روش هاي شناخت درماني (درمان عقلاني – عاطفي اليس ) چیست ؟
آلبرت اليس در ابتدا پيرو روش روانكاوي فرويد بود . او در جريان فعاليت هاي درماني خود با روش روانكاوي ، متوجه شد كه گرچه بيماران با صحبت كردن درباره تجارب كودكي و يادآوري آن تجارب ، نسبت به مشكلات خود بينش كسب مي كنند ، اين بينش كمك چنداني به حل مشكل آنها نمي كند او رويكردي به نام عقلاني – عاطفي به وجود آورد كه منادي شناخت درماني جديد شد . طبق نظر اليس ، تحليل مشكل رفتاري فرد الگويي را كه افكار غير منطقي يا خطر آفرين را كه چنين رفتاري را تحت تأثير قرار مي دهند ، آشكار مي كند . به عبارت ديگر ، افكار سرچشمه مشكلات رفتاري هستند . اليس بر اين باور بود كه انسان ها قادرند از منطق براي كنار آمدن منطقي با مشكلاتشان استفاده كنند . سپس ، درمان او بر اين فرض قرار گرفت كه فرد داراي توانايي سنجيدن سيستم باورهايش به طور منطقي است و همچنين قادر است آن سيستم را زماني كه نياز باشد تغيير دهد . بنابراين ، اعتقاد پيدا كرد كه راه حل مشكلات بيماران را بايد در موقعيت هايي كه اين مشكلات در آنها بروز مي كند جستجو كرد ، نه در گذشته آنها. او ، با تغيير تأكيد از گذشته به حال ، روشي را كه منطقي – هيجاني ناميد ، ابداع كرد . هدف اليس از ايجاد اين روش آن بود كه به افراد كمك كند تا بر مشكلات هيجانيشان غلبه نمايند ، و در اين راه از شيوه هاي منطقي فكري كمك گرفت . روش اليس بر اين فرض استوار است كه بين آنچه به خود مي گوييم و نحوه احساس هايمان رابطه نزديكي وجود دارد . به سخن ديگر ، بنا به اعتقاد اليس ، غالب مشكلات هيجاني افراد و رفتارهاي وابسته به آن هيجان ها از بيانات غير منطقي آنان با خود به هنگام رويارويي با رويدادهايي كه مطابق ميلشان رخ نمي دهند، ريشه مي گيرند . كساني كه در برخورد با رويدادهاي مخالف ميلشان نامعقول و غير منطقي عمل مي كنند هر چيز كوچك را يك مصيبت مي نامند و غالباً به خود مي گويند كه اتفاقات در حدي ناگوارند كه تحملشان غيرممكن است .اليس معتقد بود كه باورهاي غيرمنطقي پايه تعداد زيادي از مشكلات است . همه اين مشكلات با گفتگوي دروني تقويت مي شوند . به اين صورت كه فرد با خود گويي هاي باورهاي غير منطقي و انتظارات غير معقول بدبختي و بيچارگي خود را ابدي مي كند . اليس اظهار كرد كه مؤثرترين راه براي سبك كردن مشكلات استرس زا ، تغيير باورهاي غيرمنطقي است . رهايي از دست يك رئيس متكبر ممكن است امكانپذير نباشد ، اما يك كارمند رنجور ممكن است بار ديگر با اين موقعيت با استرس كمتري كنار بيايد . مديريت شناختي از طريق به كاربردن خودگويي هاي منطقي كه منجر به درك منطقي موقعيت استرس زا مي شود و راه مؤثرتري براي كنار آمدن با رئيس جلوي پاي فرد مي گذارد ، اتفاق مي افتد . كارمند ديگري كه با چنين رئيس متكبري كار مي كند ممكن است اين تجربه را با چنين خودگويي غير منطقي « فاجعه آميز » كند مانند « به اين خاطر كه رئيسم آدم زورگويي است ، من در شغلم بدبخت و بيچاره ام » . درمانگر به اين شخص ياد مي دهد كه خودگويي هاي منطقي را براي اين موقعيت غيرمنطقي جانشين كند . او بيان مي دارد كه انسان ذاتاً تمايلات بيولوژيكي استثنايي و نيرومندي براي تفكر و عمل به شيوه خاص دارد ، كه اين شيوه ممكن است در جهت منطقي و يا غير منطقي باشد . او جهت تفكر و عمل فرد را تابع محيط خانواده و فرهنگي مي داند كه فرد در آن رشد مي يابد . او انسان را از نظر بيولوژيكي ، عمدتاً موجودي مي داند كه در جهت تخريب نفس و ارتكاب امور بد ، گام بر مي دارد ، و آمادگي ذاتي شديدي براي تفكر غيرمنطقي و غير عقلاني دارد . به عقيده اليس ديگر تمايلات ذاتي و نامطلوب هر انساني احساس نياز مفرط است به اينكه خود را برتر از ديگران و صاحب همه مهارت ها بداند ، توسل به نظرات احمقانه و بد ، پرداختن به تفكر آرزومندانه ، توقع خوبي و خوش رفتاري مداوم از ديگران ، محكوم كردن خود در مواردي كه ضعيف عمل مي كند.اليس و ديگر درمانگران شناختي تغيير در ساختارهاي شناختي و باورها را به عنوان هدف نهايي درمان در نظر مي گيرند . اليس درمان را به عنوان نياز به ايجاد يك « تغيير اساسي و شناختي عميق در گمان ها و باورهاي اساسي مراجع ، بخصوص فرض هاي مطلق گرايانه ، و شيوه هاي غيرمنطقي نگاه كردن به خود ، ديگران و جهان » مي بيند . در تلاش براي تغيير دادن نظام باورهاي غير منطقي مراجع ، رويكرد اساسي بدين گونه است كه چنين الگوهاي غلط تفكر با نمونه و مثال براي مراجع روشن و شناسانده مي شود ، واقعي و منطقي فكر كردن تمرين و تكرار مي شود « خودگويي هاي منفي » تغيير داده مي شود .اليس معتقد است كه نكته مهم در درمانگري منطقي – هيجاني تأكيد بر قبول خطرات است ، با بهره گيري ازروش هاي تشويق كننده سعي مي شود كه بيمار شانس خود را بيازمايد و خطر را بپذيرد ، زيرا اگر پذيراي خطر نباشد تلقين هاي منفي كه به خودش مي كرده است ضعيف و بي رنگ مي شوند . اليس در روش خود از فرد مي خواهد تا درباره مشكل خود فكر كند ، از خود سؤال كند كه به چه دليل اين مشكل به نظرش يك فاجعه مي رسد ، آنگاه براي حل مشكل خود راهي بيانديشد.
منبع
وفاییان ،معصومه (1393) ،مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و آرام سازی عضلانی در کاهش اضطراب ،پایان نامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه علو تحقیقات کرمانشاه
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید