مفاهیم و مبانی هوش هیجانی

تاریخچه هوش هیجانی

افلاطون 2000 سال پیش گفته است؛ تمام یادگیری ها دارای یك زیربنایی هیجانی و عاطفی هستند. بر اساس گفته افلاطون از آن زمان تاكنون دانشمندان، پژوهشگران و فیلسوفان زیادی در جهت اثبات یا نفی نقش احساسات در یادگیری،‌ مطالعات زیادی انجام داده اند. متأسفانه تفكر حاكم در این 2000 سال این بود كه هیجان ها مانع انجام كار و تصمیم گیری صحیح می شوند و تمركز حواس را مختل می سازند. در سه دهه گذشته حجم رو به رشد تحقیقات، ‌خلاف این مطلب را ثابت كرد. در سال 1950 آبراهام مازلو مقاله ای در زمینه ارتقاء نیازهای هیجانی– جسمی،‌ معنوی و روانی نوشت كه از دوره رنسانس، ‌انقلاب و تحول عظیمی در زمینه تحلیل از مكتب انسان گرایی به وجود آرود. بین سال های 1970 تا 1980 نظریه مازلو موجب رشد و تحول علوم مربوط به توان و استعداد انسان ها گردید.

تحقیقات مستمر باعث شد تعاریف زیادی از هوش و هیجان مطرح شود. سابقه پژوهش و تحقیق در زمینه هوش غیر شناختی و هوش اجتماعی به سال 1940 بر می گردد. گاردنر استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد در سال 1993 هوش چند گانه را مشتمل بر ابعاد گوناگونی مطرح كرد كه مورد توجه علم روان شناسی قرار گرفت و به عنوان یكی از زیر شاخه های هوش شناخته شد. پینی در سال 1986 در رساله دكترایش مفهوم هوش هیجانی را به زبان انگلیسی با عنوان بررسی هیجان،‌ توسعه هوش هیجانی، ‌خود یكپارچگی (در ارتباط با ترس، ‌درد و امیال) مطرح كرد. او توصیه كرد برای تقویت و هوش هیجانی باید به آزاد سازی هیجانی كودكان در مدارس با روش روان درمانی مبادرت كرد.

موضوع هوش هیجانی نخستین بار توسط پیترسالووی و جان مایر در سال 1990 مطرح شد. پیتر سالووی از بخش روان شناسی دانشگاه یل می گوید: «در طول چند دهه گذشته باورها در مورد هوش هیجانی دچار تغییر شده اند» زمانی هوش را كمال انسانی می دانستند و معتقد بودند افراد باهوش باید دارای زندگی بهتری باشند. سالووی و مایر در سال 1990 تعریف قابل قبولی از هوش هیجانی را در مقاله ای تحت عنوان هوش هیجای مطرح كردند. در آن مقاله آنها هوش هیجانی را از نظر علمی– هوشی آزمون پذیر و قابل اندازه گیری می دانستند. دیوید كارسو از همكاران پیتر سالووی می گوید: مهم است بدانید هوش هیجانی ضد هوش نیست به عبارتی نشانه برتری احساس (دل) به عقل (سر) نیست بلكه هوش، ‌نقطه تلاقی احساس و عقل است.

دانیل گلمن از نتیجه تحقیقات سالووی و مایر و سایدین در پر فروش ترین كتابش به نام هوش هیجانی در سال 1995 استفاده كرد و در این زمینه دو برنامه  شناخت خود و رشد اجتماعی برای مدرسه نیوهاون نوشت. لئونل اولین بار مفهوم هوش هیجانی را به زبان آلمانی در سال 1966 به كاربرد نتایج تحقیقات او در مورد خانم هایی كه به خوبی نمی توانستند از عهده نقش ها و وظایف اجتماعی خود برآیند حاكی از این بود كه این خانم ها در سنین كودكی جدا از مادران خود زندگی می كردند. او برای درمان افرادی كه از سطح پایین هوش هیجانی برخوردار بودند داروی LSD را تجویز كرد.

ریون بارون پس از 20 سال تحقیق، پرسشنامه هوش هیجانی را ابداع كرد. تأكید بارون بیشتر بر قابلیت های غیر شناختی بوده و پرسشنامه او میزان خود سنجی افراد در زمینه قابلیت های غیر شناختی را اندازه گیری می كند كه به نام پرسشنامه هوش هیجانی (EQI) معروف است. بارون هوش هیجانی را آرایشی از استعدادهای غیرشناختی، ‌قابلیت ها و مهارت هایی می داند كه توانایی فرد در سازگاری با شرایط و فشارهای محیطی را افزایش می دهد. بعدها سالووی نیز نتیجه گیری مشابهی كرد و گفت: من با دكتر بارون موافقم. فكر می كنم در ده سال آینده تحقیقات ثابت می كند كه مهارت ها و قابلیت های هیجانی و عاطفی عامل پیش بینی كننده موفقیت ها، ‌نتایج، ‌پیامدهای مثبت در محیط كار، ‌خانواده و مدرسه محسوب می شود و آثاری قابل مشاهده دارد .

هوش هیجانی چیست؟

هوش هیجانی، ‌تركیب عاطفه با شناخت و هیجان با هوش است. بنابراین می تواند در توانایی به كارگیری هیجان ها به منظور كمك به حل مشكلات و داشتن زندگی اثر بخش باشد. شناخت احساسات و توانایی ها را می توان در برانگیختن خودمان و دیگران استفاده كنیم و بدانیم آیا این هیجان ها و عواطف موجب تسهیل یا مانع برقراری تعامل با دیگران می شود. بارون می گوید 2 نوع هوش داریم: هوش هیجانی و عقل كه هر كدام با فعالیت بخشی از مغز ارتباط دارند. لایه های فوقانی مغز (قشر تازه مخ) از بافت های پیچیده ای تشكیل شده كه مغز متفكر در آن بخش فعالیت می كند. مركز هیجان ها و عواطف در لایه های زیر ین قشر مخ یا كورتكس قرار دارد. هوش هیجانی یك توانایی مجرد و جدا از سایر توانایی ها نیست. بلكه داشتن مهارت هایی تا بدانید چه كسی هستید. چه افكار، عواطف، ‌احساسات و پیوستگی رفتاری دارید. به عبارتی می توان گفت شخصیت افراد تركیب درستی از عقل و دل است و معمولاً‌ سمبل عقل، بهره هوشی (IQ) و دل، هوش هیجانی (EQ) است.

هوش هیجانی در برقراری ارتباط موفق با همكاران،‌ اعضاء خانواده و آشنایان به ما كمك می كند و درهای صمیمیت،‌ دوستی و محبت را به رویمان می گشاید به این حالت در روان شناسی، بلوغ فكری یا پختگی می گویند. هوش هیجانی محصول دو مهارت اصلی است: قابلیت فردی و قابلیت اجتماعی. قابلیت فردی محصول توانایی در دو مهارت مهم،‌ خود آگاهی و خود مدیریتی است این مهارت ها بیشتر روی خود فرد تمركز می كنند تا تعامل ها با دیگران. خودآگاهی عبارت است از توانایی در درك صحیح و دقیق هیجان ها در همان لحظه ای كه روی می دهند و فهمیدن این كه در رابطه با وضعیت های متفاوت چه تمایلاتی وجود دارد. خود مدیریتی یعنی توانایی استفاده از آگاهی از هیجان ها برای انعطاف پذیر ماندن و رفتار خود را به طور مثبت رهبری كردن.

قابلیت اجتماعی بر توانایی در درك كردن دیگران و مدیریت كردن روابط تمركز می كند. قابلیت اجتماعی محصول مهارت های هوش هیجانی است، ‌مهارت هایی كه در حضور دیگران به دست می آیند: آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه. آگاهی اجتماعی عبارت است از توانایی در حدس زدن دقیق هیجان های دیگران و فهمیدن اینكه واقعاً‌ آنها چه احساسی دارند. مدیریت رابطه محصول سه مهارت هیجانی اول است: خودآگاهی– خود مدیریتی و آگاهی اجتماعی. مدیریت رابطه عبارت است از توانایی به كارگیری آگاهی از هیجان های خود و نیز از هیجان های دیگران برای مدیریت كردن تعامل ها، ‌این كار باعث می شود تا تبادل اطلاعات شفاف باشد و شخص به طور مؤثر بتواند از عهده تعارض ها و برخوردها برآید .

نظریه هایی در باب هوش

تا دهه 1960 پژوهش در باب هوش در استیلای رویكرد «عاملی» قرار داشت. لیكن همگام با رشد و گسترش روان شناسی شناختی و تأكید آن بر الگوهای پردازش اطلاعات رویكرد تازه ای در این زمینه سر بر زد.

نظریه هوش چندگانه گاردنر:   گاردنر تلاش می كند برای نقش های گوناگون مردمان در فرهنگ های گوناگون تبیینی به دست دهد. او معتقد است كه این گوناگونی را با فقط یك هوش زیر بنایی نمی توان تبیین كرد بلكه حداقل هفت نوع هوش می تواند وجود داشته باشد كه عبارتند از:

  1. هوش زبانی: استعداد سخن گفتن در كنار ساز و كارهای آواشناسی (صدای سخن)،‌ نحو (دستور زبان)، ‌معنا شناسی (معنا) و منظور شناسی (تلویحات و كاربردهای زبان در موقعیت های گوناگون).
  2. هوش موسیقیایی: توان آفرینش، انتقال و درك معانی حاصل از اصوات همراه با ساز و كارهای مختص زیر و بمی، ‌ضرب آهنگ و طنین.
  3. هوش منطقی- ریاضیاتی: توان كاربرد و دریافت روابط فارغ از اشیا و اعمال به معنای اشتغال به تفكر انتزاعی.
  4. هوش فضایی: توان دریافت اطلاعات دیداری یا فضایی، ‌تغییر آن ها، و بازآفرینی تصویرهای دیداری بدون ارجاع به محرك اصلی. شامل توان تصویر سازی سه بعدی و حركت دادن و چرخاندن آن تصویر.
  5. هوش تنی- حركتی: توان به كاربردن همه بخش های بدن برای حل مسأله یا گره گشایی موقعیتی.
  6. هوش درون فردی: توان تمییز احساسات،‌ منظورها و انگیزه های خویش.
  7. هوش میان فردی: توان بازشناسی و تمییز احساسات و باورها و منظورهای مردم.

نظریه هوش و رشد شناختی آندرسن :   آندرسن درصدد تبیین جنبه های گوناگون هوش است، ‌نه فقط موضوع تفاوت های فردی بلكه چگونگی افزایش توان های شناختی بر اثر رشد،‌ عملكرد توان های اختصاصی و همچنین وجود توان های همگانی و یكسان در بین مردم،‌ نظیر دیدن اشیا در سه بعد، ‌بنابراین برای تبیین این جنبه ها به وجود ساز و كار پردازشی زیر بنایی معادل هوشی عمومی (g) اسپیرمن،‌ همراه با پردازشگرهای ویژه ای كه با تفكر گزاره‌یی و عملكردهای دیداری و فضایی سر و كار دارند قائل می شود. وجود توان های همگانی همسان را با مفهوم «دستگاه های مستقل» كه عملكردشان در گرو پدیده رسش است تبیین می كنند.

نظریه سه وجهی اشترنبرگ:    نظریه سه وجهی اشترنبرگ براین باور بنا شده كه نظریه های پیشین نه نادرست بلكه ناقص و ناكامل است. همه خرده نظریه در آن مطرح می شود؛ نظریه مؤلفه ای (ناظر به ساز و كارهای پردازشگری درونی). خرده نظریه تجربه نگر (تجربه شخص با هر تكلیف و موقعیت) و خرده نظریه بافت نگر (رابطه بین محیط خارجی و هوش شخص).

نظریه زیست بوم شناختی سوسی :    استفن سوسی تلاش كرده ضمن بنا كردن نظریه خود بر پایه نظریه اشترنبرگ و نشان دادن نارسایی های آن، ‌از طریق تكیه بیشتر بر بافت و تأثیر آن بر حل مسأله، نارسایی ها را از بین ببرد. پیشنهاد سوسی این است كه به جای فقط یك هوش زیر بنایی یا g، «استعداد های شناختی چند گانه» دست اندركار هستند كه بنیاد زیستی دارند و برای فرایندهای ذهنی حد و مرز تعیین می كنند. سوسی بافت را برای تحقق توان های شناختی ضروری می داند. منظورش از «بافت»، زمینه های اطلاعات و همچنین عواملی از قبیل شخصیت،‌ انگیزش و آموزش است. بافت ها ممكن است ذهنی، ‌اجتماعی یا جسمانی و فیزیكی باشند. خلاصه اینكه در نظریه او دانش و اطلاعات نقش حساسی در هوش پیدا می كند.

منبع

 نجفی ،صاحبه (1393)، رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی بالینی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0