سطوح استراتژی در سازمان
سلسله مراتب تصمیمگیری مؤسسات کسب و کار معمولاً شامل 3 سطح اصلی است. ابتدا سطح مؤسسه که عمدتاً شامل اعضای هیأت مدیره، مدیر عامل و مدیران اداری است. این گروه مسئول عملکرد مالی کل مؤسسه و دستیابی به هدفهای غیرمالی عنوان مثال تصویر به ذهنی و مسئولیت اجتماعی مؤسسه میباشند. تا حدود بسیاری، جهتگیری در سطح مؤسسه، خواست سهامداران و جامعه در سطحی وسیع را باز میتاباند به ویژه در مؤسسات دارای چند کسب و کار یکی از مسئولیتهای کسانی که در سطح مؤسسهاند، تعیین کسب وکارهایی است که مؤسسه باید وجهه همت خود قرار دهد. افزون بر این دفاتر مدیریت عالی هدفهایی تعیین میکنند و استراتژیهایی تدوین مینمایند که فعالیتهای هر یک از کسب وکارهای مؤسسه و حوزه وظیفهای این کسب و کارها را به هم مرتبط سازد. مدیران استراتژیک سطح مؤسسه کوشش مینمایند که معمولاً ضمن برنامهریزی برای افق مالی پنج ساله از تواناییهای متمایز سازمان در صنعت مربوطه بهرهبرداری نمایند.
دومین رده سلسله مراتب تصمیمگیری، سطح کسب و کار است که عمدتاً مدیران مؤسسه و کسب و کار را شامل میشود. این مدیران باید بیانیههای عمومی مربوط به جهتها و مقاصد سطح مؤسسه را به هدفها و استراتژیهای ملموس وظیفهای برای بخشهای کسبو کار یا واحد استراتژیک کسب و کار تبدیل نمایند. در واقع، مدیران استراتژیک سطح کسب و کار باید مبنایی را که شرکت میتواند در یک میدان محصول – بازار انتخاب شده رقابت کند، معین نمایند. از دیدگاه مایکل پورتر، استراتژیها به سازمان این امکان را میدهند که از سه مبنای متفاوت از مزیتهای رقابتی بهره گیرد این سه مبنا که تحت عنوان استراتژیهای عام نامیده میشوند عبارتاند از: رهبری در هزینه ها، متفاوت یا متمایز ساختن محصولات و خدمات و سرانجام تمرکز نمودن همه توجه بر محصولات و خدماتی خاص.
سومین رده، سطح وظیفهای است که عمدتاً مدیران محصول، جغرافیایی و حوزههای وظیفهای را در بر میگیرد. مسئولیت آنها تدوین هدفهای سالیانه و استراتژیهای کوتاه مدت در زمینههایی مثل تولید، عملیات، تحقیق و توسعه، مالی و حسابداری، بازاریابی و روابط انسانی است. با وجود این، مسئولیتهای بزرگتر آنها در اجرا یا پیاده کردن برنامههای استراتژیک مؤسسه است. در حالی که مدیران سطح مؤسسه و سطح کسب وکار توجه خود را به «انجام کارهای درست» یا اثربخشی معطوف میدارند، مدیران وظیفهای باید بر «انجام درست کارها» یا کارآیی تأکید بیشتری داشته باشند لذا آنها مستقیماً مسایلی چون کارآیی نظامهای تولید و بازاریابی، دامنه کیفیت خدمات مشتری و موفقیت محصولات و خدمات ویژه در افزایش سهم بازار را مد نظر قرار میدهند.
شناسایی و تدوین استراتژی ها و سیاست ها
دراین مرحله با بررسی متقابل هر قوت و ضعف به همراه تهدید ها و ضعف های سازمان، راهکارهای مفهومی برای پیشبرد سازمان در جهت رسیدن به چشم اندازش به دست می آید. هدف های بلند مدت سازمان، بیانگر نتیجه های مورد انتظار، در جهت رسیدن به چشم اندازش به دست می آید. هدف ها در سرلوحه برنامه ریزی استراتژیک براساس مطالعات انجام شده، در خصوص وضعیت جاری و وضعیت مطلوب آن، تدوین می شود.
هدف های بلند مدت، باید به صورت کمی قابل ارزیابی، واقعی، قابل درک و قابل دستیابی باشند؛ همچنین هر یک از این هدف ها باید دارای دوره زمانی معقول مخصوص به خود باشند که با افق برنامه ریزی استراتژیک سازگاری داشته باشند. معمولا هدف های بلند مدت بسته به نوع سازمان از نظر انتفاعی و یا غیر انتفاعی بودن، متفاوت هستند. مثلا هدف سازمان دولتی شهرداری در شهر شارلوت این گونه بود: هدف نهایی این است که شارلوت به شهری تبدیل شود که درآن همه شهروندان از امنیت شخصی، مسکن مناسب و قابل تأمین کار خوب، زیر ساخت های کافی، دسترسی آسان به مراکز خرید و تحصیل و امکانات رفاهی برخوردار شوند.
استراتژی ها ابزارهایی هستند که سازمان می تواند به وسیله آنها به هدف های بلند مدت خود برسد . استراتژی های سازمانی را می توان به صورت گسترش دادن جغرافیایی سازمان، تنوع بخشیدن به فعالیت ها، ادغام عمودی، ادغام افقی و کاهش هزینه ها نام برد. برای انجام این مرحله چند قدم طی می گردد. در ابتدا باید اطلاعات اصلی برای تدوین استراتژی ها مشخص شوند، این اطلاعات در بررسی عوامل داخلی و خارجی بانک تجارت مشخص می شوند. سپس در مرحله بعدی از طریق مقایسه عوامل داخلی و خارجی و نقاط قوت و ضعف، فرصت ها و تهدید ها، به بررسی انواع استراتژی های قابل اجرا پرداخته شود. و نهایتا در قدم بعدی با استفاده از روش های سیستماتیک، استراتژی های قابل اجرا انتخاب می شوند.
فرآیند تئوریک برنامهریزی استراتژیک در یک مؤسسه مالی
برنامهریزی استراتژیک با توجه به امکانات و محدودیتهای درونی و بیرونی، فرآیندی است در جهت تجهیز منابع سازمان و وحدت بخشیدن به تلاشهای آن برای رسیدن به اهداف و رسالتهای بلند مدت. فرآیند برنامهریزی در یک مؤسسه مالی مانند بانک، روندی منظم برای دستیابی به اهداف حداکثرسازی حقوق صاحبان سهام میباشد. به بیان ساده این نوع برنامهریزی، روابط متقابل ریسک و بازده را در تصمیمگیریهای مدیریتی در بر میگیرد. همانگونه که در شکل زیر نشان داده شده است، فرآیند برنامهریزی را میتوان به سه مرحله یا افق زمانی تقسیم نمود، برنامه استراتژیک اغلب یک دوره 3 ساله و یا بیشتر را تحت پوشش قرار میدهد ولی برنامهریزی سود یا بودجهبندی یک فرآیند سالانه است. سیاستهای عملیاتی نیز فعالیتهای برنامهریزی روزمره بانکهای تجاری را پوشش داده و مدیران میانی و رؤسای شعب بانکها را راهنمایی و هدایت نموده و حدود وظایف آنها را مشخص میکند.
یکی از وظایف عمده برنامهریزان در مرحله اجرایی، مشخص نمودن اثرات تحولات دایمی در فضای عمومی صنعت در برنامهریزی سود و برنامه استراتژیک میباشد. این برنامهها باید دارای انعطافپذیری مناسب در مقابل این تغییر و تحولات باشند. معمولاً دگرگونی در برنامههای بلندمدت منجر به ارزیابی مجدد در سیاستهای اجرایی کوتاهمدت میگردد. از طرف دیگر تغییرات در مراحل اجرایی نادیده گرفته شده و لذا تأثیری در فعالیتهای برنامهریزی استراتژیک نمیگذارد. در اغلب موارد، برنامه استراتژیک بنگاههای اقتصادی توسط مدیران ارشد آن انجام میگیرد. برنامهریزی استراتژیک نیاز به بررسی همه جانبه موضوعات زیر دارد:
- بانک باید چه اقداماتی را برای به حداکثر رسانیدن حقوق صاحبان سهام انجام دهد؟
- تهیه گزارش جامعی از نقاط قوت و ضعف سازمان بانک.
- تعریف و شناخت فاصله میان جایگاه کنونی و جایگاه مطلوب ترسیم شده آن در آینده.
نتایج به دست آمده در این مرحله ممکن است رهنمودهایی را برای تعیین اهداف استراتژیک بانک فراهم سازد و آن بخش از موقعیتهایی که فرصتهای بالقوه بیشتری را در اختیار بانک قرار میدهد، مشخص مینماید. سرانجام اقدامات جدیدی که جهت بهرهبرداری از این فرصتها لازم است را معین میکند. این رهنمودها ممکن است شامل یک سیستم جدید ارتباطی با مشتری، تجدید نظر در سیاستهای اعطای تسهیلات، ساختار قیمتگذاری خدمات، پیشنهادهای مربوط به صرفهجویی در هزینه، گزارشی از فلسفه مخاطرات درونی سازمانی و شناخت فعالیتهای غیرمحوری سازمان باشد .
- اهداف بلند مدت بانک
تبیین مأموریت اصلی بنگاههای اقتصادی یکی از بحث انگیزترین و مهمترین تصمیمات در فرآیند برنامهریزی است. منظور از مأموریت، توسعه سهم و نقش بانکهای تجاری در بازار است. جایگاه و نقش یک بانک ارائه دهنده کلیه خدمات مالی متفاوت است از جایگاه بانک یا مؤسسه مالی که در یک زمینه خاص به صورت عمده و یا خرد به فعالیت تخصصی بپردازد.
این مسئله حایز اهمیت است که بانک تجاری بپذیرد که هدف یک مؤسسه مالی در اقتصاد تأمین نیازهای مالی آن اقتصاد است. اهداف بانک تجاری میبایست حول محور تأمین نیازهای مالی مشتریان باشد. یک بانک همچنین باید محل جغرافیایی ارائه خدمات خویش را مشخص نموده و تعیین کند که دامنه توزیع خدماتش چقدر باشد، کدام بخش از بازار او را به اهداف خود میرساند و چگونه باید پاسخگوی موقعیتهای ایجاد شده ناشی از تغییرات قانونی و محیطی باشد. نهایتاً سازمان بایستی نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی و برای سرمایهگذاری بر روی نقاط قوت یک استراتژی رقابتی طراحی نماید.
- جایگاه برنامهریزی استراتژیک
وضعیت موجود برنامهریزی استراتژیک در بنگاههای اقتصادی نشان میدهد که این نوع برنامهریزی مورد توجه زیادی قرار نگرفته و مباحث مربوطه به فرهنگ حاکم بر بانک، کیفیت خدمات، و کاربرد استراتژی، جایگزین آن شدهاند. دلیل چنین واکنشی ممکن است تأکید زیاد بر برنامهریزی و عدم ایجاد محیطی مناسب به منظور ارائه افکار استراتژیک در کارکنان باشد. برنامهریزی استراتژیک همچنین قربانی تطبیق یافته با یک یا چند تکنیک ساده و نظیر تحلیل منحنیهای آموزشی، پرتفوی خدمات، چرخه عمر محصول و برنامهریزی پرتفوی شده است. ایراد همه این تکنیکها این است که تنها نقش یک متغیر را در محیط رقابتی در نظر میگیرند.
استراتژی عبارت است از تخصیص مجدد منابع در طول زمان به منظور دستیابی به اهداف روشن در آینده. برنامهریزی به معنی مراحل به کارگیری استراتژیهاست و سیاستها عبارتند از به کارگیری وظایف اجرایی خاص. یکی از وظایف مدیریت مرتبط ساختن تصمیمگیریها با همدیگر است. البته به دلیل این که آینده غیرقابل پیشبینی است، تصمیمگیری همواره با عدم اطمینان همراه خواهد بود.
برنامهریزی استراتژیک در بانک تجارت
بانک تجارت در راستای تبیین اهداف استراتژیک خود، به عنوان نخستین قدم، نهاد برنامهریزی را با تشکیل اداره مطالعات و برنامهریزی در نیمه اول سال 1377 ایجاد نمود. اولین مرحله از فعالیتهای برنامهریزی با تهیه گزارش شناخت تنگناها و تبیین اهداف و برنامههای توسعه بانک در روزهای پایانی سال 1377 به انجام رسید. ارزشمندی این مطالعات از آنجاست که تدوین کنندگان به لحاظ تجربیان حرفهای خود علاوه بر شفاف کردن و طبقهبندی موضوعی تنگناها و انعکاس پیشنهادات مسئولان و صاحبنظران بانک، توانستهاند اهداف تفضیلی و عناوین برنامههای توسعه را نیز به صورت علمی با قابلیت کاربردی ترسیم نمایند. به این ترتیب تصمیمگیری و اولویتگذاری برای آغاز کار برنامهای در بانک و اقدامات اجرایی توسعه، تسهیل گردیده است. استراتژی توسعه بانک تجارت با تکیه بر اهداف تفضیلی طرح سازماندهی اقتصادی، مضامین برنامه سوم توسعه، اهداف اساسنامهای بانک، سیاستهای اعلام شده از سوی بانک مرکزی و استنتاجات حاصل از نظرات کارشناسی صاحبنظران و مدیران بانک به شرح زیر تبیین شده است:
- اهداف استراتژیک توسعه بانک
- اعتلای رسالت سازمان برای انجام مأموریت اصلی بانکداری
- برنامهای کردن تدریجی کلیه فعالیتها
- اعتلای انضباط، سرعت، دقت و نظارت در امور.
- صرفهجوئی در کلیه ابعاد فعالیت
- کوتاه کردن روشهای انجام خدمات بانکی و پشتیبانی
- چارهجوئی خلأ نیروی انسانی ناشی از بازنشستگی سرع کارکنان متخصص در پنج ساله آتی
- ارتقای انگیزش کارکنان برای خدمت به مشتریان
- متناسب ساختن اختیارت و مسئولیتها و توسعه آن به پایینترین ردههای سازمانی.
با در نظر گرفتن اهداف و جهتگیری های توسعه بانک، اولویتهای زیر ملحوظ نظر قرار گرفت:
- اول: تجهیز کلیه منابع و امکانات بانک به منظور شکوفا ساختن مأموریت اصلی بانک (بانکداری)
- دوم: اتخاذ سیاستهای کارآمد برای مقابله با بحران کاهش نیروی انسانی متخصص و نقصان انگیزه در کارکنان
- سوم: برداشتن گامهای اساسی برای ارتقاء جایگاه بانک متناسب با امکانات و توان بالقوه موجود آن.
منبع
میهن خواه، عبدالغنی(1394)، ارتباط مدیریت عملکرد با اهداف استراتژیک، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت دولتی، دانشگاه سیستان بلوچستان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید