سلامت روانی

تعریف سلامت روانی : رفتار انسان  تابع  تمامیت وجوداوست .یعنی  هم جسم وهم روان  دررفتار  انسان  تاثیر می گذارند بنابراین  ، رفتار انسان  تحت تاثیر سلامت جسم وروان اوست .سلامتی روانی  صرفا به معنای نداشتن علامت های  بیماری نیست بلکه فرد سالم ، علاوه بر نداشتن نشانه های بیماری روانی ، باید بتواند ارتباطات سالمی  را با دیگران برقرار نماید؛واقعیت ها را بپذیردخود را با محیط سازگار  کند  ودر جهت شکوفا ساختن استعدادهای فطری خود بکوشد واهداف خود را بطور منطقی بخشد . سازمان  بهداشت  جهانی ، سلامتی را چنین  تعریف کرده است : سلامتی­ عبارت است  از رفاه کامل جسمی  – روانی ، اجتماعی ونه فقط نبودن  بیماری ومعلولیت وداشتن یک زندگی پرثمرتر اقتصادی.

اهمیت سلامت روانی

سلامتی  جسم  وروان از این نظر حایز اهمیت  استکه  رفتار انسان را تحت  تاثیر  قرار می دهد. امروزه ثابت شده است که بسیاری  از عوامل  روانی  وتغییرات  محیط  زندگی ،که با فشارروانی همراه اند ،عوامل  به وجود آورنده ی بیماری های جسمانی ویا تشدید کننده ی تظاهرات  این بیماری  ها هستند .با به خطرافتادن  سلامتی  جسمانی ، واکنش های  روانی  نیز در افراد به وجود  می آید  . مثلا بیماری های  مزمن  وجسمانی ،بیماری های قلبی ،بیماری های قلبی ، بیماری هایی که رژیم  های  درازمدت  ومحدود کننده ای را برای فرد ایجاد می کند ، تبعات  منفی  رفتاری  را به دنبال  دارند  هم چنین مشکلات روانی  میتواند  تبعاتی بصورت  بیماری  های شبه جسمانی مانند: کسی که از شدت  فشارهای روانی قدرت تکلم  خود را  از دست میدهد  با بیماری های روانی – تنی مانند: زخم معده وفشار خون  عصبی داشته باشد . بنابراین سلامت جسم وروان از لحاظ بروز رفارهای عادی وطبیعی  ورفتارهای منطبق با  ملاک های اجتماعی  بسیار حائز اهمیت  است .

معیارهای سنجش رفتار نابهنجار

ممکن است عامه ی مردم ،کسی را غیر عادی  ؛ نابهنجار  بدانند  که از نظر رفتار ، تفکر وعواطف عجیب وغیر معمول به نظربرسد  واز این لحاظ  با دیگران  تفاوت داشته باشد ولی در واقع  غیر عادی  بودن به معنای «جنون داشتن» نیست ومعنای گسترده وپیچیده ای دارد.  غیر عادی بودن ممکن است در فعالیتهای ذهنی وعقلانی وبا فعالیتهای عاطفی واجتماعی ،ادارکی ، انگیزشی ویاحسی  وحرکتی تفاوت هایی  را با افراد  عادی   نشان دهد . یک رفتار غیر عادی  می تواند در اثر عوامل ارثی ، عضوی ویا عوامل دیگری : اجتماعی ؛ فرهنگی  ، عقلی وعاطفی به وجود آید .در سال های اخیر ، روانشناسان وروان پزشکان سعی نموده اند معیارهای خاص علمی  را برای متمایز نمودن  رفتار عادی (بهنجار ) تعیین  نمایند ملاک های تعیین شده  به قرار زیرهستند:

 ملاک آماری : یکی از روشهای  متداول  برای تعریف رفتار غیر عادی  بودن را نشان می دهد  . ما میتوانیم  صفات قابل سنجش انسان را به صورت اعداد وارقام در آوریم و آن ها  را بروی منحنی طبیعی  (زنگوله شکل ) به نحوی  رسم  نماییم  که توزیع  فراوانی در اکثر موارد  روی قسمت  وسط منحنی  قرار گیرد وتعداد  کمی  در دوطرف  نمودار واقع  شود  بیشترین  موارد  ،که  در قسمت وسط قرار میگیرند ، طبیعی وکمترین  مواردکه در  دو طرف  منحنی  قرار می گیرند، غیر طبیعی محسوب می شوند  اغلب آزمون های روانی،  بخصوص آزمون های عینی براساس «معیار متوسط آماری » تهیه می­شوند وسنجش واندازه گیری انحراف­از معیار متوسط ، ملاک ارزیابی وبازشناسی رفتار سالم از ناسالم است . در تعریف رفتار غیر عادی  از لحاظ آماری کافی است که بروی منحنی نرمال  دو نقطه  قراردادی  در نظر  گرفته شود رفتارهایی که در بین  این  دونقطه قرار می­گیرند  عادی  ورفتارهایی  که بیرون  از این دونقطه اند غیر عادی تلقی می شوند ، البته  این تعریف به تنهایی  تعریف کامل   از رفتار غیر عادی نیست تغییر رفتار بهنجار ونابهنجار تدریجی است پس نمی توان مرز کاملا مشخصی بین  این دو قائل شد.

ملاک کلینکی یا بالینی: در ملاک بالینی، روانشناس متخصص ،با کاربرد روش هایی مختلف مانند مشاهده ، مصاحبه ، آزمون وغیره، به بررسی رفتار فرد می پردازد تا تشخیص دهد  که رفتار فرد عادی با غیر عادی است  این روش  نیز به تنهایی  نمی تواند مورد استفاده قرار گیرد .

 ملاک اجتماعی:انسان  موجودی اجتماعی است ، که باید  رفتارهایش مطابق با موازین ، سنت ها وانتظارات جامعه  باشد البته این معیار نیز محدودیت هایی دارد از جمله نسبی بودن آن است . مثلا رفتاری ممکن است در یک جامعه عادی تلقی شود در صورتی که در جامعه ی دیگر غیرعادی باشد .به طور کلی براساس هیچ معیار واحدی بطور مطلق نمی توان نا بهنجاری را تعریف نمود وهر یک از معیارها محدودیت هایی دارد . البته در مورد نابهنجارهایی شدید روانی هریک از ملاک های آماری ، بالینی  و اجتماعی را می­توان بکاربرد .شخص بیمار ازهرسه جهت نارسایی هایی دارد. او معمولا از نظر آماری  از میانگین جمعیت کل دور است واغلب احساس می­کندکه خوشحال وسلامت نیست وغالبا با اجتماع خودناسازگار است .

تعریف سلامت روان

تاكنون تعاریف متعددی ازسلامت روان ارائه شده كه همگی براهمیت تمامیت ­و یكپارچگی شخصیت تاكید ورزیده­اند. گلدشتاین، سلامت روانی را تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شكوفایی می داند چاهن،نیز سلامت روانی را وضعیتی از بلوغ روان شناختی تعبیر می كند كه عبارت است از حداكثر اثربخشی و رضایت به دست آمده از تقابل فردی و اجتماعی كه شامل احساسات و بازخوردهای مثبت نسبت به خود و دیگران می شود. در سال های اخیر، انجمن كانادایی بهداشت روانی، «سلامت روانی» را در سه بخش تعریف كرده است:

  • بخش اول: بازخوردهای مربوط به «خود» شامل: الف.­تسلط برهیجان­های خود؛ ب.آگاهی ازضعف­های خود؛ ج.­رضایت از خوشی های خود.
  • بخش دوم: بازخوردهای مربوط به دیگران شامل:الف. علاقه به دوستی های طولانی و صمیمی ؛ ب. احساس تعلق به یك گروه؛ ج. احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی.
  • بخش سوم: بازخوردهای مربوط به زندگی شامل:الف. پذیرش مسئولیت ها؛ ب. ذوق توسعه امكانات و علایق خود؛ ج. توانایی اخذ تصمیم های شخصی؛د. ذوق خوب كار كردن.

چاهن؛ به ذكر پنج الگوی رفتاری در ارتباط با سلامت روان مبادرت ورزیده است:

  • حس مسئولیت پذیری: كسی كه دارای سلامت روان است، نسبت به نیازهای دیگران حساس بوده و در جهت ارضای خواسته ها و ایجاد آسایش آنان می كوشد.
  • حس اعتماد به خود: كسی كه واجد سلامت روانی است، به خود و توانایی هایش اعتماد دارد و مشكلات را پدیده ای مقطعی می انگارد كه حل شدنی است. از این رو، موانع، خدشه ای به روحیه او وارد نمی سازد.
  • هدف مداری: به فردی اشاره دارد كه واجد مفهوم روشنی از آرمان های زندگی است و از این رو، تمامی نیرو و خلاقیتش را در جهت دست یابی به این اهداف هدایت می كند.
  • ارزش های شخصی: چنین فردی در زندگی خود، از فلسفه ای خاص مبتنی بر اعتقادات، باورها و اهدافی برخوردار است كه به سعادت و شادكامی خود یا اطرافیانش می انجامد و خواهان افزایش مشاركت اجتماعی است.
  • فردیت و یگانگی: كسی كه دارای سلامت روان است، خود را جدا و متمایز از دیگران می شناسد و می كوشد بازخوردها و الگوهای رفتاری خود را توسعه دهد، به گونه ای كه نه همنوایی كور و ناهشیارانه با خواسته ها وتمایلات دیگران دارد و نه توسط دیگران مطرود ومتروك می شود.

ملاك های سلامت روان 

ونتیز، سلامت روان را وابسته به هفت ملاك می داند كه عبارتند از:

  • رفتار اجتماعی مناسب
  • رهایی از نگرانی و گناه
  • فقدان بیماری روانی
  • كفایت فردی و خودمهارگری
  • خویشتن پذیری و خودشكوفایی
  • توحیدیافتگی و سازماندهی شخصیت
  • گشاده نگری و انعطاف پذیری

تاریخچه ی بهداشت روانی:

بررسی  دوران ماقبل تاریخ ، توجه بشر را به خصوصیات غیر  عادی  وکوشش  برای پیش­گیری وبرطرف کردن این نابه هنجاری ها نشان می­دهد انسان  همیشه در مورد خود وپدیده های اطرافش کنجکاو بوده است شباهت رفتارها  وهم چنین تفاوت آن ها در بین انسان ها ، اورا به تفکر وا میداشت وسئوالاتی را در ذهن او ایجاد می­کرد.ازجمله اینکه ایا این حالات مشاهده شده   ، نوعی بیماری  است ؟ علت  یا علل  این رفتارها چیست ؟  آیا به افراد بیمار می­توان کمک نمود؟و آیا راههای پیش­گیری  از مبتلا شدن به این حالات وجود دارد؟شواهد  نشان می­دهد که در دوران ابتدایی ، انسان ها تفاوتی بین بیماری های جسمانی وروانی قائل  نبودند وتمام اختلالات  را به ماوراء الطبیعه وهم چنین به ارواح شیطانی نسبت  می­دادند .

در آن زمان با بیماران روانی بطور بسیار وحشیانه وخشن رفتار می شد و آن ها را مورد شکنجه و آزار قرار میدادند وتصور  می­کردند که با چنین اقداماتی ، ارواح پلید وشیطانی از بدن ان ها خارج  می­شود ورفتار غیر عادی آنها برطرف خواهد شد . داستان ها وافسانه ها ی قدیمی  نشان میدهد که در مورد چگونگی ایجاد بیماری  روانی برطرف خواهد شد . داستان ها وافسانه های قدیمی نشان میدهد که در مورد چگونگی ایجاد بیماری روانی طرز فکری کاملا خرافی وغیر واقعی بر ذهن بشر حاکم بوده است  بین سالهای 400 تا 200 قبل از میلاد مسیح ، طرز  فکر یونیان از عقاید  ابتدایی جدا شد در این دوران کشفیات ، نظریات وپیشرفت های علمی ، ابتدا در  یونان وسپس در رم ، روی داد .

سرآغاز این فعالیت ها به دست بقراط- پدر علم پزشکی- وجالینوس صورت گرفت . بقراط بنیان گذار واقعی روش های طبیعی وعینی در تشخیص ودرمان نابه هنجاری های روانی به شمار می آید . او به تغییرات جسمانی به خصوص به آسیب  مغزی وتغییرات هورمونی بدن در رابطه با بیماری های روانی اشاره داشت ونظریه ی مزاج ها رابیان کردافلاطون ، که در سال های بین 427تا 347 قبل از میلاد مسیح می زیست ، طرز تفکر فلسفی را عنوان نمود . اوبه روان منطقی وروان غیر منطقی در انسان اشاره داشت ومعتقد بود هر زمان که روان غیر منطقی انسان حاکم شود رفتارهای او غیر عادی  خواهد شد.

پس از افلاطون افراد دیگری پیدا شدند که در مورد ماهیت رفتارهای غیر عادی دلایلی ذکر نمودند ورفتارهای غیر عادی را طبقه بندی کردند آنان روش های خشن برخورد با بیماران روانی را تغییر دادند وروش انسان دوستانه را در برخوورد با بیماران پیشنهاد نمودند در قرون وسطا ، به علت جهل وناآگاهی ، بیماری های روانی واختلالات  رفتاری  را ناشی از دخالت ارواح پلید  وشیاطین ونفوذ عوامل طبیعی  مانند  خورشید وماه و.. میدانستند.آغاز قرن شانزدهم که دوره ی رنسانس نام گذاری  شده است نهضت مخالف جریان های خرافی  به وجود آمد  وافرادی مانند مونتین ووایوز به وجود ضمیر ناخود آگاه پی بردند وکوشیدند به جامعه  ی خود بفهمانند که بیماران  روانی مانند  بیماران جسمانی باید بطور انفرادی  وبا روش های  انسانی  مورد مداوا قرار بگیرند .بعد از رنسانس در عصر جدید  قرار میگیریم که خود دو دوره ای مهم را در بردارد :

  • دوره ی ارکانیگ  از قرن شانزدهم  به بعد
  • دوره ی روانشناختی از حدود سال 1880 میلادی به بعد

دوره ی ارکانیگ : با پیشرفت چشم­گیری که  در رشته ی آناتومی  وفیزیولوژی رخ داد علت بیماری های روانی ناشی از بیماری های  جسمانی  شناخته شد  یکی  از پیشگامان این مکتب ارگانیک  امیل کراپلین بود که اعتقاد داشت علت بیماری های روانی ، بیماری های جسمانی  هستند  که ریشه در مغز  دارند  در این تعریف ، این که بیمار چگونه احساس میکند ، چگونه فکر میکند ،چه نگرانی هایی دارد وچه عوامل محیطی وخانوادگی در او اثر داشته باشد مورد توجه قرار نمیگیرد.در اواخر  قرن 18 ، در ایتالیا، انگلستان ، فرانسه ،امریکا ودر سایر کشورها ، بیمارستان هایی برای نگهداری ودرمان بیماریهای روانی تاسیس شد وبه منظور حمایت از بیماران روانی ، قوانینی تدوین گردید.

دوره ی روانشناختی: در اواخر قرن  نوزدهم تفکر جدیدی شکل گرفت  و آن این بود که همه ی بیماری های روانی صرفا  معلول عوامل جسمانی نیستند وباید عوامل روانشناختی را نیز در نظر گرفت .پس از این حرکت علمی بود که در سبب شناسی بیماری های روانی ورفتار های  غیر عادی  تفکرات  جدیدی پا گرفت وتجارب دوران کودکی ،  یادگیری  های دوران  کودکی ونوجوانی، ساختار خانواده وطرز برخورد والدین باکودکان ونوجوانان ،خاطرات  گذشته ودر کل عوامل محیطی ، به منزله ی منابع  قوی  برای  تبیین  علت  مشکلات روانی  مطرح شد وبه دنبال  آن ، طرز برخورد  مناسب وصحیح در خانواده وطرز برخورد والدین با کودکان ونوجوانان ،  خاطرات گذشته ودرکل  عوامل محیطی ، به منزله ی  منابع قوی برای تبیین علت مشکلات روانی مطرح شد . وبه دنبال آن ، طرز برخورد  مناسب وصحیح درخانواده ودر نظر گرفتن وضعیت ونحوه ی زندگی فرد که می­تواند در پیش گیری از مشکلات روانی موثر باشد، مطرح وپیشنهادگردید .

این امر به خصوص  بعد ازجنگ جهانی  دوم  پیش تر مورد توجه دانشمندان  ، محققان وروانشناسان قرار گرفت ، به سبب اهمیت موضوع پیشگیری  از مشکلات روانی ، در سال  1930 اولین کنگره ی بین الملی بهداشت  روانی با حضور50 نفر در واشنگتن  تشکیل گردید  ومسائلی  مانند  تاسیس بیمارستان ،مراکز  درمان سرپایی، مراکز کودکان عقب مانده  و..مورد مطالعه قرارگرفت. سومین کنگره  در سال 1948 در لندن تشکیل شد  واساس  فدارسیون جهانی بهداشت روانی بنیان گذاری شد  درهمان سال این فدارسیون به عضویت رسمی سازمان یونسکو وسازمان بهداشت جهانی  در آمد . از این تاریخ  به بعد  ، هر سال ،  یک جلسه ی بین الملی وهرچهار سال یک بار کنگره  جهانی برگزار میشود.در سال  1959 روز 18 فروردین ، مطابق با 17 آوریل ، روز جهانی  بهداشت روانی نام گذاری شد وبه این ترتیب ، برنامه بهداشت روانی ، جزء برنامه ی بهداشت عمومی  قرارگرفت .

تاریخچه  بهداشت روانی در ایران

در ایران ازحدود سه هزار  سال پیش به بیماران روانی  توجه می­کردند ومحل  های خاصی برای نگه داری آنها می­ساختند وتوسط مغ ها ؛ روحانیون آیین زرتشت  داروهایی برای مداوا در اختیار  آنها قرار می­گرفت.در قرن ششم وهفتم میلادی مدارس پزشکی در ایران وجود داشته واز کتاب های یونانی به صورت ترجمه در این مدارس استفاده می­شده است .در زمان ساسانیان در جندی شاپور اهواز،بیمارستانی  تاسیس شده  که مکان خاصی به بیماران روانی برای  بستری ودرمان  آنان , اختصاص یافته بود در قرن هشتم  چند بیمارستان در بغداد وجود داشته که به گفته ی مسافران ، شواهدی در دست است که در آن  جا، باغ ها حوض خانه ها ، حمام، موسیقی وکشاورزی وجوداشته واز عطریات  داروهای مقوی واشتها آور گیاهی  برای درمان استفاده می شده  ومطابق رسم یونانیان ، این بیمارستان  ها با مداوای پزشکی ، وابستگی نزدیک داشته واین  وسایل برای فقرا وثروتمندان  یکسان بوده وپیش تر بیماران  را افراد « مانیک دپرسیو» تشکیل می داده است.

مسلمانان باتوجه به اعتقادات مذهبی خود واین گفته ی رسول  اکرم (ص) که خداوند  بیماران  را دوست داردنسبت به بیمارن روانی مهربان بودند  واز آنان  حمایت می­کردند .دانشمندان وحکمای ایرانی ، مثل ابن سینا وزکریای رازی ، افرادی را که  مشکلات  روانی  داشتند  به چشم بیماران  بیماران روانی  می­نگریستند وبرای آنها داروها وشیوه ی درمان خاصی را در نظر می­گرفتند .توصیه  های ابن سینا برای درمان  بعضی از بیماران روانی  قابل  توجه ودارای اهمیت است  وی برای  درمان وبهبود حال بیمارن روانی داشتن روحیه  ی شاد ،دیدن مناظر وصحنه های زیبا ؛مسافرت ومصاحبت  با افراد نشاط آور را توصیه می نمود. درتاریخ  طب اسلامی  نیزافرادی هم چون ابوبکراخوینی ، مولف کتاب «هدایه المتعلمین فی الطب » وسید اسماعیل جرجانی ،مولف  کتاب «اغراض طیبه » وجود داشتند که به بیماری های روانی  توجه خاصی مبذول می نمودند .

دانشمندان  دیگری  مانند  امام محمد  غزالی  مولف  کتاب«کیمیای سعادت» خواجه نصیر الدین  طوسی مولف کتاب «اخلاق ناصری» وملااحمد نراقی­مولف کتاب«معراج السعاده»توجه به بیماری های روانی را در آثار خود نشان داده اند .در ایران معاصر ، در سال 1276 ، دارالشفایی در یزد ، در باغی مشجر وبزرگ ،بنا شد این بیمارستان دارای  بخش های مخصوص بیماران روانی ،حوض خانه  و…. بود . درسال 1293در بیمارستان سینا ، مکانی به بیماران روانی  اختصاص یافت که فقط برای پذیرش های کمی از بیماران روانی  ثروتمند کفایت میکرد .در سال 1297 ، نگه داری وسرپرستی  بیماران روانی ، به منظور  جلوگیری از حوادث ناگوار، به شهربانی  واگذر شد ودر اکبر آباد تهران (خیابان سینای فعلی ) اولین  بیمارستان روانی  ( دارالمجانین ) ایجاد شد .در سال 1300 ، اداره ومدیریت دارالمجانین  از شهربانی به شهرداری منتقل شد ودر سال 1310 ،اولین متخصص اعصاب وروان در این بیمارستان به کار مشغول گردید.

سپس تیمارستانی در امین آباد شهر ری تاسیس شد وبیماران روانی  به  آنجا منتقل شدند .به پاس تحقیقات  وتالیفات دانشمند معروف محمد زکریای رازی که در شهرری میزیست  ودر آن جا نیز فوت کرد نام تیمارستان به بیمارستان رازی تبدیل  شد .در سال 1315 ، برای اولین بار در دانشکده ی پزشکی دانشگاه تهران ، تدریس بیماری های  روانی جز برنامه های آموزشی قرار گرفت .در سال 1319 ، سازمان جدید دانشکده ی پزشکی توسط پروفسور ابرلین ،تاسیس شد وبا ایجاد کرسی  بیماری  های روانی  وتدریس ان در دانشکده ی پزشکی تهران ، تدریس روانشناسی در دانشسرای عالی ؛ دانشگاه تربیت معلم امروز ودانشکده ی ادبیات نیز ،آغاز گردید.  در سال 1325 ، بیمارستان روزبه برای بیماران روانی آرام  ، ایجاد شد  .در سال 1336 ، برنامه های روانشناسی وبهداشت­ روانی از « رادیو ایران»آغاز شد .

در سال 1338، در اداره ی کل بهداشت وزارت بهداری ،  بهداشت روانی دایر  شد.در سال 1339، برنامه ی بهداشت وپرستاری روانی برای مربیان آموزشگاه های پستاری از طرف وزارت بهداری ، در دوره  های یکساله وتدریس بهداشت روانی در این  آموزشگاه ها آغاز گردید.شهرستان ها نیز ، ازجمله مشهد ، تبریز  ،اصفهان ، شیراز ،همدان وبعدا استان های دیگر به تدریج ، مراکز روان پزشکی تاسیس کردند.در سال 1355 ، پس از ادغام وزارات بهداری .رفاه اجتماعی ، تمام مراکز وابسته به بیمارستان های روانی ، به انجمن توان بخشی ، ( وابسته به وزارات بهداری وبهزیستی ) منتقل شد . از این پس، مراکز  جامع روان پزشکی منطقه ای  در نقاط مختلف تهران تاسیس شدند ودرمان سرپایی یا بستری بیمارن روانی را به عهده گرفتند .در سال 1358، پس از  انحلال  سازمان  توان بخشی ، فعالیت های بهداشت  روانی  به  سازمان های  منطقه ای  وفعالیت های آموزشی آن به انستیتو روان پزشکی تهران واگذار شد در حال  حاضر ، بیمارستان ها وکلینک های متعددی  ، به ویژه در بخش خصوصی  ، برای  درمان  بیماری های  روانی  وجوددارد .

اهداف بهداشتی روانی

هدف کلی بهداشت روانی ،پیش گیری از وقوع بیماری های روانی است .ضمن اینکه به تشخیص و درمان نیز می دارد و از بازگشت بیماری نیزجلوگیری به عمل می آورد. بهداشت روانی به مقاوم سازی افراد ،بسیار اهمیت می دهد. چه کنیم تا افرادی مقاوم داشته باشیم که در برابر استرس ها و فشارهای محیطی دچار از هم پاشیدگی شخصیت نشوند؟ چگونه افراد را تربیت نماییم که از تجربیات خوددرس بگیرند و در جهت ایجاد یک محیط فردی و اجتماعی سالم و مناسب قدم بردارند؟ دربهداشت روانی،شخصیت هر فرد و الگوهای رفتاری و روانی او مورد توجه قرار می گیرند . زیرا افراد با شخصیت های متفاوتی که دارند در مقابل فشارهای عکس العمل های مختلفی از خود نشان می دهند. از آن جا که شکل گیری و فرایند اجتماعی شدن کودک در سال های ابتدایی و در خانواده صورت می گیرد ،بهداشت روانی نیز ، هدف کلی آن ساختن انسان های سالم با الگوهای رفتاری و روانی مناسب است ،برای خانواده و چگونگی برخورد والدین با کودک و به طور کلی برای سال های اولیه زندگی اهمیت زیادی قائل است . بهداشت روانی با اهداف آموزشی ،درمانی و پژوهشی ،می تواند به هدف کلی خود یعنی پیش گیری نائل آید :

هدف آموزشی : از طریق آموزش های رسمی و غیر رسمی عمومی گروهی می توان مردم را هدایت نمودو راههای پیش گیری از اختلالات را به آنها آموخت . بهداشت روانی می تواند به صورت انفرادی نیز آموزش داده شود . هم چنین از طریق کتاب های درسی را برای دانش آموزان و دانشجویان و هم چنین برای تمامی کسانی که به نحوی در اجتماعات آموزشی شرکت می نمایند، می تواند رهنمودهای مهمی را در جهت پیش گیری به همراه داشته باشد . رسانه های گروهی نیز نقش مهمی در ارتقای علم و آگاهی مردم در زمینه ی بهداشت روانی دارند . برنامه های آموزشی مرتبط با بهداشت روانی ،که از طریق روزنامه ها ، مجلات ،رادیو و تلویزیون در اختیار مردم قرار می گیرند ،یکی از اهداف مهم بهداشت روانی به شمار می روند.

هدف پژوهشی : بهداشت روانی از طریق به کارگیری نیروهای متخصص در زمینه ی پژوهش و تحقیق ،چه در زمینه ی علت یابی مشکلات روانی و رفتاری و چه در زمینه تشخیص اختلالات و هم چنین درمان آن ها به هدف پژوهشی خود تحقق می بخشد . پژوهش هایی که در زمینه ی سبب شناسی انجام می پذیرد می تواند راه های پیش گیری را برای محققان روشن سازد . مثلا اگر در یک امر پژوهشی، یافته های تحقیق نشان دادند که سخت­گیری های افراطی والدین باعث وارد آمدن فشار بر کودکان می­شود و بعضاً آن ها را به طرف اختلالات عادتی سوق می دهد. این روش تربیت از طرف متخصصان روشی مطرود و غیر صحیح اعلام خواهد شد و همین طور یافتن راه حل های مناسب برای از بین بردن پاره ای از مشکلات کودکان ،که از طریق کارهای پژوهشی انجام گرفته باشد می تواند والدین و به طور کلی تمامی افرادی که با کودکان سروکار دارند ،راهنمایی کند. جلب توجه والدین و به خصوص مادران به نکات و توصیه ها ، می تواند در حفظ سلامتی فرزاندانشان کاملا موثر باشد.

هدف درمانی : هدف از درمان ، بهبود اختلال و بیماری است . در عین حال،نقش پیش گیری نیز در آن نهفته است . درمان نه تنها رفع علامت های بیماری می پردازد بلکه به بیمار کمک می کند تا به زندگی ،خانواده و کار خود برگردد و از تبعات بیماری ای که ممکن است برای او و خانواده اش به وجود آید و لطمات فردی و اجتماعی به دنبال داشته باشد جلوگیری کند. در درمان بیماری های روانی باید هم به مسائل جسمانی و هم به مسائل روانی توجه شود تا بتوان تاثیر منفی آن ها را به حداقل رساند و یا به طورکلی از بین برد . آسیب زننده را ،حتی الامکان ،باید از محیط آن ها دور ساخت تا سلامت روان آن ها حفظ گردد. بعضی از بیماری های روانی ماهیت عودت پذیری دارند . ممکن است تحت عوامل و اوضاع خاصی دوباره برگردند . در این گونه موارد باید به درمان چند بعدی و چند جانبه اقدام کرد و به خانواده نیز،آموزش های لازم را ارائه داد نا از بازگشت احتمالی بیمار جلوگیری به عمل آید. تحقیقات نشان داده است که خانواده های بیماران ،وقتی آموزش می بینند که با بیمارشان در زمینه های مختلف چگونه رفتار نماید ،از علایم بازگشت بیماریتا حد قابل ملاحظه ای می کاهند.

منبع

مرادی،ماریا(1394)، رابطه سلامت روان و پایگاههای هویت  و منبع­کنترل با اختلالات تغذیه ای در زنان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0