فرایند نوآوری چگونه است؟

تغيير ايده هاي خلاق به نوآوري را به منظور تأثير گذاري بر سازمان،  فرآيند نوآور گويند.  همچنين فرايند نوآوري عبارت است از توسعه و اجراي ايده هاي جديد توسط افرادي كه در طول زمان در تراكنش با ديگران در درون يك سازمان مي باشند.  بايد توجه داشت كه نوآوري يك عمل مجرد نيست،  بلكه فرايندي كلي از فرايندهاي فرعي مرتبط شده با يكديگر مي باشد.

توالي فرآيند نوآوري در سازمان

عوامل مؤثر بر شكل گيري فرايند نوآوري در سازمان: بر اساس تحقيقات انجام گرفته در شركت “ايران ترانسفور” به طور كلي پارامترها و عوامل موثر بر فرآيندهاي نوآوري شركت ها و سازمان ها را به دو گروه اصلي مي توان تفكيك كرد:

الف) عوامل دروني سازمان ها

ب) عوامل بيروني سازمان ها

عوامل دروني را “موتور نوآوري” نام نهاده اند كه سيستم پيچيده عوامل داخلي تأثير گذار بر فرايند نوآوري را شامل مي شود.  عوامل داخلي شامل توانايي و قابليت يادگيري سازمان ها براي توسعه و خلق محصولات و فرايندهاي جديد است.

عوامل خارجي نيز توانايي هايي است كه قدرت رقابت و عرضه متناسب با نياز مشتريان و ذي نفعان را گسترش مي دهد.

الگوهاي تكامل فرآيند نوآوري تكنولوژيكي

فرايند نوآوري تكنولوژيكي،  فرايند تبديل ايده جديد به كالا (محصول،  خدمت) و يا فرايند جديد يا كاملاً توسعه يافته است.  به عبارتي به گفته فريمن نوآوري مجموعه اي از عمليات فني،  صنعتي و تجاري است.  بنابراين به سادگي نمي توان آن را در قالب هاي خطي ساده تعريف نمود.  اما تا قبل از دهه 80 مدل هاي ارائه شده براي فرايند نوآوري مبتني بر فرايند خطي ساده تصور مي شدند كه با تحقيقات پايه،  شروع شده و منجر به خلق ايده و در نهايتي توليد كالا يا فرايند جديد مي شوند.  اما با تحقيقات وسيع تر و بررسي موشكافانه رفتارهاي فرايند نوآوري در شرايط مختلف،  پيچيدگي هايي مشاهده گرديد كه ديگر نمي شد آنها را در يك فرايند خطي خلاصه نمود.  لذا فرايندهاي غير خطي مورد ارزيابي قرار گرفتند و محققان مختلفي سعي در شناخت فرايندهاي نوآوري نمودند.  احمدی و همکاران (1388) به بررسی انواع مدل های این الگوها پرداختند :

مدل فشار علم:

در طي سال هاي 1960-1950 فرايند نوآوري بر اساس يك مدل خطي تعريف مي شد.  در اين مدل ساده فرض مي شود كه نوآوري با تحقيق علمي جديدي شروع مي شود و در مراحل بعد به توسعه محصول،  توليد و بازار يابي مي رسد و در خاتمه كالا،  خدمت يا فرايند جديد با موفقيت به فروش مي رسد.

بر طبق اين مدل بيان مي شود كه براي ايجاد بازار پيشرو،  بايد تحقيقات علمي را بهبود و توسعه داد و تأكيد بر روي تحقيق و توسعه است و نياز بازار هم بر روي فعاليتهاي تحقيق و توسعه تعريف مي شود و ماهيتي مستقل ندارد.

مدل كشش بازار:

از اوايل 1960،  دومين مدل خطي نوآوري با توجه به ديدگاه هاي اقتصادي شكل گرفت.  در اين مدل نوآوري ها نتيجه تقاضا و نياز بازارها بودند و تقاضاي بازار مستقيماً باعث ايجاد نياز جديد توسعه تكنولوژي شركت ها مي شد.  در اين مدل بيشتر نوآوري ها حاصل كار دپارتمان هايي است كه به طور مستقيم با مشتري در ارتباطند چون كه اين دپارتمان ها،  نياز و خواسته مشتري را بهتر مي شناسند و محل سرمايه گذاري ها بهتر تشخيص مي دهند.  در اين مدل،  بازار تعيين مي كند كه در چه پروژه هايي براي تحقيق و توسعه سرمايه گذاري شود و تأكيد بر روي بازار و نياز مشتري است.

مدل اتصالي  : 

اما بسياري از محققان با بررسي 2 مدل خطي ساده فوق به اين نتيجه رسيدند كه فرايند نوآوري را نمي توان در قالب مدل هاي خطي بطور شفاف بيان كرد.  بلكه گاهي اوقات تحقيقات علمي باعث توليدات جديد در بازار مي گردد و گاهي نيز نياز بازار واحد تحقيقات را وادار به نوآوري مي كند.  در واقع در هدف مدل سوم نشان دادن توالي عمليات در نوآوري و وجود پس خور بين واحد تحقيق و توسعه و بازار بوده است.  يعني گاهي اوقات و در برخي از صنايع تقاضاي بازار بر بخش تحقيق و توسعه فشار وارد مي كند تا تحقيقات علمي جديدي انجام دهد و گاهي اوقات نوآوري نتيجه فعاليت هاي مستقل تحقيق و توسعه مي باشد.

مدل يكپارچه و شبكه اي  :

اما مدل سوم هم جوابگوي بسياري از نوآوري ها در سطح شركت ها (يا حتي در سطح ملي) نبود.  بنابراين مدل هاي نسل چهارم و پنجم با فاصله زماني كوتاهي از هم شكل گرفتند كه در مدل هاي جديد،  به پس خور در بين مراحل توجه بيشتري مبذول شده است.  در نسل چهارم به توسعه موازي هر مرحله در كنار يكپارچگي هاي افقي توجه شده است.  بر روي مشتري و نياز مشتري تمركز بيشتري وجود دارد و منابع تأمين كنندگان را هم بخشي از منابع شركت ها در نظر گرفته است.  در اين مدل تأكيد بر روي تحقيق و توسعه و ساخت و توليد است (طراحي هاي قابل توليد)

در مدل نسل پنجم بيشتر هدف يكپارچه كردن استراتژي هاي توسعه در بين سازمان هاي مختلف داخلي و خارجي شركت ها بوده است.  تأكيد اين مدل بر روي انعطاف پذيري شركت در برابر تغييرات و سرعت در توسعه مي باشد و تمركز بيشتر بر روي كيفيت است تا قيمت تمام شده.

مدل زنجيره ارزش

شايد بهترين مدل غير خطي كه عناصر مختلف فرايند نوآوري را توضيح مي دهد،  مدل روزنبرگ – كلاين باشد.  اين مدل فرايند نوآوري را در پنج مرحله خلاصه كرده است:

1-شناخت پتانسيل و نياز بازار كار

2-ابداع كردن يا ايجاد طرح تحليلي براي توليد محصول جديد

3-طراحي با جزييات،  تست كردن طرحها و طراحي مجدد

4-توليد

5-توزيع و بازار يابي

منبع

بردبار، نجمه(1394)، بررسی رابطه بین نوآوری دانشگاهی و گرایش دانشجویان به یادگیری مادام العمر با واسطه گری مهارت اعضای هیئت علمی در فرایند یاددهی یادگیری در دانشگاه شیراز، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی، دانشگاه شیراز.

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0