معرفی مدلهاي مختلف سرمایه فکري
درانتهاي سال1990، نویسندگان متعددي مانند بروکینگ،ادوینسون و مالون، استیوارت، اسویبی شروع به ارائه چهارچوبهایی کردند که به ما در درك سرمایه هاي فکري و به همان اندازه در اجراي آسانتر مباحث مربوط به IC(مانند اندازه گیري، افشاء و گزارش دهی) کمک میکرد. با آنکه اختلاف کوچکی در میان چهارچوبها مشاهده میشود، اما همین نوسان باعث ایجاد انحرافهای زیادي در زمینه مباحث سرمایههاي فکري گردیده است. همین مطالعات صورت گرفته در رابطه با IC در سطوح مختلفی قرار میگیرد (فردي،دورن سازمانی وبرون سازمانی). در نتیجه IC تنها محدود به دانش در دسترس افراد نمی شود، بلکه شامل دانش ذخیره شده در درون پایگاه دادههاي سازمانی، فرآیندهاي کسب وکارو ارتباطات نیز میگردد.
مدل ادوینسون و مالون
لیف ادوینسون یکی از شناخته شدهترین پژوهشگران دنیا در زمینه سرمایههاي فکري است. او به عنوان اولین مدیر سرمایههای فکري در شرکت اسکاندایا – یک شرکت بین المللی بیمه در کشور سوئد – فعالیت داشته است. شرکت اسکاندایا موفق شده که یک نوع طبقه بندي بومی شده از سرمایه فکري را ارائه نماید.ادوینسون اساساً سرمایههاي فکري را بعنوان ارزش هاي نامشهودي تلقی می کند که میتوان منشأ شکاف واختلاف میان ارزش بازاري و ارزش دفتري شرکتها و سازمانها باشد. بر همین اساس معادله زیر را براي تعیین ارزش بازاري شرکت پیشنهاد نموده است: سرمایه هاي فکري+ ارزش دفتري= ارزش بازاري
وقتی شرکت اسکاندیا درسال1992 شروع به صورت برداري و ارزشگذاري بر روي ارزش نامشهود سرمایههاي فکري خود کرد، فهرستی شامل 50 مورد با ارزش همانند نشان تجاري، امتیازات انحصاري، پایگاه داده مشتریان، سیستمهاي فناوري اطلاعات، افراد و پرسنل کلیدي و تأثیرگذار، تدوین و گردآوري نمود. از آنجايی که فهرست مذکور، بسیار طولانی و مدیریت بر آن سخت و دشوار بوده، اجزاء و موارد آن در گروههاي کوچکتر، با طبقهبندي مشخصتر و تقسیم در دو گروه ابعاد انسانی و ابعاد سازمانی(ساختاي)صورت گرفته است. تا بدین ترتیب تعریف سادهتري از سرمایه هاي فکري حاصل شده است:سرمایه هاي ساختاري+ سرمایه هاي انسانی= سرمایه هاي فکري
مطابق نظر ادوینسون، مواردي که”پس از رفتن کارکنان به خانه، در سازمان باقی میمانند” سرمایههاي ساختاري سازمان را تشکیل میدهند. او بر این واقعیت تأکید دارد که سرمایههاي انسانی سازمان را نمیتوان تحت مالکیت سازمان در آورد، بلکه آنها را تنها میتوان استخدام یا اجاره نمود. بر عکس آن، سرمایههاي ساختاري را میتوان تحت تملک در آورد و داد و ستد نمود. بر همین اساس سلسله مراتبی را براي سازمانهاي فکري ارائه نمود.
وي به همراه پژوهشگري به نام مالون،IC را به عنوان دارايهایی مثل دانش،تجارب کاربردي،تکنولوژي سازمانی، ارتباطات مشتري ومهارتهاي حرفهاي دانستهاندکه باعث ایجادمزیت رقابتی در بازارو بینشیدر مورد توانمنديهای درآمدي آینده شرکت میشود.آنها درطرح ارزش اسکاندایا ارزش بازاري یک شرکت را ترکیبی از ارزش مالیآن(شامل داراییهاي مشهود)وارزش سرمایههاي فکري دانستهاند. بعدها آن مدل اسکاندایا را بعنوان یک شیوه اندازه گیري IC معرفی نمودند.از منظر آنها IC ترکیبی از دوجزء اصلی میباشد: سرمایه انسانی یا HC، سرمایه ساختاري یا SC، این دو پژوهشگر سرمایههاي ساختاري درسازمان را عامل پشتیبانی از سرمایههاي انسانی معرفی کرد. SC ،خود به سرمایه سازمانی و سرمایه مشتري تقسیم شده و سرمایه سازمانی شامل سیستم ها، ابزارها و فلسفه عملیاتی است که جریان یافتن دانش در درون سازمان را سرعت می بخشد به و سرمایه نوآوري و سرمایه فرآیندي تقسیم میشود. ویگ، تفسیري از اجزاي منفرد الگوي سرمایه هاي فکري اسکاندایا ارائه نموده است که بر اساس آن:
سرمایههاي انسانی اشاره به شایستگی کارکنان و قابلیت آنها دارد. براي مثال، اگر یک سازمان کارکنانش را آموزش دهد، در حقیقت سرمایه انسانیاش را توسعه داده است. سرمایه انسانی معمولاً بصورت جزئی کوچکتر از سرمایه ساختاري دیده می شود.سرمایه ساختاري نتیجهاي از سرمایه فکري و به صورت اطلاعات، منابع دانش یا اسناد و مدارك منعکس میشود. همانطور که قبلاً نیز توضیح داده شد، سرمایههاي ساختاري، آن چیزهاي است که پس از رفتن کارکنان در سازمان باقی می ماند.
سرمایه مشتریان نیز در ارزش ارتباطات سازمان با مشتریانش نمایانگر میشود.سرمایه سازمانی شامل داراییهاي دانشی نهادینه شده در بستر فرآیندها و نوآوريهاي سازمانی می باشد.سرمایه فرآیندي اشاره به فرآیندهاي ارزش افزاي سازمانی مانند ساختار سازمانی، تجارب مدیریتی، سیستمها و رویه ها، زیر ساخت ها، سیستمهاي کامپیوتري و… دارد.سرمایه نوآوري شامل دانش آشکار همراه با داراییهاي فکري میگردد. که شناسایی هر دوي آنها در سازمان مشکل است، همانند فرهنگ مثبت. مالکیت معنوي، بیانی است براي دانش مستند شده و جمعآوري شده مانند نوآوريها، تجاب عملی، حقوق اختراع، فناوري، برنامههاي تحصیلی، زیر ساختهاي دانشی شرکت، طراحیها و همچنین ویژگی خاص تولیدات و خدمات.
مدل بروکینگ
بروکینگ در سال 1996 از IC تحت عنوان مجموعهاي از داراییها نامشهود نام میبرد که شرکتها را قادر به ادامه فعالیت می کند. طبقه بندي ارائه شده توسط بروکینگ مشابه با طرح ادوینسون و مالون است اما در این طبقهبندي بروکینگ، مالکیت معنوي را از داراییهاي زیر ساختی جدا کرده و در یک دسته مجزا قرار داده است. دیدگاه آنها اگرچه یکسان نیستند اما مکمل یکدیگرهستند. هدف ادوینسون ومالون توضیح اهمیت ICدرسازمانها بوده و موضوعات مهمی مانند ویژگیهاي کلیدي، اندازه گیري رویکردهاي مدیریت بر آنها را در بر میگرفت. آنها مدیریت IC را بعنوان گامی نهایی براي ساخت سازمانهایی با ارزش بالا و سازمانهاي که میخواهند ارزش در آنها بصورت مداوم افزایش بیابد معرفی کردند.
با اینکه بروکینگ داراي اهداف مشابهی با ادوینسون و مالون بود، اما او اجزای IC را طوري تعیین کرد که بتوان از آن در امر ممیزي نیز استفاده نمودو بدین خاطر وي بر روي فرآیندهاي تعریف، مستند سازي و اندازه گیري IC تأکید کرده است. خانم بروکینگ عقیده دارد که هدف نهايی هر کسب و کاري بدست آوردن ارزش پولی به ازاء هر جزئی از داراییها است.او تصریح کرده است که این امر براي شرکتها بسیار مهم است که میزان داراییهایشان را ارزیابی کرده و از این طریق مدیران را از محل وجود ارزشهاي واقعی در سازمان آگاه سازند. به همین دلیل آنها نیاز دارند تا شاخصهایی براي ارزیابی موفقیت و رشد در دست داشته و مبناهایی را براي افزایش احتمال دریافت وام از مؤسسات مالی بوجود بیاورند.
مدل روس و همکاران
روس و روس، دراگونتی و ادوینسون درسال 1997 شاخص سرمایه فکري را براي اندازه گیري IC معرفی کردند. آنها تشریح کردند که دیدگاههایشان در رابطه با IC، دانش محور بوده و اشتباهاتی با مباحث دانشی دارد. از سوي دیگر بعدها آنها از مدلی استفاده کردند که مشابه با مدل ادوینسون و مالون بود(اما دقیقاً همانند آن نبود).
اگرچه ادوینسون ومالون پیشرفتهاي زیادي در رابطه با اندازهگیري IC داشتهاند اما روس وروس(1997) پیشرفتهاي ملموسی در یکپارچگی معیارهاي IC و حرکت به سمت یک معیار واحد(رویکرد کل نگر به ارزش) داشتند آنها در تحقیقی دیگر و در طبقهبندي شبیه به طبقهبندي ادوینسون و مالون IC، را به سرمایه انسانی، سرمایه سازمانی و سرمایه ارتباطی تقسیم کرده و این سه دسته را در یک سطح افقی قرار دادهاند. در این طبقه بندي اجزاء سرمایههاي فکري با جزئیات بیشتري معرفی شده است:
- سرمایه انسانی: شامل دانش فنی، مهارتها،ویژگیهاي رهبري مدیران ارشد، نوآوریها، انگیزش(بعد مالی و غیر مالی) و قابلیت سازگاري است.
- سرمایه ساختاري: فرهنگ شرکت، ساختار، فرآیندها و رویههاي کاري.
- سرمایه رابطهاي: مشتري،(میزان رضایت آنها از محصولات و خدمات)، مشتریان(تعداد آنها) ارتباط با تأمین
- کنندگان(آگاهی داشتن از این ارتباطات)، ارتباط با تأمین کنندگان(تعداد آنها).
مدل استوارت
استورات در سال 1991و در مجله فورچون IC را دانشی که از طریق تبدیل مواد خام آنها را ارزشمندتر میسازد معرفی کرده است. مقاله ارائه شده توسط وي همانند یک کاتالیزور عمل نمود و IC را بعنوان یک مفهوم اصلی در تفکر مدیریتی مطرح کرد. بونفرردر رویکرد ارزش پویایی IC، شاخصهاي ویژهاي را مدنظر قرار داده که بر روي بعد پویا و سازمانی عملکرد اجتماعی- اقتصادي تمرکز کرده و تحت شرایط مختلفی در سطوح خرد و کلان اقتصادي قابل اجرا است. وي در روش ارزش پویایی IC، چهار بعدي که منجر به توانمندي رقابتی شدن سازمان میگردد را با یکدیگر یکپارچه کرده است.
- منابع بعنوان وروديها: که اشاره به منابع مورد نیاز فرآیندهاي تولیدي شامل منابع مشهود، میزان سرمایه گذاري در R&D و اکتساب تکنولوژي مناسب و… دارد.
- فرآیندها: که نقش آنها در صفآرایی و بکاريگیري آن دسته از استراتژیهاي پویایی است که بر مبناي فاکتورهاي نامشهود شکل گرفتهاند.
- سرمایه فکري: بوسیله ترکیبی از منابع نامشهود ساخته شده و میتواند به نتایج ویژاي مانند دانش جمعی، حق ثبت و اختراعها، علامت تجاري، شهرت، رویههاي عادي خاص و شبکههاي همکاري منجر شود.
- سطح خروجی ها: عملکرد سازمانها (سهم بازار، کیفیت محصولات و خدمات) به صورت سنتی از طریق تحلیل موقعیت بازار محصولات و خدمات اندازه گیري میشود.
بونفرر این چهار بعد را در یک چهارچوب یکپارچه تبدیل کرده و یک ارتباط بین وروديها (منابع)، فرآیندها، دارائیهاي نامشهود و عملکرد شرکت مطرح کرد.
ابعاد سرمایه فکري براساس مدل ادوینسون و مالون
این دو پژوهشگر اجزاء متشکله سرمایههاي فکري را اینگونه تعریف کردهاند:
- سرمایه انسانی: به میزان ارزش، مهارتها و تجاربی که افراد در سازمانها دارا میباشند اطلاق میگردد.
- سرمایه ساختاري: شامل فرهنگ، توانمندیها، سخت افزارها و نرم افزارهاي حامی HC میباشد.
- سرمایه مشتري: در ارزش ارتباطات سازمان با مشتریانشان نمایانگر میشود.
- سرمایه سازمانی: شامل فلسفه سازمانی و سیستمهایی براي بالا بردن قدرت نفوذ و توانمندییهاي سازمانی است.
- سرمایه نوآوري: شامل داراییهاي معنوي است که توسط قوانین حمایت از حقوق مالکیت معنوي شامل کپی رایت، نام تجاري و داراییهاي نامشهود مورد پشتیبانی قرار میگیرد.
- سرمایه فرآیندیی: شامل تکنیکها، شیوهها و برنامههاي است که مواردي مانند تحویل محصول یا خدمات را تسهیل میکند.
سرمایه انسانی
«موجودي دانش افراد یک سازمان» سرمایۀ انسانی است. بنتیس بر این باور است که سرمایۀ انسانی به مثابه یک منبع نوآوري و نوسازي استراتژیک، از اهمیت خاصی برخوردار است. روس و روس معتقدند کارکنان سرمایۀ فکري را از طریق شایستگی، نگرش و چالاکی فکريشان ایجاد میکنند. به زغم آنها شایستگی شامل مهارتها و تحصیلات فرد میشود، نگرش دربرگیرندة جزءرفتاري کارکنان میشود و چالاکی فکري فرد را به تغییر رویهها و تفکر در مورد راه حلهاي نوآورانه مسائل قادر میسازد. بروکینگ معتقد است که داراییهاي انسانی یک سازمان، شامل مهارتها، تخصص، توانایی حل مسئله و سبکهاي رهبري است.
چن و همکاران معتقدند سرمایۀ انسانی به مثابه مبناي سرمایۀ فکري اشاره به عواملی نظیر دانش، مهارت، قابلیت و طرز تلقی کارکنان دارد، که منتج به بهبود عملکرد، جذب مشتریان و افزایش سود شرکت میشود.این دانش و مهارت در ذهن کارکنان جاي دارد، بدین معنا که ذهن آنها حامل دانش و مهارت است. اگر کارکنان متفکر توسط سازمان به نحومطلوب به کار گرفته نشوند،دانش و مهارت موجود در مغز آنها نمیتواند فعال شود، با اینکه به صورت ارزش بازاري درآید.
سرمایۀ انسانی سبب شده است که در سازمان ها تا حد زیادي به دانش و مهارتهاي کارکنان براي ایجاد درآمد و رشد و همچنین، بهبود کارآیی و بهرهوري متکی شوند. منافع زیادي را میتوان از اطلاعات بیشتر دربارة سرمایۀ انسانی به دست آورد.براساس این اطلاعات میتوان منابع انسانی را به طور موثرتري در درون سازمانها تخصیص دادو شکافهاي مهارتی و تواناییهاي منابع انسانی را به آسانی تشخیص داد. به علاوه، سرمایۀ انسانی تسهیل کنندة تهیه اطلاعات جامعتر براي سرمایهگذاران یا سرمایه گذاران بالقوه است. با وجود اهمیت روزافزون سرمایۀ انسانی، بیشتر سازمانها هنوز طبق روال سنتی، پولی را که براي توسعۀ منابع انسانی صرف میکنند، در صورتحسابهاي مالی به عنوان یک هزینه و نه یک سرمایهگذاري گزارش میکنند.
سرمایه ساختاري
به طور کلی سرمایه هاي انسانی هر شب به خانههایشان باز می گردند. وظیفه مدیران ساخت داراییهاي دانشی است که شب به خانه بازنگردند. این مهم میتواند از طریق سرمایۀ ساختاري که شامل فناوريهای شبکه دادهها، انتشارات، فرآیندها و سازمان میشود انجام شود. سرمایۀ ساختاري، محیطی ایجاد میکند که دانش از طریق آن، خلق و آماده ورود به بازار می شود. ایجاد بانک دانش امکان استفادة دوبارة دانش را میدهد. سرمایۀ ساختاري یک سازمان باید نقشه وراهنمایی براي داراییهاي سرمایۀ فکري ایجاد کند؛براي مثال، کجا به دنبال دانش بگردیم و یا چه فردي بهترین مهارتها را داراست؟ تنها دانش سازمان که باید به عنوان راهنما استفاده شود، دانشی است که مستقیماً با استراتژيهاي اصلی سازمان مرتبط است. این دانش باید منجر به نتایج عملکرد بهتر شود.اگربه دنبال یافتن چیزي باشید، با انبوهی از اطلاعات بیمعنا مواجه خواهید شد که نیازمند مرتبسازي براي یافتن هدف مورد نظر است.
سرمایۀ رابطهاي
موضوع اصلی سرمایۀ رابطه ایی، دانش موجود در مسیرهاي بازاریابی و روابط با مشتریان است. سرمایۀ مشتري نشان دهندة توانایی بالقوه یک سازمان به سبب عوامل نامشهود بیرونی است. گرچه اصطلاح سرمایۀ مشتري در ابتدا توسط هیوبرت ساینت انج مطرح شد، اما تعاریف جدید مفهوم آن را به سرمایۀ رابطهایی توسعه داده که شامل دانش موجود در همۀ روابطی است که سازمان با مشتریان، رقبا، تأمین کنندهگان، انجمنهاي تجاري و یا دولت برقرار می کند. به علاوه،روسوروس اظهارمیکنند:که سرمایۀ رابطهایی شامل روابط با ذینفعان درون وبیرون سازمان است. همچنین چن و همکاران سرمایۀ مشتري را در قالب قابلیت بازاریابی، شدت بازار و وفاداري مشتري طبقهبندي می کنند. این نگرش بر نقش خدمات و تأثیر آن بر روابط علّی بین رضایت کارکنان، رضایت مشتریان، وفاداري مشتریان و عملکرد مالی تأکید دارد.
فورنل در مطالعات خود دریافته است که رضایت مشتریان میتواند رابطۀ کسب وکار را حفظ کند، انعطاف پذیري قیمت محصول را کاهش دهد و اعتبار یک شرکت را افزایش دهد. همچنین، تحقیقات دیگري نشان داده است که از طریق اندازه گیري وفاداري کارکنان میتوان وفاداري مشتریان را پیش بینی کرد. این مطالعات شواهد بیشتري را دربارة اهمیت سرمایۀ مشتري به عنوان بخش کلیدي سرمایۀ فکري سازمان ارائه میدهد. به طور کلی، سرمایۀ مشتري که نقش یک پل و واسطه را در فرآیند سرمایۀ فکري ایفا میکند، در تبدیل سرمایۀ فکري به ارزش بازاري و در نتیجه، عملکرد کسب و کار سازمان، عامل تعیین کننده اصلی است. بدون سرمایۀ مشتري ارزش بازاري یا عملکرد کسب و کار سازمان نمیتواند پژوهشگر شود. بنابراین، رشد سرمایۀ مشتري به حمایت از سرمایۀ انسانی و سرمایۀ ساختاري بستگی دارد..
منبع
کریمیان ذلانی، محمدرضا(1394)، رابطه تفکر استراتژيک و سرمايه های فکری با عملکرد شرکت، پاياننامه كارشناسيارشد، مدیریت اجرایی، داننشگاه آزادی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید