ماهیت خود کنترلی
مفهوم خودکنترلي که در سال1974توسط اشنايدر گسترش يافت، به اين معني است که يک شخص در موقعيت خود چه قدر انعطاف پذير يا چه قدر پايدار است. اشنايدر بیان کرد، مردم در يك بحث كلي به دو دسته تقسيم مي شوند: افراد با خودكنترلي بالا و افراد با خودكنترلي یایین كه هر كدام ويژگي هايي دارن. برخي از افراد نسبت به موقعيت هاي اجتماعي حساس هستند و ظاهر خود را متناسب با موقعيت رايج تنظيم مي کنند، اين افراد را با خودکنترلي بالا مي ناميم. در مقابل افرادي هستند با خودکنترلي پايين كه تمايل دارند فکر و احساس خود را بيان نمايند، تا اينکه آن را متناسب با موقعيت سازماندهي کنند.
كی از مهمترين مهارت ها كه مشخصه سلامت و بهزیستی روانی افراد است، برخورداري آنها از صفت خودكنترلي(خودنظارتی) است. افرادي كه مي توانند هدف هاي واقع گرايانه را اولويت بندي كنند و در زمان تصميم گيري ميان عواطف و عقل تعادل برقرار كنند، خود كنترل هستند.بطوری که جانگ و رنز تاکيد داشتند که آگاهی از کاستيهای خود و نيز پذيرش اشتباهات خويش، يکی از مشخصه های بسيار مهم داشتن شخصيتی کامل و تکامل يافته است. اريکسون بيان داشت که يکی از عوامل يکپارچگی خود، رسيدن به آرامش در عين وجود پيروزيها و شکستها و نااميديهای گذشته است. چنين خودپذيری بالايی براساس خودسنجی واقع بينانه، آگاهی از اشتباهات و محدوديتهای خود، و عشق نسبت به خود و ديگران، بنا شده است.
هر شخص ممکن است گرفتار ناراحتی روانی شود خود به خود کافی نیست زیرا که بهداشت فقط منحصر به تشریح علل اختلالات رفتار نبوده بلکه هدف اصلی آن پیشگیری ا ز وقوع ناراحتی ها می باشد. پیشگیری عبارت است از به وجود آمدن عاملی که مکمل زندگی سالم و نرمال باشد و نیز درمان اختلالات جزیی رفتار به منظور جلوگیری از وقوع بیماریهای شدید روانی است. یکی از شرایط اصولی بهداشت روانی این است که شخص به خود احترام بگذارد و خود را دوست بدارد و همچنین از مهارتهای خودکنترلی بهرمند باشد.
يكي از موضوعات مهم مورد توافق نظريه پردازان روانشناسي عملكرد مهم “خودکنترلی” در فرآيند بهزیستی روانشناختی است. اگر چه امروزه، اين نظريه پردازان در مورد كانوني بودن”خودکنترلی” و اهميت آن در فرايند رشد شخصيت و بهزیستی روانشناختی توافق دارند، ديدگاههاي مختلف روان شناسي تعاريف مختلفي از”خودکنترلی” ارائه مي دهند. در زمانهاي مختلف توجه به خود دستخوش تغييراتي گشته است. اگر چه در بعضي از زمانها مطالعات روي “خود مورد غفلت قرار گرفته اند، در دهه هاي اخير اين مفهوم بار ديگر مورد توجه فراوان روان شناسان قرار گرفته است.
مفهوم خودکنترلی، به شکل های بسیاری در سراسر تاریخ بشر ظاهر شده است. تراژدی های یونان باستان، آکنده از پندارههای درماندگی بشر در برابر خدایان و یا سرنوشت بود. نمایشنامههای شکسپیر، هم نمایشگر سرنوشت محزون از پیش تعیین شده، و هم نمایانگر ارادهی آزاد است. فیلسوفان، با مفهوم هستهی کنترل تحت عنوان جبرگرائی در برابر ارادهی آزاد، دست به گریبان بودهاند. جامعه شناسان آن را به عنوان خودمختاری در برابر خود بیگانگی و یا ناتوانی نام بردهاند و روانشناسان از آن به عنوان رفتارگرائی در برابر ذهن گرایی نام برده اند. نیچه ، قدرت را مهمترین پدیده روان شناختی نامیده است و آدلر در نظام روانشناسی فردی خود بیان کرده است که مبارزه کردن برای کنترل شخص بر سرنوشت خود، مهمترین انگیزش است و هر شخص بدون احساس چنین کنترلی دچار عقدهی حقارت، خواهد بود و ممکن است درصدد جبران بیش از حد تلاشهای خود برای رسیدن به حس کنترل یا غلبه باشد.
