شناخت احساس تنهایی
احساس تنهایی را به دو صورت میشناسیم:
- صـورت اول با احـساس بیهودگی در زندگی میشنـاسیم. با احـساس پوچی ، با احـساس بیاطمینانی نسبت به خود در اینصورت خود را در فعالیتهای گوناگون غرق میکنیم.
- صورت دوم با احساس ترس از رابطه با دیگران و با نزدیک شدن به دیگران با احساس اضطراب و نگرانی از حالتهای ناشناخته و نامعلوم از احساس طرد شدگی و بیکسی. در اینصورت تشنه رابطه با دیگرانیم. محبت و مهر دیگران را گدایی میکنیم.
در برابر احساس تنهایی چه میکنیم؟
راه فرار را در پیش میگیریم. احساس تنهایی جدا شدن از وضعیت طبیعی و گرایش به وضعیت مصنوعی و ساختگی است. وقتی در ارتباط طبیعی با دیگران نیستیم لاجرم به وسایل تنهایی پرکن مثل رادیو – تلویزیون – کتاب – روزنامه – مجله – تلفن پناه میبریم. استفاده از این وسایل بخودی خود نشاندهنده احساس تنهایی نیست. در واقع اضطراب خود را به نوعی نمیبینیم. نمیخواهیم ببینـیم. فرو مینشانیم و یا با این وسایل رسانهای تخدیر میکنیم.
ما برای پر کردن احسـاس تنهایی خود به گریزگاههایی پناه میبریـم به گروههایی وابستـه میشویم. انجمنهایی را برای عضویت انتخاب میکنیم. خود را در ایدهها و ایدئولوژیهایی گم میکنیم. پس احساس تنهایی خود را گم کردن هم به عنوان یک مکانیزم دفاعی پنهان وجود دارد. در حالیکه انسان طبیعی باید درهمه حال بتواندخود را پیدا کندیادراختیار خود باشد.
احساس تنهایی بخودی خود مشکل نیست. همه کم و بیش در یک جامعه رقابتی به آن مبتلا هستند. نیاز به پر کردن احساس تنهایی باعث شده است که سرگرمیهایی خلق بشوند. در صورتیکه انسان احساس تنهایی نمیکرد این سرگرمیها هم بدین صورت بوجود نمیآمدند. با این حال وقتی احساس تنهایی تبدیل به آزار تنهایی میشود با اضطراب و ترس و احساس ناامنی رابطه پیدا میکند، این موضوع را باید جدی گرفت بخاطر اینکه وقت و انرژی حیاتی انسان از بین نرود. وگرنه احساس تنهایی بیماری تلقی نمیشود. پس باید آن را چاره کرد. با این همه مسئله مهمی نیست. مسئلهای چارهپذیر است. مشروط بر اینکه شخص از این احسـاس فرار نکنـد. فرار از احساس تنهایی اسـت که منـجر به اضـطراب و آزار تنهـایی میشود. ما در این گفتار رابطه احساس تنهایی را با احساس ناامنی ترس ، نومیدی ، حرمان، فرار از خود و انزواطلبی مورد بررسی قرار میدهیم. برای ساده کردن بحث احساس تنهایی را به سه نوع تقسیم میکنیم:
احساس تنهایی ذاتی :ما برای اثبات احساس تنهایی ذاتی هم دلیل داریم و هم علت. علت : اینکه انسان بتدریج احساس فردیت میکند. احساس میکند که در جهان با این شگفتی فرد است. تنهاست منافع او در تضاد با منافع دیگران است. عظمت کائنات حقارت او را هر لحظه به او گوشزد میکند. میبیند که در برابر طبیعت چقدر کوچک است. شاید احساس حقارت درونی که انسان بعداً دچارش میشود ناشی از حقارت و کوچکی در برابر شگفتی کائنات باشد. در واقع این ایده میتواند نظر افلاطون ، که هر پدیده تصویری است از پدیده اصیـل که وجود دارد را ثابت کند. بـنابراین وجود عظـمت طبیعت میتواند دلیل احساس تنهایی ذاتی را توجیه کند و تاملات درونی انسان درباره خود میتواند به این احساس تنهایی دامن بزند و یا جان ببخشد. تاریکی و ظلمت شبانه و تنهایی فیزیکی انسان در این ظلمت میتواند ترس انسان را از وجود توجیه کند. اگزیستانسیالیستها به تعبیری میگویند : انسان یعنی دلهره. اگزیستانسیالیستها انسان را مختار فرض میکنند و انسان مختار نمیتواند از مسئولیت فرار کند. بنابراین دچار دلهره میشود. شاید بتوان بین دلهره و احساس تنهایی انسان رابطهای برقرار کرد. انسان هر قدر متکی به نیروهای ماوراءالطبیعه باشد احساس تنهایی او کمتر میشود چون متکی به نیروهای ناشناخته است. ولی انسان که از دوران سنت خارج شده و میخواهد جامعه ای مطابق با الگوهای خویش بسازد ، نمیتواند در آن واحد مثل اشخاص سنتی بیندیشد. پس بازگشت به عقب ممکن نیست. در برابر هم مسایل و مشکلات خوابیده است که انسان مسئول باید برای آنها چاره اندیشی کند. وجود مسئله و حل آن خود بخود عامل بروز احساس تنهایی در این کائنات نیز میشود. احساس فردیت ملازمه دارد با احساس تنهایی. از این روست که غربیها مبتلا به احساس تنهایی و متعاقب آن احساس افسردگی هستند.
احساس تنهایی عارضی :آدمی وقتی که احساس تنهایی میکند در اجتماع و جامعه حضور دارد و زندگی میکند در برابر یک عمل قرار میگیرد و آن ارتباط با دیگران است. ارتباط به خودی خود ساده است. ولی برای همه ساده نیست. اشخاص در ارتباط با هم زخمی میشوند. آسیب میبینند. تجربه تلخی از ارتباط برای همه وجود دارد. ابتدا باید از خود بپرسیم چرا چنین احساسی در جمع زاییده میشود. پاسخ این است که جمع قائل به مقایسه و رقابت است. جمع از نظر روانی مشکل و مسله دارد. مردم ، جامعه را به میدان مبارزه تبدیل کردهاند. در این میدان مبارزه برای ثروت ، شهرت ، اثبات خویش و اثبات برتری خویش و کمتری دیگران است. خب در چنین شرایطی هم آسیب میبینند همه از هم تصور رقیب و دشمن را دارند.به ظاهر صلح و آرامشی برقرار است ولی در باطن جنگی بیامان در کار است. وجود رقابت و اشتیاق برای اثبات خود و یا نیاز برای برتریجویی باعث میشود که فرد خود را تنها حس کند. جامعه هرقدر آزادتر به نظر برسد احساس تنهایی شخص عمیقتر میشود.بشربه امنیت احتیاج دارد. امنیت پادزهراحساس تنهاییست که بتدریج مبدل به آزاروتنهایی میشود.
البته گروهی به دستاویز عرفان میخواهند که از این احساس تنهایی بگریزند. در واقع از عرفان به عنوان محل فرار و گریزگاه استفاده میکنند. البته موفق هم نمیشوند. چون ذات جامعه با چالـش همراه است چالشـی که در هر عمـل اجتمـاعی و فعـالیـت فـردی به چـشم میخورد. بطور مصـنوعی نمیتوان چشم را بر مبارزه و چالش زندگی بست. در واقع فرار از اجتماع نمیتواند مشکل تنهایی ما را چاره کند. احساس تنهایی که مبدل به آزار تنهایی شده است. بوسیله عرفان تخدیر میشود و بطور موقت خنثی میشود.
منبع
محرم زاده،بهراد(1390)، اثربخشی آموزش تابآوری برمیزان پرخاشگری و احساس تنهایی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی تنکابن
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید