فرهنگ و فرزندپروري 

 بنظر مي­رسد که زمينه فرهنگي خانواده، تاثير مهمي در باورهاي والدين براي پرورش فرزندان داشته باشد. تفاوت­هاي فرهنگي، مي­توانند تفاوت­هاي خاصي را در اعتقادات، باورها و نگرش­هاي والدين در مورد فرزندان بوجود آورند. مطالعات نشان مي­دهند که والدين با پيشينه و زمينه فرهنگي متفاوت، در درون يک جامعه، در نظرات خود از فرزندپروري و رشد کودک متفاوت مي­باشند. بدين ترتيب اگر جوامع و گروه­هاي اجتماعي در مفاهيم خود از خصوصيات مورد نظرشان در مورد کودکان تفاوت داشته باشند، شايد بتوان گفت که باورهاي والدين به طورمنطقي در مورد رشد خصوصيات مورد نظرشان در مورد کودک نيز متفاوت خواهد بود. کوهن،معتقد است که الف: عناصر درون زمينه فرهنگي والدين، اهداف و ارزش­هايي را که براي فرزندان خود دارند تحت تاثير قرار مي دهند. ب:اين ارزش­ها منجر به تفاوت­هايي در فرزندپروري خواهد شد. ج: تفاوت در نوع رفتارهاي والدين سر انجام منجر به تفاوت در عملکرد کودک خواهد شد. زمينه اصلي که فرهنگهاي جمع گرا را از فرد گرا متفاوت مي کند;پيوندهاي درون نسلي،وابستگي وچگونگي تفردشان است.

 در حاليکه در جوامع فردگراي غربي انتظار دارند، نوجوان با نگرش­ها و ارزش­هاي متفاوت از خانواده خود جدا شوند و به لحاظ عاطفي نيز از آنها جدا شوند و به خود متکي باشند; نوجوانان در آسيا، آفريقا و    آمريکاي جنوبي،يعني جاييکه سيستم فرهنگي اجتماعي هنوز استبدادي و جمع گرا است،جدايي از خانواده تشويق نمي شود .  در مطالعه­اي داوري و منشار، گزارش کردند ،عربها در سيستم فرهنگي جمع گرا و مستبدانه زندگي مي کنند که در آن خانواده (گسترده)مهمتر از فرد است در نتيجه استقلال و خودشکوفايي تشويق نمي شود; زيرا آن را بنعوان نوعي خودپرستي تلقي مي­کنند.

در اين مطالعه با عنوان سبکهاي فرزندپروري، تفرد، و سلامت روان نوجوانان مصري نتايج نشان مي­دهد شيوه مقتدرانه با پيوند بيشتر با خانواده؛ ناهمسان با مطالعات غربي که شيوه مقتدرانه با استقلال مرتبط است و سلامت روان بيشتر؛همسان با مطالعات غربي مرتبط است. بدين ترتيب به نظر مي­رسدکه سبک مقتدرانه در جوامع عرب ارتباط و پيوند را پرورش دهد. همچنين نتايج مطالعه نشان داد سبک مستبدانه با سلامت رواني مرتبط نيست (همسان با نتايج فلسطينيها، و ناهمسان با نتايج غربي که سبک مستبدانه منجر به اختلال رواني مي شود). نتايج بيانگر اين است که معنا و اثر سبک مستبدانه در فرهنگ جمع گراي مستبد،اساسا با جامعه فردگراي آزاد متفاوت مي باشد ،و فقدان ارتباط بين سبک مستبدانه و سلامت روان در جوامع عربي ;شايد نشانه اين باشد که شيوه فرزندپروري مستبدانه آنقدر که در جامعه فردگرا اثر سو» دارد،در جامعه جمع گرا و استبدادي اثرات منفي ندارد.

نظریه های فرزندپروري 

  در پژوهشي اوليه که از سوي بامريند،انجام شد، مقايسه­اي بين روش­هاي تربيتي والدين و کودکان با خصوصيات مختلف صورت گرفت. روش کار به اين صورت بود که براساس مشاهداتي که در خانه و مهدکودک انجام مي شد، کودکان براساس پنج معيار شايستگي، به ترتيب زير مورد ارزيابي قرار مي گرفتند: در بخش زير به عمده ترين ديدگاه­هاي نظري در مورد تربيت کودک اشاره مي­شود:

نظريه بامريند

در پژوهشي اوليه که از سوي بامريند ، انجام شد، مقايسه­اي بين روش­هاي تربيتي والدين و کودکان با خصوصيات مختلف صورت گرفت. روش کار به اين صورت بود که براساس مشاهداتي که در خانه و مهدکودک انجام مي شد، کودکان براساس پنج معيار شايستگي، به ترتيب زير مورد ارزيابي قرار مي­گرفتند:

  •   خويشتن داري
  •   تمايل به برخورداري توام با کنجکاوي و اشتياق در برابر موقعيت هاي جديد و دور از انتظار
  •   فعال بودن
  •   اتکا به خود
  •   توانايي ابراز محبت به همبازي ها

 کودکان براساس نمره هايي که در اين پنج معيار به دست آوردند به سه گروه تقسيم شدند:

  1. گروهي که در تمام معيارها نمره هاي بالايي داشتند و کودکان شايسته و رشديافته ناميده شدند.
  2. گروهي که خويشتن دار و متکي به خود بودند ولي از موقعيت­هاي جديد بيم داشتند و علاقه چنداني براي آميزش با ساير کودکان از خود نشان نمي­دادند.
  3. گروهي نيز شامل کودکاني بودند که در تمام معيارها نمره هاي پائين داشتند، يعني به کمک ديگران متکي بودند. از موقعيت هاي جديد کناره مي­گرفتند و در خويشتنداري نمره­هاي پائين داشتند. اين گروه رشد نايافته­ترين گروه کودکان بودند که مورد مشاهده قرار گرفته بودند.

محققين با استفاده از مصاحبه و روش­هاي مشاهده، چهار جنبه از رفتار والدين را مورد ارزيابي قرار دادند. اين جنبه ها عبارتند از:

  • کنترل: ميزاني که والدين سعي مي کنند در فعاليتهاي کودکان دخالت کنند و وابستگي با پرخاشگري کودکان را مطابق با معيارهاي خود تغيير مي­دهند.
  • توقع رشد يافتگي: فشارهايي که به کودک وارد مي­شود تا عملکرد او با ميزان توانايي وي هماهنگ شود.
  • وضوح ارتباط بين مادر و کودک: ميزان توانايي مادر در توضيح دلايل به هنگام اطاعت طلبيدن از کودک و ميزان توجه آنها به عقايد و احساسات کودک.
  • فرزندنوازي (مراقبت): به ميزان محبت و عطوفتي که نسبت به فرزندانشان از خود نشان مي دهند و لذت بردن از پيشرفت فرزندانشان اشاره دارد. چنين والديني مهربان و پرحرارت هستند و ارتباط خوبي با فرزندانشان برقرار مي کنند. اين افراد در عين حال که به عقايد فرزندانشان احترام قائل اند، در مورد رفتارهائي که براي فرزندان خود مناسب مي دانند، پيگيرانه و خالي از ابهام عمل مي کنند.

 بامريند، از طريق مشاهداتي که در شرايط آزمايشگاهي بدست آورد و اطلاعاتي که راجع به والدين کودکان از طريق مشاهدات خانگي و مصاحبه هايي که هم از مادران و هم از پدران تنظيم نمود، سه شيوه رفتار و تربيت والدين را مشخص کرد .   انجمن ملي تحقيق, نظريه بامريند، را تجديدنظر کرده و مطرح نمود ترکيب گوناگون دو بعد پذيرندگي و توقع داشتن چهار شيوه فرزندپروري را ارائه مي­کند که پژوهش بامريند به سه شيوه آن­ها متمرکز شده است .

  والدين مقتدر: والدين مقتدر(اقتدارگرا) به صورت افرادي با صميميت و محبت زياد (اين گونه والدين در زندگي فرزندان خود مشارکت کرده و به نيازهاي آنها پاسخ مي دهند) و کنترل رفتاري (آنها محدوديت هاي واضح و مناسب با سن فرزندان براي رفتارهاي او در نظر مي گيرند) تعريف مي شوند. والدين مقتدر معيارهايي به فرزندان نشان مي­دهند که طبق آنها زندگي کنند. غالبا مي خواهند چيزهايي را از نوجوان خود بياموزند.

باربر ، معتقد است خصوصيات اصلي اين شيوه فرزندپروري شامل مشارکت و علاقه زياد والدين به زندگي فرزندان، برقراري ارتباط باز با آنها، داشتن اطمينان به آنها، تشويق و ارتقاي سلامت رواني و کنترل بالاي رفتاري آنهاست شامل آگاهي از اين که فرزندانشان کجا هستند، با چه کساني مي باشند، و چه کاري انجام مي دهند. اين والدين از کودکان خود توقع رفتار معقول و سنجيده دارند. آنها توقعات خود را به صراحت بيان کرده و توضيحاتي را ارائه مي­دهند تا به کودک براي درک دلايل­شان براي تقاضاها کمک کنند.

آنها همچنين به گفته­هاي کودکان خود گوش مي­دهند و گفتگو با آنها را ترويج مي­دهند. والدين مقتدر در کنش خود با کودکان دلسوز و صميمي هستند. هرچند اين والدين در تعاملات خود با فرزندانشان گرم هستند و اغلب از تقويت مثبت براي هدايت رفتار استفاده مي کنند. با اين حال هنگامي که موقعيت اقتضا مي­کند از بازخواست و تنبيه هم به صورت ملايم استفاده مي­کنند. اين والدين آماده اعمال کنترل مستقيم بر کودکانشان هستند و تمايلي به تسليم شدن در مقابل رفتارهاي ناخوشايندي چون جيغ زدن و ريخت و پاش ندارند. رفتار مستقل و حاکي از بلوغ فرزندانشان را ترغيب مي کنند و وقتي اين والدين به اعمال فرزندان­شان نظم مي­بخشند، منطق حاکم بر اعمالشان را هم به آنها توضيح مي­دهند.

آنها در زمان اشتباهات فرزندان به آنها اجازه مي­دهند دلايل خود را ارائه دهند و در اين خصوص قضاوت زود هنگام نمي­کنند. آنها فضاي رواني آرامش بخشي را در منزل ايجاد مي­کنند تا کودکان بدون نگراني راجع به مسايل خود با آنان گفتگو کنند . آنان مي­دانند تنبيه سبب رشد و باليدگي آنها نشده، بلکه سبب ايجاد نفرت و بيزاري در آنها مي­شود. آنها به جاي نصيحت وسرزنش کردن فرزندان از طريق گفتگو به اصلاح رفتار آنان مي­پردازد.

اين والدين به اندازه کافي با شيوه­هاي مختلف فيزيکي و کلامي با فرزندان­شان صحبت مي­کنند. آنها بين فرزندان­شان تبعيض قايل نمي­شوند .برخورد آنان با فرزندانشان احترام آميز است و در اين زمينه تظاهر نمي­کنند. آنها در رفتارهاي منزل به کودک حق انتخاب مي­دهند تا آگاهانه رفتارهاي مناسب را انجام دهد. آنها زمان زيادي را صرف آموزش مسئوليت پذيري براي کودکان مي­کنند و تلاش مي نمايند تا فرزندانشان به استقلال بيشتري دست يابند.اين والدين هنگام مسئوليت دادن به کودکان نحوه اجراي آن را نيز آموزش مي دهند. در اين خانواده ها معمولا افراط و تفريط وجود ندارد،يعني نه در محبت کردن افراط مي کنند و نه در اعمال قوانين. اين والدين به جاي قوانين بسيار زياد ،ارزشها را به کودکان آموزش مي دهند.

اين والدين معتقدند که پرورش وتربيت کودک امري اکتسابي است که از طريق تلاش بهبود مي­يابد، لذا هر گونه تلاشي را در جهت آموزش مسايل تربيتي مي­نمايند. قوانين­شان به هيچ وجه براي کودکان آسيب رساننده نمي­باشد ولي پيامدهاي معقولانه رفتار را حتما اعمال مي­کنند ،لذا مي­توان اين پدران و مادران را والدين قاطع ناميد ،يعني اگر به کودک بگويند درصورتي که با من بد صحبت کني ،من خواسته­هايت را انجام نمي دهم ، حتما اين کار را انجام مي­دهند .

  در اين شيوه والدين انعطاف پذيرند و ضمن اعطاي آزادي به فرزندان خود براي هدايت آنها مقررات و چارچوبهاي روشني تعيين مي­کنندو با اينکه در اين چارچوبها قاطع و مصمم هستند، اما مستبد و باز دارنده نيستند. در عين حال آنها براي مقررات وضع شده، دلايلي ارائه مي­دهند. اين والدين به نيازها و عقايد فرزندان­شان حساسند و آنان را به رعايت مقررات خانوادگي تشويق مي­کنند. به زعم باربر، بين و اريکسون،اين والدين فرزندان خويش را تشويق مي­کنند تا علائق و ارزش­هاي خود را دنبال نمايند و از برخورد مستبدانه با آنها اجتناب مي­ورزند. اين والدين هم براي رفتار خودمختارانه و هم انضباط ارزش قائلند. زيرا معتقدند کنترل منطقي و نيز آزادي حساب شده موجب مي­گردد کودکان قوانين و اصول رفتارهاي صحيح را دروني کرده و در قبال رفتار و اعمال خود احساس مسئوليت نمايند.

اين نوع خانواده­ها پشتيبان عاطفي قوي­اي براي کودک به حساب مي آيند،افراد مي­توانند در انتخاب هدف­هاي زندگي و خانوادگي، اتخاذ روش­هاي مناسب، تقسيم درآمد خانواده، مخارج خانه و طرز زندگي اظهارنظر کنند. در اين خانواده­ها اصل براين است که کوچک و بزرگ در مسائل مربوط به خود صلاحيت اظهارنظر دارند.  اين والدين همچنين به نوجوانان خود کمک مي­کنند در برخورد با هر موضوعي همه جوانب را بسنجند. از اين که فرزندان­شان برخي از مسائل را بهتر از آنان بشناسند، احساس رضايت مي­کنند; درباره مسائل فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي با فرزندانشان گفتگو مي­کنند. وقتي فرزندان نمرات خوبي مي­گيرند و موفقيتي به دست مي­آورند به آنان پاداش و آزادي بيشتري مي­دهند و اگر نمرات پايين بگيرند با تشويق آنان به فعاليت بيشتر آنها را کمک مي­کنند و آزادي آنان را محدودتر مي­کنند .

  اين تيپ از والدين تعادل خوبي بين خودمختاري و استقلال و در انحصار بودن و محدوديت فرزندان­شان فراهم مي­کنند که خوداتکايي را رشد دهد و از سوي ديگر، براساس آن انواع نمونه­ها، الگوها، محدوديت­ها و راهنمايي­ها را به منظور ايجاد شرايط مناسب براي رشد نيازهاي فردي آماده مي­کنند. خانواده­هاي مقتدر بيشتر از ساير خانواده-ها قادر به سازگاري با مرحله­هاي مختلف چرخه زندگي خانوادگي هستند. نهايتا ممکن است خود کودک هم نقشي در شکل گيري تربيت مقتدرانه بازي کند .

قوانين اين خانواده­ها بر اساس دانش مي­باشد و سليقه معمولا در وضع قوانين نقشي ندارد. مهمترين نقش والدين در خانواده نقش مربي و مدير است و از آن مهمتر نقش مشاور مي باشد، يعني اين والدين هميشه آماده هستند در صورت لزوم در حل مسائل کودکانشان به آنها کمک نمايند. قوانين انعطاف پذير،داراي استثناهاي معقولانه که سبب اجراي بهتر آن مي شود. و متناسب با سن و جنس کودک و شرايط اجتماعي مي­باشد.

والدين مقتدر در جهت رشد يافتگي فرزندان انتظارات معقولي دارند و با برقراري محدوديت­ها و تاکيد بر اطاعت آنها را تحت فشار قرار مي­دهند و همزمان نسبت به فرزندان ابراز محبت و صميميت مي­کنند. در مجموع اين سبک يک روي آورد آزادمنشانه و منطقي است که هم حقوق والدين و هم حقوق فرزندان را مشخص مي­کند و هم براي آنها احترام قايل است .

يافته هاي بامريند ، نشان داد  کودکاني که والدين اقتدارگرا داشتند، به طور معناداري از رشد خوبي برخوردار بودند، حالت سرزندگي و شادابي بيشتري داشتند، در تسلط به تکاليف جديد اعتماد به نفس و خود کنترلي بالايي داشتند. کمتر نقش جنسي قالبي را از خود نشان مي­دادند. شواهد اخير وجود رابطه مثبت بين فرزند پروري قاطعانه و مهارتهاي عاطفي و اجتماعي را در سالهاي پيش از مدرسه تاييد مي­کنند. پژوهش­هايي که همبستگي­هاي فرزندپروري قاطعانه در سنين بالاتر را مورد آزمون قرار داده­اند،گزارش کرده­اند که بين اين سبک و بسياري از جنبه هاي شايستگي در سنين بالا رابطه وجود دارد.اين شايستگي ها شامل سطح بالاي خود، رشد يافتگي ،اجتماعي و پيشرفت در مدرسه مي باشد.

  بامريند ، مشاهده کرد که رفتار فرزندان والدين مقتدر با همسالان خود صميمي­تر و دوستانه­تر است. آنان داراي حسن همکاري با بزرگسالان مي­باشند و افرادي مستقل، با انرژي و مستعد موفقيت هستند. همچنين آن­ها خويشتنداري زيادي از خود نشان مي­دهند. اين مجموعه ويژگي­ها غالبا قابليت کاربردي يا ابزاري نام دارد .در تاييد نظريه بامريند و ونار، در يافت که اين بچه­ها عزت نفس، خود کنترلي ، امنيت و کنجکاوي بيشتر و مشکلات رفتاري و شناختي کمتري نسبت به فرزندان والدين مستبد وسهل گير از خود نشان مي­دهند .

کودکان در اين نوع خانواده ها صميميت، خلاقيت، اصالت، سازندگي و کنجکاوي خاصي از خود نشان مي دهند. با آزادي معقولي که در خانواده برقرار است، کودکان فرصت گفتگو با والدين را مي يابند و در تصميم گيري ها شرکت مي جويند. به طور کلي اين کودکان شديدا فعال و پرانرژي بوده و در بيان احساسات خود کمتر دچار وقفه و تعارض مي شوند .يافته­هاي تجربي نيز نشان داده­اند شيوه فرزندپروري مقتدر يا منطقي با سطوح بالاتر سازگاري، انطباق، بلوغ رواني، شايستگي رواني-اجتماعي، عزت نفس و موفقيت آموزشگاهي فرزندان آنان مرتبط است .

 کودکان با والدين اقتدار منطقي در همه سنين مطلوب­ترين رفتارها را نشان مي­دهند. آنها روابط خوبي با همسالان و بزرگسالان داشته و معمولا شاداب و متکي به خود بوده­اند. در دوره نوجواني سطوح بالايي از شايستگي­هاي اجتماعي را نشان داده و به ندرت مشکلات سوء مصرف مواد داشتند .

والدين مستبد: بامريند دريافت برخي والدين فوق  العاده محدود کننده و سلطه جو هستند. آنها براي احترام به قدرت و اطاعت اکيد از دستورات­شان ارزش قائل مي­شوند و به جاي استفاده از استدلال يا توضيح براي کنترل اعمال فرزندانشان به روش­هاي زورگويانه از قبيل تهديد و تنبيه بدني تکيه مي­کنند. اين گونه والدين در قياس با ساير والدين کمتر به فرزندشان مهر مي­ورزند.

اين والدين متوقع هستند و وقتي فرزندان تمايلي به اطاعت ندارند، نسبت به آن­ها بي­علاقگي نشان مي­دهند و حتي گاهي آنها را طرد مي­کنند. برخورد اين والدين را مي­توان در اين جمله نشان داد که اين کار را انجام بده ، چون من اينطور مي گويم.در نتيجه تبادل و ارتباط کمي با فرزندان خود دارند. پر واضح است که چون سبک مستبد بر اساس خواسته­هاي دلخواه والدين است، استقلال فرزندان محدود مي­شود .

اين والدين به نظرات متخصصين تعليم وتربيت توجهي ندارند و معتقدند که هيچ شخصي مثل آنها نمي­تواند قوانين پرورشي را وضع نمايد. آنها معتقدند که تربيت يک امر ذاتي است و نياز به يادگيري و آموزش ندارد. آن­ها در خصوصي­ترين اعمال کودکان خود دخالت مي­کنند مثلا داخل کيف، ميز و کتاب­هاي فرزندان خود را مي­گردند و حتي به تلفن­هاي خصوصي فرزندان خود گوش مي­کنند.

نظريه اريکسون:

بنابر نظريه تحول رواني- اجتماعي اريکسون، شکل گيري شخصيت بر طبق مراحل و بر اساس رشد بدني که تعيين کننده کشش فرد نسبت بجهان خارجي وهشيار شدن وي است تحقق مي پذيرد. براساس مراحل هشتگانه رواني اجتماعي اريکسون،اهداف وسبکهاي فرزند پروري والدين درمراحل مختلف رشدتغيير مي­کند.

در مرحله اول رشد رواني اجتماعي اريکسون که اعتماد در برابر عدم اعتماد مي­باشد و از تولد تا 18 ماهگي را شامل مي­شود، هدف اصلي فرزند پروري در اين مرحله پاسخگويي به نيازهاي فرزند مي­باشد. هدف اصلي فرزندپروري براي کودکاني که در سنين 18 ماهگي تا 3 سالگي به سر مي­برند و در مرحله خود مختاري در برابر شک وترديد مي باشند، کنترل رفتار فرزندان مي­باشد. براي کودک 3 تا 5 ساله که در مرحله ابتکار در برابر احساس گناه به سر مي برد، هدف عمده فرزندپروري بايد پرورش خود گرداني باشد.

مرحله چهارم که اريکسون اين مرحله را کارايي در برابر احساس حقارت ناميده است و کودکان 5 تا 11 ساله را در بر مي گيرد، هدف اصلي فرزندپروري ترقي دادن و پيشرفت کودک است.در مرحله پنجم که دوران نوجواني است(1113 سالگي)و مرحله هويت در برابر آشفتگي مي باشد، هدف اصلي فرزند پروري تشويق به استقلال و حمايتهاي عاطفي است.

الگوي زيگلمن

زيگلمن، روشهاي ارتباطي والدين و فرزندان را به چهار قسمت کلي تقسيم کرده است:

  • والدين مقتدر
  • والدين مستبد
  • والدين سهل گير
  • والدين مسامحه گر يا بي اعتنا

که در زير ويژگي­هاي هر يک از آنها را مورد بحث قرار مي­دهيم.

والدين مقتدر : والدين مقتدر انعطاف پذير و مطالبه کننده هستند. آن­ها بر روي فرزندان­شان کنترل اعمال مي­کنند اما در عين حال پذيرنده و پاسخ دهنده نيز هستند. به طور پيوسته آن قوانين را اجرا مي­کنند. آنها همچنين دليل و منطق اين قوانين و محدوديت­ها را توضيح مي­دهند. نسبت به نيازها و ديدگاه­هاي کودکان­شان پذيرنده هستند و مواقعي که آنها در حال توصيه به فرزندان هستند احترام فرزندان­شان را نيز رعايت مي­کنند .

مقررات واضحي براي رفتارهاي کودکان وضع مي­کنند. قاطع هستند ولي سخت گير و تحميل کننده نيستند. روشهاي انضباطي شان حمايتي است تا اينکه تنبيهي باشد. آنها مي خواهند کودکانشان ابراز وجود کنند. همچنين اين کودکان از لحاظ اجتماعي مسئوليت پذير و خودنظم ده و اهل مشارکت مي باشد.والديني که از سبک اقتدار منطقي استفاده مي کنند به فرزندان خود مي آموزند که درگيري و اختلاف نظر با در نظر گرفتن نقطه نظر فرد ديگر و در چارچوب گفتگو، به طور موثر حل خواهد شد. آن­ها متناسب با سن فرزندان­شان به آنها مسئوليت مي­دهند و براي رسيدن فرزندان به حداکثر سطح رشدي لازم براي دستيابي به يک فرديت مطمئن و مستقل، ساختار لازم را فراهم مي­آورند .

والدين مستبد: اين والدين قوانين را به طور انعطاف ناپذيري تحميل مي کنند. از نظر تربيتي خشن و تنبيه گرند. با رفتار بد مقابله مي­کنند و کودک بدرفتار را تنبيه مي­کنند. ابراز محبت و صميميت آن­ها نسبت به کودکان در سطح پايين است. آنها اميال کودکان را در نظر نمي­گيرند و عقايدشان را جويا نمي­شوند. کودکان داراي چنين والدين ثبات روحي و فکري ندارند و خويشتن را بدبخت مي­پندارند. آن­ها زود ناراحت مي­شوند و در برابر فشارهاي رواني آسيب پذيرند. والدين مستبد از نظر درخواست کنندگي و دستوردادن در سطح بالايي هستند اما پاسخ دهنده نيستند. آنها قدرت مدار و واضع قانون هستند و انتظار دارند دستورات­شان بدون توضيح دادن اطاعت شود. همچنين آنها محيط­هاي ساختار يافته با قواعد واضح فراهم نمي­کنند.

  والدين سهل گير: اين والدين نسبت به آموزش رفتارهاي اجتماعي سهل انگار هستند. نظم و ترتيب و قانون کلي در اين نوع خانواده حاکم است و پايبندي اعضا به قوانين و آداب و رسوم اجتماعي بسيار کم است. هر کس هر کاري که بخواهد مي تواند انجام دهد. فرزندان در چنين خانواده هايي داراي استقلال فکري و عملي هستند و به سبب هرج و مرج، نوعي تزلزل روحي در اين گونه خانواده ها به چشم مي خورد. اين تزلزل باعث بي بند و باري کودکان شده و سبب مي شود آنان نسبت به زندگي احساس مسئوليت نکنند. همچنين از ويژگي هاي فرزندان رشديافته در چنين خانواده هايي مي توان گفت آنها در مقابل بزگسالان مقاوم و لجوجند. آنها داراي اتکاي به نفس پاييني هستند، زود خشمگين و زود خوشحال مي شوند، تکانشي و پرخاشگرند و در مقابله با فشارهاي رواني دچار مشکل مي شوند .

والدين مسامحه­گر يا بي­اعتنا( بي کفايت يا طرد کننده):

والديني که کنترل پايين و پذيرش پايين را ترکيب مي کنند، نسبتا در پرورش کودکانشان غيرمداخله گر هستند. به نظر مي رسد آنها از فرزندانشان مواظبت نمي کنند و ممکن است آنها را طرد کنند. به عبارت ديگر آنها به گونه اي غرق در مشکلات خود شده اند که نمي توانند نيروي کافي براي برقراري و اجراي قوانين اجتماعي انجام دهند .

  والدين بي­توجه ،هم کم توقع و هم طردکننده هستند. فرزندان آن­ها يعني کودکاني که محبت يا پذيرش ناچيزي از جانب والدين خود تجربه کرده­اند و همزمان انضباط کم يا نظارت ناهماهنگ والدين در مورد آنها اعمال شده است، در سال­هاي بعدي مشکلات سازگاري نشان مي­دهند، به ويژه زماني که تنبيه بدني روي آن­ها اعمال شده باشد. وقتي کودکان تنبيه بدني تجربه مي­کنند، مي­آموزند که استفاده از خشونت روش مناسبي براي حل درگيري و اختلافات است. در نتيجه تمايل پيدا مي­کنند از چنين روشي براي حل درگيري و اختلافات استفاده کنند. از همين رو کودکاني که تنبيه جدي شده اند در خطر ابتلا به مشکلات رفتاري قرار دارند و به آزار و اذيت ديگران مي پردازند  با اندکي تامل متوجه مي شويم ديدگاه زيگلمن با ديدگاه شيفر تفاوت چنداني ندارد و تفاوت بيشتر در الفاظ است. در واقع بايد گفت ديدگاه ارائه شده از سوي شيفر عليرغم گذشت ساليان زياد همچنان ثابت باقي مانده است، زيرا والدين مقتدر زيگلمن همان والدين گرم و کنترل کننده شيفر، والدين مستبد زيگلمن همان والدين سرد و کنترل کننده شيفر، والدين سهل گير زيگلمن همان والدين گرم و آزاد گذارنده شيفر و والدين مسامحه گر زيگلمن همان خانواده سرد و آزاد گذارنده شيفر مي باشد.

منبع

ابویسانی،نجمه(1393)، رابطه شیوه های فرزند پروری والدین با گرایش به مواد مخدر،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0