سبب شناسی ترسها، نگرانیها و اضطراب در کودکان

سبب شناسی ترسها، نگرانیها و اضطراب در کودکان تا این لحظه به‌طور کامل درک نشده است. این حالات هیجانی به عنوان بخشی از تحول به هنجار افزایش و کاهش می‌یابند؛ یعنی گاهی خیلی برجسته و گاهی نسبتاً ناپیدا می‌شوند. علاوه بر این، همان‌طور که قبلاً گفته شد، محتوای این پدیده‌های مرتبط با اضطراب در طول زمان  تغییر می‌کند. بعلاوه، بسیاری از ترسها بعنوان عوامل حمایتی عمل می‌کنند و پاسخهای انطباقی به محرکهای خطرناک محسوب می‌شوند. با این حال، بسیاری از ترسها و نگرانیهایی که معمولاً با گذشت زمان ناپدید می‌شوند ممکن است مدتها پس از زوال ارزش‌شان تقویت شوند و ادامه یابند . با این وجود  دیدگاه‌های مختلفی بعنوان علت ایجاد اضطراب مطرح شده ‌است.

وراثت

به نظر می‌رسد در ظهور و حفظ پدیده های مرتبط با اضطراب و اختلال اضطرابی در کودکان، یک آمادگی ژنتیکی وجود داشته باشد. اطلاعات تاییدکننده‌ای این نظریه از مطالعات تطابق خانوادگی  و مطالعات دوقلوها بدست آمده است. تعدادی از مطالعات تطابق خانوادگی نرخ تطابق بالایی از اختلالات اضطرابی را در میان خویشاوندان درجه یک که اختلال اضطرابی نشان داده است . به ویژه، تحقیقات زیادی وجود دارد که حاکی از خطر فزاینده‌ی اختلال اضطرابی در کودکانی است که والدینشان دچار اختلالات اضطرابی یا عاطفی هستند. برای مثال نرخهای معناداری از این اختلالات را در کودکانی را که والدینشان افسردگی اساسی دارند، در مقایسه با کودکانی گروه‌های کنترل بهنجار بدست آورده‌اند.

افزون بر این، نرخهای تطابق نشانه‌ها و اختلالات اضطرابی در دوقلوهای یک‌تخمکی (MZ) بالاتر از دو تخمکی (DZ)  است . گرچه این مطالعات از یک آمادگی ژنتیکی برای ظهور اختلالات و نشانه‌های اضطرابی حمایت می کنند، با این حال، تفاوت نرخهای تطابق در میان دوقلوهای یک تخمکی نسبت به دوقلوهای دوتخمکی در مقایسه با سایر اختلالات روان‌پزشکی پایین است. از این رو، تجلی و ظهور اختلالات اضطرابی با تعامل بین آمادگی ژنتیکی، فرآیندهای تحولی و شرایط زندگی مرتبط است(الی و همکاران،2003).

خُلق و خو

ویژگیهای خُلق وخویی بنظر می رسد به‌صورت عوامل خطر برای تحول، پیش رفت و پیامد اختلالات اضطرابی در کودکان عمل می کنند. کاگان و همکاران ، یک جنبه خُلق و خو که بعنوان عامل خطری برای ظهور اضطراب در کودکان مشخص شده است بازداری رفتاری  در مقابل موقعیتهای ناآشنا و غریب است. این محققان می‌گویند که یک کودک دچار بازداری رفتاری که خجول است برانگیختگی فیزیولوژیکی تجربه خواهد کرد و در مواجه با موقعیتهای ناآشنا گوشه‌گیر خواهد شد. علاوه براین، این گرایش به بازداری رفتاری نشان داده شده است که یک ویژگی ثابت است که در نوزادان مشخص شده است .

بیدرمن و همکاران ، در مطالعه‌ای شامل کودکان والدین با اختلال آسیمگی همراه با گذرهراسی استدلال کرده‌اند که این کودکان برمبنای تاریخچه‌ی خانوادگی در معرض خطر بالایی از اختلال اضطرابی قرار دارند. بعلاوه، استدلال کردند که این کودکان نرخهای بالایی از بازداری رفتاری نشان خواهند داد. جنبه‌ی دیگر خُلق و خو، چیزی است که اغلب از آن به عنوان سه بعد بنیادین شخصیت: هیجان‌پذیری ذ، فعالیت ، مردم‌آمیزی  یاد می‌شود.

کاگان و اسنایدمن، خُلق و خوی کودکان یک الی چهار ساله را اندازه‌گیری کردند و در هفت سالگی مشکلات رفتاری و هیجانی را ارزیابی کردند و متوجه شدند که هیجان‌پذیری و مردم آمیزی در نوباوگی و اوایل کودکی، ارتباط مثبتی با مشکلات هیجانی در دختران دارند. در پسران، هیجان‌پذیری؛ ولی نه فعالیت یا مردم آمیزی همبستگی مثبتی با اضطراب و افسردگی دارند.

دلبستگی

تجارب اولیه تنیدگی ، به سبکهای مقابله‌ای  می‌انجامد که می‌‌تواند کودکان را به اضطراب مستعد سازد یا آنها را از اضطراب در زندگی بعدی محافظت نماید . برای نمونه، یک رابطه دلبسته,  ایمن  رابطه ای است که در آن کودک مطمئن است والدینش در دسترس بوده و پس از مدت کوتاهی به آنها مراجعت می‌نماید.به عقیده بالبی ، همین که نوزادی به مراقبی دلبسته شود، دوره جدیدی بوجود می‌آید که با کمی جدایی مضطرب می‌شود با این حال، کودکی که یک رابطه دلبسته- ایمن دارد با جداییهای کوتاه مدت مضطرب نمی‌شود در مقابل، کودکی که یک رابطه دلبسته, ناایمن دارد بیش‌تر اوقات مضطرب می‌شود

آینثورث و همکاران در سال 1978 معتقدند دو نوع عمده از روابط دلبسته- ناایمن وجود دارد؛ اجتناب از اضطراب  و مقاومت در برابر اضطراب . نوزادان اجتناب از اضطرابی که مادرشان به کرات آنها طرد کرده‌اند رفتارهای اجتنابی : نظیر روبرگردان  و فرار کردن   پس از جدا شدن از مادرشان و تجدید دیدار با آنها، نشان می دهند. در مقابل مادران نوزادان مقاومت در برابر اضطراب، مراقبت بی‌ثباتی نشان می‌دهند.

طبق نظر ماتیس و الندیک ، این گروه از نوزادان دلبسته, ناایمن در معرض خطر ظهور اختلالات اضطرابی در زندگی بعدی هستند. وارن و همکاران ، جهت روشن شدن این موضوع مطالعه‌ی طولی با 172 کودک : 81 دختر و 91 پسر و مادرانشان انجام دادند. دامنه سنی مادران به هنگام اجرای این مطالعه از 12 تا 37 سالگی بوده، 62 درصد مجرد بودند، از طبقه‌ی پایین اقتصادی- اجتماعی بودند، زندگی‌شان، با سطوح بالای تنیدگی : 84درصد قفقازی، 11درصد آمریکاییهای آفریقایی تبار و 5درصد بومی آمریکا یا اسپانیا بودند  مشخص می‌شد.

آزمون موقعیت بیگانه آینثورث ، زمانیکه نوزادان 12ماهه بودند؛ جهت آزمون کیفیت رابطه‌ی دلبستگی اجرا شد. نتایج از هشت قسمت، شامل دو جدایی مختصر از مادر و تجدید دیدارهای بعدی با مادر به دست آمدند. زمانی‌که 172 کودک 5/17 سال بودند، یک مصاحبه‌ی تشخیصی ساخت دار برای ارزیابی اختلالات اضطرابی گذشته یا حال آنها اجرا شد. به ویژه بیست نفر یک اختلال اضطرابی، پنج نفر دو اختلال اضطرابی و یک نفر پنج اختلال اضطرابی داشتند. علاوه بر این، نتایج نشان دادند که این بزرگسالان جوان در مقایسه با جوانان بدون اختلالات اضطرابی، بیش‌تر به عنوان نوزادان مقاومت در برابر اضطراب، طبقه بندی می شوند. در واقع 13 درصد نوجوانانی که دل بسته از نوع مقاومت در برابر اضطراب نبودند، دچار اختلالات اضطرابی شدند؛ درحالیکه، 28درصد جوانانی که دل بسته از نوع مقاومت در برابر اضطراب بودند دچار اختلالات اضطرابی شدند .

ماناسیس و برادلی، در مطالعه‌ای مرتبط، بازداری رفتاری، سبک دل‌بستگی و اضطراب را در 20 کودک : یک پسر و شش دختر مادران مبتلا به اختلالات اضطرابی، بررسی کردند. 14 مادر دچار اختلال سراسیمگی، سه مادر دچار اختلال اضطراب منتشر و یک مادر دچار اختلال وسواس- اجبار تشخیص داده شدند. همه‌ی مادران، زنان قفقازی با زمینه‌های متغیر اقتصادی- اجتماعی بودند. اضطراب در این کودکان با ملاکهای تشخیصی و پک لیست تکمیل شده توسط والدین، ارزیابی شد. سه کودک، ملاکهای یک اختلال اضطرابی را داشتند. بازداری رفتاری و دل بسته- ایمن در روش آزمایشگاهی استاندار اندازه‌گیری شدند. نتایج نشان دادند که 65 درصد این کودکان به عنوان بازداری : 13 نفر بازداری و 7 نفر غیر بازداری  و هشت درصد به عنوان دل‌بسته- ناایمن طبقه بندی می‌شوند. ذکر این نکته مهم است که مرز بین اجتناب, ناایمن و مقاومت,  ناایمن تفکیک نشده است. علاوه براین و به‌طور غیر منتظره‌ای، هیچ رابطه‌ی معناداری بین بازداری و دل‌بسته, ایمن پیدا شده نشده است.

تاریخچه یادگیری

کودکان در خلأ نیستند، آنها پیوسته در حال تغییر و تکامل هستند. افزون براین، نشانه‌های محیطی را به‌طور متفاوتی تعبیر و تفسیر می‌کنند و این موضوع بستگی به سوابق یادگیری ویژه‌ی آنها دارد. بنابراین، الگوی سه گذرگاهی اکتساب ترس راچمن، چارچوب مفیدی برای مطالعه‌ی ریشه‌های ترس، اضطراب و نگرانی در کودکان ارائه می‌کند. طبق این نظریه، سه نوع تجربه‌ی یادگیری گسسته، ولی مشترک وجود دارد که نقشی بنیادی در اکتساب این پدیده‌های مرتبط با اضطراب ایفا می‌کنند. این سه نوع شرطی سازی کلاسیک انزجارآور؛ الگوبرداری، یادگیری جانشینی  و انتقال اطلاعات منفی هستند.

موریس و همکاران ، فراوانی کودکانی که شرطی سازی، الگوبرداری و تجارب اطلاعات منفی را به عنوان عوامل سبب شناختی در منشأترسهای شب هنگام، گزارش داده بودند، مورد آزمون قرار دادند. اکثر قریب به اتفاق کودکان : 5/77 درصد  ترسشان را به فرآیندهای اطلاعات منفی ؛ بیش‌تر از طریق تماشای تلویزیون نسبت دادند. کودکانی که تجارب شرطی سازی و الگو برداری گزارش داده بودند بسیار کم : /25 درصد و 2/13 درصد برحسب تقدم و تأخر بودند.

شیوه‌های فرزندپروری

شیوه‌های فرزندپروری بر رفتارها و نگرشهای گوناگونی نظیر مسامحه، بی‌اعتنایی خصمانه و اظهار محبت متمرکز شده‌اند. محققان جهت درک مفاهیم گوناگون فرزندپروری پرسش‌نامه‌ی فرزندپروری را تحلیل عاملی کرده‌اند. این مطالعات معمولاً دو عامل عمده را نشان داده‌اند. بزرگ‌ترین عامل رفتارها و نگرشهای مرتبط با پذیرش یا به بیان دیگر گرمی توصیف شدند. این عامل غالباً برحسب احساسات منفی یا کودک توسط والدین، یا به بیان دیگر، میزان کنترلی که والدین بر فرزندان خود اعمال می‌کنند، اشاره دارد. این عامل برحسب تقدم و تأخر، طرد والدین و کنترل والدین  مصطلح شده‌اند .

گرونر و همکاران ، در مطالعه‌ای رابطه‌ی بین شیوه‌های فرزندپروری ؛ رفتارهای مضطربانه و نشانه‌شناسی اختلالات اضطرابی را در کودکان به هنجار بررسی کردند. در این مطالعه، 117 کودک واجب التعلیم بین سنین 9 تا 12 سال پرسش‌نامه‌ای را تکمیل کردند که ادراکات از رفتارهای فرزندپروری و مقیاس اضطراب کودکان CAS را اندازه می‌گرفت. نتایج نشان دادند که روابط معنادار و مثبتی بین طرد والدین، فرزندپروری مضطربانه وکنترل والدین با نشانه‌های اضطراب در کودکان وجود دارد. اگرچه ذکر این نکته مهم است که در این مطالعه گرمی هیجانی  با نشانه‌های اضطراب مرتبط نبود. کنترل والدین و فرزندپروری مضطربانه نیز ارتباط مثبتی با مقیاس‌های اضطرابی CAS داشتند؛ بااین حال، قویترین رابطه بین طرد والدین و نمرات CAS پدیدار شد. افزون براین، طرد والدین به نظر می‌رسد مهم‌ترین پیش‌بینی نشانه‌های اضطرابی در کودکان باشد. از این رو، گمان می‌رود که رفتارهای فرزندپروری ادراک شده به طرق پیچیده‌ای در سطوح اضطراب کودکان نقش دارند.

توصیف افسردگی

افسردگی به گونه‌ای واکنشی نسبت به منزوی شدن، فقدان یا کمبود است و از این رو شکلی از تنهایی یا اندوه است که به قول فروید به هنگام ؛ سوگواری و مالیخولیا در نقاب خصوصیات فردی اشخاص قرار می‌گیرد و احتمالاً به واسطه‌ای آن اصلاح می‌شود. اما در نهایت واکنشی جامع می‌باشد که در ضمیر انسان نهفته است .افسردگی بیماری روانی است که موجب تغییر خُلق و خو شده و توانایی جسمی و روانی فرد را کاهش می‌دهد و بیشتر در نتیجه ترس، نگرانی و اضطراب مداوم بوجود می‌آید. تعداد کسانی که از این بیماری رنج می‌برند از بیماران قلبی، ایدز و امثال آن , که امروزه بسیار از آنها سخن گفته می‌شود,  بیشتر است. پیش‌بینیها حاکی از آن است که تا سال 2002 میلادی، افسردگی دومین بیماری عمده جهان شناخته خواهد شد . در سطح بالینی، افسردگی نشانگانی است که تحت سلطه خُلق افسرده است و براساس بیان لفظی یا غیرمنطقی عواطف غمگینی، اضطرابی و یا حالتهای برانگیخیتگی نشان داده می‌شود .هرینگن،  بیان می‌کند که افسردگی افت گذرا یا دوام دار تنود عصبی- روانی است که به صورت یک مولفه بدنی ؛ سردردها، خستگی‌پذیری، بی‌اشتهایی، بیخوابی، یبوست، کاهش فشار خون وو یک مولفه روانی ؛ احساس به پایان رسیدن نیرو، حقارت، ناتوانی، غمگینی و…نمایان می‌شود.

منبع

طباطبایی شهرآباد،بی بی نرگس(1392)، بررسي و مقايسه سبك هاي دلبستگي مادران داراي كودكان  مبتلا به اختلالات افسردگی-اضطراب،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0