سازگاري زناشويي
اجتماعي بشري مجموعهاي از خانوادههاست. خانواده كوچكترين جز اجتماع است كه ستون اصلي آن را زن و شوهر تشكيل ميدهند. بنابراين لازمه يك جامعه سالم، خانواده سالم و لازمه خانواده سالم زن و شوهر سالم است. وقني زن و شوهري رابطه سالم و سازگارانه داشته باشند ميتوانند كانون گرم و سالمي را براي فرزندان و کل خانواده فراهم کنند، در غير اينصورت نه تنها خودشان قرباني ناايمني خودساخته ميشوند بلکه فرزندان و حتي خانوادههاي نزديك و در نهايت كل جامعه از اين نا ايمني متاثر ميشود. در دهه اخير رضايتمندي و سازگاري زناشويي و رابطه آن با جنبههاي مختلف زندگي بشر به طور گستردهاي توسط روانشناسان مورد مطالعه قرارگرفته است سازگاري زناشويي فرايند است كه طي آن فرد سبك زندگي خود را با سبك زندگي طرف مقابل هماهنگ ميكند و اين امر توسط يك مشاهده گر خارجي قابل ارزيابي است.
سازگاري زناشويي مفهومي است كه پيشرفت دوتايي در ازدواج را شامل ميشود . و به وضعيتي گفته ميشود كه در ان زن و شوهر در بيشتر مواقع احساس خوشبختي و رضايت از همديگر دارند. سازگاري در ازدواج از طريق درك مشترك از مباحث، تسريك مساعي، تداوم رفاقت و براوردن انتظارات جامعه از زندگي مشترك مشخص ميشود.
پژوهشهاي گوناگون نشان ميدهد كه افراد موقعي كه ازدواج ميكنند عموماً شادتر و سالمتر هستند . در حالي كه به نظر ميرسد ازدواج رابطه بسيار دلنشين است ليکن آمارهاي فزاينده طلاق از آن حكايت ميكند كه رضايت زناشويي آسان بدست نميآيد با دست كم همراه با مشكلات گوناگوني است. فرايندهاي تعاملي و رضايت زناشويي در مطالعههاي، ازدواجهاي پايدار، ازدواج را فرايندي توصيف ميكنند كه در دوره جواني به وقوع ميپيوندند.
به فرايندهاي تامل زناشويي منجر ميشود. فرايندهاي تعامل زناشويي رفتارهايي هستند كه هم در بافت رابطه تحقق مييابند و هم برپوياييهاي بين فردي كه در رابطه به تكامل ميرسند و بر رضايت زناشويي اثر ميگذارند. سطوح بالاي رضايت زناشويي هنگامي اتفاق ميافتد. که هر دو همسر سبك دل بسته ايمن داشته باشند . مهارت در صميمت جنسي و رضايت از رابطه جنسي بخش لاينفك ازدواجهاي شاد و رضايت بخش است.
رضايت زناشويي را ارزيابي كلي وذهني فرد از ماهيت ازدواج تعريف كردهاند و شامل ميزاني از برآورده شدن نيازها، توقعات و اميال فرد است. انطباق بين وضعيت موجود با وضعيت مورد انتظار است. تعريف رضايت زناشويي وقتي وجود دارد که وضعيت موجوددر روابط زناشويي با وضعيت مورد انتظار منطبق باشد بررسي تحقيقات وجود ارتباط بين ويژگيهاي دموگرافيك، شامل سن، نژاد، درآمد تحصيلات، مدت زمان ازدواج و ميزان مذهبي بودن را با رضايت زناشويي نشان دادند.
مهارتهاي زندگي را به عنوان تواناييها دانشها و نگرشها و رفتارهايي تعريف كردهاند كه براي شادماني موفقيت در زندگي سازگاري يابندو به انها تسلط داشته باشند اين مهارتها انسان را قادر ميسازد تا با موقعيتهاي زندگي سازگاري يابند و به ان تسلط داشته باشند از طريق اين رشد اين مهارتها افراد ياد ميگيرند تا به راحتي با ديگران زندگي كنند، احساس خود را با امنيت خاطر بيان كنند و زندگي را دوست داشته باشند.
در حقيقت رضايت از زندگي اين مسئله را دنبال ميكند كه تا چه اندازه نيازهاي اساسي انسان برآورده شده است و تا چه اندازه اهداف وي به عنوان اهدافي در دسترس ميباشند. مؤلفه عاطفي شادكامي شامل عواطف مثبت و منفي است كه افراداز آن برخوردارند. از ديدگاه تكاملي هر يك از اين عواطف كاركردهاي خاص خود را دار هستند. عواطف منفي اولين راهبرد دفاعي در برابر تهديدات هستند كه احتمال قريب الوقوع بودن خطر را گوشزد كرده و فرد را براي جنگ يا گريز مهيا ميكنند. در مقابل، عاطفه مثبت بخشي از سيستم تسهيل كننده رفتاري است وارگانيزم را به سمت موقعيتهاي پاداش دهنده كه منجر به لذت ميشود سوق ميدهد .عواطف مثبت داراي پيامدهايي هم چون افزايش اميد به زندگي، سلامت طولي مدت و بهزيستي ميباشند. اين عواطف اثرات تشويقي داشته و ميتوانند عمل و تفكر را وسيع تر سازند و منجر به وسعت راههاي تفكر شوند .
سازگاري زناشويي را ميتوان شامل رضايت زناشويي، توافق كلي، ميزان مصاحبت و همراهي با يكديگر و رضات بخش بودن ارتباط جنسي زوجين دانست كه داراي ويژگيهاي «تداوم» و «خشنودي»است. از سوي ديگر، گسترش مرزها نظريه دلبستكي به روابط بزرگسالان اين نظريه نيز چارچوب سودمند و كارآمدي را براي درك و فهم و پيوندهاي بزرگسالان، عشق و روابط زوجين ارائه كرده است.
مفهوم سازگاري زناشويي جايگاه برجستهاي را در مطالعه ارتباطات خانوادگي و زناشويي به خود اختصاص داده است . سازگاري زناشويي را ميتوان به شكل فرايندي تعريف كرد كه با پيامدهاي چندي چون دشواري در ادرك تفاوتهاي جنسي، اضطراب شخصي و بين فردي، رضايتمندي زناشويي و… هم آيند است . سازگاري زناشويي ضعيف اثر منفي بركيفيت زندگي، تبعيت درماني و كاركرد جنسي دارد. تعارضات زناشويي نيز به عنوان شاخصي در تقابل با سازگاري زناشويي با دامنه گستردهاي از مسائل چون افت سازگاري والدين با فرزندان. از سوي ديگر شواهد فزايندهاي وجود دارد كه كيفيت ارتباطات بين فردي به خصوص ارتباط خانوادگي ميتوانند بر سلامت اثرگذار باشد چنانچه پژوهش . نشان دادكه ازدواجهاي ناشاد و عدم رضايت زناشويي اثرات زيان بخش بر سلامت عمومي دارد.
علل سازگاري زناشويي
عواملي كه سازگاري زناشويي را تحت تأثير قرار ميدهد در فرهنگهاي مختلف متفاوت است. براي مثال كامو در پژوهشي نشان داد كه درآمد شوهران براي همسران ژاپني مهم است اما براي همسران امريكايي مهم نيست .عامل مهم ديگري كه كيفيت زندگي زناشويي را تحت تأثير قرار ميدهد سيستم ارزشي و اعتقادي همسران است. تشابه يا تفاوت باورها و ارزشهاي زوج، پويايي زندگي زناشويي را تحت تأثير قرار ميدهد. اين عناصر فرهنگي ميتواند ناشي از طبقه، نژاد يا فرايندهاي اجتماعي شدن باشد. در ميان اين عناصر نقش مذهب بسيار مهم است زيرا مذهب يك سيستم اطلاعاتي است . كه براي زندگي هدفمند اطلاعات و دانش فراهم ميكند. دين به عنوان نظام اعتقادي سازمان يافته همراه با مجموعهاي از آيينها و اعمال تعريف شده است كه تعيين كننده شيوه پاسخدهي افراد به تجارب زندگي است .
با مروري جامع بر ادبيات روابط صميمي در بين رشتههاي گوناگون (روانشناسي اجتماعي و باليني، مطالعات ارتباط، مطالعات خانواده و جامعه شناسي) سه نوع رفتار دوتايي را به عنوان عوامل بالقوه خطر آفرين يا حفاظت كننده شناسايي كردهاند:1-مهارتهاي ارتباط 2-مديريت تعارض 3-صميمت جنسي. با مرور پژوهشهاي سه دههي1950 تا1970 نتيجه گرفتند كه مهارتهاي ارتباطي به طور مثبتي با كيفيت ازدواج مرتبط هستند. سبكهاي دل بستگي و رضايت زناشويي نظريه دل بستگي نيز از طريق توجيه اهميت ارتباط كودك مراقب به درك اثرات دراز مدت تجارب اوليهي خانوادگي كمك كه است.
نظريه دلبستگي پيشنهاد ميكند كه ماهيت و كيفيت روابط صميمي فرد در بزرگسالي قويابا رويدادهاي عاطفي دوران كودكي به ويژه ارتباط كودك، مراقبت تحت تأثير قرار ميگيرد . سبكهاي دلبستگي به عنوان يكي ديگر از متغيرهاي درون فردي اثر گذار بر رضايت زناشويي مورد توجه واقع شده است. دريافتند سبكهاي دل بستگي زن و شوهر به ميزان دقتي كه آنها پيامهاي غير كلامي همديگر را تفسير ميكنند بر ارتباط شان تأثير ميگذارند. براي مثال همسري با سبك دل بستگي ايمن با بيشترين دقت و صحت پيامهاي غيركلامي همسرش را تفسير ميكند. اين پژوهشگران اشاره ميكنند كه افراد با سبك دل بستگي ايمن داراي عاطفه تنظيم شده و سبك نا ايمن داراي عاطقه كنترل ناپذير ميباشند.
رضايت و سازگاري زناشويي علاوه بر متغيرهايي نظير رضايت از كيفيت زندگي در رابطه جنسي، مديريت تعارض و ارتباط از مهمترين عوامل تعيين كنندي عملكرد بهينهي خانوادهها محسوب ميشوند . يك دهه را به بررسي ماهيت و عوامل تعيين كنندهي رضايت و سازگاري زناشويي پرداختند و بيش از يكصد عنوان تحقيق در زمينه رضايت و سازگاري زناشويي يافتند. گستردگي اين تحقيقات اهميت روز افزون رضايت و سازگاري زناشويي را اثبات ميكند تحقيقات پيشين نشان ميدهد كه كيفيت ارتباط زوجين يك عامل پيشبيني كننده براي سازگاري آيندهي زناشويي است يكي از مسائل عمده در برنامههاي توانمند سازي زناشويي آموزش مهارتهاي ارتباطي است.
متخصصان علوم رفتاري معتقدند كه يكي از مؤثرترين برنامههايي كه به افراد كمك ميكند تا زندگي بهتر و سالمتري داشته باشند برنامهي آموزش مهارت زندگي است هدف از اين برنامه كمك به افراد براي شناخت هر چه بهتر خود و برقراري روابط بين فردي مناسب و مؤثر و كنترل هيجانات، مديريت شرايط تنش زا و حل كردن هر چه بهتر مسايل و مشكلات است.
روابط زناشويي يكي از عوامل پيشرفت اعضاء خانواده در دستيابي به اهداف زندگي است . روابط زناشويي به عنوان شاخص اصلي مهار خانواده رابطهاي است ميان زن و مرد براي زندگي مشترك و تشكيل خانواده.كيفيت روابط زناشويي بر همه ابعاد كاركرد خانواده از جمله پايداري، تداوم حمايت از فرزندان و شادكامي زوجين تأثيرگذار است .به ويژه نتايج تحقيقات بيابانگرد و تأثير روابط زناشويي بر بهزستي زنان است . حال با تو به آن كه زنان به عنوان ركن اساسي تعادل، ارامش و تعالي نظام خانواده و جامعه محسوب ميشوند و همچنين با توجه به آنكه به نظر ميرسد تعدد نقش زنان چه در خانواده و چه در قالب فرصتهاي شغلي و اجتماعي در دنياي صنعتي امروز، سبب ساز كاهش شادكامي آنها در مقايسه با مردان گرديده است . و علاوه بر اين عوامل فرهنگي و اجتماعي موجب گرديده است در تمامي جوامع، زنان در مقايسه با مردان با نابرابريهاي جنسيتي، نابرابريهاي شغلي و تهديدهاي اجتماعي بيشتر مواجه شوند.و به لحاظ بهريستي و تجربه شادكامي آسيب پذيرتر گردند.
