فراشناخت چیست؟

یکی از مهمترین پیشرفت های نیمه دوم قرن بیستم ، پیدایش نظریه هایی است که بر نقش فرایندهای عالی مؤثر بر مهار و هدایت فرایندهای شناختی تاکید می کنند . این فرایندهای عالی تر «فراشناخت» نام دارند که این عنوان ابتدا توسط فلاول ، مطرح شد. منظور از فراشناخت آگاهی از فرآیندهای شناختی خود و همین طور کنترل و تنظیم شناخت است. فراشناخت به اطلاعاتی گفته می شود که فرد از نظام شناختی خود دارد.

فراشناخت شامل برنامه ریزی ، هدایت ، نظارت و اصلاح فرایندها و فعالیت های شناختی است . ساده ترین معنای فراشناخت ، شناخت شناخت یا شناخت درباره شناخت است . مقایسه شناخت با فراشناخت درک بهتری از آن فراهم می آورد . شناخت به معنای عام آن یعنی دانستن و شامل فرایندهای عالی ذهنی مانند : حل مسئله ، خلاقیت ، درک مطلب ، ربط دهی و استدلال می گردد ، در حالیکه فراشناخت دانش نسبت به تمام فرایندهای شناختی است. فراشناخت بر دانش فرد درباره فرایندهای شناختی خود ، فرایند عمل ، سازماندهی و هماهنگی مجموعه ای از جریان ها و نیز هر گونه دانش یا کنش شناختی که موضوع آن شناخت یا تنظیم شناخت باشد اطلاق می گردد.

کارکرد اصلی فراشناخت نظارت و هدایت فرایندهای شناختی است. فراشناخت مشتمل بر دو مؤلفه است . مؤلفه نخست دانش فراشناختی فرد از خودش به عنوان یک پردازشگر اطلاعات و مؤلفه دوم فرایندها و راهبردهای نظم دهنده ، مهار کننده و نظارت کننده است. مؤلفه اول که دانش فراشناختی است تا زمانی حاصل می شود که فرد از توانایی های شناختی خود و نیز ناتوانی های شناختی خود آگاه می گردد . برای مثال فردی که از ضعف حافظه خود آگاه است ، رئوس کارهای روزانه یا خرید روزانه ای را که باید انجام دهد یادداشت می کند تا در موقع تعیین شده و مناسب آن ها را انجام دهد.

تعریف فراشناخت

اگرچه تعریف جامع از فراشناخت، چالش برانگیز و دشوار به نظر می رسد، اما عموم محققان در این نکته اتفاق نظر دارند که فراشناخت به شناختن شناخت یا دانستن درباره دانستن گفته می شود. فلاول فراشناخت را به عنوان آگاهی از شناخت و فرایندهای شناختی و کنترل، تنظیم و بازبینی فعالانه شناخت تعریف کرد. دول فولک، از دید نظریه پردازش اطلاعات، فراشناخت را فرآیندهای کنترل اجرایی از قبیل توجه، مرور و تمرین، سازمان دهی و دستکاری اطلاعات می داند.بعبارت دیگر فراشناخت، دانش یا آگاهی فرد از نظام شناختی خود است. متکالفه و شیمامورا، فراشناخت را وسیله دستکاری و نظم بخشی فرآیندهای شناختی می داند.براون فراشناخت را به دو صورت آگاهی فرد از فعالیت ها یا فرآیندهای شناختی خود و روش های به کاررونده برای تنظیم فرآیندهای شناختی بیان می کند.

مدل فراشناختی اختلالات روانشناختی

هیجان های اضطراب و غمگینی علائم بنیادی درونی هستند که از ناهمخوانی در خود تنظیمی و تهدید مطرح شده برای بهزیستی حکایت دارند. این نوع هیجان ها به طور طبیعی دوره محدودی دارند، چون فرد از راهبردهای مقابله ای برای کاهش تهدید و کنترل شناخت استفاده می کند. اختلال روانشناختی از تداوم پاسخ های هیجانی ناشی می شود. پاسخ های هیجانی به دلیل سبک و راهبردهای فرد تداوم می یابند. سبک بی ثمری که در همه اختلال ها مشاهده می شود و شامل نگرانی، اندیشناکی، بازبینی تهدید، راهبردهای نامؤثر کنترل افکار و سایر انواع رفتار ؛ مانند اجتناب می شود که مانع یادگیری سازگارانه است.

سندرم شناختی – توجهی نتیجه باورهای (دانش) فراشناختی نادرست است که افکار و حالت های احساسی را کنترل و تفسیر می کنند. سندرم شناختی توجهی از طریق چند مکانیزم/ مسیر کاملاً مشخص، تجربه هیجانی را طولانی و تشدید می نماید.سندرم شناختی – توجهی شامل پردازش مفهومی افراطی بشکل نگرانی و اندیشناکی است. این فرآیندها زنجیرهای طولانی از افکار عمدتاً کلامی هستند که در آن شخص تلاش می کند به سؤال ؛ چه می شود اگر… و یا به سؤال هایی درباره معنای رویدادها ؛ مانند : چرا من چنین احساسی دارم؟ پاسخ دهد.

علاوه بر این مؤلفه مفهومی، سندرم شناختی – توجهی شامل سوگیری توجهی به شکل توجه متمرکز بر محرک های مرتبط با تهدید، نیز است. این حالت بازبینی تهدید ، نامیده می شود .سندرم شناختی – توجهی پیامدهای متعددی دارد که به اختلال روانشناختی منجر می شود. نگرانی و اندیشناکی همواره سوگیرانه هستند و توجه فرد را بر اطلاعات منفی متمرکز می سازند. این وضعیت به ادراک تحریف شده ای از خود و جهان منتهی می شود. برای مثال هر چند نگرانی بر خطر احتمالی در آینده متمرکز است، اما رابطه اندکی با احتمال واقعی وقوع رویدادهای خطرناک دارد.

اندیشناکی به دنبال یافتن پاسخ به سؤالاتی است که اغلب پاسخ واحد یا مشخصی ندارند، مانند ؛ چرا من؟ بنابراین اندیشناکی به تداوم ابهام و ناهمخوانی بین آنچه فرد می داند و آنچه می خواهد بداند، منجر می شود. به علاوه، نگرانی و اندیشناکی موجب فعال سازی و تداوم احساس تهدید شده و به این ترتیب اضطراب و افسردگی را برای مدت طولانی تداوم می بخشد.مؤلفه  بازبینی تهدید ، سندرم شناختی – توجهی، باعث تمرکز توجه بر منابع بالقوه تهدید می شود. این حالت به چند دلیل مشکل ساز است:

  • احساس خطر ذهنی را افزایش میدهد واز این طریق فعال سازی هیجانی را افزایش داده یا تداوم می بخشد،
  • موجب تقویت برنامه ای برای هدایت سیستم شناختی می شود که فرد را به کشف کننده ماهر و حساس تهدید مبدل می سازد،
  • در مواردی مانند اختلال استرس پس از سانحه یا ضربه روانی که لازم است سیستم شناختی به وضعیت عادی عاری از تهدید برگردد، راهبرد مذکور مانع این فرآیند می شود ،
  • بازبینی تهدید می تواند موجب سوگیری شبکه های پردازش ترس که مسئول تولید افکار مزاحم مربوط به محرک ها در هشیاری هستند، شود. بنابراین، بازبینی تهدید می تواند موجب افزایش تجربه های ذهنی مزاحم شود.

متغیرهای فراشناخت از دیدگاه ولز:

ولز، بین سه نوع فراشناخت برای درک و فهم فرآیندهای نگرانی در اختلال اضطراب فراگیر تمایز قایل شد.

  • دانش فراشناخت
  • تجارت فراشناختی
  • راهبردهای کنترل فراشناختی.

دانش فراشناختی:دانش فراشناختی به باورها و نظریاتی که افراد درباره شناخت شان دارند، اشاره می کند مانند باورهایی درباره معنای انواع خاص افکار و باورهای مرتبط با کارایی حافظه و کنترل شناختی. به طور کلی، توجه کردن به دو نوع فراشناخت مفید است: فراشناخت آشکار و فراشناخت پنهان.

این تقسیم بندی مخصوصاً در زمینه اختلال روانی مفیدتر است. دانش فراشناختی، آگاهانه است و می تواند به طور کلی بیان شود. برای مثال افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر معتقدند که نگرانی غیر قابل کنترل و خطرناک است و یا عموماً، مردم بر این اعتقادند که نگرانی فوایدی دارد . بیماران اختلال وسواس فکری- عملی معتقدند که داشتن برخی از افکار موجب حوادث منفی یا فعالیت هایی ناخواسته می شود و بیماران افسرده باورهای مثبتی درباره نشخوار فکری دارند.

دانش فراشناخت پنهان، به طور معمول آگاهانه نیست و نمی تواند به شکل کاملی بیان شود. آنها قوانین یا طرح هایی هستند که پردازش اطلاعات را راهنمایی می کنند. مانند تخصیص توجه، جستجو در حافظه و کاربرد فرآیندهای جستجوگرانه و یا سوگیرانه در شکل دهی قضاوت. بهتر است به این دانش به عنوان یک روش یا طرحی برای پردازش بنگریم این طرح های فراشناختی به اندازه دانش اخباری در اختلال هیجانی مهم هستند.

تجربیات فراشناختی: تجربیات فراشناختی شامل ارزیابی هایی از مفهوم وقایع روانی خاص مانند افکار، احساسات فراشناختی و قضاوت در مورد وضعیت های شناختی هستند. ارزیابی ها و قضاوت های فراشناختی می توانند به عنوان تعبیر و تفسیرهای آگاهانه و یا برچسب های تجارب شناختی تعریف شوند. آنها تظاهرات سطح پیوسته پردازش هستند که از دانش فراشناختی برای ارزیابی شناخت استفاده می کنند. تجارب فراشناختی می تواند به چندین روش با اختلال هیجانی ارتباط پیدا کند. اول اینکه، دامنه اختلال ها با ارزیابی ها و قضاوت های فراشناختی منفی ارتباط دارد. برای مثال، بیماران وسواس فکری- عملی، افکار و نمودهای حافظه را به روش منفی ارزیابی می کنند. همچنین، اختلال های زیادی با ارزیابی های فاجعه آمیز افکار مزاحم منفی همراه می شوند ، بعنوان مثال: اضطراب فراگیر، اختلال استرس پس از ضربه، افسردگی، پانیک و اختلال وسواس فکری. نلسون، کراگلسنکی و جست ، دو نوع متفاوت از اطلاعات را معرفی می کنند. این اطلاعات، اساسی را برای قضاوت های فراشناختی فراهم می کنند:

ادراکات و احساسات زودگذر،نظریات مخفی و پنهانی که پایدارتر هستند. ما در بالا دیدیم که چطور یک نظریه که مربوط به باورهایی است که فرد درباره تفکر خود دارد، می تواند با آسیب شناسی روانی او مرتبط شود. شو آند و کلور، بیان می دارند، افراد از احساسات به عنوان اطلاعاتی برای ارزیابی و قضاوت ها استفاده می کنند. ولز ولیتوس، این نکته را تذکرداده اندکه دراختلال روان شناختی،احساس، اطلاعات فراشناختی را فراهم می کند.

هیجان، بالاخص در سطح پنهان ممکن است انتخاب طرح های پردازش را دچار سوگیری کند. یعنی افراد مبتلا به اختلال های هیجانی تمایل دارند که از اطلاعات مبتنی بر احساس به عنوان راهنمای سندیابی تهدید استفاده کنند. هم چنین این گرایش را در تنظیم راهبردهای مقابله ای اجرایی نیز نشان می دهند، برای مثال، بیماران وسواس فکری – عملی ممکن است تشریفات مذهبی را تا زمانی که مطمئن شوند آن را به طور صحیحی به اتمام رسانده اند، تکرار کنند. احساسات ذهنی می توانند مورد تعبیر و تفسیرهای متفاوتی قرار گیرند و بنابراین دانش، خود به عنوان یک مسئله می تواند معنای احساسات و نفوذ آنها روی عمل پردازش را تعیین کند. برای نشان دادن اثرات تعبیر و تفسیر احساسات روی شناخت، کدور وپاروت ، احساس عدم اطمینان را از طریق خواب مصنوعی القا کردند. به گروهی از آزمودنی ها تلقین شد که خواب مصنوعی، این احساسات را ایجاد کرده و به گروه دیگر هیچ اسنادی داده نشد. پس از آزمودنی ها درخواست شد تا متن شعری را بخوانند و میزان درک خود از متن شعر را درجه بندی کنند. افرادی که از طریق القا، احساس عدم اطمینان داشتند، این احساس بر میزان درک آنها از متن اثر گذاشت.

راهبردهای کنترل فراشناختی: راهبردهای کنترل فراشناختی، پاسخ هایی هستند که افراد برای کنترل فعالیت های سیستم شناختی شان به کار می برند. این راهبردها ممکن است راهبردهای فکری را شدت بخشند یا سرکوب کنند و یا فرآیندهای نظارتی را افزایش دهند. در زندگی روزمره، افراد از راهبردهای متفاوتی استفاده می کنند. یکی از این راهبردها، استفاده از حافظه برای کدگذاری است. مانند به کارگیری روش های تقویت حافظه و یا به کار بردن تمرین هایی که یادآوری را تسهیل می کنند. راهبردهای دیگر، شامل یادآوری است. مثل نشانه شناسی و راهبردهای کنترل در اختلال های بالینی، که اغلب شامل تلاش برای کنترل جریان آگاهی است. در اختلال های اضطرابی که وقایع روانی اغلب به عنوان علائم آشفتگی روانی تعبیر و تفسیر می شوند، مانند اختلال پانیک، اختلال اضطراب فراگیر (GAD)، افراد ممکن است برای جلوگیری از فاجعه، افکار خاص خود را سرکوب نمایند یا سعی کنند به شیوه ی دیگری فکر کنند. مثل بیمارانی که از وسواس رنج می برند و توسط تصورات مزاحم شیطانی مورد آزار قرار می گیرند.

باورهای فراشناختی این بیماران به گونه ای است که اعتقاد دارند این تصورات خطرناکند و می توانند موجب ایجاد مصیبت شوند. به همین دلیل برای حفظ خود و خانواده شان به سختی تلاش می کنند تا ذهن خودشان را در حین عبادت کنترل کنند. این راهبردها شامل تمرکز کامل بر روی هر واژه در عبادت و نگهداشتن تصویر مسیح در ذهن است. در اینجا ما مثالی از به کارگیری یک راهبرد مقابله ای خاص در فرآیند کنترل فراشناختی و همچنین نظارت شدید به شکل چک کردن مکرر برای ایجاد تصورات پاک درصدد مسیح ارائه کردیم. هرگونه شکست در انجام این راهبرد منجر به شروع مجدد و اجباری مراسم عبادت شود و آنقدر تکرار می گردد تا زمانی که عبادت به طور کامل انجام شود.

این راهبرد می تواند به هنگام حصول هدف شخصی منجر به رفع تهدید و کاهش اضطراب شود. به هرحال استفاده از این راهبرد و هدف آن به گونه ای است که دست یابی به آن بدون تلاش های مکرر مشکل است. راهبردهای فراشناختی شامل پاسخ هایی هستند که هدف آنها تشدید جریان اطلاعات از سطح عینی است (مثل نظارت) و یا شامل راهبردهایی هستند که هدف شان خاتمه یا اصلاح پردازش سطح عینی می باشد. ولزومتیوس، اختلال هیجانی را به راهبرد نظارت بر تهدید مرتبط ساخته اند. این راهبرد با حفظ توجه بر روی منافع درونی یا بیرونی تهدید مشخص می شود. برای بهبود پردازش در اختلال هیجانی، افراد باید دامنه ای از راهبردها را در اختیار داشته باشند تا بتوانند از آنها برای کنترل افکار ناراحت کننده و ناخواسته استفاده کنند.

در یک مطالعه تحلیل عامل، ولز و دیویس ، راهبرد کنترل را که توسط پرسشنامه کنترل فکر (ICQ) اندازه گیری می شد، معرفی کردند. این راهبردها شامل ارزیابی مجدد، تنبیه، کنترل اجتماعی، نگرانی و حواس پرتی است. مطالعات تجربی که با استفاده از پرسشنامه ICQ انجام گرفته نشان می دهد که راهبردهای مقابله ای تنبیه و نگرانی، با نشانه های منفی سلامت روان شناختی همراه هستند. مطالعات هم چنین نشان داده اند که نتایج ضعیف پس از درمان افراد افسرده و مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه ممکن است مربوط به استفاده از راهبردهای کنترلی خاص توسط آنها باشد . این داده ها مشخص می کند که راهبردهای فراشناختی با آسیب پذیری در برابر آشفتگی هیجانی و بهبودی آن ارتباط مثبت دارند.

افزایش کنترل فراشناختی:  درمان فراشناختی، شامل توانا کردن اشخاص آشفته، به گونه ای که با افکار خودشان به طریق متفاوتی ارتباط برقرار کنند و هدف آن، فعال کردن شیوه ی فراشناختی و افزایش کنترل انعطاف پذیر، بر روی توجه است به طوری که توانایی جدا کردن خود از فرآیند نشخوار فکری (نگرانی فعال) زیاد شود. ولز و متیوس ، اظهار داشته اند که در فاصله از غنی سازی؛ راه مفیدی برای حصول به این اهداف است. فاصله گرفتن از غنی سازی ذهنی باعث ایجاد یک گسستگی فراشناختی از افکار می گردد، ولی آگاهی عینی نسبت به وجود آنها حفظ می شود. از طریق این فرآیند، افراد تشویق می شوند تا پردازش ها و رفتارهای خود را از افکار و علائم مرضی جدا کنند و فقط این اتفاقات را در طی زمان مشاهده نمایند. هدف چنین راهبردهایی، تسهیل موارد زیر می باشد:

  • رشد شیوه ی فراشناختی
  • کنترل بر روی انتخاب راهبردها جهت ارزیابی
  • رشد طرح های جدید برای تنظیم کردن فعایت S- REF
  • آزاد سازی منابع، برای پردازش های عدم تأییدی و اصلاح باورها. این نوع فاصله گرفتن از فرآیند تفکر، احتمالاً برای جلوگیری از فعالیت کامل S- REF، مفید است و راهبردهای مقابله ای سازگار را رشد می دهد، به طوری که اصلاح پردازش های عدم تأییدی تسهیل می شود. روش درمانی به این صورت است: ابتدا بیماران تشویق می شوند تا از پردازش های مداوم افکار مزاحم رها شوند، سپس توجه آنها نسبت به اطلاعات و رفتارهای عدم تأییدی جهت داده می شود. راجر، جارویس و ناجارین،در مورد مفید بودن چنین پردازشی بیان کرده اند که فرآیند فاصله گرفتن، فرد را از قضاوت های شخصی جدا می کند و مانع سوگیری ذهن در برخورد با موقعیت ها می شود. در نتیجه، او به غیر مفید بودن ناراحتی پی می برد و فقط به درک موضوعات می پردازد.

کلیه این فرآیندها یک شیوه مقابله ای مشخصاً تجربی هستند که ممکن است از مقابله های هیجانی یا اجتناب، سازگارانه تر باشند. همان طور که گفته شد، تیزدل و همکارانش ، از تکنیک های مقابله ای غنی سازی ذهن استفاده کرده اند. هدف استفاده از این راهبردها، جلوگیری از برگشت و عود مجدد افسردگی بوده است. این راهبردها، شامل تمرکز به تنفس، شمردن تنفس ها و واکنش به گفتار بعنوان وقایع است که به نظر می رسد در پیش گیری از برگشت مجدد افسردگی، در افرادی که دارای افسردگی های مکرر می باشند، مؤثر باشد. از طرف دیگر، تحلیل هایی که به وسیله مدل S- REF انجام شده است، نشان می دهد روشی که به واسطه ی آن غنی سازی ذهن انجام می شود، عامل مهمی برای تعیین تأثیر گذاری آن می باشد و مشخص می کند برای چه فردی، چه روشی مؤثر است.

این مدل اظهار می دارد  در صورتی که مراحل غنی سازی ذهن، طرح های جدیدی را برای کنار آمدن با افکار به وجود آورد مثل فاصله گرفتن، باعث افزایش کنترل انعطاف پذیر بر روی توجه می گردد. نشخوار فکری را قطع می کند و تمایل به توجه مبتنی بر خود را کاهش می دهد. در این میان، یک خطر احتمالی نیز وجود دارد زیرا بعضی از روش ها مثل راهبردهایی که اساس آنها مراقبه است، میزان توجهی را که بر بدن متمرکز می شود افزایش می دهند و باعث بالا رفتن توجه تمرکز بر خود می گردند این فرآیند، توانایی فرد را برای فعال ساختن S- REF بیشتر می کند. بعضی از افراد نسبت به آثار منفی این راهبرد بیشتر حساس هستند. مثلاً افرادی که پردازش S- REF در آنها به حس های بدنی متمرکز است و نسبت به این حس ها تعبیر و تفسیرهای غلطی می کنند، نمی توانند از این راهبرد سود ببرند، زیرا این فرآیند علاوه بر آن که حساسیت آنها را زیادتر می کند، نمی تواند ارزیابی های فاجعه آمیز و غلط آنها را اصلاح نماید.

بعنوان نمونه، فرد افسرده ای که علائم رخوت و بی حالی خود را اشتباه بعنوان نشانه ای از عدم توانایی برای مقابله، تعبیر و تفسیر می کند و یا بیمار مضطرب و وحشت زده ای که تپش قلب را به اشتباه، نشانه ی یک حمله قریب الوقوع قلبی می پندارد، ممکن است نسبت به فردی که این حساسیت های شدید را نسبت به بدن خود ندارد، سود کمتری نصیبش گردد. به طور کلی، این مدل پاسخ های متفاوتی  به مراحل خود تمرکزی پیش بینی می کند و بیان می دارد که میزان اثرگذاری، بستگی به شدت و طول مدت مشکل نیز دارد. مثلاً مراحل خود – تمرکزی، در فردی که فقط یک دوره از اضطراب یا افسردگی را تجربه کرده است، ممکن است خطر قدرت بخشیدن به شکل بندی S- REF را زیادتر کند. ولی در افرادی که دارای مشکلات مزمن و یا چندین دوره ی اختلال هستند، احتمال دارد که شکل بندی S- REF سخت تر، و آستانه تحریک بالاتری داشته باشند. در این حالت، روند خود – تمرکزی تقویت نمی شود و این افراد می توانند شیوه ی فراشناختی خود را به وسیله این تکنیک تقویت کنند.

مدل S- REF بر این اعتقاد است که روش های غنی سازی ذهن که بر راهبردهای تمرکز بر موضوعات غیر از خود در رسیدن به کنترل بر توجه تأکید می کنند، فقط ممکن است برای درمان بعضی از اختلال ها مفید باشند. با این وجود، در تحلیلهای موجود، روش های غنی سازی ذهن فقط به عنوان پیش نیاز یا اجزایی نگریسته می شوند که می توانند دانش خود را اصلاح کنند.

نظریه بروئر

بنیادهای روان شناختی نظریه فراشناخت را می توان در آثار برونر ، یافت. برونر، ذهن انسان را به مثابه یک ماشین فرض می کرد که از دانش موجود برای تعبیر و تفسیر و سازماندهی مجدد اطلاعات نوین و پیشین استفاده می کند. دانش موجود را می توان صورت راهبردی یا محتوایی آموزش داد. برای نمونه، می توان از اطلاعات موجود درباره سیستم گوارش انسان، برای مفهوم سازی کارکرد آنزیم ها استفاده کرد. همچنین، می توان دانش موجود را به مثابه راهبردی برای یادگیری هم آموزش داد .بروئر، در پاسخ کلی به چگونگی توجه به مطالعه فراشناخت، آنرا ناشی از ادامه واکنش به محدودیت های رفتارگرایی در مطالعه فرآیندهای پنهان و درونی ذهنی، عنوان کرده است.

روان شناسی شناختی که تمام تلاش خود را برای روشن سازی توانمندی های شناختی و استدلالی موجود زنده گذاشته بود از نو مورد توجه خاص قرار گرفت. پیشگامان و پیروان این مکتب فکری، روان شناسانی چون پیاژه و بروئر ، هستند، بروئر بر این باور بوده است که در درون انسان ابزارها یا کار افزارهایی برای استدلال و اندیشیدن وجود دارد و پیاژه ، باور داشته است که انسان براساس ساختمان ذهنی و طرحواره های مختلف به تفسیر هستی می پردازند. به هرحال، در این حوزه تلاش های عمده ای در یافتن راهبردهای متعدد برای پرورش مهارت های شناختی صورت گرفته است. در کنار فعالیت های مربوط به پرورش مهارت های شناختی تلاش هایی نیز برای بهینه سازی مهارت های شناختی صورت می گیرد. زاییده این مجموعه تلاش ها، چشم اندازی گشوده است که در آن نظریه فراشناخت مورد توجه است .

بیکر و بروان، بیان می کنند که دانش فراشناختی معمولاً به عنوان اطلاعات درباره شناخت در نظر گرفته می شود . دانش فراشناختی شامل دانش یا باورهایی اصولی در مورد عوامل و یا متغیرهایی است که در تعامل با یکدیگر قرار می گیرند و موضوع، پیامد و اقدامات شناختی را تحت تأثیر قرار می دهند . اسکرا و مشمن، اعتقاد دارند که دانش فراشناختی به آنچه فرد در مورد خویش یا به طور کلی در مورد شناخت می داند، اشاره دارد و شامل دانش توصیفی، دانش عملکردی، دانش شرطی می شود .

منبع

تقی پور،مریم (1391)،پیش بینی افسردگی براساس افکار ناکارآمدوفراشناخت درنوجوانان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی، دانشکده علوم تربیتی وروانشناسی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0