معرفت و معرفت شناسی

رویکرد فلسفی به معرفت شناسی و باورهای معرفت شناختی 

مطالعات در زمینه معرفت شناسی به پیاژه و قبل از آن به افلاطون در کتاب جمهوریت بر می گردد. افلاطون معرفت را به نوعی آگاهی یا آشنایی با جهان، موجودات کاملاً متمایزی که «مثل» می نامید، منحصر می دانست. از نظر وی چون حقیقت نمی تواند در حال تغییر و دگرگونی باشد پس باید متشکل از صور یا مثلی از جهان محسوس باشد. از نظر افلاطون معرفت باید کلی و ثابت باشد و راه شناخت این صور مثالی، فقط عقل است نه حس.

معرفت شناسی یا شناخت شناسی شاخه ای از فلسفه است که به عنوان نظریه چیستی معرفت و راه های حصول آن تعریف می شود. معرفت شناسی پژوهش درباره پرسش هایی درباره امکان معرفت و چیستی معرفت است. پرسش هایی از این دست:

امکان معرفت

  •  به چه چیزی معرفت داری.
  •  آیا معرفتی که از راه مشاهده و آزمایش به دست می آید یکسره حدس و گمان است؟
  •  آیا با تفکر ناب مستقل از مشاهده و آزمایش می توان به یقین رسید؟
  •  آیا موضوعاتی است که خرد ما از فهمش ناتوان باشد و هیچگاه نتوان درباره آنها معرفتی یقینی داشت؟
  •  در چه شرایطی یک شخص به چیزی معرفت دارد؟

چیستی معرفت

  •  در چه شرایطی یک شخص به چیزی معرفت دارد.
  •  در چه شرایطی باور یک شخص به چیزی موجه است.

به عبارتی اصولاً معرفت شناسی شاخه ای از فلسفه است که با ماهیت دانش سر و کار دارد . معرفت شناسان تلاش می کنند به پرسش هایی نظیر دانش چیست؟ چه چیزی را می توانیم بدانیم؟ حدود دانش کدامند؟ دانستن یعنی چه؟ سرچشمه های دانش کدامند؟ پاسخ دهند. این پرسش ها از دوران یونان باستان و حتی پیش از آن مطرح بوده اند.اصطلاح معرفت شناختی در زبان انگلیسی نخستین بار توسط جیمز فردریک فرایر فیلسوف اسکاتلندی مورد استفاده قرار گرفت.

انگیزه معرفت شناسی

این که معرفت به راستی مسئله است، نکته ای نیست که بداهتش فوراً آشکار شود. به نظر آدمی عادی، ما یا چیزی را می دانیم یا نمی دانیم. به سادگی ممکن است عقیده ای اختیار کنیم که دانسته های بعدی ما نادرستی آن را نمایان کند. در اینجا می توان گفت در اشتباه بوده ایم، اما پیش از آنکه دانسته باشیم عقیده ما اشتباه بوده است، می پنداشتیم که به آن واقعیت معرفت داشته ایم. روشن است که اگر بخواهیم واژه معرفت را درست بکار ببریم، زمانی از آن استفاده می کنیم که امکان خطا نباشد، اما از کجا بدانیم در خطا نیستیم؟

  •  شاید بپنداریم که سرچشمه معرفت شناسی، مشاهده جهان پیرامون است، یعنی تاثرات حسی منبع موثق اطلاعاتند.
  •  شاید بپنداریم که تنها شناخت ناشی از داده های حسی گرفتار محدودیت است و با منطق قیاسی و دانش ریاضی می توان به یقین رسید.

تاریخچه معرفت شناسی

در دوره یونان باستان

در این دوره هر چند که معرفت شناسی به صورت علم مستقل مطرح نبود ولی مسئله«ارزش شناخت»که یکی از محوری ترین مباحث معرفت شناسی می باشد مورد توجه بوده است.برخی مانند پارمنیدس الئایی به خاطر کشف خطای حواس، منکر نقش حواس در ادراکات شده و نقش عقل را برجسته کردند، در مقابل بعضی مثل هراکلیتوس بر فایده حواس تاکید داشت و نقش عقل را نادیده گرفت.در قرن پنجم قبل از میلاد سوفسطائیان ظهور کردند که اساساً منکر واقعیت خارجی شدند.بعد از آن «مسئله شناخت» بصورت جدی تر مطرح شد، و سقراط و افلاطون به مخالفت با سوفسطائیان پرداختند. بعد از این برهه سه مشرب فکری اصلی به توضیح آرا سقراط و افلاطون پرداختند:

-تجربه گرایان: معتقد بود ند«معرفت حسی» اساس معرفت بشری است و به همین خاطر اعتبار ریاضیات را انکار می‌کردند، زیرا مسائل آن با معرفت حسی قابل اثبات نبود.

– شک گرایان : موضوع معرفت‌شناختی دیوید هیوم راجع به جایگاه و شان عقل و خرد آدمی است که  نگاه کاملاً تجربه­گرایانه و ضد سنت عقل­گرایی ارسطویی دارد.

– نو افلاطونیان:  جنبه عرفانی داشت در حقیقت التقاطی بود از نظریات افلاطون و ارسطو و برای ادراک، سه مرحله قائل بودند که پس از این سه مرحله، نوبت به مرحله عالی یعنی شهود و متحد شدن با «احد» می‌رسید، آن مراحل عبارتند از: ادراک حسی، فهم، عقل.

دوره قرون وسطی

متفکران قرون وسطی به سه گروه عمده تقسیم شدند:

– واقع گرایان: معتقد بودند کلیات وجود عینی و واقعی دارند. به عبارت دیگر کلیات، مفاهیمی بوده که صرفاً عملکرد ذهن بوده و تنها در ذهن جای دارند

– مفهوم گرایان: معتقد بودند«کلیات» مفاهیمی در ذهن بوده که عقل آنها را از طریق آنچه از حس و خیال پدید آمده، انتزاع می کند. به عبارت دیگر کلیات، مفاهیمی بوده که صرفاً عملکرد ذهن بوده و تنها در ذهن جای دارند.

– نام گرایان: براساس این نظریه«کلیات»چیزی جز لفظ عام و اسم عام نبوده و فقط الفاظ جزء امور کلی هستند.

دوره جدید

ایمانوئل کانت تمرکز فلسفه را از هستی شناسی به معرفت شناسی تغییر داد.اندیشمندان این دوره در 2 گروه اصلی جای می گیرند .

– عقل گرایان: مسلک اصالت عقل تحت تأثیر افکار افلاطون، توسط فیلسوف فرانسوی رنه دکارت که«پدر فلسفه جدید» لقب گرفته بود، به وجود آمد و او را بنیان گذار فلسفه جدید می دانند. او اولین فیلسوف بزرگ بعد از قرون وسطی است که به همراه اسپینوزا و لایب نیتس به مکتب اصالت عقل تعلق دارند. مکتبی که عقیده اش این بود که: به آنچه که حواس ارائه می دهند نمی توان اطمینان کامل داشت و شناخت حقیقی و یقین آور تنها از راه عقل صورت می گیرد. اقدامی که دکارت برای مقابله با شک گرائی انجام داد، سیستماتیک کردن«معرفت»بر اساس«شک دستوری»بود، تا اینکه بعد از گذر از دوازده مرحله به یقین برسد. جریان «عقل گرائی»بعد از دکارت، توسط فیلسوف فرانسوی مالبرانش ادامه و تجدید یافت. به نظر وی، حواس در ادراکات خویش خطاپذیر بوده و آن گونه که واقعیتی هست، به ما معرفت دست نمی‌دهند.

 – تجربه گرایان:تجربه گرائی گرایشی است که در آن«عقل»در ادراکات بشری کنار زده شده و اصالت از آن«حس » دانسته می‌شود و ادراکات هم اعم است از اینکه، فقط با«حس ظاهری» باشد یا فقط با «حس باطنی» یا با «هر دو».

دوره معاصر

فلسفه قرن بیستم محل تغییرات گوناگون در زمینه معرفت شناسی بودند بطوری که مهمترین حادثه درآستانه این قرن چرخش چشم گیری می باشد که از ایده الیسم (اصالت معنی) به رئالیسم (اصالت واقع) روی داده است.

و اکنون، نظریه های فلسفی معرفت شناسی درباره چهار مسئله بحث می کنند که عبارتند از:

– حدود ارزش شناخت: منظور این است آیا هر انسان توانایی شناخت اشیاء و پدیده ها را دارد این شناخت محدود به محسوسات و ظواهر اشیا است، یا اینکه می تواند نامحسوسات و ذره ها را نیز بشناسد، یا اینکه انسان نه توانایی شناخت محسوسات و نه نامحسوسات را داراست. به عبارت دیگر کلیات، مفاهیمی بوده که صرفاً عملکرد ذهن بوده و تنها در ذهن جای دارند.

– ماهیت یا متعلق شناخت: آن چیزی است که شناخت به آن تعلق دارد و یا موضوع شناخت است هدف از این بحث این است که متعلق شناخت خارجی و واقعی است یا اینکه امری است ذهنی و اعتباری. این مسئله از دیدگاه دو مکتب واقع گرایی یا رئالیسم و انگارگرایی یا ایده الیسم بررسی می شود.

– منابع و ابزار شناخت: دانش و شناخت به چه وسیله ای کسب می شود و از چه منبعی سرچشمه می گیرد. حس گرایی و خرد گرایی از مکاتب مطرح در این زمینه اند.

 – حقیقت و خطا: یکی از بحث های اصلی معرفت شناختی است که حقیقت چیست؟ که در این زمینه متفکران دیدگاه های متفاوتی دارند.

فلسفه اسلامی

در فلسفه اسلامی نخستین بار در قرن یازدهم هجری و توسط ملاصدرا مسائل شناخت شناسانه طرح می گردد و در دوره معاصر توسط محمد حسین طباطبایی تبدیل به یک حوزه مستقل فلسفی می  گردد.محمد حسین طباطبایی در مقالات دوم تا ششم کتاب « اصول فلسفه و روش رئالیسم »  مباحث شناخت شناسانه بدیعی در فلسفه اسلامی طرح کرد.

سیر معرفت شناسی در اسلام

هر چند در دنیای اسلام دانش معرفت شناسی در کنار سایر دانش های اسلامی به عنوان یک علم مستقل وجود نداشته است، و بابی تحت عنوان « نظریه المعرفه » یعنی « نظریه شناخت » وجود ندارد، اما بسیاری از  مباحث این علم در دامن سایر علوم اسلامی مانند منطق، فلسفه، کلام و عرفان مطرح شده است. بنابراین فلاسفه از قدیم به اهمیت این مسئله کم و بیش پی برده اند .

به طور کلی معرفت شناسی در جهان اسلام، دو مقطع را سپری کرده است: مقطع اول از کندی تا علامه طباطبایی را در بر می گیرد که اندیشمندان آن تنها به مسائل و فصول معرفت شناسی پرداخته اند، و کتاب جامع و کاملی در این حوزه از سوی آنان به نگارش در نیامده است. مقطع دوم به عصر علامه طباطبایی و شاگردان ایشان( نو صدرائیان) باز می گردد که برای حوزه معرفت شناسی به نوعی استقلال قائلند و آثار مستقل معرفت شناسی نگاشته اند.

مبانی معرفت شناسی از نظر استاد شهید مطهری

با توجه به بحث هایی که استاد مطهری در زمینه  معرفت شناسی مطرح کرده می توان اصول زیر را از مبانی نظام معرفت شناسی وی به شمار آورد:

  • ذهن در امر ادراک دارای کارکردهای گوناگون است.
  • علم حضوری در ادراک، نقش بسزایی دارد. ریشه برخی از معرفت ها را باید در علم حضوری جستجو کرد.
  • ذهن در ابتدا مانند لوح سفیدی است که هیچ گونه تصوری ندارد و فقط استعداد پذیرش تصورات مختلف را دارد. به بیان دیگر علی رغم نظر طرفداران مکتب اصالت عقل، آدمی هیچ گونه تصور فطری و ذاتی ندارد. در این بحث دیدگاه ایشان با طرفداران اصالت حس هماهنگی دارد.
  • تصورات ذهنی بشر فقط منحصر به تصورات حسی نیست، ذهن با یک سلسله فعالیت ها می تواند تصوراتی مانند معقولات ثانیه را بسازد.
  • ذهن انسان تصورهای مقدم بر تصورهای حسی ندارد، اما تصدیق های مقدم بر تجربه دارد. این تصدیقات همان بدیهیات اولیه می باشد که دارای ارزش یقینی هستند.
  • مبنای اصلی استدلالهای فکری انسان همان قیاس است که از کلی به جزیی است.
  • در علوم تجربی، ذهن انسان از حکم جزیی به حکم کلی می رسد و این حرکت  از جزیی به کلی به کمک بدیهیات اولیه و اصول و قواعد متکی بر آنها صورت می گیرد.

منبع

هوشمندی،  مرضیه (1393)،ابعاد کمال گرایی با باورهای معرفت شناختی، پايان نامه كارشناسي ارشد، روانشناسی، دانشگاه آزاد اسلامي

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

0