شرمساري و شرم به مثابه تجربه هايي مخرب
با اينکه بريث ويت تأثير بالقوه مثبت عملکرد شرمساري بازپذيرکننده را به دليل تجربة عاطفة شرم توسط متخلف مفروض ميانگارد، ولي همة محققان و پژوهشگران با ماهيت مثبت شرم موافق نيستند. در حقيقت بسياري از محققان حامي و پشتيبان اين طرز تلقي بودهاند که تجربة احساس گناه و نه احساس شرم است که به نتايج و پيامدهاي مثبت نظير نرخ پايين تکرار جرم منتهي ميشود. با اين حال محققان ديگري همساز با مفهومسازي لوئيس از شرم و گناه، برخي از پژوهشگران در حوزة جرمشناسي، جامعهشناسي و نيز روانشناسي تجربي اين موضوع را پذيرفتهاند که شرمساري و شرم به شدت با پيامدهاي منفي و احياناً مخرب ارتباط دارد. مثلاً در حوزة روانشناسي برخي مطالعات در خصوص رابطة شرم و پارهاي از متغيرهاي وابسته نظير افسردگي، اضطراب اجتماعي، کمالگرايي و مصرف الکل و مواد به اجرا درآمده است. نتايج اين تحقيقات نشان دادهاند که استعداد پاسخگويي با عاطفة شرم، با هر کدام از پيامدهاي مضر و آسيبرسان به طور معنيدار ارتباط دارد. روندا لي ديرينگ در پژوهشي ميان دانشجويان دانشگاه، ضمن تفکيک استعداد شرم از استعداد گناه، نتيجه گرفت که استعداد شرم به طور عام با مسائل مربوط به مصرف مواد داراي همبستگي مستقيم، و استعداد گناه با مسائل مربوط به مصرف داراي همبستگي معکوس است. نتايج حاکي از اين بوده است که شرم و گناه بايد در پيشگيري و درمان مسائل مربوط به مواد، به صورت مجزا مد نظر قرار گيرد. به همين سان، در حوزة جرمشناسي و جامعهشناسي نيز توجه به تجربه و عملکرد شرمساري مورد تاکيد بوده است. جيمز گيليگان روانشناس برجستة زندان استدلال ميکند که احساس شرم «علتالعلل همة خشونتهاست» و مدعي است که تا به حال هيچ رفتار خشونتبار مهمي ديده نشده که برخاسته از حس شرم و حقارت، بياحترامي و استهزا نبوده باشد. همين طور، توماس شف استدلال ميکند که «هدفِ» خشونت،کاهش شدت شرم شخصي با تخلية آن به شکل خشونت عليه ديگري است. بر پاية استدلال شف، تجربة شرم ميتواند از طريق شرم-شرم بازگشتي و مارپيچ شرم-خشم به خشم و خشونت ختم شود. يعني هر جا که تجربة شرم به شرم بيشتر بيانجامد و تصديق نشود، ميتواند در بيرون بر ضد ديگري به شکل خشم معطوف گرد. گليگان و شف هر دو جذبة رهبراني همچون هيتلر را با توانايي آنها در تبديل شرم افراد تحقيرشده به خشم موجه عليه «ديگريِ» قرباني تبيين کردهاند. بنابراين ترويج شرم و شرمساري به نام صلحآفريني و دامن زدن به خشونت به نظر مي رسد که صورت و ظاهر يک امر موهوم باشد. برخي از پژوهشگران نيز از جمله ماکسول و موريس، تاکيد کردهاند که هر نوع شرمساري ممکن است به صورت انگزننده تعبير و تفسير شود. از اين گذشته، آنها مدعي شدند که شرمساري به منزلة بازدارندة جرم، ممکن است به جاي ترميم آسيب وارده توسط متخلف، عملاً خطر انسداد روابط ميان بزهکار و بزهديده را به بار بياورد.در حقيقت، طبق استدلال موريس، ديدگاه شرمساري بازپذيرکننده در تاکيد بر احساس شرم به راه خطا رفته است. وي استدلال ميکند که مهمترين مکانيزمها در عدالت ترميمي، ايجاد ندامت و پشيماني در متخلفان به عنوان محصول و ثمرة همدلي است. طبق استدلال وي، همدلي حاصل بحث و فحص در باب پيامدهايي است که تخلف براي قرباني ها به دنبال داشته است .