در واقع ميتوان گفت خانواده هسته اصلي بهداشت جامعه و روابط زن و شوهر هسته اصلي سلامت خانواده است افزايش روز افزون مشكلات نارضايتي و ناسازگاري زناشويي، افزايش درصد آمار طلاق طي سالهاي اخير و نيز پيامدهاي سوء آن، ضرورت و اهميت توجه به موضوع روابط زوجين را برجسته ساخته است. در اين چارچوب يكي از مؤثرترين رويكردها در بررسي شناخت ريشهها و علل مشكلات ارتباطي، ديدگاه عقلاني؛ عاطفي و رفتاري است. در اين ديدگاه به برداشتهاي ذهني و باورها، تفكرات، انتظارات و اعتبارات فرد و تأثير آن بر رفتارهاي روزمره توجه خاصي ميشود. آليس نظريه پرداز عقلاني، عاطفي، رفتاري، بيماريها و اختلالهاي رواني را ناشي از شناختهاي اشتباه، باورها و عقايد نادرست و نگرشهاي غلط ميداند. وي تأكيد ميكند كه عامل تفكرات غير منطقي و انعطاف ناپذيري تفكر علت اصلي اختلافها در روابط اجتماعي و به خصوص در روابط زوجهاي است. زيرا تفکر غير منطقي تفكري، اغراق آميز، انعطاف ناپذير، مطلقگرا، و غير واقعي برنشتاين تأكيد ميكند شواهد بسياري نشانگر اين واقعيت است كه مكانيسمهاي شناختي بر سازگاري و رضايت زناشويي اثر گذارند به همين دليل معتقد است كه زندگي زناشويي از گزند تفكرات غير منطقي مصوب نمي باشند.
در بررسي مؤلفههاي اثر بخش در سازگاري زناشويي مشخص گشته است كه وجود اختلال رواني در يكي زوجين بر سازگاري زناشويي اثر منفي دارد . سازگاري زناشويي احتمالاً به طور خاص به اثرات فشار رواني ناشي از حوادث منفي زندگي نيز حساس است چنانچه كرنبلث و همكاران مشاهده كردند با افزايش ميزان جراحت همسر سازگاري زناشويي كمتري در انتظار است واين واقعه منجر به كاهش نمرات پرسشنامه سازگاري زناشويي ميشود. پژوهش .نيز قدرت بخشيدن را يکي از پيش بينهاي سازگاري زناشويي معرفي نموده و اظهار داشتهاند كه آسيب ديدن اين توانمندي به طور غير مستقيم در اختلال استرس پس از سانحه سازگاري زناشويي را مختل كند. نتايج حاصل از پژوهش در زوجيني که يكي همسر از بيماري سرطان نجات پيدا كره بود نشان داده است كه چهار متغير روانشناختي چون ديدگاه فرد در مورد خودش، ادراك بيمار درباره ديدگاه همسرانشان، ادراك همسران از ديدگاه فرد مثلاً از خودش و ديدگاه شوهران درباره ظاهر جسماني همسرانشان داراي ارتباط معنيداري با سازگاري زناشويي آنها است. علاوه بر ان دو مؤلفه روانشناختي ديگر نيز داراي ارتباط با اهميت سازگاري زناشويي همسران است اين مؤلفهها عبارتند از:ديدگاه شوهران در مورد خودشان و سطح اشفتگي روانشناختي آنها .راي ارتقاء سازگاري زناشويي در زوجين رويكردهاي درماني متعددي طرحريزي شدهاند از آن ميان ميتوان به رويكرد زوج درماني مبتني برخود نظم اشاره كرد.
هالفورد زوج درماني مبتني بر خود نظم بخشي را از تركيب رويكرد شناختي رفتاري با زوج درماني عاطفه دارد و جهت دستيابي به تغيير رابطه توانا ابداع كرد رويكرد زوج درماني مبتني بر خود نظم بخشي نوعي روان درماني است كه براي بهبود تعارضهاي متعالي ناشي از ابعاد مختلف اجتماعي، هيجاني، اقتصادي، و…. به وجود آمده است. اين رويكرد از روشهاي رفتاري شناختي، عاطفهمدار و بينشمدار استفاده ميکند تا زوجين رادر جهت دستيابي به تغيير در رابطه توانا سازد. با استفاده از فرايند تغيير در مداخله خود نظم بخشي هر يك از همسران تشويق ميشوند كه اهدافي را براي تغيير انتخاب كنند تا با دستيابي به آنها، برمشكل غلبه كنند و در نهايت آن اهداف را تحقق بخشند.
منبع
فکرت ، فرانک(1392)، تصوير بدني و عزت نفس وسازگاري زناشويي ، پاياننامه کارشناسي ارشد، رشته مشاوره و راهنمايي، دانشگاه آزاد اسلامي
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید