی که اهداف فردی و سازمانی مکمل هم باشند، فعالیت های فردی به سوی اهداف سازمانی سوق می یابد. اگر نزدیکی بین این دو وجود نداشته باشد، فرد سعی می کند اهداف فردی را تحقق بخشد، مگر آنکه فشار خارجی وی را وادار به تحقق بخشیدن به اهداف سازمان کند.

نظریه سه وجهی آلدرفر یا نظریه ERG

آلدرفر با مطالعه در باره نیازهای انسانی و اعتقاد به وجود تفاوت اساسی بین نیازها، آنها را به سه دسته تقسیم نموده است.

  1. نیازهای زیستی انسان که مربوط به سلامتی جسم انسان است .
  2. نیازهای تعلق و وابستگی که به ارضاء ارتباطات میان فردی مربوط می شود.
  3. نیازهای رشد، یعنی نیاز انسان به تداوم رشد و پیشرفت شخصیتی اوست .

در این نظریه که سه مرتبه برای نیازهای انسان تعیین شده است کارکنان ممکن است گاهی نیازهای سطح بالاتر خود را قبل از ارضاء نیازهای سطح پایین تر دنبال کنند. طبق نظریه آلدرفر، حرکت در سلسله مراتب نیازها جهت ارضای آنها، همواره رو به بالا نیست زیرا چنانچه فردی از ارضاء نشدن نیاز سطح بالاتر ناامید و مایوس گردد ممکن است با تلاش خود نیازی را در سطح پایین تر ارضاء کند. همچنین آلدرفر معتقد است، وقتی که نیاز سطح بالاتر برآورده نشود، نیازهای پایین تر بازگشت خواهند کرد، حتی اگر آن نیاز ها مثلا ارضاء نشده باشند. بر اساس این نظریه افراد با توجه به شرایط زمان و موقعیت در سلسل مراتب نیازها بالا و پایین می روند.

نظریه مدل اساسی انگیزشی 

این نظریه یکی از نظریه های مختلفی است که در زمینه رضایت شغلی وجود دارد. این نظریه، انگیزش را فرایندی چند مرحله ای معرفی می کند که به ترتیب عبارتند از :

  1. احساس نیاز
  2. تنش برخاسته از حالت فقدان تعادل درونی
  3. انگیزه های تحریک شده در درون فرد در اثر تنش
  4. بررسی و انتخاب استراتژی هایی برای ارضای نیازها
  5. بروز رفتار های هدفمند از طرف فرد برای اجرای استراتژی انتخاب شده
  6. ارزیابی عملکرد به وسیله فرد(در جهت ارضای نیاز به احترام) و دیگران ( در جهت ارضای نیاز مالی) نسبت به موفقیت در کسب هدف
  7. پاداش یا تنبیه براساس ارزیابی از کیفیت عملکرد
  8. پاداش یا تنبیه براساس درجه ای که رفتار و پاداش نیاز اصلی را بر طرف کرده باشد، یک حالت تعادل یا رضایت خاطر بدست می آید.

اگر نیاز هنوز ارضاء نشده باشد، چرخه انگیزش با احتمال انتخاب یک رفتار دیگر تکرار می شود یا نگرش منفی نسبت به شغل ایجاد می شود.

نظریه مک کللند:

نظریه مک کللند، مخصوصا به علت اهمیتی که به نیازهای سطوح بالای سلسله مراتب نیازهای مزلو می دهد، شناخته شده است. با این هدف، او به سلسله مراتب نیازها معتقد نیست. او علاقه ندارد که توالی ظهور نیازها را تعیین کند، بلکه هدف او شناسایی چگونگی تاثیر نیازها بررفتار در محیط کار است . بنا براین او مخصوصا سه نیاز ی را که آشکار با محیط کار ارتباط پیدا می کند، مورد توجه قرار می دهد. این سه نیاز عبارتند از :

  1. نیاز به خودشکوفایی
  2. نیاز به پیوند جویی
  3. نیاز به قدرت

طبق نظریه ی مک کللند، هرفرد، برحسب موقعیت، احتمالا تحت تاثیر یکی از نیازها(یا انگیزه ها) قرار می گیرد. نیرومندی این نیاز، همچنین نتایج رفتاری ناشی از آن، به ویژگیهای موقعیت وابسته خواهد بود. اگر یک نیاز با قدرت کافی احساس شود، فرد را وادار خواهد کرد تا رفتارهایی نشان دهد که به ارضای او منجر خواهند شد. از ویژگیهای مهم این نظریه، این استکه نیازها از فرهنگ، هنجارها و تجربه های شخصی نشات می گیرند. بنابراین انگیزش، از متغیر مستقل به متغیر وابسته تبدیل می شود و می تواند تحت تاثیر آموزش و کمال جویی قرار گیرد.

به اعتقاد مک کللند، کارمندان و کارگرانی که انگیزه پیشرفت دارند، در انجام دادن کارها “مخاطر جو” هستند و از چنان ویژگیهای شخصیتی  برخوردار هستند که بیشتر در بین رهبران شغلی و مدیران اقتصادی یا اداری دیده می شود. وقتی شخص تحت تاثیر این انگیزه است، فعالیت او بیشتر در جهت یافتن راهها و روشهایی است که با استفاده از آن می توان کارها را بهتر انجام داد. بنابراین، این افراد در مقایسه با دیگران بیشتر ترقی می کنند، سرعت پیشرفت آنان نیز چشمگیر است. ضمنا سازمانهایی که چنین افرادی را در استخدام خو دارند نیز در مقایسه با سازمانهای دیگری که فاقد چنین افرادی هستند، پیشرفت سریعتری خواهند داشت.

منبع

پورآيين، رضا(1392)، رابطه سبك هاي مقابله با استرس و خودكارآمدي عمومي با رضايت شغلي، پایان‌نامه کارشناسی ارشد،روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0