همهی اینها به عقیدهی ساموئل بال، مبین ریشههای تاریخی و نظری هستهی کنترل میباشد. با این وجود سازهی خود کنترلی را نخستین بار فارز و راتر به شیوهی علمی وارد واژگان روان شناختی کردند. این سازه، در مطالعات مربوط به انگیزش، به گونه فزایندهای اهمّیت نظری و علمی بدست آورده است. سازه خود کنترلی ریشه در نظریهی یادگیری اجتماعی دارد. در این نظریه، تقویت به عنوان تعیین کنندهی رفتار شناخته شده است و ادراک فرد در مورد منبع این تقویت عنصری اساسی در تعیین رفتار است. به عبارت دیگر، به عقیدهی راتر ادراک فرد از تقویت (پاداش یا تنبیه)، یک ویژگی دو ارزشی را به وجود میآورد. بدین معنی که در هر رفتاری این دو ارزش (دو قطب) نمیتواند با هم وجود داشته باشند. این متغییر دو قطبی خود کنترلی درونی در مقابل خود کنترلی بیرونی است. اشنایدر عنوان کرد”بالا يا پايين بودن خودكنترلي در افراد به تفاوت در نگرش، رفتار، ادراكات و باورها بستگي دارد.
خودکنترلي و خود تاب آوري از منابع درون فردي هستند كه مي توانند سطوح استرس و ناتواني را در شرايط ناگوار تعديل نمايند و اثرات منفي استرس را كم رنگ تر جلوه دهند. يكی از مهمترين مهارت ها كه مشخصه سلامت و بهزیستی روانی افراد است، برخورداري آنها از صفت خودكنترلي(خودنظارتی) است. افرادي كه مي توانند هدف هاي واقع گرايانه را اولويت بندي كنند و در زمان تصميم گيري ميان عواطف و عقل تعادل برقرار كنند، خود كنترل هستند. خودكنترلي بيانگر ميزان مطابقت ويژگي هاي رفتاري خود با شرايط و موقعيت موجود است.
خودكنترلي نقش بسيار مهمي در رفتار دارد. به گونهاي كه حتي اگر فرد نگرشهاي مثبت در مورد يك رفتار داشته باشد و انتظار تاييد آن را نيز داشته باشد، در صورتي كه احساس كند اجراي آن رفتار فراتر از توانايي و كنترل اوست، آن عمل را انجام نميدهد. بر اساس اين ديدگاه تفكيك دو نوع خود كارآمدي ضروري است. يكي به معناي عقايد و باورهاي فرد درباره توانايي خود در به دست آوردن و استفاده از مواد است كه به آن خودكارآمدي مصرف گويند. نوع ديگر، خودكارآمدي امتناع است كه بيانگر باور فرد در مورد توانايي مقاومت در برابر فشار اجتماعي براي مصرف مواد است. بر همين اساس، اگر هم فرد قصد انجام رفتار نداشته باشد، ممكن است به دليل فقدان مهارتهاي امتناع از فشار همسالان و عوامل اجتماعی- محیطی، اقدام به انجام رفتار پرخطر نماید. مطالعات اخير شواهدي دال بر تاييد نقش مستقل خودكارآمدي امتناع را نشان دادهاند. همچنين، يافتههاي پژوهشي حاكي از اين است كه بين خودكارآمدي و رفتارهای پرخطر در نوجوانان رابطه معناداري وجود دارد .
خودکنترلی یعنی فرد کنترل رفتارها، احساسات و غرایز خود را با وجود برانگیختن براي عمل داشته باشد. یک کودك یا نوجوان با خودکنترلی، زمانی را صرف فکرکردن به انتخاب ها و نتایج احتمالی می کند و سپس بهترین انتخاب را می کند.خودکنترلی را مایر و سالووي، تحت عنوان کاربرد صحیح هیجان ها معرفی می نمایند و اعتقاد دارند که قدرت تنظیم احساسات موجب افزایش ظرفیت شخصی براي تسکین دادن خود، درك کردن اضطراب ها، افسردگی ها یا بی حوصلگی هاي متداول می شود. افرادي که به لحاظ خودکنترلی ضعیف اند، دائماً با احساس ناامیدي، افسردگی، بی علاقگی به فعالیت دست به گریبان اند، در حالی که افراد با مهارت زیاد در این زمینه با سرعت بیشتر می توانند ناملایمات را پشت سر گذاشته و میزان مشخصی از احساسات را با تفکر همراه نموده و مسیر درست اندیشه را بپیمایند. خودکنترلی به معنی سرکوب کردن هیجانات و احساسات نیست. برعکس، خودکنترلی یعنی اینکه ما یک انتخاب براي چگونگی ابراز احساساتمان داریم و چیزي که مورد تاکید است، روش ابراز احساسات است به طوري که جریان تفکر را تسهیل کند.
از جمله فواید کنترل و تنظیم هیجانات کنترل سطوح برانگیختگی براي به حداکثر رساندن عملکرد، پشتکار داشتن، به رغم دلسردي و وسوسه، جلوگیري از واکنش مخرب در مقابل تحریک و عملکرد صحیح به رغم فشارهاي وارده می باشد. ناتوانی در تنظیم هیجان حاصل از مخالفت هاي اجتماعی و ترس از این گونه مخالفت ها گاهی آنقدر شدید است که بر تلاشهاي فرد براي انجام عمل صحیح چیره می شود.تحقیقات نشان داده است که خودکنترلی بین عناصر تشکیل دهنده رخدادهاي رفتاري با درنگ هاي زمانی(به تعویق انداختن کار) پلی برقرار می کند. در صورتی که بین این رخدادها، پاسخ ها و پیامدها فاصله اي نباشد یا فاصله کمی باشد(یعنی بین رخدادهاي محیطی و رفتاري که فرد انجام می دهد) احتیاجی به خودکنترلی نخواهد بود.
بنابراین، سازماندهی در عرض زمان، یکی از ویژگی هاي مهم تعریف خودکنترلی است. بیابانگرد، دریافت که کنترل رفتار خود یک تکنیک موثر براي کاهش زمان لازم جهت انجام تکلیف و افزایش زمان لازم براي رفتارهاي تکلیف مدار است. بنابراین، خودکنترلی می تواند به افراد کمک کند تا زندگی بهتري داشته باشند.نادي و سجادیان، در تحقیق خود بیان کرده اند که مفاهیم خود راهبري یا خودمدیریتی از نظر فلسفی به اگزیستانسیالیست ها و از نظر روانشناختی به انسانگرایان نسبت داده شده است. در حوزه تعلیم و تربیت ریشه هاي خودراهبري را می توان در دیدگاه هاي تجربه گرایانه جان دیویی پیدا کرد. همچنین مفاهیم خودتنظیمی و خودکنترلی در نظریه هاي یادگیري شناختی اجتماعی بندورا و نظریه هاي خودتعیین گري دسی و ریان، زیمرمن، پینتریچ و شانک، از مبانی اصلی و پایه اي هستند.
از نظر پینتریچ و شانک، گرچه نظریه خودتعیین گري به عنوان نظریه اي در روانشناسی یادگیري و انگیزش به ارتباط بین خودمختاري و خودتنظیمی با پیشرفت و یادگیري می پردازد، اما در حوزه هاي دیگري مانند کار، سلامت، اخلاق و ارزشها و ارتباطات اجتماعی نیز به کار میرود. از اینرو، خودگردانی شامل مفهومی جامع و چندوجهی است که جنبه هایی چون خودگردانی در یادگیري، خودگردانی در سلامت فردي، خودگردانی در مدیریت فشارهاي روانی، خودگردانی در ارتباطات، خودگردانی در اخلاق و ارزشها و … را شامل می شود. آنچه محققان در این مقاله به آن می پردازند، خودگردانی به مفهوم کلی آن می باشد که حوزه شناختی، هیجانی و رفتاري انسان را دربر می گیرد. مفهوم مورد نظر محققان، در نظریه ها و الگوهاي مختلف به تعابیر متعددي مانند خودگردانی، خودمختاري، خودتنظیمی، مدیریت خود و خودکنترلی بیان شده است. تعاریف خودکنترلی با توجه به چهارچوب هاي نظري مختلف، با یکدیگر متفاوت می باشد، اما بیشتر آنان بر این نکته تاکید دارند که این فرایند، مستلزم فعال سازي و تقویت شناخت ها و رفتارهایی است که متوجه هدف مورد نظر است. ویژگی خودکنترلی یا خودگردان به کسی گفته می شود که اهداف مشخصی دارد و رفتارهاي به خصوصی را براي دستیابی به مقاصد خود در پیش می گیرد. چنین فردي بر راهبردها و اعمال خود نظارت کرده و آنها را به منظور کسب موفقیت، اصلاح و تعدیل می کند.
