مؤلفه هاي تشكيل دهنده شادماني
شادي از عوامل چندي از قبيل رضايت كمي از زندگي ، رضايت از مقوله هاي خاص زندگي ، وجود عواطف مثبت فراوان ؛خلق و عواطف خوشايند و فقدان مبني عواطف منفي ؛ خلق و عواطف ناخوشايند تشكيل مي گردد. اين مؤلفه ها را مي توان به اجزاي كوچكتر تقسيم كرد. عواطف مثبت را مي توان تحت مفاهيمي مانند : خوشي ،وجد رضايت ، غرور ، محبت ،شادي و شور تقسيم بندي كرد. عواطف منفي را نيز مي توان به مفاهيمي مانند : احساس گناه ، شرم ، غمگيني ، اضطراب ، نگراني ،خشم ، استرس ، افسردگي و حسادت طبقه بندي كرد. رضايت از زندگي را نيز مي توان به اجزايي از قبيل : رضايت از زندگي فعلي ، رضايت از گذشته ، آينده و افراد مهم تقسيم بندي نمود. رضايت از مقوله هاي مهم را نيز مي توان به مقوله هايي مانند: كار ، خانواده ، تفريح ،سلامتي ، امور مالي خود و گروه تقسيم بندي نمود .
عواطف مثبت و منفي
حدود 600-550 كلمه مختلف در زبان انگليسي ، تجربيات هيجاني را بيان مي كنند كه يك شاهد خوب براي رويكرد بعد نگري در تجربيات هيجاني به حساب مي آيد . تحقيقهاي بسياري در فرهنگ هاي مختلف ، روي تجزيه و تحليل فاكتور خود سنجي هيجان هاي گوناگون ، مطابقت نشان داده اند. بنابراين تحقيقات گسترده اي روي مفاهيم ابراز هيجان ها توسط اعضاي صورت ، انجام گرفته است. دامنه گسترده اي از تجربيات هيجاني به وسيله دو بعد اصلي توضيح داده شده است. به هر حال ، در چگونگي مفهوم سازي اين دو بعد يك تضاد به چشم مي خورد ، بعضي از محققان مثل لارسن و دانير، اين ابعاد را مطبوعيت برانگيختگي يا تحول ناميده اند. دامنه سطح برانگيختگي از خيلي زياد تا كم وجود دارد. دامنه مطبوعيت يا تحول از مثبت يا مطلوب تا منفي يا نامطلوب تقسيم بندي شده است.
اين دو بعد؛ عاطفه مثبت و منفي است. محققان ديگر ،بخصوص واتسون و تلگن ، يك چرخش 45 درجه اي را روي محور براي عواطف مثبت و منفي پيشنهاد كردند. برخي از يافته هاي مهم ،عواطف مثبت و منفي را نشان مي دهند ، عواطف مثبت با خصيصه شخصيتي برونگرايي عواطف منفي با خصيصه روان نژندي ارتباط دارند. همبستگي بين عواطف و خصايص شخصيتي بسيار مهم بوده و دامنه اي بين 9/0-4/0 دارد ،عواطف مثبت داراي ابعاد زيرين خوشي مثل: شباشي ،شادي و سرزندگي ، اعتماد به خود مثل : شجاعت ،قوي بودن و راز داري و هوشياري مثل: تمركز داشتن و مصمم بودن مي باشد. عواطف مثبت بعد از 30 سالگي بطور موقتي ثابت باقي مي ماند.
نقطه اوج هيجان هاي منفي در اواخر نوجواني است و بعد از آن با افزايش سن تا اواخر بزرگسالي كاهش مي يابد. تفاوت هاي فردي مشخصي در عواطف مثبت و منفي در دوره هاي كوتاه مدت خلق مثبت كه به دنبال ريتم مشخصي مي آيند ، در هنگام صبح پايين تر است ديده مي شود. عواطف مثبت و منفي با همبستگي5/0 تا حدودي جزء خصوصيات ارثي هستند ، با اين وجود ، محيط مي تواند باعث بهبود عواطف مثبت شود بطور مثال : هدي و ويرينگ، در طول 6 سال در 31 درصد از آزمودنيهايشان ، افزايش عواطف مثبت را مشاهده كردند. عواطف مثبت باعث مي شود تا مردم از شغل و ارتباطشان لذت برده و در كار و عشق شاد باشند ، عاطفه مثبت كم با ضد گسترده اي از بيماري هاي رواني ارتباط دارند .
عاطفه مثبت و منفي نشان دهنده اجزايي تجربي سيستم نوروبيولوژيكي است. عاطفه منفي مثل : خصيصه شخصيتي روان نژندي، يك جنبه از سيستم باز دارند. رفتار اجتنابي آگاهانه مي باشد ، عملكرد اين سيستم ، تحريك رفتار بازدارنده و فرونشاندن رويكرد رفتاري براي دور نگه داشتن ارگانيسم از موقعيت هاي خطرناك ، دردناك و تنبيهي است ولي عاطفه مثبت ، سنجشي از سيستم تسهيل كننده رفتار مثل: خصيصه شخصيتي برونگرايي مي باشد. عملكرد اين سيستم به ارگانيسم براي نگهداري منابع لازم و مهم ادامه زندگي مثل غذا خوردن، داشتن خانه و همسر كمك مي كند.عاطفه مثبت با فعاليت فيزيكي مداوم ،خواب كافي، ارتباط اجتماعي با دوستان نزديك و تلاش براي اهداف با ارزش ارتباط دارد. اهداف با ارزش افزايش يابد،عاطفه مثبت يك ديدگاه از شادكامي است.
صفات شخصيتي و روان شناختي مرتبط با شادماني
تشخيص مهم ترين اين صفات كار دشواري است ، اما در سالهاي اخير الگوي پنج عاملي شخصيت بيشترين توجه نظري ، پژوهشي و محبوبيت را به خود اختصاص داده است. اين پنج عامل اصلي تشكيل دهنده اين الگو عبارتند از : برون گرايي ، روان نژندي ، مطلوبيت اجتماعي ، با وجدان بودن و تجربه پذيري ؛ انعطاف پذیری .
برون گرايي و روان نژندي
برون گرايي كه در بردارنده ويژگي هايي چون معاشرت ، هيجان خواه بودن، تسلط خواهي، فعاليت زياد و خونگرمي مي باشد، از همبستگي عمده با تجربه عواطف مثبت مانند شادي و محبت برخوردار است. روان نژندي در بردارنده ويژگي هايي از قبيل : اضطراب ، بدبيني ، بي قراري ، شكايات بدني و حساسيت بين فردي است. به عبارت ديگر اين عامل گستره وسيعي از افكار و عواطف ناخوشايند را دربر مي گيرد.كوستا و مك كري ، بيان مي كنند كه شادكامي با برون گرايي بالا و روان نژندي پايين ارتباط دارد. آرگايل و لو ، دريافتند كه برون گرايان مهارت هاي اجتماعي بيشتري دارند و اين يك دليل براي شادكامي شان مي باشد. همچنين آنها به خاطر مهارت هاي جرات ورزي بيشترشان شادمان هستند كه واسطه رابطه برون گرايي ـ شادكامي قرارميگيرند . فوجيتا، همبستگي80% بين برونگرايي و عاطفه خوشايند را 80/0 تعيين كرد و اينكه روان نژندي و تجربه عاطفي منفي عملاً غير قابل تمايز بودند.
كوستا و مك كري كشف كردند كه برون گرايي، عاطفه خوشايند و روان شناختي و روان نژندي ،عاطفه ناخوشايند را درطول يك دوره 10 ساله پيش بيني مي كرد. دنيو و كوپر ، اظهار مي دارند كه تمايلات روان نژندي مردم به تجربه كردن عاطفه منفي مي باشد و بنابراين تعجب آور نيست كه اغلب رابطه قوي با عزت نفس شاخص شادكامي ـ افسردگي دارد . اين به خاطر آن است كه شاخص شادكامي ـ افسردگي يك مقياس دو قطبي است كه شادكامي بالا بر روي افكار مثبت و احساسات خوب و عزت نفس پايين بر روي افكار و احساسات منفي مشخص مي گردد. مگنوس و دانير ، نشان دادند كه عزت نفس برون گرايي و روان نژندي ، رضايت از زندگي را در طول 4 سال پيش بيني مي كرد.
ارتباط بين برون گرايي و شادماني به حدي زياد است كه مك كري و كوستا دريافتند كه برون گرايي ميتواند شادماني را در 17 سال بعد پيش بيني كند. همچنين آنها معتقدند كه برون گرايي بر روي عاطفه مثبت تاثير دارد ،در حالي كه روان نژندي بر عاطفه منفي تاثير دارد ، اين امر باعث شد كه آنها اين دو بعد از شخصيت را به ترتيب راهنماي عاطفه مثبت و منفي اعلام كنند . به اعتقاد هيلز و آرگايل ، شادماني با برونگرايي مثبت ولي با روان نژندي منفي است . مطالعه اي كه اخيراً بر روي شادي افراد درونگرا انجام شده است نشان مي دهد كه برون گرايي هميشه يك ارتباط اساسي با شادماني ندارد. در اين رابطه ، مطالعه فرا تحليلي نشان داد كه روان نژندي ، پيش بيني كننده مهمي براي شادماني و رضايت از زندگي مي باشد .
واتسون و كلارك ، پيشنهاد مي كنند كه برون گراها و روان نژندها از يك حساسيت خلقي نسبت به عواطف مثبت و منفي برخوردارند. آنها نظرشان را بر اساس تئوري شخصيتي ، گري مي گذارند. افراد حساس به نشانه هاي پاداش برونگرا مي شوند و آنهايي كه به نشانه هاي تنبيه حساس هستند درونگرا هستند. برخلاف يافته هاي دنيو و كوپر ، برون گرايي و روان نژندي به طور مساوي پيش بيني كننده تعادل عاطفي نيستند و روان نژندي بطور قوي تري با اين متغير همبستگي دارد
.در مورد ارتباط بين برون گرايي و عواطف مثبت ، سه ديدگاه وجود دارد:
- ديدگاه اول كه بر اساس فرضيه خلق قرار دارد ،بيان مي كند كه برون گراها به لحاظ بيولوژيك از استعداد قوي تري براي واكنش نشان دادن نسبت به پاداش ها برخوردارند.
- ديدگاه دوم آن است كه برون گراها وقت بيشتري را در موقعيت هاي اجتماعي صرف مي كنند كه اين امر به تجربه عواطف مثبت بيشتري برخوردارند.
- ديدگاه سوم عنوان مي كند كه برون گراها به دليل توانايي شان دركسب پاداش ،عواطف مثبت بيشتري را تجربه ميكنند.در واقع آنهادريافتندكه برون گراها در مدت زماني مشخص،عواطف بيشتري راتجربه مي كنند .
منبع
طاهر زاده،طیب(1393)، اثر بخشي ورزش بر میزان عزت نفس ، شادکامي و کيفيت زندگي جوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید