طرحواره های شرطی درمقابل طرحواره های غیرشرطی

درابتدا تصور می کردیم که تفاوت اصلی بین طرحواره های ناسازگار اولیه ومفروضه های زیر بنایی نظریه بک،درغیر شرطی بودن طرحواره ها وشرطی بودن مفروضه های زیربنایی است،اما درحال حاضر به این نتیجه رسیدیم که برخی از طرحواره ها ،شرطی وبرخی دیگر ،غیر شرطی هستند .به طور کلی ،طرحواره هایی که دراوایل سیر تحول انسان شکل می گیرند واغلب درمحور ساختار شناختی قرار دارند ،باورهایی غیر شرطی درباره ی خود ودیگران هستند. طرحواره هایی که بعداًدرسیر تحول شکل می گیرند، شرطی اند ، طرحواره های غیر شرطی ، هیچ گونه راه گریزی برای بیمار باقی نمی گذارند. یعنی مهم نیست که فرد چه کاری انجام می دهد، زیرا درهر صورت نتیجه یکی است: فرد بی کفایت ،نالایق ،دوست نداشتنی ،بدبخت ودرمعرض خطر وبدخواهد بود وهیچ چیزی نمی تواند آن را تغییر بدهد.طرحواره ،تمام اتفاقات دوران کودکی را بدون هیچ گونه انتخابی از سوی کودک ،درخود خلاصه می کند ؛دقیقا به همین سادگی .اما طرحواه های شرطی ،روزنه ی امیدی برای فرد فراهم می کنند .بطوری که فرد احساس می کند توانایی تغییر نتیجه رادارد . او می تواند اطاعت کند ، به دنبال تایید دیگران باشد ، ایثار گری کند ،هیجان ها بازداری نماید وبا انجام این کارها ،شاید حتی الامکان بتواند به طور موقت از وقوع نتایج منفی جلو گیری کند .

طرحواره های شرطی معمولاًوقتی شکل می گیرند که فرد می خواهد از شر طرحواره های غیر شرطی رها شود .دراین قبیل موارد ،طرحواره های شرطی ،ثانویه هستند.جایگاه طرحواره های شرطی درساختار شناختی ،همیشه بعد از طرحواره های مرکزی طرحواره های غیر شرطی است .فرد تنها برای مدت کوتاهی می تواند خودرا پشت طرحواره های شرطی پنهان کند،ولی بالاخره مجبور می شود با واقعیت طرحواره های مرکزی روبه رو شود.

منبع

فردوسی،فرزانه(1393)، پیش بینی سازگاری اجتماعی دانشجویان مجرد،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی ومشاوره،دانشگاه علوم بهزیستی وتوانبخشی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0