تايلور نيز شرم را احساس خطرناکي ميداندکه در متخلفان بوجود ميآيد؛ چرا که تهديدي عليه حس خودارزشمندي متخلف بوده و از همين رو بالقوه مخرب و ويرانگر است. اين موارد برخي حمايت ها از تحقيقاتي بعمل ميآورند که اظهار ميدارند احساس شرم، و نه احساس گناه، به مثابه نتيجة تخلفات با پاسخهايي نه چندان سازنده همچون خشم و خصومت همراه است. ندامت و پشيماني توسط تايلور به عنوان مفهومي بهتر و مهمتر از شرم يا گناه معرفي شده است؛ زيرا در تضاد و تقابل با خود نيست، بلکه معطوف به رفتار است و شامل هيچ نوع احساس منفي نسبت به خود نميباشد. ماکسول و موريس در پژوهشي، حمايتهايي در اهميت ندامت بدست دادهاند که به بررسي تکرار جرم در بين نمونهاي از متخلفان، که ده سال پيش در نشستي ترميمي حضور داشتهاند، پرداخته است. اين تحقيق ثابت کرد که در بين ساير متغيرها، نداشتن حس بد نسبت به خود در جريان نشست (که ميتواند به عنوان شاخصي از عدم انگزني تعبير شود) و احساس ندامت و پشيماني، پيشبينکنندة پايين بودن تکرار جرم است.
از منظر اين پژوهشگران، استفاده از مشتقات شرم به مثابه راه علاج و درمان جرم، بالقوه آسيبزا و زيانبار خواهد بود. لذا سوالي که در اينجا مطرح ميشود اين است که چرا بريث ويت و همکاران وي گفتهاند که شرمساري و شرم ميتواند به مثابه بازدارندة اثرگذار جرم بکار رود و بايستي در محافل ترميمي اجرا شود. بخشي از اين تناقض به شيوههاي گوناگون مفهومسازي شرم از سوي پژوهشگران مربوط ميشود. با اينکه تعاريف متعددي از شرم وجود دارد، احمد و همکاران وي تاکيد داشتهاند که مفهومسازيهاي متعدد و پراکندة شرم ميتواند بر اساس سه اصل خلاصه شود:
- اينکه در مورد نحوة تفکر ديگران نسبت به خود، چه احساسي داريم،
- اينکه در مورد خود چه احساسي داريم،
اينکه نسبت به آنچه که به لحاظ اخلاقي شرمآور است و در بين ما و ديگران مشترک است، چه نگرشي داريم. آنچه در اين تلخيص مهم است عبارتست از اين تلقي، که شرم نه تنها شامل واکنش عاطفي به نقض اصول و موازين اخلاقي و يا شکست در برآورد معيارهاي شخصي است، بلکه بر محور اهميت روابط اجتماعي ما با ديگران نيز ميچرخد. لذا تجربة شرم با افزايش پيروي از هنجارهاي ارزشمند اجتماعي ارتباط دارد. وقتي نتوانيم با ارزشهاي مشترک همراه و همگام شويم (مثلا برخورد احترامآميز با ديگران، دزدي نکردن و آسيب نزدن به ديگران)، نه تنها هشدار ميدهد که با معيارهاي شخصيِ اخلاقي هماهنگ نشدهايم، بلکه گروه اجتماعي ما نيز، نقض و سرپيچي ما را توبيخ خواهد کرد. چنين نگاهي در تقابل کامل با مفهومسازي شرم در مدل تانگني و همکاران وي قرار دارد که با شرم به عنوان استعداد واکنش به ارزيابي منفي با ارزشزدايي کلي از خود برخورد ميشود .
نه تنها در ادبيات مزبور، مفهومسازيهاي متعددي از شرم وجود دارد، بلکه اين گونه مينمايد که در باب آنچه به عنوان «شرمساري» در نظرية بريث ويت عنوان شده نيز تناقضاتي وجود داشته باشد. ظاهراً وقتي که افرادي مانند گيليگان از شرمساري سخن ميگويند، به اشکال انگزنندة شرمساري اشاره ميکنند که طبق نظر بريث ويت بالقوه مخرب و آسيبزا است. مثلا گيليگان تاکيد ميکند که شرمساري موقعي در شخص رخ ميدهد که ديگران او را «رد کرده»، «ترک کرده»، «ناديده انگاشته» و يا با او به شکل «نامحترمانهاي» برخورد کنند و بر آنها برچسب «ضعيف»، «فاقد مهارت» و «بيکفايت» الصاق کنند. گذشته از اين، هر چند شف اذعان مي کند که شرم ميتواند از رهگذر مارپيچ شرم- خشم به خشونت بيانجامد، ولي وي به نحو متقاعد کنندهاي بيان ميکند که شرم دو نقش را بر عهده دارد؛
- شرم ميتواند سازنده باشد، وقتي که تصديق شود و بنابراين به ديدهبان اجتماعي خود بيانجامد و نگهبان رفتار اخلاقي و روابط ما با ديگران باشد.
- شرم ميتواند مخرب و «آسيبشناختي» باشد، وقتي که تصديقنشدهيا فرعي است و موجب پيدايش «مارپيچ بالقوه نامحدود» ميشود.
شرمساري و شرم
شرمساري و شرم اولين تعابير و اصطلاحاتي است که مورد تاکيد بوده است. مفاهيم مذکور ويژگيها و وجوه مشترکي دارند، اما از هم متمايزاند. شرمساري به عنوان يک عمل و يا رفتار تاديبي يا انضباطي تلقي ميشود، اما شرم به مثابه عاطفهاي است که توسط هر کدام از طرفين در نشستها احساس و ابراز ميشود. مطابق نظر بريث ويت، شرمساري به معناي تمام فرايندهاي اجتماعي است که بيانگر عدم تأييد يک رفتار به منظور ايجاد پشيماني يا شرمساري و سرزنش در يک شخص براي احساس شرم از ديگران است. هر چند همة شرمساري، شکلي از عدم تأييد اجتماعي است، اما شرمساري ميتواند عملاً در دو سطح عمل کند. شکل اول شرمساري متضمن ابراز توبيخ و عدم تأييد به دنبال سرپيچي است که القا ميکند شخص متخلف عزت و احترام خود را در اعيان افراد القا کنندة توبيخ و عدم تأييد از دست داده است و لذا بيانگر امکان طرد و رد است. اين شرمساري ميتواند ضمني يا صريح باشد، مانند اخم کردن، خنديدن، سر تکان دادن، تذکر مستقيم کلامي، توبيخ توسط قاضي يا ميتواند غير مستقيم از طريق بدگويي انجام پذيرد. نحوة اجراي شرمساري به لحاظ فرهنگي، خاص و ويژه است. بعلاوه شرمساري ممکن است از طريق مجازات رسمي القا شود يا به همراه مجازات ضميمه شود.
شکل دوم شرمساري، توسط عملکردهاي اجتماعي انجام ميگيرد که به شکلگيري وجدان در کودکان ميانجامد. توبيخ و عدم تأييد که القا کنندة شرمساري است، از رهگذر جامعهپذيري کودکان در خانواده يا شبکة اجتماع، وجدان را پرورش ميدهد که از درون بر رفتار مجرمانه نهيب ميزند. به اين طريق، کودکان در خلال جامعهپذيري در چارچوب خانواده و اجتماع، ياد ميگيرند که در برابر کنترلهاي بيروني که از طريق توبيخ آشکار و صريح والدين القا ميشود، پاسخگو باشند. به مرور زمان، کنترلهاي بيروني رفتار، آنگاه که کودک معيارهاي رفتارهاي «درست» و «غلط» را رشد ميدهد، بسته به فرهنگي که در آن جامعهپذيري رخ ميدهد، موثرتر و کاراتر ميشوند. رشد و پرورش وجدان به مثابه شکلي از کنترل اجتماعي، بر طبق فرض، در مقايسه با مجازات صريح و آشکار، عامل بازدارندة برتري است. زيرا مبادرت به انجام رفتاري که در اجتماع توسط ديگران ارزشمند توبيخ ميشود، بازتاب نمادين يک «نقص يا کاستي» در شخصيت و وجود فردي است که دست به چنين رفتاري زده است.
طبق پيشفرضهاي نظرية شرمساري بازپذيرکننده، شرمساري در هر شکلاش، به تجربة عاطفة منفي شرم ميانجامد که در خلال تهديد تجربة عاطفة دردناک، طبق فرض، از بروز رفتار مجرمانه پيشگيري ميکند. تحقيقات متعددي در جهت واکاوي ماهيت شرم در پارهاي از حوزه هاي مختلف علمي و دانشگاهي به اجرا درآمده است، گرچه توافقي در خصوص تعريف اين عاطفه بوجود نيامده است.
منبع
حسنی ،محمد رضا (1394) ،شرمساری بازپذیر کننده و بزهکاری ،تحلیل جامعه شناختی نظریه ی شرمساری بازپذیر کننده (بریث ویت) در بستر خانواده،پایان نامه دکتری تخصصی بررسی مسائل اجتماعی ایران ،دانشکده علوم انسانی و اجتماعی
دیدگاهی بنویسید