عوامل اجتماعي و رواني کارآفرينان

نتيجه پژوهش ها نشان داده است که عوامل اجتماعي و رواني به اضافه صلاحيت ها و شايستگي هاي ممتاز، از ويژگي هاي کارآفرينان است.

عوامل رواني : کارآفرينان مانند اکثر مردم، انسان هاي پيچيده اي هستند و هيچ تئوري منحصر به فردي نمي تواند تمام رفتار آنها را توجيه کند. شايد نخستين و مطمئن ترين تئوري درباره ريشه هاي رواني کارآفرينان، در دهه 1960 به وسيله ديويد مک کللند،ارائه شده باشد.او دريافت افرادي که خط مشي خود را بر کارآفريني مي گذارند مثل: فروشندگان بيش از حد جاه طلب هستند و از نظر رواني احساس نياز مي کنند که همواره به موفقيت دست يابند که البته براي رسيدن به آن خطر را هم مي‌پذيرند.

وي همچنين دريافت که برخي از جوامع افرادي را که در پي پيشرفت و ترقي نسبتاً زيادي هستند، پرورش ميدهد.عدة ديگري ازپژوهشگران هم انگيزه‌هاوهدف‌هاي کارآفرينان رامورد مطالعه قرارداده‌اندکه ازآن جمله: ثروت، قدرت، حيثيت و اعتبار، امنيت شغلي، خودشکوفايي و خدمت به جامعه است. اينها از جمله هدف ها و انگيزة کارآفرينان بوده اند.

توماس بگلي وديويد پي بويد،دردهه 1980 وجه تمايزافراد کارآفرين وکسانيكه سازمان‌هاي کوچک رااداره ميکنند،بيان کردند:

نياز به کسب موفقيت: که همواره در پي هدف‌هاي بلند پروازانه هستند و مي‌خواهند بيشتر موفق شوند.

مرکز کنترل: اين که فرد، حاکم بر زندگي خويش است و مي تواند زندگي خود را کنترل کند.

تحمل ريسک: کارآفريناني که ريسک متوسط را مي پذيرند، از کساني که هيچ ريسکي نمي کنند، از محل سرمايه گذاري خود بازده بيشتري دارند.

رويارويي با وضع مبهم: هر مديري با چنين وضعي روبه­رو مي شود، ولي کارآفرينان با وضعي مبهم تر و نامشخص تر روبه­رو هستند، زيرا آنها دست به کار هايي مي زنند که براي نخستين بار انجام مي شود.

رفتار از نوع A:يعني بايددرزماني به دستاورد هاي بيشتري رسيدواگرايجاب کند، بايداعتراضات راهم ناديده گرفت. الن فاگنسو،به تفاوت بين کارآفرينان و مديران از زاويه اي ديگر نگاه مي کند. او دريافته است که اكثر کارآفرينان براي چيز هايي مانند احترام شخصي، آزادي، احساس داشتن توانايي در تکميل نمودن کار ها و شيوة زندگي هيجان انگيز ارزش زيادي قائل هستند. از سوي ديگر، مديران مي‌کوشند به دوستي حقيقي، فردگرايي، رستگاري و خوشي و تفريح اهميت بيشتري بدهند. او به اين نتيجه مي رسد :يک کارآفرين، در مقايسه با يک مدير، خواسته ديگري از زندگي دارد.

عوامل اجتماعي : اغلب اعضاي گروه هاي اقيت در شرکت ها چنين احساس مي کنند که کارفرمايان، به صورت مستقيم يا غير مستقيم درباره آنها تبعيض قائل مي شوند و در واقع، اگر ما پيشرفت گروه هاي مختلفي که تشکبل دهنده اين جامعه ناهمگون هستند و شکايت هايي را که آنها عليه شرکت ها نموده اند، مورد توجه قرار دهيم، مشاهده خواهيم کرد که اغلب اين احساس بر مبناي واقعيت ها قرار دارند. برخي از گروه هاي اقليت براي اين که در فرهنگ سازماني يا شرکت مربوطه بتوانند موفق شوند، بايد روح خود را بفروشند يعني هويت جنسي، قومي و نژادي خود را از دست بدهند يا از آن دست بردارند. برخي ديگر از گروه ها دست به کار هاي جديد مي زنند و به گونه اي درصدد تامين خواسته ها و نياز هاي خود برمي‌آيند که اين خود نيز باعث افزايش کارآفريني در بين گروه هاي اقليت است.

منبع

شاکرنسب،مریم(1388)، بررسي توانمندسازي و كارآفريني بر بهره‌وری كاركنان پتروشيمي،پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسي صنعتي سازماني،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0