شانک و زیمرمن معتقدند، خودگردانی فرآیندي است که در آن فرد، به طور نظام مند، افکار، احساسات و رفتارهاي خود را در رسیدن به اهداف مورد نظر هدایت می کند. همچنین در تعریف دیگری کرسینی، خودکنترلی یا همان خودگردانی، یکی از توانمندي هاي انسان در داشتن کنترل بر افکار، احساسات و رفتار خود بیان می کند که انسان از طریق آن رفتار خود را مورد نظارت و ارزیابی قرار داده و با توجه به معیارهاي فردي در مورد آن قضاوت می کند.نظارت بر خود به توجه عمدي و خود خواسته به بعضی از جنبه هاي رفتار دلالت دارد و اغلب، با ثبت فراوانی رفتارو شدت آن همراه است. انسانها اگر از آنچه که انجام می دهند آگاه نباشند، نمی توانند رفتار خود را تنظیم کنند. دسی و ریان بیان می کنند که سه نیاز روانشناختی ذاتی در انسان وجود دارد که زیر بناي رفتار است. این نیازها شامل نیاز به ادراك شایستگی، خودکنترلي و تعلق و بستگی است.
يكي از مهمترين مهارت ها كه مشخصه ي توانايي افراد در حل تعارض است، برخورداري آنها از صفت خودكنترلی(خودنظارتی) است. از آنجا كه تعارضات بين فردي نيز در ارتباط نزديك با هيجان هاست و براي كنترل آن بايد نخست هيجان ها را شناخت و سپس آن را كنترل كرد، پس در اين صورت افراد بايد هم از ويژگي خودآگاهي و هم از ويژگي خودكنترلي برخوردار باشند، افرادي كه اين ويژگي ها را دارند مي توانند نسبت به تعارض آگاهي بيشتري كسب كرده و به اين وسيله سريع تر و صحيح تر تعارض را شناسايي كرده و با اطمينان به هدايت آن بپردازد و به اين ترتيب محيطي فراهم آورد كه افراد با آگاهي از ارزش هاي شخصي خود از سلامت رواني و كارايي بيشتر برخوردار شوند و بتوانند سبك مناسب تعارض را براي هر موقعيت انتخاب كنند. نخستين گام در كنترل هيجان ها، شناخت و تعيين هيجان هاست، افرادي كه از نظر هيجاني بي ثبات هستند، اغلب از تلاش براي كنترل هيجانهاي خود جلوگيري مي كنند. هيجان ها جزء ذاتي ساختار هر فرد است. ما نمي توانيم هيجان ها را از خودمان دور كنيم بلكه بايد آنها را به درستي كنترل كنيم. افرادي كه مي توانند هدف هاي واقع گرايانه را اولويت بندي كنند و در زمان تصميم گيري ميان عواطف و عقل تعادل برقرار كنند، خود كنترل هستند.
مفهوم خودکنترلی در نظریه یادگیری اجتماعی راتر
راتر در نظریه شخصیّتی خود تحت عنوان نظریه «یادگیری اجتماعی» از کانون کنترل سخن به میان آورد. نظریه یادگیری اجتماعی کوشش می کند تا یک زمینه نظری برای مفهوم تقویت کننده و تاثیر آن بر رفتار در یک موقعیّت اجتماعی فراهم نماید.بر طبق این نظریه فردمی کوشد تا تقویت کننده های مثبت خود را در هر موقعیّتی به حداکثر برساند. بنابر این، در نظریه یادگیری اجتماعی نقش تقویت کننده و ارزش تقویت کننده بسیار مهم است .در این رابطه، پدیده ای که بتواند وقوع یک رفتار خاص را تعییر دهد «تقویت کننده» نامیده می شود. بر اساس این تعریف رفتار را می توان پیش بینی نمود. یکی از تعیین کننده ها در پیش بینی رفتار این است که آیا فرد درک می کند که تقویت کننده ای که به دنبال رفتارش می آید مربوط به رفتار اوست(کنترل درونی)، یا اینکه رفتار او به وسیله نیروی خارج از خودش کنترل می شود(کنترل بیرونی). در این نظریه به شخصیّت به عنوان نیروها واستعدادهایی بالقوّه به منظور پاسخ گویی به موقعیّت های اجتماعی مختلف نگریسته می شود.
راتر فرض می کند که شخصی یک واحد هماهنگ است.از نظر وی شخصیّت دائما در حال تغییر وتحول است. زیرا شخص همیشه دستخوش تجارب جدید می شود واز طرف دیگر شخصیّت از برخی جهات ثابت است، چرا که تجارب قبلی بر یادگیری جدید تاثیر می گذارد. فرض مهم دیگر تئوری یادگیری اجتماعی در رابطه با ماهیت انگیزش می باشد. رفتار فرد که از طریق سازه های شخصیّت توصیف می شود، معطوف به هدف می باشد. از نظر راتر تقویت به معنای کاهش سائق نیست. وی در نظریه خود از قانون تجربی اثر استفاده می کند. بر طبق این قانون تقویت به عنوان هر گونه عمل، شرایط و یا رویدادی است که بر حرکت فرد به برای هدف تأثیر می گذارد .
راتروهوکریچ تئوری یادگیری اجتماعی برای پیش بینی رفتار فرد، چهار سازه اساسی را مطرح می کنند. اولین سازه، رفتار بالقوه می باشد، این متغیر به استعداد بالقوه برای وقوع رفتار در موقعیت های خاص که در ارتباط با تقویت کننده ها باشد، اشاره دارد. دومین سازه ای که در تئوری یادگیری اجتماعی مطرح شده انتظار است. انتظار عبارت است از احتمالی که توسط فرد داده می شود تا یک تقویت خاص در نتیجه رفتار ویژه وی در موقعیت یا موقعیت های خاص، رخ بدهد. بر طبق این تئوری انتظارات دارای ماهیت ذهنی هستند. به عبارت دیگر، ممکن است انتظار برخی از افراد برای موقعیتی پایین باشد، در حالی که احتمال موفقیت آنان در حقیقت زیاد باشد. از نظر راتر موقعیت به خودی خود در پیش بینی رفتار مهم نیست، بلکه بیشتر نحوه ادراک فرد از موقعیت مهم است.
سومین متغیر عمده در این نظریه ارزش تقویت است که عبارت است از: میزان ترجیح دادن برای وقوع تقویت کننده، در صورتی که احتمال وقوع همه تقویت کننده ها یکسان باشد. بدیهی است که ترجیح دادن تقویت کننده ای بر سایر تقویت کننده های دیگر در افراد مختلف، متفاوت است. ویژگی مهم تقویت کننده ها این است که معمولاً مستقل از یکدیگر رخ نمی دهند. از نظر راتر، افراد انتظاراتی را در نظر می گیرند که یک رویداد تقویت کننده خاص(مانند نمره خوب در مدرسه) به تقویت کننده های دیگر(مانند فارغ التحصیل شدن) منجر می شود. که این امر منجر به خاموش ماندن سایر تقویت کننده ها(به عنوان مثال یک شغل پر درآمد) می گردد. همه تقویت کننده های مورد انتظار در آینده، در ارزش تقویت کننده موجود نقش دارند.
راتر به انتظار تعمیم یافته کنترل درونی در مقابل کنترل بیرونی تقویت اشاره می کند افراد مختلف در اعتقاد به این امر که هر اتفاقی که برای آنها رخ می دهد، نتیجه ای از رفتارهای خودشان است(کنترل درونی) در مقابل این اعتقاد که آن اتفاق نتیجه ای از اقبال، سرنوشت، شانس یا اشخاص ذی نفوذ(کنترل بیرونی) می باشد، با یکدیگر تفاوت دارند. روشن است اشخاصی که معتقدند می توانند سرنوشت خودشان را کنترل کنند، در بسیاری از موقعیت ها نسبت به رفتار کسانی که انتظار دارند پیامدهای رفتار آنها توسط اشخاص دیگر یا شانس تعیین می شود، متفاوت خواهد بود. از نظر راتر و همکارانش یادگیری مردم در موقعیّت های مختلف متفاوت می باشد و انتظاراتی که فرد را تقویت و رهنمون می سازد مهم می باشند. همچنین افراد در بعد انتظار تعمیم یافته کنترل درونی در مقابل کنترل بیرونی تقویت با هم متفاوت هستند با توجه به وجود چنین تفاوت هایی، شناخت مردم و تجاربی که آنها را به این تفاوت ها رهنمون می سازد، اهمیت علمی بسیار زیادی در جامعه دارد.
بر طبق نظر راتر در ادراک تقویت، تفاوت های فردی وجود دارد. به عبارت دیگر یک واقعه یا پدیده ممکن است بوسیلهی بعضی از افراد به عنوان تقویت کننده ادراک شود، در حالی که دیگران ممکن است آن را تقویت کننده در نیابند. یکی از تعیین کنندهها در پیش بینی رفتار این است که آیا فرد درک میکند که تقویت کنندهای که به دنبال رفتارش میآید وابسته به رفتار اوست(خود کنترل درونی) و یا اینکه آن بوسیله نیرویی خارج از کنترل خودش، کنترل میشود (کنترل بیرونی). به عبارت دیگر خودکنترلی به این بستگی دارد که فرد رابطه ما بین عمل(رفتار) خویش و تقویت کنندهی آن را چگونه درک کند.
افرادی که با متغییر شخصیتی خودکنترلی درونی مشخص میشوند، بر این باورند که موفقیت یا شکست به تلاش یا توانایی آنها بستگی دارد. ولی افراد دارای خودکنترلی بیرونی، معتقدند که فاکتورهای دیگری مانند شانس یا سختی تکلیف باعث موفقیت یا شکست آنها می شود. افراد دارای خودکنترلی درونی اعتقاد دارند تقویتی که آنها دریافت میکنند تحت کنترل رفتارها و ویژگیهای خود آنهاست. در مقابل آنهایی که دارای خودکنترلی بیرونی هستند، تصور میکنند که تقویت توسط دیگران، سرنوشت یا شانس کنترل میشود. آنها متقاعد شدهاند که در رابطه با این نیروهای بیرونی عاجز هستند. این افراد معتقدند که رفتارها و تواناییهایشان تاثیری در تقویتهایی که دریافت میکنند، ندارند. اغلب ارزش کمی برای هر گونه تلاش در برای بهبود شرایط خود قایلاند. وقتی که آنها تصور میکنند کنترل کمی بر زندگی خود چه در زمان حال یا در آینده دارند، پس چرا باید تلاش کنند.
در مقابل، افراد دارای خودکنترلی درونی معتقدند که آنها کنترلی جدی بر زندگی دارند و طبق آن نیز رفتار میکنند. پژوهش نشان داده است که آنها در تکالیف آزمایشگاهی در سطح بالاتری عمل میکنند وکمتر مستعد تلاش های نفوذ کردن بر آنها هستند. ارزش بیشتری برای مهارت ها و پیشرفتهای خود قایلاند، و نسبت به نشانههای محیطی که برای هدایت رفتار خود به کار میبرند، هوشیارتر هستند. آنها اضطراب کمتر و اعتماد به نفس بیشتری را گزارش میدهند، آمادگی بیشتری برای پذیرفتن مسئولیت اعمالشان دارند، و از سلامتی روانی و جسمانی بیشتری برخوردارند .
افراد دارای خودکنترلی درونی معتقدند که رویدادهای مثبت در نتیجهی نقشهریزی دقیق و کوشش پیگیر خود آنها به دست میآید، لذا برای هر گونه عمل و رفتار خود و پیامدهای ناشی از آن قبول مسئولیت میکنند(برای مثال، دانش آموز دیر رسیدن به کلاس درس را به دیر از خانه خارج شدن نسبت میدهد نه به عوامل مبهم بیرونی) از سوی دیگر، افراد دارای خودکنترلی بیرونی بین رفتار خود و رویدادها هیچ گونه رابطهی هستهی علت و معلولی نمیبینند و بخت و اقبال، تصادف و یا اشخاص دیگر را مسئول نتایج رفتار خود میدانند، در نتیجه برای اعمال و رفتار خود قبول مسئولیت نمیکنند. بنابراین دانش آموزی که در یک درس نمرة ضعیفی گرفته است، ممکن است چنین استدلال کند که نمرة ضعیف او ناشی از غرض ورزی معلم بوده است.
در ضمن چون افراد دارای منبع بیرونی خودکنترلی بر این باورند که رفتارها و مهارت های خود آنان بر تقویتهایی که دریافت میکنند چندان تأثیری ندارد، برای کوششهای خود ارزشی قائل نمیشوند. آنها به کنترل زندگی خود به دست خویش در حال و آینده چندان ایمانی ندارند. در مقابل، کسانی که معتقد به منبع درونی خودکنترلی هستند، بر این باورند که کنترل زندگی خود را شخصاً در دست دارند و برای مهارت ها و توانایی های خود ارزش قائل میشوند .
منبع
اکبری نژاد، معصومه(1393)، رابطه خودکنترلی و سبک های فرزندپروری با بهزیستی روانشناختی، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید