رویکرد روانکاوی

اکثر دیدگاه‌های روان‌پویایی بر این نکته تأکید دارند که تجربه‌های اولیه‌ی کودک با والدینش، نقش مهمی در پی‌ریزی شخصیت او دارند. نظریه‌پردازان روان‌پویایی معتقدند؛ رفتار اصولاً ظاهر کار است و برای فهم واقعی شخصیت انسان‌ها باید معانی نمادین رفتار و کارهایی را که در اعماق ذهن‌شان انجام می‌دهند، بررسی کنیم . این نکات را معمار نظریه‌ی روانکاوی یعنی زیگموند فروید مطرح کرد.اولین رویکرد رسمی شخصیت، روان‌کاوی ، آفریده‌ی زیگموند فروید  بود که در اواخر قرن نوزدهم کار خود را شروع کرد و تدوین‌های فروید به قدری مهم و گسترده بودند که بسیاری از عقاید و رویکرد بی‌همتای او به روان‌درمانی در قرن بیست ویک نیز با نفوذ مانده‌اند. علاوه بر این تقریباً هر نظریه شخصیتی که از زمان فروید به بعد ساخته شده، به موضع او مدیون است , خواه به آن تکیه کرده یا با آن مخالف باشد .

آنچه محور نظریه‌ی روان‌کاوی را تشکیل می‌دهد این است که انسان، نظامی از انرژی است. ماهیت هر نظام این است که در آن انرژی جریان پیدا می‌کند، از مسیر اصلی منحرف می‌شود و یا لبریز می‌گردد. در همه‌ی این موارد، مقدار انرژی ثابت است و اگر از آن در یک جهت استفاده شود، انرژی کمی برای استفاده در جهت دیگر باقی خواهدماند. اگر این انرژی صرف مسائل تربیتی شود، از انرژی موجود برای هدف‌های جنسی خواهد کاست و برعکس، اگر مانعی بر سر راه ارضاء این انرژی در یکی از کانال‌ها ایجاد شود، راه دیگری پیداخواهدکرد که در آن معمولاً با مقاومت کمتری روبرو می‌شود. هدف همه‌ی رفتارها، کسب لذت است و معنی آن، کاهش تنش یا رهاسازی انرژی است .روان‌کاوی به گونه‌ای که فروید آن را در نظر داشت، بر نیروهای ناهشیار ، سایقهای جنسی  و پرخاشگری  مبتنی بر عوامل زیستی و تعارض‌های اجتناب‌ناپذیر در اوایل کودکی تأکید می‌کند.

اینها حاکمان و شکل‌دهندگان شخصیت ما محسوب شده‌اند . نمی‌توان اهمیت مفهوم ناهشیار در نظریه روان‌کاوی را بیش از حد بزرگ کرد. همچنین نمی‌توان مسایل اخلاقی حاصل از جدی گرفتن این مفهوم و مشکلاتی را که دانشمندان در انجام تحقیقات مناسب با آن روبرو شده‌اند بیش از حد بزرگ کرد. منظور از مفهوم ناهشیار این است که جنبه‌هایی در عملکرد ما وجود دارد که به طور کامل نسبت به آن آگاهی نداریم. علاوه براین در نظریه روان‌کاوی اعتقاد بر این است که بسیاری از رفتارهای ما و شاید اکثریت آنها تحت تأثیر نیروهای ناهشیار است و بخش اعظم انرژی روانی ما در جهت پیدا کردن راه‌های مناسب برای بیان ایده‌های ناهشیار یا نگهداشتن آنها به صورت ناهشیار صرف می‌شود. میزان تأثیرات ناهشیار و اثرات انگیزشی آن از جمله دلایلی است که مفهوم ناهشیار را بااهمیت می‌کند .

دیدگاه فروید نه تنها بر روان‌شناسی بلکه بر فرهنگ عمومی نیز تأثیر داشته است. او در بازنگری شخصیتِ انسان موفق بود و نحوه‌ی برداشت ما را از ماهیت انسان دگرگون کرد .فروید در برداشت اولیه خود شخصیت را به سه سطح تقسیم کرد: هشیار ، نیمه هشیار  و ناهشیار . او بعداً در دیدگاه سه سطحی شخصیت تجدید نظر کرد و سه ساختار را در آناتومی شخصیت معرفی نمود: نهاد، خود و فراخود . نهاد، عنصر زیستی شخصیت، مخزن غرایز و لیبیدوست . نهاد طبق اصل لذت  عمل‌می‌کند. خود، عنصر منطقی شخصیت، طبق اصل واقعیت عمل‌می‌کند. فراخود، جنبه‌ی اخلاقی شخصیت، از وجدان , رفتاهایی که کودک به خاطر آنها تنبیه می‌شود و خودِ آرمانی , رفتارهایی که کودک به خاطر آنها تحسین می‌شود , تشکیل می‌شود. خود بین درخواست‌های نهاد، فشارهای واقعی، واحکام خود میانجی‌گری می‌کند. هشیاری  ، پدیده‌هایی را در بر می‌گیرد که هر لحظه از آنها آگاهی داریم. نیمه‌هشیار ، به پدیده‌هایی گفته می‌شود که اگر به آنها توجه کنیم می‌توانیم از آنها آگاه شویم و ناهشیار  به پدیده‌هایی اطلاق می‌شود که از آن آگاه نیستیم و جز در شرایط خاص، قادر به یادآوری آنها نخواهیم بود.

منبع

بدرلو،رضا(1393)، نقش اهداف پیشرفت، کمال‌گرایی و شخصیت در پیش بینی رضایت تحصیلی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0