ریشه های پیش نویس

چرا ما تصمیمات کودکانه و خانمان بر اندازی را در مورد خود مان ،دیگران و دنیا می گیریم ؟ این تصمیمات در چه جهتی عمل می کنند؟ پاسخ به این سوالات دردوویژگی اساسی پیش نویس قرار دارد.

  • تصمیمات پیش نویس معمولاً بر اساس هیجانات و واقعیت سنجی کودک صورت می گیرد.
  • تصمیمات پیش نویسی نشان دهنده بهترین روش کودک برای زنده ماندن در دنیای پر آشوب و پر مخاطره ،حتی دنیایی که زندگی انسان را تهدید می کند، می باشد.

پیش نویس زندگی چگونه به اجرا در می آید؟ زمانی که داستان زندگی دوران کودکی خود را نگاشته ایم ، احتمالا این داستان را به پیش برده و حداقل برای برهه ای از دوران بزرگسالی آنرا زندگی میکنیم .ما پیش نویس زندگی خود را به صورت برنده، بازنده، و یا غیر برنده به اجرا در می آوریم محتوای پیش نویس زندگی هر انسانی متفاوت از انسانهای دیگر است ویژگی بی همتایی آن مانند اثر انگشت است .

پیش نویس زندگی برنده و موفق : از نظر برن، یک انسان برنده و موفق  کسی است که به اهداف مورد نظر خود میرسد. لازمه برنده شدن  این است که اهداف مورد نظر با آرامش و راحتی، شادمانی و ملایمت به تحقق برسد.

پیش نویس بازنده

بر عکس یک فرد برنده  ؛ بازنده کسی که به اهداف مورد نظر خود نمی رسد. بار دیگر میزان راحتی و آرامشی که با آن همراه است مهم است .پیش نویس بازنده بر طبق شدت پیامدهای حاصله، به صورت درجه یک، درجه دو، درجه سه، تقسیم بندی شده است .

پیش نویس غیر برنده

کسی که یک راه حاشیه ای را که با سختی امروز را به فردا می رساند ،می پیماند. نه برندگی و نه بازندگی چشمگیری دارد، این شخص هرگز خود را به خطر نمی اندازد .وقتی ما بر اساس پیش نویس زندگی عمل می کنیم، معمولا آگاه نیستیم که روند های دوران کودکی را تکرار می کنیم ،ولی می توانیم این آگاهی را با درک و بینش بیشتر از پیش نویس زندگی خودمان و کشف تصمیمهای اولیه زندگی مان رشد و بهبود بخشیم. دو عامل وجود دارد که احتمال بروز اینکه شخص در پیش نویسهای خود می باشد را بالا می برد:

  • زمانی که شخص وضعیت این زمانی این مکانی را بسیار فشار زا احساس کند .
  • زمانی که بین وضعیت این زمانی این مکانی و یک وضعیت فشارزای دوران کودکی شباهتی وجود داشته باشد، این دو عامل یکدیگر را تقویت می کنند.

از نظر اریک برن، کودک خردسال در ابتدای روند شکل گیری پیش نویس زندگی از قبل اعتقادات راسخی در مورد خودش و افراد دور و برش دارد. امکان دارد این اعتقادات راسخ تا آخر عمر با او باشند و آنها را می توان به شکل زیر خلاصه نمود:

  • من خوب هستم ،یا
  • من خوب نیستم؛
  • شما خوب هستید، یا
  • شما خوب نیستید.

با کنار هم گذاشتن این حالات و در نظر گرفتن تمام وضعیت های ممکن ،ما به چهار وضعیت در مورد خودمان و دیگران میرسیم :

  1. من خوب هستم ،شما خوب هستید؛
  2. من خوب نیستم ،شما خوب هستید؛
  3. من خوب هستم ،شما خوب نیستید؛
  4. من خوب نیستم، شما خوب نیستید؛

تحليل رفتار متقابل افراد، طبقه بندي زير را از امکان چهار گونه وضعيت زندگي در رابطه با خود و ديگران تشکيل مي دهد. فرانک جی ارنست پسر ،این پدیده را مشاهده کرد و دریافت این نگرش های متفاوت نسبت به زندگی می تواند در آن چیزی که او حصار دفاعی خوب  ،نامید تعمیم پیدا کند. او از چهار وضعیت زندگی اصلی نام برد . اریک برن نوشت :هر بازی روانی ،پیش نویس زندگی و سر نوشتی بر اساس یکی از این وضعیتهای اساسی است.

من خوب نيستم شما خوب هستيد

اين وضعيت، وضعيت کلي و جهان اوایل کودکي و برداشت منطقي نوزاد از تولد و دوران نوزادي است. در اين وضعيت عامل خوب بودن هست چون «نوازش» هست. هر کودکي اين نوازش را احساس مي کند صرفاً از اين جهت که بايد او را بلند کرد، لمس کرد و از او نگهداري کرد. بدون اين حداقل بلند کردن و نوازش، بچه زنده نخواهد ماند. همچنين در اين وضعيت، عامل ؛ خوب نبودن وجود دارد. اين نتيجه گيري و برداشت او از خودش است. آدلر، ادعا مي کند که بچه به سادگي به علت جثه کوچک و عجز و ناتواني اش، خواه ناخواه و به طور اجتناب ناپذير نسبت به بزرگترها و محيط خود احساس حقارت مي کند.

ساليوان که بزرگترين خدمتش به علم روانکاوي امروز تشریح موضوعي رفتار متقابل است، عقيده داشت که طفل احساس اعتماد به خود را تماماً بر مبناي نظر و ارزشيابي ديگران يا آنچه او ارزشيابي منعکس شده مي نامد بنا مي کند. در وضعيت اول انسان احساس مي کند که زير دست ديگران است. احساس شديد به نوازش و نياز شناخته شدن دارد. در اين وضعيت اميد نيز وجود دارد زيرا منبعي براي نوازش در کار است . اين نگرش اولين تصميم موقتي است که کودک بر مبناي تجارب اولية زندگيش بدان معتقد مي شود. اواخر دو سالگي با اين نگرش در او تثبيت مي شود و يا اينکه کودک که نگرشهاي دوم و سوم را مي پذيرد.به علت ضعف و وابستگي شديدي که به مادر دارد احساس خوبي نسبت به خود ندارد. اين نتيجه گيري برداشت خود اواز خودش است.شگفتاکه اين احساس؛غير خوب ، درکودک درهمة ما تا آخر عمر وجود دارد .

من خوب نيستم – شما خوب نيستيد

در پايان يک سالگي امر بسیار مهمي براي بچه اتفاق مي افتد: او راه مي رود، ديگران لازم نيست بلندش کنند. اگر مادرش به او بي اعتنايي کرد و بي نوازش بود، اگر فقط از روي اجبار بود که در سال اول او را بلند مي کرد نگهداري مي کرد پس حالا که بچه مي تواند خودش بلند شود و راه برود، نشانه آن است که ديگر آن دوران نوزادي و  بچه کوچولو بودن به پايان رسيده است. نوازش يکجا تمام مي شود و دورة تنبيه شروع مي شود. زندگي راحتي هايي را که در سال اول داشت اکنون ديگر ندارد و طفل اين نتيجه گيري را خواهد داشت که من خوب نيستم- شما خوب نيستيد. در اين وضعيت رشد بالغ  متوقف مي شود .

فرد در اين موقعيت اميدش را از دست مي دهد و صرفاً در زندگي به سازشکاري مي پردازد. کودک در خود فرو رفته و گوشه گير چنين حالتي دارد. متأسفانه کساني که در اين وضعيت قرار بگيرند، از به کار بردن  بالغ خود با ديگران خودداري مي کنند درست شبيه به زماني که در دو سالگي بودند چنين اشخاصي اغلب احساس پوچي مي کنند، اين اشخاص معمولاً کم رو و مردم گريز هستند. از دوستي ها استقبال نمي کنند. سرد بي تفاوت و فاقد شور و هيجان هستند  .

من خوب هستم – شما خوب نيستيد

بچه اي که براي مدت طولاني مورد ضرب و شتم شديد پدر و مادري قرار مي گيرد و ابتدا احساس مي کند آنها خوب هستند، به وضعيت سوم يا وضعيت جنائي تغيير مي کند. اين وضعيت در دو سالگي يا سه سالگي به وجود مي آيد. وقتي بچه دو ساله اي احساس وضعيت «من خوب هستم» دارد اين منظور «خود نوازشي» است. در واقع اين خود نوازشي در انسان کوچکي انجام مي گيرد که در حال التيام از جراحت مهم و دردناکي است که به دست پدر و مادر به او وارد آمده است. در آن ساعاتي که اين شخص کوچک در حال التيام يافتن از اين جراحات است يا در حقيقت در يک جا افتاده است و به اصطلاح زخمهاي خودش را می‌ليسد و مي گويد من خوب هستم. وقتي دوباره پدر و مادر ظالم ظاهر مي شوند مي گويد شما خوب نيستيد .

اين نوع کودک از عيني بودن در برخورد با وقايع زندگيش ناتوان است و همواره گناهان را به گردن ديگران مي اندازد و علل شکست هايش را در ديگران جستجو مي کند. چنين افرادي فاقد وجدان اجتماعي هستند.اين وضعيت رواني در بسياري از جانيان تثبيت شده است. اين جانيان بي وجدان بوده و هر کارشان را بر حق حساب کرده و هر عملشان را خوب و صحيح مي دانند. شخصي که در وضعيت سوم تثبيت شده باشد، از محروميت نوازش رنج مي کشد. جالب اينکه اگر اطرافيان به او نوازش بدهند، قادر نخواهد بود که آن را دريافت کند .

من خوب هستم شما خوب هستيد

سه وضعيت اول، همه ريشه هاي ناآگاهانه دارند چون تصميم گيري آنها در اولين سالهاي زندگي اتخاذ مي شود سه وضعيت اول بر پايه احساسات اند. چهارمي بر پايه تفکر، ايمان و قول و قرار خود شخص براي عمل است. سه وضعيت اول به «چرا» ختم مي شوند. چهارمي به   چرا نه؟در اين نگرش اميدواري وجود دارد. و اين حالت از نظر کمي با حالات قبل تفاوت دارد. سه حالت اوليه به طور ناآگاهانه و در سنين اولية زندگي اتفاق مي افتد. از آنجا که اين نگرش يک تصميم شفاهي و آگاهانه است اطلاعات زيادي را دربارة فرد و ديگران مي توان در آن يافت .

اين وضعيت نتيجه انتخاب «بالغ » است «بالغ »ي که به قدر کافي رشد کرده باشد. تصميمي است آگاهانه، وضعيتي است بر پايه و اساس ايمان، تفکر و قول و قرار خود شخص براي عمل. اين وضعيت، سيستم ارزشهاي شخص را در بر مي گيرد. ما مي توانيم با اراده و انتخاب خود به سوي وضعيت آخري برويم. پيش نياز و پيش شرط آن، آگاهي، داشتن اطلاعات جامع و وسيعي از دوران اولية کودکي است .

در طی سالیان، متخصصانی که با اصول  TAکار می کند در یافته اند کسانی که به وضوح از بخش های کودک انطباق یافته غیر خوب برخوردارند، لزوماً به شیوه مناسب با دیگران ارتباط برقرار نمی کنند. هم چنین آنها عموماً دیدگاه یکسانی در مورد زندگی ندارند. هر کدام از این چهار وضعیت که توصیف کننده نحوه احساس فرد در مورد خود و دیگران می باشد .همچنین این وضعیت ها نگرش فرد نسبت به زندگی را هم معین میسازند وضعیت بهینه ، من خوب هستم ،تو خوب هستی می باشد .نگرش افراد در این وضعیت در مورد زندگی، بیا با آن کنار بیاییم است. ولی وضعیت کسانی که برای درمان می آیند اکثراً من خوب نیستم، تو خوب هستی  می باشد .این افراد کسانی هستند که از دیگران کناره می گیرند  و نگرش ها ی آنها مشخصاً من از آنها دوری می کنم … است .و افراد در وضعیت من خب هستم، تو خوب نیستی می توان تا اندازهای پارانوئید دانست. آنها ترجیح می دهند که از شر دیگران خلاص شوند. ولی در توصیف دکتر ارنست از وضعیتهای زندگی ،وضعیت چهارمی وجود دارد ،اما این افراد  در جستجوی درمان بر می آیند  من خوب نیستم ،تو خوب نیستی می باشد. آنها در نهایت از زندان، سرد خانه و بیمارستانهای روانی سر در می آورند.

زمانی که فرد یک وضعیت را انتخاب کرد به حفظ آن متعهد می شود تا زمانی که تصمیم بگیرد یک وضعیت دیگر را اتخاذ کند .همانطور که قبلاً گفته شد این یکی از مفروضه های اساسی TAاست که هر کسی با یک وضعیت من خوب هستم ،تو خوب هستی .به این جهان پا می گذارد و هر کسی می تواند در هر زمانی از زندگی خود به آن برگردد . و از آن جایی که انتخاب هر کدام از وضعیت ها ی زندگی برگشت پذیر است به این ترتیب ،هدف کلی درمان TAهدایت افراد و خانواده ها به سمت بازگشت به وضعیت اولیه من خوب هستم ،دیگران هم همه خوب هستند  می باشد.

رنگ روغنی گریم و عالم تئاتر

انتخاب راههایی که ممکن است برای شکل دادن به زمان همیشه مورد استفاده قرار دهیم تا حدودی بوسیله موقعیت و فرصتها محدود شده است، اما عنصری که عمیق ترین تاثیر را بر آن انتخاب دارد، پیش نویس زندگی خود فرد است .برن پیش نویس ها ی زندگی را به صورت مجموعه دستور العمل های والد جنس مخالف در مورد اینکه چه کاری باید انجام داد  و مجموعه دستور العمل های والد همجنس در مورد اینکه چگونه باید انجام داد تعریف کرد .این دستور العمل های مرحله ای را بازدارنده های پیش نویس می نامند. گولدینگ ؛ تعدادی از حکم ها و بازدارنده های خانوادگی اساسی را که در خا نواده های بد کارکرد به وسیله حالات من کودکی  نیرومند منتقل میشوند ،آنها به صورت نباش بیان شده اند. این پیام ها که از کودک انطباق یافته والدین واقعی صادر می شوند، بسیار قوی تر از پیامهای والد  والدین واقعی هستند .با این وجود پیامهای والد والدین واقعی هم در فرآیند شکل گیری پیش نویس نقش دارند. بر طبق تعاریف بالا می توانیم نمودار طرح سناریو ، را ترسیم کنیم ،که در آن افراد بوسیله PAC در وسط بازنمایی میشوند که پیامهای پدر و مادر هم در دو طرف او را احاطه کرده اند طرح پیش نویس بوسیله برن و اشتاینر در سمیناری در سال 1969 توصیف شد .

پس طرح زندگی در یک خانواده شامل پیش نویس زندگی از طرف هر کدام از زوجها است. هر اندازه که خانواده آشفته تر باشد ،این طرح محدود کننده تر ،انعطاف ناپذیر تر است و در نتیجه قابل تشخیص است.

طرح پیش نویس به شیوهای کاملاً واضح بازدارنده های سناریویی را که فرد به صورت کلامی از هر کدام از والدین خود  معمولاً از والد والدین واقعی و به صورت غیر کلامی یا غیر مستقیم از کودک انطباق یافته والدین واقعی ،دریافت کرده است نشان می دهد پیش نویس زندگی که حاوی دستورالعملهای خاص در مورد چگونگی استفاده از زمان تا هنگام مرگ است با این وجود ، برای کسانی که با خانواده کار می کنند ،آن بخش از سناریو زندگی که چگونگی و چرایی انتخاب یک همسر و یا نوع ابزار جنسی مجاز را در بر می گیرد، از اهمیت بیشتری برخوردار است .یک بحث کلی از این زمینه را می توان در کتاب سکس در عشق انسانی یافت این طرحها اکنون شکل یک حالت نمایشی یا نمایش کمدی را به خود گرفته است که از مردم می خواهند به شیوه ای خاص زندگی کنند با مشکلات خاصی مواجه شوند، به شیوهای تجویز شده نسبت به آنها واکنش دهند و نهایتا به موقعیت خاصی برسند .البته ممکن این پیش نویس کاملاً منسوخ شده باشد و اکنون دیگر وسیله ای مناسب برای بازیگران امروزی در صحنه زندگی معاصر نباشد.

آلبوم بازیهای مورد علاقه خانواده

افرادی که به عنوان اعضاء یک خانواده یا به عنوان همسران وارد درمان میشوند ،تقریباً همیشه یک حالت من «کودک انطباق یافته غیر خوب »بزرگ و بسیار فعال دارند .بر طبق نظریه تحلیل رفتار متقابل این حالت من بیش از حد رشد کرده است و موجب شکل گیری روابط نا شاد و غیر رضایت بخش به ویژه درون خانواده ها می شود .این هم یکی از مفاهیم بنیادیTAاست که کودک «انطباق یافته غیر خوب » برای حفظ آن احساسات منفی باید در تبادلات پنهانی مکرر یا بازیها وارد شود این بازیها ممکن است با درجات مختلفی از شدت و ضعف اجرا شوند که بازیهای خفیف به حفظ موضع «غیر خوب »کمک می کنند در حالی که شدید ترین بازیها ،فرد را به طور کامل درگیر خود ساخته و ممکن است به قتل یا خود کشی منتهی گردند. بازیهایی که در درون یک محیط خانوادگی اجرا میشوند ،درجه شدیدتری نسبت به بازیهایی را دارد که فرد بین همکاران ،هم کلاسی ها ،یا سایر افراد خارج از بافت خانواده مشاهده می  کند به علاوه نقش ها در بین بازیها اغلب حالت چرخشی دارند و همین امر تنوع و گوناگونی بیشتری را به بازی های خانوادگی می بخشد .یک بازی می تواند با یک برد همیشگی و ثابت به پایان برسد ،یا اینکه به صورت یک بازی جاری که هیچ وقت به پایان نمی رسد، ادامه یابد.

مثلث نمايشي کارپمن

استيفن کارپمن، نمودار ساده و در عين حال موثري را براي تجزيه و تحليل بازيهاي رواني طرح ريزي کرد و آن را مثلث نمايشي ناميد. او بر اين باور است که هر وقت افراد به بازيهاي رواني مي پردازند، قدم بر يکي از اين نقشها مي نهند يعني «زجر دهنده»، «نجات دهنده» و« قرباني» .زجر دهنده؛ کسي است که ديگران را تحقير و سرزنش مي کند. از نظر «زجر دهنده» ديگران افرادي مادون و غير خوب هستند. نجات دهنده؛ نيز ديگران را به صورت افرادي مادون و غير خوب. مي بيند. ولي نجات دهنده؛ از سطح بالاتري کمک ارائه مي دهد. او بر اين باور است: «من بايستي به ديگران کمک کنم زيرا آنها به قدر کافي توان کمک کردن به خود را ندارند.» در مورد «قرباني» اين خودش است که مادون و غير خوب است.

گاهي اوقات شخص «قرباني» به دنبال «زجر دهنده اي» مي گردد که او را تحقير کند و دور بياندازد يا اينکه قرباني در جستجوي «نجات دهنده اي است که به او کمک کند و اين باور او را که « من نمي توانم از عهده خودم برآيم» تأييد کند. هر يک از نقشهاي مثلث نمايشي ناديده گرفتن مي باشد. هر دوي «زجر دهنده» و «نجات دهنده» ديگران را ناديده مي گيرند. «قرباني» خود را ناديده مي گيرد.زمانی که افراد این مثلث را تجسم کرده و نقشها را درک کردند ،آنها می توانند به طور کامل نسبت به ظاهر شدن «قربانی »در حضور شخصی که از «ناجی » بودن لذت می برد هوشیار باشند. به عبارت دیگر ،هر کدام از بازیگران در یک خانواده می توانند مسئولیت انجام امور خود را به شیوه ای که از تلقی شدن آنها به عنوان «قربانی »در آن موقعیت جلو گیری شود، بر عهده بگیرند.

 منبع

اردشیری لردجانی،فهیمه(1393)، اثر بخشي تحليل رفتار متقابل بر تعارضات زناشویی، سبک های عشق ورزی، هوش هیجانی و هوش معنوی زوجین،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0