سازگاری وتاثیر آن برجسم وروح فرد
سازگاری و هماهنگ شدن با خود و با محیط پیرامون خود، برای هر موجود زنده یک ضرورت حیاتی است. تلاش روزمره همه آدمیان نیز عموما بر محور همین سازگاری دور میزند. هر انسانی هوشیارانه یا ناهشیارانه می کوشد، نیازهای متنوع، متغیر و گاه متعارض خود را در محیطی که در آن زندگی می کند برآورده سازد.مفهوم سازگاری از پیچیدگی ها و مشکلات بسیاری برخوردار است و همانطور که در مورد اکثر مفاهیم صادق است، اختلاف نطرهای زیادی در این خصوص به چشم می خورد. در سال های اخیر ما شاهد تغییرات گسترده ای در نگرش نسبت به سلامت و سازگاری بوده ایم.
انسان هر دم با مشکلاتی روبه رو می گردد، و می کوشد بر این موانع و مصائب فائق آید و گونه ای تعادل نسبی را در امور زندگی پدید آورد. این تعادل از طریق هماهنگی و ارتباط بین مشکلات و سازو کار های موجود جهت حل آن به دست می آید. ناهماهنگی در تعادل سازوکار های مشکل گشایی و یافروگشودن مشکلات در ارتباط با تهدید ها منجر به ایجاد بحران های روانی میگردد. مک گروری هر عاملی را که تعادل فرد را بر هم زند بحران نامیده است..
هرگاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونه ای مختل شود که حالت ناخوشایندی به وی دست می دهد و برای ایجاد توازن و تعادل نیازمند به کارگیری نیروهای درونی و حمایت های خارجی باشد و در این اسلوب سازو کارهای جدید موفق شود و مساله را به نفع خود حل کند، گویند فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است . موشازیندر، دو نوع شیوه سازگاری را مطرح می کند:
- سازگاری هیجان مدار: شامل استراتژی های تخیلی کردن، فعالیت های هوشیاری که تحت تاثیر قانونمندی خاصی است .
- سازگاری مساله مدار: شامل استراتژهای حل مساله، عقلانی کردن، کم کردن موقعیت استرس زا.
تحلیل فرایند سازگاری
جریان سازگاری از مراحل به هم پیوسته گوناگونی تشکیل شده که افراد را در حالات گوناگون در برمی گیرد.آغاز فرایند سازگاری از نیاز یا سائق آغاز شده و با ارضای آن تمام می شود. بنابراین مراحل سازگاری را می توان خروج از حالت تعادل و رسیدن به حالت تعادل جدید دانست.
دلایل سازگاری
- می خواهیم به آرمان و آرزویمان برسیم.
- به خودشناسی و خودسازی اقدام سپس احساس سلامت کنیم.
- نیازهای معنوی را پاسخ بگوییم.
- رابطه ای با خداوند برقرار کنیم و احساس کنیم خالق از بنده راضی است.
- در طریق عقلی و منطقی گام برداشتن است.
- برای پیشرفت، تعالی و بهتر شدن است .
معیار و ملاک سازگاری
ناسازگاری در یک موقعیت گذشته برای سازگاری در موقعیت هایی در آینده لازم و ضروری است. بنابراین بهتر است توانایی فرد را برای سازگاری در نظر گرفت. بر این اساس هر فردی که بتواند با مسائل و مشکلات خود کنار بیاید با خود وبا اطرافیانش سازش یابد و در برابر تعارض های اجتناب پذیر درونی از خود سازگاری نشان دهد، انسان به هنجاری تلقی می شود .چنین فردی واجد توانایی های دفاعی و سازشی است و می تواند بن خود و نیازهای کشاننده خود و واقعیت تعادل برقرار کند .ناسازگاری می تواند جزئی یا کلی باشد. ناسازگاری جزئی مربوط به برخی ازجنبه های شخصیت و رفتار است. ولی ناسازگاری کلی مجموعه فرایند های اجتماعی شدن فرد را به مخاطره می اندازد.
پس می بایست ناسازگاری به معنای خاص را از ناسازگاری به علت عدم استعداد برای نگهداری یک موقعیت سازش یافته متمایز دانست. در سازگاری با محیط درونی هدف این است که تنش هایی که سلامت و تعادل فرد را مورد تهدید قرار می دهد، کاهش یابد. اما برای کاهش این تنش ها برآوردن توقعات محیطی کافی نیست. ممکن است رفتار یک فرد منحرف با واقعیت درونی خود سازگاری یافته باشد، بدون اینکه با واقعیت اجتماعی سازگار باشد. پس یک تعامل پویایی بین این دو واقعیت وجود دارد، سازگاری بیرونی مستلزم درجه ای از سازش با واقعیت درونی است. معیار های معینی برای ارزیابی کفایت سازگاری یک فرد نسبت به محیط ابداع شده اند. برای مثال، ویژگی زیر برای ارزیابی به عنوان پیشرفت اهمیت زیادی دارند.
- آسودگی یا آرامش روانشناختی: یکی از ضروری ترین علایم ناتوانی در سازگاری آن است که احساس گناه یا ترس از بیماری و غیره در فرد شکل می گیرد. تجربه کردن ناراحتی اغلب به معنای بی کفایتی سازگاری روانشناختی است.
- سازگاری شغلی: نشانه دیگری که شاخص مشکلات سازگاری است، ناتوانی در استفاده کامل از قابلیت های اجتماعی است.
- نشانه های جسمانی: گاهی تنها علامت سازگاری نامناسب به شکل آسیب به بافت های بدن جلوه می کند. یک شخص به هنجار و دارای سازگاری خوب نباید از نشانه های جسمانی رنج ببرد.
- پذیرش اجتماعی: برخی از افراد سازگار از لحاظ اجتماعی مورد پذیرش هستند. یعنی افرادی هستند که دیگران آنها را می پذیرند .
برخی از خصوصیات انسان سازگار
- به میزان کافی می تواند فعالیت کند و برای کاری که بر عهده گرفته است شایستگی لازم را دارد و لزومی نمی بیند شغل خود را دائم تغییر دهد.
- از اضطراب و تعارضی که او را از فعالیت سود بخش بازدارد دوری می جوید.
- بتواند با مشکلات مواجه شود و درباره آنها بیندیشد و تصمیم بگیرد و عمل کند.
- بتواند نیازها، افکار و عواطف دیگران را بشناسد و واکنش های مناسب را نشان دهد.
- بیماری های بدنی نتواند شایسگی و فعالیت های وی را کاهش دهد.
- انسان سازگاروسالم مسئولیت اعمال،افکارورفتارهای خود را می پذیرد وعاقلانه به نتایج آن می اندیشد.
- انسان سازگار، پذیرش وتحمل اضطراب را یادمیگیرد میداند چرخ زندگی همیشه به دلخواه فرد نمیگردد.
- هر ناراحتی در زندگی فرد به وجود خواهد آمد و اینها به نوبه خود موجب نگرانی و اضطراب می گردد.
بطور کلی مهارتهای سازگاری عبارتند از:
- توانایی در ارتباط کلامی با دیگران
- توانایی در مراقبت از خویشتن
- رسیدگی و انجام امور روزانه زندگی
- مهارت دربرقرای ارتباط اجتماعی با افراد دیگر
- توانایی در پیدایش و تعیین راه و مسیر و ادامه زندگی و اهداف
- توجه به بهداشت و سلامت فردی
- توانایی یادگیری آموزش و ادامه تحصیل
- توانایی استفاده صحیح از ساعات تفریح و آزادی خود
- انجام کارها و مسئولیت های کاری
- توانایی ایجاد رابطه سالم با اعضای خانواده، همقطاران و افراد مختلف اجتماع.
عوامل موثر در سازگاري
سازگاري رضايتبخش فرد با موفقيتهاي اجتماعي عمده زندگي، بطور مستقيم با ميزان ارضاي همه نيازهاي اساسي مرتبط است. نيازها و ارضاء آنها به ادراك فرد با توجه سن، جنس، استعدادهاي ارثي و فرهنگي، طبقه اجتماعي، شغل، محل جغرافيايي، تعليم و تربيت، تجارب و سازگاريهاي زندگي اشخاص ديگر بستگي دارد.متغيرهايي كه در سازگاري موثر هستند:
- شخصيت فرد
- ادراك فرد از مشكل
- شدت مساله و مشكل
- حمايت اجتماعي
- تعداد راههاي ممكن براي رسيدن به هدف.
- توانايي و استعداد براي مراقبت از سلامتي خود.
- درك فرد از موقعيت خود.
- درك خانواه از موقعيت فرد.
- توانايي و استعداد فرد براي جذب حمايتهاي اجتماعي.
- سابقه برخورد فرد با بحرانها يا ضربههاي رواني.
- وضعيت اقتصادي.
- سلامت رواني.
- انگیزه فرد براي زندگي.
- نگرشها و فعاليتهاي محيط موثر.
نشانهشناسي اختلالات سازگاري، اگر فرد نتواند سازگار شود دچار علائم مرضي ميشود:
- خلق افسرده
- آمادگي جهت گريه كردن
- نوميدي
- نگراني
- افزايش وابستگي
- ناتواني شغلي، فرهنگي، تحصيلي
- انزواي اجتماعي
- شكايات جسمي مانند سردرد، كمردرد و ساير دردها و خستگي.
عوامل مستعد كننده در اختلالات سازگاري
- نظريه بين فردي ساليوان: نقش مادر و محيط پرورش ظرفيت كودك را نسبت به واكنش در مقابل فشار رواني در آينده مورد تاكيد قرار داده است. عدم توانايي مادر است كه اجازه استقلال به كودك نميدهد و در نتيجه فرد در آينده دچار مشكلاتي در ارتباط با سازش با مسائل زندگي مي شود.
- نظريه روان پويايي اريكسون: يك روش منظم و سازماندهي شده را جهت تشكيل شخصيت كه با كسب وظايف خاص در هريك از مراحل زندگي به وجود آيد، پيشنهاد كرده است اشكال در سازش رواني مواقعي اتفاق ميافتد كه فرد نتواند با موفقيت كار و وظايف متناسب با آن سن را انجام دهد و در سطح پايينتري از تكامل تثبيت شود.
- نظريه يادگيري ولف: به نظر او كليه رفتارها آموخته ميشوند و ميتوان آنها را از ياد برد و يا با رفتار مناسبتر و موثرتر جايگزين كرد. افراد مبتلا به مشكلات سازشي، يادگيري منفي را از طريق الگوي ناكافي در نظام خانوادگي معيوب يا ناتوان تجربه كرهاند.
نشانگان موضعي سازگاري
نشانگان موضعي سازگاري يك واكنش موضعي بدن نسبت به تنيدگي ميباشد. اين واكنش شامل كل بدن نيست و شامل قسمتي از بدن ميباشد؛ بافت، عضو. تنيدگي باعث سازگاري موضعي ميشود ممكن است ضربهاي يا بر اثر بيماري باشد. سازگاري موضعي يك واكنش سازگاري كوتاه مدت است و مقدمتاً براي حفظ ثبات محيط داخلي صورت ميگيرد، هرچند بدن قادر به نشان دادن بسياري از واكنشهاي موضعي تنيدگي ميباشد.
نشانگان عمومي سازگاري
نشانگان عمومي سازگاري يك مدل بيوشيميايي تنيدگي است كه به وسيله هانس سيله ارائه شده است. مفهوم عوامل تنيدگي آور به عنوان عواملي كه باعث تنيدگي ميشود نيز به وسله سليه، بيان شد.سه مرحله در سازگاري عمومي وجود دارد، اين سه مرحله عبارتند از:
- در مرحله اول يا واكنش اخطار؛فرد يك عامل تنيدگي آور اختصاصي را دريافت ميكند و مكانيسمهاي دفاعي مختلف فعال ميشوند.
- مرحله دوم سازگاري عمومي مقاومت است. حال با دريافت خط و بسيج منابع به وجود آورنده آن بدن سعي به سازگاري با عامل تنيدگي آور ميكند.
- مرحله سوم يا خستگي؛كه نتيجه خستگي مكانيسمهاي سازگاري است. بدون دفاع بر عليه عوامل تنيدگي آور بدن ممكن است يا به استراحت بپردازد و يا مكانيسمهاي دفاعي خود را براي بازگشت به حالت طبيعي بسيج نمايد و يا خستگي كامل رخ دهد و مرگ پيش آيد .
مكانيزمهاي سازگاري در زندگي خانوادگي
با استفادهاز مكانيسمهاي رواني، ميتوان كشمكش و مشكلهاي خانوادگي را كاهش داد. در صورتي كه اين روشها، با شدت و وسعت زياد استفاده شود، تبديل به مكانيزمهاي دفاعي خواهد شد.اینک بطور خلاصه اين مكانيزمها شرح داده خواهد شد:
- سپر بلا شدن يا سرزنش كردن؛ يكي از اعضاي خانواده به عنوان ايجاد كننده مشكل، شناخته ميشود يا اينكه فرد ممكن است خود را مقصر اصلي قلمداد كنند. چنين روشهايي، از ايجاد درگيري جلوگيري كرده، اضطراب را كاهش ميدهد. ولي به نوبه خود، از برقراري ارتباطي كه ميتواند ريشه مسايل را بشكافد، جلوگيري ميكند.
- اتحاد يا آميزش مصلحتي بين اعضا؛برخي از افراد خانواده، اتحادي را عليه ديگر اعضا، ايجاد ميكنند. در نتيجه حالت خصمانه را در واحد به وجود ميآورند.
- كناره گيري از بوجود آمدن برخوردهاي رواني؛ارتباط خانوادگي، به منظور جلوگيري از ايجاد كشمكش، كاهش مييابد و ارتباط خانوادگي بسيار سست و سطحي ميشود، در نتيجه اعضا خانواده، نيازهاي عاطفي خود را خارج از خانه جستجو ميكنند.
- كشمكش مداوم؛به منظور كاهش تنش درون خانواده افراد از آزارهاي كلامي و بدني استفاده ميكنند.
- واكنش معكوس؛در اين حالت نگرشهاي زيان آور به رفتار مختلف آن انتقال داده ميشود. اين گونه رفتارها از خانوادههايي ديده ميشود كه هماهنگي سطحي با هم دارند.
سازگاري خانواده كودكان دارای معلولیت
گرچه بسياري از خانوادههاي كودكان دارای معلولیت قادر به تطبيق دادن خود با معلوليت كودك ميباشند اما برخي از خانوادهها در اثر داشتن این کودکان دچار مشكلاتي از قبيل افسردگي، نااميدي، طلاق وسایر موارد ميگردند. تحقيقات زيادي در مورد سازگاري خانواده نسبت به استرس و نحوه مقابله آنها با استرس خانواه صورت گرفته است از جمله اين تحقيقات، تحقيق هيل، ميباشد. هيل تئوريABCX را در مورد استرس خانواده مطرح ميكند.
A ويژگيهاي عامل استرسزا ، Bنيروها و ذخاير دروني خانواده به منظور مقابله با استرسها، C تعريف و تعبير خانواده از عوامل استرسزا و X كه اين تعريف و تعبير ميتواند در جلوگيري و يا تسريع بحران خانوادگي نقش داشته باشد.ويژگيهاي عامل استرسزا كودك دارای معلولیت از جمله نوع معلوليت كودك و سازگاري(A) در تحقيق انجام شده توسط محقق، نشان داده شد كه مادران كودكان کم توان هوشی از ميزان استرس بيشتري نسبت به ساير مادران برخوردار هستند.منظور از ويژگيهاي عامل استرسزا(A) نوع معلوليت، جنسيت، سن و رفتارهاي كودك معلول ميباشد:
نوع معلوليت: به نظر ميآيد كه ميان نوع معلوليت كودك و ميزان استرس والدين و سازگاري آنان در برابر استرس رابطهاي وجود داشته باشد. براي مثال، در معلوليتهايي نظير نابينايي و ناشنوايي ميزان استرس خانواده و به خصوص مادر نسبت به معلوليتهايي مانند اتيسم و کم توان هوشی كمتر است. دليلش اين است كه كودك نابينا و ناشنوا قادر به رشد در جنبههاي مختلف ميباشند. براي مثال، اين كودكان با افزايش سن قادر به رشد رفتارهاي اجتماعي و كسب مهارتهاي حرفهاي ميباشند. اين امر به نوبه خود موجب كاهش ميزان وابستگي كودك به والدين ميشود.
جنسيت: اينكه جنسيت كودك دارای معلولیت چه رابطهاي با ميزان استرس و سازگاري والدين دارد بايد به مسايل فرهنگي توجه نمود. براي مثال، در كشورهاي اروپايي و آمريكاي شمالي معلوليت دختر نسبت به معلوليت پسر بهتر پذيرفته ميشود. دليل آن ميتواند دراين جوامع به داشتن شغل و كسب درآمد باشد، هنگامي كه پسر به دليل معلوليت در كسب شغل داراي مشكل ميشود عملاً فشار بيشتري را بر خانواده وارد ميكند. در حالي كه دختران با كسب مهارتهاي نه چندان مشكل قادر به انجام امور مربوط به خانه شده و بدين ترتيب بيشتر جذب خانواده شده و بعنوان فردي نسبتاً مفيد به حساب ميآيند.
سن: به نظر ميآيد كه در مورد سن، هر قدر كودك دارای معلولیت كم سن و سالتر باشد، ميزان استرس و فشار رواني والدين كمتر باشد. دليل اين امر اين است كه كودك كم سن و سال داراي اندازه فيزيكي كوچكتري بوده قابل كنترل ميباشد و نگرش جامعه نسبت به آنها مثبتتر است. از طرف ديگر، به دليل سن كم اميدواري والدين و به ويژه مادر در مورد آينده او بيشتر است.
نيروها و ذخاير رواني و اجتماعي و سازگاري(B)
نيروها و ذخاير خانواده به ويژگيهاي رواني، اجتماعي، شخصي والدين و امكانات اعضاء خانواده و كل جامعه اشاره ميكند. ويژگيهاي مثبت رواني والدين و نيز امكانات مختلف آنان و جامعه به عنوان ذخايري هستند كه امكان و توان خانواده براي مقابله با استرس ايجاد شده ناشي از معلوليت كودك و در نتيجه سازگاري آنان را افزايش ميدهد.در اين رابطه دو نوع حمايت وجود دارد كه بعنوان ذخاير خانواده تلقي ميشوندكه عبارتند از:
حمايت اجتماعي غيررسمي: ارزشي كه ديگران براي تلاش والدين در برخورد با مشكلات كودك دارای معلولیت از خودشان ميدهند، توجه آنان به والدين و نيز احترام آنان به والدين نگرش مثبت آنان نسبت به معلوليت و كودك معلول به عنوان عواملي هستند كه عملاً ذخاير و نيروي والدين را براي مقابله با مشكلات معلوليت كودك و در نتيجه افزايش سازگاري آنان افزايش ميدهد.
حمايت اجتماعي رسمي: منظور از حمايتهاي اجتماعي رسمي ادامة خدمات و امكانات توانبخشي و آموزشي از طرف ارگانهاي اجتماعي ميباشد. اكثر مطالعات نشان ميدهند هنگامي كه اين نوع حمايتها در جامعه وجود داشته باشد، ازيك طرف موجب رشدكودك معلول درجنبههاي مختلف وازطرف ديگر بدليل كم شدن وابستگي كودك معلول به خانواده، ميزان استرس خانواده كمتر ميشود كه خود موجب سازگاري بيشتر در آنان ميشود. يكي از دلايل مشكل سازگاري والدين در جامعه، ناكافي بودن اين نوع حمايت از طرف آن جامعه ميباشد.
تغيير و تفسير خانواده از رويداد استرسزا(C)
چندين تعريف و تعبير از عامل استرسزا يعني معلوليت كودك وجود دارد كه مهمترين آن تعريف ذهني است كه والدين در مورد معلوليت كودك خود دارند. در واقع اين تعبير ذهني والدين از معلوليت است كه در ميزان استرس آنها اثر دارد. چنانچه اين تعريف و تعبير ذهني مثبت باشد و والدين اعتقاد به پيشرفت كودك دارای معلولیت خود داشته باشند عملاً بهتر قادر خواهند بود با مشكل معلوليت كودك مقابله نمايند. اعتقاد به اينكه با توانبخشي و آموزش ميتوان در كودك دارای معلولیت تغيير مثبت ايجاد نمود، موجب ميشود كه سازگاري والدين بيشتر شود.
عامل اين كه اين تعريف تعبير چه اثري در پيشگيري از بحران رواني و يا تسريع آن دارد. چنانچه اين تعريف منفي باشد، بحران ايجاد شده شدت يافته كه حاصل آن افزايش شدت استرس و كم شدن ميزان سازگاري والدين خواهد بود. برعكس چنانچه اين تعريف مثبت باشد، توان والدين در برخورد با معلوليت كودك افزايش يافته كه حاصل آن كمك بيشتر به كودك و سازگاري خواهد بود.اكثر مطالعات بيانگر تاثير منفي كودك دارای معلولیت بر خواهران و برادران است ليندرزي و ديگران، معتقدند كه در اين نوع خانوادهها خواهران و برادران سالم، افراد فراموش شدهاي هستند كه كارشان نگهداري و مراقبت از برادر يا خواهر معلول خود است.
لاوينيوس، خاطر نشان ميسازد كه خواهران و برادران كودكان کم توان هوشی اغلب دچار افسردگي شديد، كابوس، پرخاشگري، مشكلات آموزشگاهي، بياختياري ادرار، ترس از مدرسه و اضطراب ميشوند. اندرسن، به احساسات گناه و يا خشم در خواهران و برادران سالمي كه مراقبت و نگهداري خواهر و يا برادر کم توان خود را به عهده دارند، اشاره مينمايد وقتي خواهران و برادران سالم به نگهداري و مراقبت از خواهر و يا برادر کم توان خود ميپردازند، عشق، مهرباني و انسان دوستي و احساس رضايت را تجربه ميكنند.
البرزي، خاطرنشان ميسازد كه تاثير كودك کم توان هوشی بر روي ساير فرزندان بيشتر باعث ايجاد محبت و همكاري ميشود تا رفتارهاي ديگري از قبيل پرخاشگري، حسادت و يا رفتارهاي كودكانه. البرزي، معتقد است كه احساس عطوفت و دلسوزي بيشترين واكنشي است كه سايرين نسبت به خانواده كودك کم توان هوشی دارند و واكنشهايي از قبيل سرزنش كردن، متهم به گناه كردن و يا مستوجب دانستن در سطوح پايينتر قرار ميگيرد.
منبع
شاه حاتمی،فتانه(1393)، مقایسه ای عملکرد و سازگاری خانواده های دارای نوجوان کم توان هوشی آموزش پذیر،پایان نامه کارشناسی ارشد،مددکاری اجتماعی،دانشگاه علوم بهزیستی وتوانبخشی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید