سابقه حضور مفاهیم استراتژی در مدیریت و سیر تکاملی آن

سابقه مفاهیم استراتژی به 340 سال قبل از میلاد مسیح(ع) باز می گردد. قدیمی ترین اثری که در این مورد وجود داردنظریات ژنرال چینی سان تزوا در کتابخانه جاودانه « هنر جنگ» است وی در این کتاب چگونگی استفاده از مفاهیم استراتژی برای غلبه بر دشمن راتشریح کرده است.

ما سرآغاز برنامه ریزی استراتژیک به شکل امروزی آن دهه 1960است، جنگ جهانی دوم بستر اتخاذ تصمیمات استراتژیک متعددی است برای کشور های درگیر بود.پس از پایان جنگ وزارت دفاع آمریکا این تجربیات را در قالب روش« برنامه ریزی استراتژیک» فرموله کرد و آن را در برنامه آموزش افسران ارشد خود جای داد . این ایده ها یا بکارگیری فرماندهان برجسته نظامی در صنایع دنیای کسب و کار راه یافت و منشأ تحولات مهمی در این حوزه گردید . در سال 1962 آلفرد چندلر ، استاددانشگاه هاروارد ، نتیجه مطالعات خود را بروی شرکت های بزرگ آمریکایی منتشر ساخت و در آن فرایند تصمیم گیری های استراتژیک مدیران ارشد را تشریح کرد. چندلر مقاله ای منتشر کرد و طی آن ضرورت توجه سازمان به آگاهی از نقاط ضعف و قوت خود را مطرح ساخت . وی به کمک همکاران خود روش تحلیل swot را ارائه و آن رابه عنوان ابزاری برای دستیابی به بهترین تطابق ممکن بین شرایط داخلی و خارجی سازمان معرفی کرد. در همان سال ایگورانسوف مدیر عامل شرکت لاهید الکترونیکز ایده های چندلر را برای برنامه ریزی شرکت بکار گرفت.و به موقعیت های قابل توجهی دست یافت . این دستاورد ها نظر مدیران،سازمان هاو محافل آکادمیک را به این رویکرد جلب کرد .

دهه 1960و1970 را می توان اوجح شکوفایی رویکردهای کلاسیک استراتژیک دانست. در این دوران ابزار و متدولوژی های متعددی مانند ماتریس ( گروه مشاوران بوستون ) ، تحلیل فاصله و تحلیل swot  عرضه شد. مقالات زیادی در خصوص ابعد مختلف استراتژی انتشار و این مفاهیم به دوره های دانشگاه راه یافت.هنری مینتزبرگ از چهره های مطرح در مدیریت با همکاری جیمز واترز روش های مختلف دستیابی به استراتژی با تکیه برنوآوری در فضای رقابتی این چنین توضیح می دهد:

در تدوین استراتژی موفق، عوامل زیادی تأثیر می گذارند ، همچنین عوامل مختلف از هم تأثیر می پذیرند. مهم ترین عامل محیط خارجی است، شما باید براساس شرایط محیطی به تدوین استراتژی بپردازید. محیط خارجی است که تعیین می کند چه باید کرد ، هر چه شرایط محیطی پیچیده تر شود کار دشوارتر و نیاز به نوآوری محسوس می گردد. به عبارت بهتر، مدیریت ارشد در تدوین استراتژی همه کاره نیست . سایر عوامل نیز تأثیر گذاراند. از طرفی تعداد عوامل تأثیر گذار زیاد است.در این بین آنچه مهم است نتیجه نهایی تدوین استراتژی نیازمند شناخت کامل عناصر    کسب و کار است.

استراتژی مدون ما را از سردرگمی می رهاند . استراتژی به ضرورت ها پاسخ میدهد و مارا در عبور از بحران یاری می دهد، البته این به معنای هدف کامل مدیریت در تدوین استراتژی نیست. چه بسا در بسیاری از اوقات نقش مدیریت اهمیت خاصی پیدا می کند وقتی محیط پیچیده وناپایدار و مبهم باشد ، آنگاه این مدیر خواهد بود که باید با درایت خود سازمان را از فضای آلوده و مه آلود بحران عبور دهد و به سر منزل مقصود برساند. برای تدوین استراتژی در چنین شرایطی باید پیش از هر چیز به شناخت کامل تمامی عوامل دخیل پرداخت.باید رویا پردازی را کنار گذاشت و همواره بدترین شرایط را در نظر گرفت .

دهه 1980 با تحولات مهمی در ساختار اقتصاد جهانی آغاز شد، در این دهه قطب اقتصادی جهان از آمریکا به آسیای شرقی ، علی الخصوص ژاپن انتقال یافت و محیط کسب و کار با تغییرات سریع و پی در پی عوامل تکنولوژیک و اقتصادی روبرو شد . در این شرایط رویکرد های کلاسیک برنامه ریزی استراتژیک که برای محیط نسبتاً پایدار طراحی شده بودند. دیگر قادر به پاسخگویی نبودن بدین جهت اثربخشی خود را از دست دادند . این تحول ، دیدگاه ها را به مفاهیم مرتبط با کیفیت از جمله تولید بدون ضایعات ، مدیریت کیفیت جامع و بهبود مستمر معطوف و استراتژی را از لیست اولویت شرکت های بزرگ خارج ساخت.

در دهه 1990 نظریه پردازان استراتژی با نظریاتی کاملاً متفاوت به میدان بازگشتند و قبل از هر چیز رویکرد های کلاسیک را مورد سوال قرار دادند. هنری مینتزبرگ با مطرح ساختن تمایز فرایند های تحلیلی ( نظیر آنچه در برنامه ریزی انجام می شود ) و سنتز ذهنی ( آنچه استراتژی ها می سازند) اساس برنامه ریزی استراتژیک را نفی می کند و اظهار داشت که اصولاً فرایند برنامه ریزی نمی تواند استراتژی خلق کند .

هامل و پاراهالاد طی مقالاتی خلق پارادایم جدید را به عنوان زیر بنای استراتژی های موفقیت ساز مطرح ساختند و « استراتژیک کردن » سازمان را به جای« برنامه ریزی استراتژیک » پیشنهاد کردند . این نظریات به دلیل اثربخشی در صحنه عمل و تطابق با شرایط محیط کسب و کار مورد پذیرش و استقبال محافل حرفه قرار گرفت، هر چند به دلیل اختلافات آراء فقدان نظریات همه پذیر ، توفیق چندانی در محافل آکادمیک نیافت . جین لیدکا استاد دانشگاه واردن را نیز می توان یکی از صاحبنظران و رویکرد های نوین استراتژی دانست. او که در کنار فعالیت های آکادمیک با حضور در محافل حرفه ای و حوزه مشاوره صنعت ، تجربیات ذی قیمتی را انباشته بود ، در اواخر دهه 1990 الگویی را برای تفکر استراتژیک پیشنهاد کرد که به صورت گسترده ای مورد استقبال و رجوع قرار گرفت . این نطریات هریک منشأ تحولی د رویکرد های استراتژی به شمار می آید تحولی که رزومه تطابق این رویکرد با شرایط عصر جدید است.

منبع

 کیمیایی، نیلوفر(1393 )، اثر تفکر استراتژیک بر برنامه ریزی نیروی انسانی ،پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت دولتی، دانشگاه آزاد اسلامي

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0