سبک های مدیریت

هر مدیری در جریان مدیریت خویش، از سبک ویژه ای بهره می گیرد که این سبک در واقع مجموعه الگوهای رفتاری وی می باشد که در جریان کار و فعالیت های پیوسته بروز می کند و دیگران به موجب آن او را می شناسند. سبک مدیریتی مدیر بر حسب ویژگی های شخصیتی، ادراکات خود او و ادراکات دیگران و به خصوص زیردستان تعریف می شود و با توجه به سبک های مدیریت و ویژگی های شخصیتی آنان، نحوه رفتار مدیر با افراد تعیین می شود که می تواند بر بهداشت روانی افراد از اهمیت بسزایی برخوردار باشد .

سبک ها همان رفتار و روابطی است که میان افراد برقرار می شود. این سبک ها رابطه تنگاتنگی با روابط انسانی در سازمان های آموزشی دارند . سبک رهبری یک فرد عبارت است از الگوی رفتاری که وی هنگام هدایت دیگران از خود نشان می دهد. این الگو عموماً شامل رفتار وظیفه مدار یا رفتار رابطه مدار یا ترکیبی از این دو است .

سبک های مدیریتی عوامل اصلی برقراری روابط با دیگران به حساب می آید. اگر مدیران سبک های مدیریتی خود را مبتنی بر ملاحظات انسانی و رعایت نیازها و اقتضائات سنی کودکان، نوجوانان و جوانان انتخاب کنند، بدین وسیله می تواند نیازهای تعلق، دوست داشتن، قدر و منزلت، احترام، مقام و موقعیت و شناخت آنها را تأمین کنند. معمولاً در سبک های دستوری و آمرانه نیازهای معلمان و دانش آموزان در درجه اول، اولویت نیست و تأکید مدیر بیشتر بر قواعد و رویه های اداری است. در سبک های مشارکت جویانه و حمایتی، مدیران به اظهار نظرها و اظهار وجود دانش آموزان، معلمان و کارکنان بسیار اهمیت می دهند. بر پایه پژوهش های انجام شده، سبک متناسب با سازمان های آموزشی و مخصوصاً مدارس، سبک حمایتی و مشارکتی می باشد .

سبک مدیریت مداخله گرا

مدیریت کلاس درس یکی از نگرانی های اولیه ابراز شده توسط معلمان است و سیستم اعتقادی شخصی معلمان بر این باور است که آنها باید برای هدایت دانش آموزان، بر طبق هدایت خود از روشهای مدیریت کلاس، استفاده نمایند. گلیکمن و تاماشیرو، چهارچوبی برای توضیح باورهای معلم نسبت به مدیریت کلاس درس در قالب سه روش ارائه داده اند: مداخله گرا، غیر مداخله گرا و تعاملی. با توجه به این مدل، مداخله گرایان بر این باورند که دانش آموزان رفتار مناسب را در درجه اول هنگامی می آموزند که رفتارشان توسط پاداش و مجازات از سوی معلم تقویت گردد. بنابراین معلمان باید درجه بالایی از کنترل بر فعالیت های کلاس درس را تمرین نمایند .

در سبك مدیریت مداخله­گرايانه فرض اصلي اين است كه محيط بيروني و تقويت­هاي حاصل از آن، رشد را شكل مي­دهد. يكي از اولين تئوري­هاي مرسوم شده در روان­شناسي مقدماتي مكتب رفتارگرايي با نظريه­هاي اسكينر  و پاولف است كه پايه­ي تئوريك اين رويكرد است . يك درك منفي از تئوري مداخله­گرايي معلم اين است كه دانش آموزان يك شيوه­ي رفتاري مناسب را نمي­آموزند بلكه تنها به خاطر بدرفتاري­شان تنبيه مي­شوند . در اين سبك معلم مسئوليت اصلي را براي كنترل دارد و تلاش مي­كند با اعمال كنترل و نظارت بيشتر بر فعاليت­ها و رفتار دانش­آموزان و تأكيد بر قوانين و انضباط كلاس به اهداف آموزشي دست يابد . خود­انضباطي آموخته شده به وسيله­ي اين رويكرد يك سازش رفتاري بر قوانين بيروني است و نظارت بر دانش­آموزان حتمي است .

سبک مداخله گرایانه سبکی است که در آن تمرکز اختیارات در دست مدیر است، مدیر به تنهایی تصمیم گیری می کند و در اتخاذ تصمیمات نظر افراد را جویا نمی شود. در این سبک، روابط بین مدیر و اعضا به صورت یکطرفه، از بالا به پایین، رئیس مرئوسی و رسمی است و ساختار سلسله مراتبی بر روابط حاکم است. در این سبک بیشتر به وظایف و اهداف محیط آموزشی توجه می شود تا نیازهای اعضا و کارها طبق مقررات و دستورالعمل ها انجام می گیرد. از دیگر خصوصیات سبک مداخله گرایانه این است که کنترل و نظارت به صورت مستقیم و توسط مدیر صورت می گیرد.

مداخله گرایان معتقدند که دانش آموز بر مبنای شرایط محیطی تکامل می یابد. در این نقش، معلم بخشی از شرایط محیطی تلقی می شود و وظیفه اش اداره محیط با استفاده از اصول شرطی سازی است. غیرمداخله گرایان معتقدند که برای دانش آموز باید محیطی فراهم کرد که در آن برای قرار گرفتن در جاده ی پیشرفت مورد حمایت قرار گیرد و موانع سر راهش هموار گردد. به نظر غیرمداخله گرایان، دانش آموز دارای انگیزه درونی است و کافی است که این انگیزه پرورش یابد نه اینکه کنترل شود، تا بتواند به بار بنشیند و معلم نباید تنها نقش کنترل کننده به خود بگیرد. پیروان تعامل گرایی معتقدند که مشکلات بدون مسئولیت پذیری مشترک و مشارکت کامل همه ی طرف های در تصمیم گیری، قابل حل نیست. آنها معتقدند که هر دو طرف در پیدایش مشکل نقش دارند پس باید حل مشکل از جانب هر دوی آنها صورت گیرد. اگر آموزش اثربخش در کار نباشد، هیچ یک از مهارت های مدیریت کلاس به جایی نخواهد رسید. تعلیم و تربیت درست می تواند به عنوان یک عامل مؤثر عمل کند، عاملی که باعث می شود تا دانش آموزان به موضوع آموزش چنان علاقمند شوند که مشکلاتی در انضباط به بار نیاورند .

در سبک مداخله گرایانه، معلمان گرایش دارند دانش آموزان را به عنوان غیر مسئول و نیازمند انضباط ببینند. بر این اساس، انتظار می رود دانش آموزان تصمیمات معلمان را بدون چون و چرا بپذیرند. اما در سبک تعامل گرایانه، دانش آموزان از طریق تعامل و تشریک مساعی در فعالیت های کلاسی می آموزند که روابط بین فردی میان آنها و معلمان، نزدیک و انسان دوستانه است و خود انضباطی و خود گردانی به جای کنترل خشک معلم، مورد تأکید قرار می گیرد .

در سبک مداخله گرایانه، معلم تعیین فعالیت های یادگیری، نظارت بر دانش آموزان، تعیین مقررات و اجرای آن را خود به طور کامل به عهده می گیرد، در سبک غیرمداخله گرایانه، معلم، تعیین فعالیت های یادگیری، نظارت بر دانش آموزان، تعیین مقررات و اجرای آن را به طور کامل به دانش آموزان واگذار می کند. در سبک تعامل گرایانه، معلم تعیین فعالیت های یادگیری، نظارت بر آنها، تعیین مقررات و اجرای آن را با کمک دانش آموزان انجام دهد .

سبک مدیریت غیر مداخله گرا

با این حال غیر مداخله گرایان بر این باورند که دانش آموزان یک قابلیت درونی دارند که نیاز به بیان آن در دنیای واقعی دارند. به همین دلیل است که دانش آموزان باید مجاز به اعمال نفوذ قابل توجهی در کلاس درس باشند و معلمان باید کمتر در تنظیم رفتارهای دانش آموزان نقش داشته باشند . رویکرد غیرمداخله­گرا مدلی دانش­آموز محور برای انضباط کلاسی که معلم آن نقش تسهیل کننده دارد، مي­باشد و حداقل کنترل را به کار مي­گيرد.

 انواع مداخلات در اين سبك به صورت غيركلامي و كنفرانس­هاي فردي است . در سبک مدیریتی غیرمداخله­گرایانه براساس باور انسان­گرایان، فرض بر این است که کودک انگیزه درونی برای شناخت دنیای واقعی دارد و نیازی به تحریک بیرونی ندارد؛ چرا که رشد تحت غریزه پدید می­آید .معلم غیرمداخله­گرا معتقد است که اصل اساسی تعلیم و تربیت، انسان­گرایی و دادن فرصت­هایی به دانش­آموزان برای انتخاب و مدیریت یادگیری­شان است و این به معنای دادن آزادی انتخاب کامل به دانش­آموزان نیست؛ بلکه اجازه دادن به آن­ها برای مشارکت در بحث­های کلاسی است. با چنین عقیده­ای معلم مسئولیت­ها را به دانش­آموزان واگذار می­کند و فرصت بیشتر برای تعامل آزاد در کلاس و پیروی آن­ها از علائق شخصی خود را برای آنان فراهم می­کند .

 سبک مدیریت تعامل گرا

سبك مدیریت تعامل­گرايانه در ميان دو رويكرد مداخله گرا  و غير­مداخله گرا قرار دارد، بر مبناي پيش­فرض­هاي روان­شناسي اجتماعي، هم بر فعاليت­هايي تأكيد دارد كه فرد براي تغيير محيط انجام مي­دهد و هم به عوامل محيطي توجه دارد كه بر فرد اثر مي­گذارد. تعامل­گرايان اظهار مي­كنند كه معلمان و دانش آموزان بايد براي كنترل كلاس و ايجاد انضباط مسئوليت مشتركي داشته باشند. طبق نظر تعامل گرایان، دانش آموزان رفتار مناسب را به عنوان نتیجه مواجهه با جهان خارج از مردم و اشیاء می آموزند. بنابراین تعامل گرایان پیشنهاد می کنند که دانش آموزان و معلمان باید مسئولیت مدیریت کلاس را به اشتراک بگذارند. برخی از معلمان قادر به استفاده از روشهای مختلف در زمان های متفاوت، با توجه به نیاز دانش آموزان هستند، اگرچه معمولاً یک روش بر اعمال معلم غالب است . بر اساس اين رويكرد هميشه ضروري نيست كه دانش­آموزان خودشان فعاليتهاي خود انگيخته­اي داشته باشند تا بر طبق الگو­هاي جديد رفتاري تقويت شوند .

 رادولف دریکرز، از طرفداران رویکرد تعامل­گرا یان اظهار می­کند که تعامل­گرایان و نظریه پردازان اجتماعی پیوند مشترکی با یکدیگر دارند و آن این است که همه­ی رفتارها به انضمام بی­انضباطی­ها به سمت دستیابی به رسمیت­های اجتماعی هدایت شوند. ولفگانگ نیز تشریح می­کند که شروع بی­انضباطی زمانی است که دانش­آموز در کسب مقبولیت اجتماعی موفق نیست . اين سبك به دنبال كسب رضايت معلم و دانش­آموز است و برخي از  تكنيك­هاي مشابه سبك مداخله گرا و غيرمداخله گرا را به كار مي­گيرد ؛ و بر محيط دروني افراد و  آنچه را كه نشاني از محيط به شكل فردي است، متمركز است . مدیریت تعامل گرا به عنوان تعامل متقابلي كه مرتبط با رفتار دانش­آموز تعيين مي­شود، تعريف مي­گردد. در فرآيند تعامل معلم نقش آموزشي، انگيزشي، اجتماعي، مديريتي و ارزيابي را دارد.

طرفداران نظریه تعامل گرا در مدیریت کلاس بسیاری از عقاید انسانی یا روان شناختی دانش آموز محور را قبول دارند، اما معتقدند ماهیت گروهی کلاس مستلزم این است که معلم نیازهای گروه را  به عنوان یک کل بر نیازهای فردی دانش آموزان ترجیح دهد و از راهبردهای گروهی یاددهی- یادگیری به جای راهبردهای فردی استفاده کند. بنابراین معلمان برخوردار از سبک مدیریت کلاس تعامل گرا برای تدریس از راهبردهای گروهی یاددهی- یادگیری استفاده می کنند و این امر موجب پیشرفت تحصیلی بالاتر در دانش آموزان می شود. به عبارت دیگر، سبک مدیریت کلاس تعامل گرا، تعامل دانش آموزان با معلم و سایر همکلاسی ها را بیشتر می کند و این امر در بالا بردن عملکرد آنان مفید و مؤثر واقع می شود زیرا دانش آموزان دارای مشکل تحصیلی، به احتمال زیاد از تعاملات کلاسی برای رفع مشکل خویش استفاده می کنند و به راحتی مشکل خود را با معلم و سایر همکلاسی ها در میان می گذارند . هاگویک، معتقد است، کلاسی وضعیت مطلوب را داراست که در آن، دانش آموزان در مدیریت کلاس درس شرکت کنند .

سبک مدیریت تعاملی، سبکی است که در آن به افراد تحت مدیریت تفویض اختیار می شود. مدیر، افراد را به شرکت در تصمیم گیری ها دعوت می کند و در اتخاذ تصمیمات نظر آنها را جویا می شود. در این سبک، ارتباطات بین مدیر و اعضا به صورت متقابل و دوطرفه است و ساختار سلسله مراتبی در این سبک جایگاهی ندارد. از دیگر خصوصیات این سبک این است که روابط صمیمانه و دوستانه بین مدیر و اعضا برقرار است و مدیر رابطه مدار است و نظارت و کنترل به صورت خود کنترلی توسط اعضا صورت می گیرد .

به هر حال یک رویکرد انضباطی همیشه بر فعالیت­های معلمان حکمفرما نیست. بعضی معلمان قادر هستند بسته به نیاز­های دانش­آموزان و ویژگی­های شخصیتی متفاوت آن­ها از رویکرد­های متفاوت مدیریتی در زمان­های متفاوتی استفاده کنند .با وجود این، امروزه، رویکردهای سنتی (معلم محور)، همچنان در اداره و کنترل کلاس پابرجاست ، درحالی که بدون اعمال سبک­های مدیریت مشارکتی یا دانش­آموز محور، تدریس مشارکتی یا دانش­آموز- محور واقعی نمی تواند وجود داشته باشد.

 اکنون زمانی است که در پرتو یافته های جدید در مورد تدریس و یادگیری، ایده های جدید در مورد چگونگی کمک به دانش آموزان در راستای توسعه مسئولیت های خویش و اطلاعات جدید در خصوص تطبیق استراتژی های آموزشی با نیازهای دانش آموزان و اهداف برنامه درسی، با نگاهی جدید به مدیریت کلاس درس بنگریم. در این راستا، رویکردی پیشگیرانه با هدف جلوگیری از مشکلات و اجتناب از آن دسته مسائلی که در ادامه منجر به ایجاد مشکل برای معلمان تازه کار و قدیمی می گردد، پیشنهاد می شود.

سه عنصر کلیدی در مدیریت کلاس عبارتند از : استفاده کارآمد از زمان و فضای کلاس درس، اجرای استراتژی هایی که دانش آموزان را برای یک انتخاب خوب تحت تأثیر قرار می دهد نه آنهایی که برای کنترل رفتار دانش آموزان به کار گرفته می شوند؛ و انتخاب عاقلانه و اجرای مؤثر استراتژی های آموزشی. این رویکرد می تواند به معلمان برای تجزیه و تحلیل بهتر مشکلات و تعیین اینکه آیا آنها ناشی از محیط بیرونی، روابط و یا مسائل آموزشی هستند، کمک نماید. استراتژی های یک مدیریت خوب باعث افزایش موفقیت دانش آموزان می گردد، کار معلمان را آسانتر می کند و کلاس درس آنان را غنی تر می سازد، به معلمان در مطابقت بهتر استراتژی های آموزشی با محتوای آموزشی و نیازهای دانش آموزان، کمک می نماید و اجازه می دهد معلمان زمان بیشتری را صرف تمرکز بر تدریس به دانش آموزان نمایند تا بر مدیریت آنان .

اهميت و تاثير مديريت كلاس درس بر كارايي معلم تأثير مستقيمي دارد، تا آنجا كه براي معلمان مبتدي و تازه كار زمان زيادي به اين امر اختصاص مي‎يابد. صرف چنين زماني براي مديريت و سازماندهي كلاس موجب كاهش زمان فعال براي يادگيري دانش‎آموزان مي‎شود. استفاده از سبک مدیریت مناسب توسط معلمان منجر به افزایش کارایی نظام آموزشی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان می شود. بر همین اساس مطالعات فراوانی درباره عوامل ایجاد کننده بهبود سبک مدیریت انجام شده است. تأکید این مطالعات بر شناسایی عواملی است که توانایی تغییر و دستکاری را دارند و می توانند نقش واسطه را در بین رابطه سبک مدیریت و متغیرهای مرتبط با آن ایفا کنند.

منبع

کوشان،زهرا(1393)، رابطه سبك مديريت كلاس اساتید با يادگيري خودتنظيمي و پيشرفت تحصيلي دانشجويان،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی، دانشكده ادبيات و علوم انساني

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0