دیدگاه‌های مطرح شده پیرامون امنیت عاطفی

ديدگاه رشدي فارمن

طبق نظر فارمن در مورد امنیت عاطفی توانايي براي کسب امنیت عاطفی از طريق يك فرايند مطالبه كردن تسهیل مي­شود. انتظارات مربوط به خود و رابطه و الگوهاي ويژه روابط اوليه منجر به شكل خاصي از درگير شدن با افراد و اشيا مي‌شود. توانايي براي تجربه امنیت عاطفی يك پديده رشدي است. البته امنیت عاطفی ويژگي‌هاي فوري نيز دارد كه كاملا بوسيله توانايي‌هاي اوليه مشخص نمي‌شود. اما از پيش زمينه‌هاي اوليه از طريق مجموعه‌اي از انفعالات ناشي مي‌شود. در هر مرحله از زندگي كودكي، تجربه با والدين و همسالان ساختارهاي زيربنايي كه توانايي رفتار صميمانه با بزرگسالان است را شكل مي‌دهد. خودافشايي و امنیت عاطفی در بزرگسالي نتايج كيفي دوران كودكي هستند. هيچ چيز در كودكي بطور مستقيم اين توانايي ها را ايجاد نمي‌کند اما رويكرد رشدي به ما اجازه مي‌دهد بين كودكي يا تجارب اوليه با همسالان و امنیت عاطفی در بزرگسالي ارتباط برقرار كنيم. يك ديدگاه رشدي همچنين جنبه هاي پيچيده صميميت رفتاري، هيجاني و انگيزش را در نظر مي گيرد.

فرد بزرگسال برای تجربه امنیت عاطفی بايد بتواند هيجانات شديد كه بخش غيرقابل تفكيك يك رابطه نزديك است را آزادانه در ميان بگذارد. سرانجام فرد بايد توانايي خودافشايي، تقابل بالغانه، حساسيت نسبت به احساسات ديگران و علاقه به خوب بودن ديگران را داشته باشد. هر يك از اين جنبه هاي امنیت عاطفی از تركيب تجارب خانوادگي و همسالان در مراحل اوليه رشد ناشي مي‌شود. كودك بايد نزديكي، تقابل و حل تعارض بين گروه‌هاي همسال را نيز تمرين كند. ديدگاه رشدي از دو بعد توانايي تجربه امنیت عاطفی را بررسي مي كند:

الف) روابط اوليه و توانايي براي نزديكي: از نظر فارمن روابط در كودكي با سه جزء نزديكي، تعامل و نهايتاً محبت ارتباط دارد. اول: رابطه با مراقبين اوليه كه تاريخچه پاسخ دهي و در دسترس بودن منجر به انتظارات مثبت درباره تعاملات با ديگران مي‌شود. دوم: اين روابط زمينه اي براي يادگيري تعامل با همسر را آماده مي‌كند. سوم: از طريق يك تاريخچه مراقبت مسئولانه و حمايت براي استقلال كودك يك حس خود ارزشي را رشد مي‌دهد. اين ويژگي‌ها احتمالاً زيربناي رفتارهايي است كه احتمالاً با الگوهاي بعدي مثل خود اطميناني ارتباط دارد. اين تجارب همچنين كودك را به پذيرش و انتظار انواع خاصي از واكنش‌ها از سوي ديگران هدايت مي كند.

ب) حساسيت نسبت به طرد و روابط رمانتيك: شواهد تجربي نيز ارتباط اين رشد دلبستگي و نزديكي را نشان مي‌دهد. آنچه افراد از روابط قبلي مي‌آورند ممكن است روابط رمانتيك را تحت تاثير قرار دهد. براساس رويكردهاي بين فردي كلاسيك (باولبي، اريكسون، هورناي و ساليوان) يك راه كليدي براي بررسي تاثير روابط گذشته بر روابط رمانتيك بررسي اثر اين روابط روي انتظارات دريافت پذيرش و پرهيز از طرد است. بزرگسالي كه انتظارات دفاعي طرد را بعنوان نتيجه طرد از والدين يا همسالان رشد داده، نسبت به طرد همسرش حساس خواهد بود. حساسيت نسبت به طرد يك فرايند شناختي- هيجاني است كه از تجربه طرد ناشي مي‌شود. بطور خلاصه حساسيت نسبت به طرد اين موضوع را مطرح مي‌كند كه افراد چگونه فكر كردن، احساس كردن و رفتار كردن در رابطه رمانتيك و تصميم گيري براي تداوم رابطه رمانتيك يا پايان آن را بر اساس تجارب اوليه انتخاب مي كنند .

دو نوع ارتباط بين ظهور روابط رمانتيك و تغييرات مربوط به قدرت در روابط خانوادگي در خلال دوره انتقال بزرگسالي اوليه وجود دارد. اول رشد علاقه رمانتيك به وظايف جدايي و تفرد مربوط مي شود. ظهور فعاليت رمانتيك در نوجواني مي‌تواند بعنوان بخشي از فرآيند كلي رشد استقلال هيجاني در بافت خانواده در نظر گرفته شود. دوم: درگير شدن نوجوان در روابط رمانتيك همراه با تغييراتي در موقعيتهاي بين فردي يا خانواده و وسيله جدا شدن نوجوان از خانواده در ابعاد مختلف اقتصادي و اجتماعي است. يكي از مسائل مهم در روابط بين فردي حفظ استقلال و فرديت در عين نزديكي، قرابت و دلبستگي است كه تجارب اوليه دوران كودكي و نوجواني در رشد اين توانايي مي تواند نقش اساسي داشته باشد.

دیدگاه تركيبي وارينگ

وارينگ امنیت عاطفی بین همسران را به عنوان تركيبي از هفت عنصر زير تعريف مي‌كند:

محبت يا هيجان: ميزاني كه احساسات نزديك هيجاني بوسيله همسر بيان مي­شود. وقتي احساسات نزديك هيجاني و محبت بين همسران ابراز مي­شود، امنیت عاطفی ايجاد مي­شود.

 بيانگر بودن و خودافشايي: ميزاني كه افكار، عقايد، گرايشات و احساسات در درون رابطه بيان مي­شود. خودافشايي با امنیت عاطفی ارتباط مثبت دارد؛ وقتي خودافشايي در رابطه زناشويي تسهيل مي­شود، امنیت عاطفی افزايش مي­يابد.

 تطابق : ميزاني كه همسران مي­توانند با يكديگر بصورت راحت كار و تفريح داشته باشند. تطابق، امنیت عاطفی را به وسيله افزايش زمان با هم بودن در فعاليت­هاي مشترك ايجاد مي­كند.

همبستگي و تعهد: ميزان تعهد همسران نسبت به رابطه است. تعهد شرط ضروري براي امنیت عاطفی است، زيرا اطمينان و اعتماد در رابطه را تسريع مي كند.

 روابط جنسي: ميزاني كه نيازهاي جنسي مبادله و ارضاء مي شود، ارضاء جنسي منعكس كننده بيشتر  با هم بودنهاي شديد است كه يك زوج تجربه مي كنند.

 تعارض: ميزان آساني حل عقايد متفاوت بين همسران است. مهارتهاي حل تعارض بعنوان يك پيش بيني كننده سطح نهايي امنیت عاطفی در نظر گرفته مي شود.

 اختيار: ميزان روابط مثبت همسران با خانواده و دوستان است. اختيار مربوط به استقلال در برقراری روابط هيجاني قوي با افراد ديگر مانند خانواده اصلي است كه به زوج اجازه يك فضاي هيجاني كه براي رشد امنیت عاطفی نياز است، را مي‌دهد.

دیدگاه دلبستگي جانسون و ويفن

 جانسون و ويفن معتقدند مسئله اساسي در زوج‌هايی که امنیت عاطفی را تجربه نمی‌کنند، دلبستگي نا امن است و نحوه ايجاد اين نا امني و تداوم آن و همچنين تغيير سبك دلبستگي زوجين را تبيين مي‌كنند. اين رويكرد به درمانگر براي درك و تغيير عملکرد خانواده كه منبع درد است اما مي‌تواند منبع لذت و رضايت شود كمك مي كند.

اين ديدگاه معتقد است بسياري از مشكلات و علائم مراجعين انعكاس مشكلات ناشي از دلبستگي ناامن است، زيرا نامني دلبستگی، روابط را ناایمن مي‌كند و آشفتگي هيجاني ايجاد مي كند. دلبستگي ناامن وقتي رشد مي‌كند كه يك مظهر دلبستگي (مثل مادر يا همسر) از نظر هيجاني غيرقابل دسترس باشد. عدم دسترسي به مظهر دلبستگي به دلايل مختلف مي‌تواند بروز كند. اول بخاطر اينكه اين مظهر دلبستگي خودش دلبستگي ناامن دارد و از نزديكي در رابطه اجتناب مي‌كند. افرادي كه از نزديكي اجتناب مي‌كنند براي صميمي بودن با ديگران احساس عدم صلاحيت مي‌كنند و وقتي ديگران نياز به دلبستگي به آنان دارند، تمايل به طرد ديگران دارند. غيرقابل دسترس بودن به ويژه در لحظات بحراني مي‌تواند اين پيام را ايجاد كند كه نيازمند بودن شرم آور است و احتمالاً پرهيز از تماس با ديگران را تسريع مي‌كند. غيرقابل دسترس بودن همچنين وقتي اتفاق مي‌افتد كه مظهر دلبستگي در هيجانات منفي مثل احساس خشم و افسردگي، غوطه ور باشد. اين هيجانات منفي بر توانايي فرد براي در دسترس بودن هيجاني اثر مي‌گذارد، زيرا درگيري عاطفي باعث مي‌شود فرد در تشخيص و درك نيازهاي هيجاني فرد ديگر مشكل دشته باشد. اين افراد همچنين ممكن است در پاسخ به نيازهاي ديگران حتي وقتي نياز ديگران را تشخيص مي‌دهند، صلاحيت نداشته باشند. نيازهاي دلبستگي در روابط بزرگسالي مانند روابط والدين و فرزندان در كودكي است و مسائلي مانند نياز به دانستن اين كه همسر دوست داشتني، در دسترس، حمايتگر و ثابت است را شامل مي‌شود. بنابراين احساس امنيت عاطفی، به حس اطمينان با توجه به در دسترس بودن و پاسخگو بودن مظهر دلبستگي و احساس خود ارزشي و عدم طرد و غفلت اشاره مي كند.

طرحواره‌هاي مربوط به دلبستگي نوعاً مربوط به ترس از طرد بوسيله همسر و آرزو براي نزديكي يا صميميت بيشتر با همسر است، و ترس از اينكه همسر وقتي به حمايت نياز است غيرقابل اعتماد يا غيرقابل دسترس باشد. در روابط زناشويي غيرقابل دسترس بودن هيجاني همسر، دلبستگي ناامن را ايجاد مي كند و دلبستگي ناامن منجر به افسردگي و خشم مي‌شود. همين طور دلبستگي امن سازگاري را تسهيل مي‌كند و آشفتگي هيجاني را كاهش مي‌دهد، در حالي كه دلبستگي ناامن هم ناامنی عاطفی ايجاد مي‌كند و هم روي توانايي فرد براي سازگاري در رابطه اثر مي‌گذارد. به منظور اطمينان از اين‌كه نياز به دلبستگي ارضا مي‌شود، بزرگسالان در دسترس بودن همسر و توانايي او براي ارضاء نيازها را بازنگري مي‌كنند. شواهد دال بر غيرقابل دسترس بودن همسر، فقدان حمايت، فقدان عشق و صميميت يا طرد منجر به آشفتگي و رشد مشكلات ارتباطي مي‌شود.

بنابراين اگرچه مشكل ظاهرا ناشي از مشكلات ارتباطي است اما مشكل زيربنايي تهديد دلبستگي امن است. دلبستگي امن فراتر از فقدان ناامني و ترس از طرد است و شامل يك باور مطمئن نيز مي‌شود كه مظهر دلبستگي هم مي‌تواند و هم از نظر هيجاني در دسترس و پاسخگو خواهد بود .

ديدگاه تركيبي جسلسن

  جسلسن به 8 مقوله يا بعد امنیت عاطفی زوجین همراه با آسيب شناسي آن اشاره مي كند:

 علاقه يا نگاهداري: اولين تجربه ميان فردي ما بعنوان يك انسان نگاه داشته شدن است. نظريه‌هاي رشدي و روابط شيء متناسب با اين مرحله يا بعد امنیت عاطفی است. دنيل استرن مي­گويد امنیت عاطفی، صمیمیت و همدلي از گهواره آغاز مي­شود. مشاهدات استرن از كنش‌هاي متقابل والدين و كودك نتايجي را براي امنیت عاطفی بزرگسالان ارائه مي‌كند. اگر امنیت عاطفی، صميميت و همدلي واقعيت طفوليت را مي‌سازند، پس بايد در تصور دروني والدين پيگيري شود تا واقعيت طفوليت را شكل دهد. پس در بزرگسالي نيز امنیت عاطفی در تجربه ارتباط با ديگران ايجاد مي‌شود. استرن همچنين پيشنهاد مي‌كند كه مرحله كودكي پيش كلامي يك مرحله رشدي ضروري براي يادگيري رفتارهاي پيچيده تعامل غيركلامي انسان هاست. فرا ارتباط در تقاضاهاي غيركلامي كودك براي نگاهداري بنا نهاده مي‌شود.

سولومن معتقد است كه ازدواج در بهشت يا آسمان ايجاد نمي­شود، بلكه در تعاملات پوياي اوليه بين والدين و كودك ساخته مي‌شود كه مكرراً در بزرگسالي دوباره فعال مي‌شود. از ديدگاه جسلسن اگرچه نگاه داشتن به عنوان پيش مرحله اي براي وظايف توسعه يافته بعدي و موفقيت در امنیت عاطفی بزرگسالي است، اما افراد مي‌توانند مسئوليت روابط شان در زمان حال را به عهده بگيرند .

 دلبستگي: در اين مرحله كودك بين مادر و ساير افراد تمايز قائل مي‌شود. قبلاً كودك فردي بود كه مورد علاقه بود، اما در اين مرحله كودك مي‌تواند به مادرش علاقه داشته باشد. رفتار دلبستگي در طول زندگي ادامه مي‌يابد. افراد دلبستگي به افراد و اشياء را در طول زندگي در تلاش براي رهايي از درد و تنهايي جستجو مي‌كنند. از اين طريق كودك روابط اجتماعي را مطابق با انتظار پاسخ دهي و در دسترس بودن ديگران در كودكي شكل مي‌دهد. همين اصل در بزرگسالي ادامه مي‌يابد. شيوه دلبستگي افراد ريشه در تجربه آنان با دلبستگي اوليه شان دارد و اين انتظارات روي چگونگي انتظارات افراد از روابط اثر مي­گذارد. مارگارت ماهلر رفتار دلبستگي را ناشي از مرحله جدايي- فرديت مي‌داند. اين مرحله از سن سه ماهگي تا شش ماهگي اتفاق مي‌افتد و وظيفه نهايي اين مرحله براي كودك دروني كردن حضور شخص مادر است. اين ديدگاه اهميت انتقال روابط در رشد كودك را خاطرنشان مي‌كند. لاكار دو نوع انتقال انحرافي و سالم را مطرح مي‌كند. حركت انتقالي انحرافي پيچيده است و امنیت عاطفی را محدود مي‌كند، در حالي كه انتقال سالم رشد ارتباط افراد را تسهيل مي كند. انتقال مي‌تواند امنیت عاطفی رابطه و درك را افزايش دهد يا مانع شود .

هيجان يا شهوت: سومين بعد امنیت عاطفی تجربه هيجان يا شهوت است. در حالي كه علاقه و دلبستگي آرام و دروني است تجربه هيجاني پرسر و صدا و توجه برانگيز است. جسلسن يك درك روان تحليلي از ارتباط انسان مبتني بر غرايز ليبدويی فرويد را خاطرنشان مي‌كند و مثال فرويد از عقيده اوديپال را مطرح مي‌كند. اريكسون يك نظريه آلتي از صميميت يا ازدواج را مطرح مي‌كند. جسلسن مي‌گويد غريزه جستجوي لذت ما را براي غلبه بر فضاي بين ما از طريق رابطه جنسي يا لمس تحريك مي‌كند و اين تجربه هيجاني فضاي بين مردم را عايق مي‌شود. موضوع ديگر در ارتباط تجربه هيجاني به عنوان كاهش دهنده تنش است. جسلسن مي‌گويد ما از كودكي به دنبال كامروايي بوده‌ايم و ارضاء مي‌تواند به عنوان كاهش تنش تلقي شود. به هر حال تجربه هيجاني سهم مهمي در هماهنگي صميميت و جدايي دارد.

تصديق يا اعتباربخشي چشم به چشم: تصديق يا انعكاس تجربه دروني مطابق با فلسفه من- تو مارتين بوبر است. تجربه تماس جنسي يا ارتباط چشمي براي غلبه بر فضاي بين افراد صورت مي‌گيرد. در رابطه چشمي يا صميمي است كه ما خودمان را بيدار مي‌كنيم و مي‌توانيم نتيجه گيري كنيم كه ما در حضور ديگري و به خاطر ديگري با ارزشيم و وجود داريم. اين بعد صميميت مطابق با روانشناسي خود كوهات نيز هست. كوهات از آيينه يا انعكاس براي توصيف اينكه كودك وقتي شخص ديگر در دسترس باشد ياد مي‌گيرد تا آنچه مي‌خواهد را بفهمد، استفاده مي كند. انعكاس يا همدلي يك ابزار ضروري براي رشد مفهوم خود سالم است. در كودكي ما آگاه مي‌شويم كه پدر و مادر اشخاص جدايي از ما هستند. كودك شروع به استفاده از لغت ديگري مي‌كند و واكنش‌هايش به عنوان يك انعكاس است كه مي‌تواند به كودك درباره تجربه خود ياد بدهد. بنابراين انعكاس در چشم‌هاي مادر يعني آن چيزي كه مركز حس كودك از خود مي‌شود در بزرگسالي نيز ادامه خواهد يافت.

هويت‌يابي يا كمال طلبي: همان طور كه كودك رشد مي‌كند، مي‌فهمد كه ديگران به ويژه بزرگسالان بزرگتر و قوي‌تر از او هستند. هويت يابي و كمال طلبي فرد را به اين افراد قدرتمندتر مربوط مي‌كند و به فرد كمك مي‌كند بيشتر شبيه اين افراد شود. اين با مفهوم آدلر كه مي‌گويد برتري طلبي روانشناختي مربوط به نياز به غلبه بر احساس حقارت در شخص است قابل مقايسه است. در نياز ما به شبيه شدن به يك فرد يا حتي كنترل روي ديگران ما به شكلي عملي مي‌كنيم تا بر فضاي بين خودمان غلبه كنيم. ما نردباني را براي ارتقاي جستجو مي كنيم تا بر روي آن بايستيم يا با كفش‌هاي ديگران و در جاي ديگران راه مي رويم.

تقابل و بازآوايي يا تشديد: تقابل تصوير دو انسان كه در كنار يكديگر با تعادل راه مي‌روند را نشان مي‌دهد. اين مرحله مشابه مرحله صميميت در مقابل انزواي اريكسون است و به معناي تناسب با ديگران است.

احاطه شدن: احاطه شدن به معناي تعلق به گروه، شغل، مذهب و خانواده است. مردان به طور سنتي توسط شغل و زنان توسط خانواده يا كودكانشان احاطه مي شوند. هر فرد محيطي را جستجو مي‌كند تا فرصت پيدا كند نيازهايش را از ديگران بگيرد. تجربه احاطه شدن يك پيش درخواست تكامل از بعد ارتباطي است. اين مرحله با مرحله توليد كردن اريكسون منطبق است.

مراقبت: در طول رشد شخص ياد مي‌گيرد كه ديگران نيز نيازهايي دارند و ما مي‌توانيم به وسيله توجه به نيازهاي ديگران بر فضاي بين خودمان فائق آييم و نيازهاي ديگران را به نيازهاي خودمان ترجيح دهيم. اين مرحله مشابه با عشق رولومي است. مراقبت به عنوان منبعي از آرزوها است، يعني وقتي ما از ديگران مراقبت مي كنيم خودمان را در ارتباط با ديگران كامل مي‌بينيم و در بعد عميق انسان بودن حركت مي كنيم .

ديدگاه تعاملي باگاروزي

امنیت عاطفی يك فرآيند تعاملي است كه شامل يك تعداد از ابعاد مرتبط مي‌شود. امنیت عاطفی يك نياز واقعي انسان است و در يك چارچوب نياز بقا براي دلبستگي رشدي مي‌كند. آشفتگي هاي شديد در مرز دلبستگي مادر- كودك يا شكست دلبستگي كودكي پيامدهايي براي رشد امنیت عاطفی واقعي در زندگي بعدي دارد. نياز به امنیت عاطفی به عنوان رشد، پختگي، تمايز يافتگي و تظاهر پيشرفته نياز جهاني بيولوژيكي براي نزديكي بدني، ارتباط و تماس با انسانهاي ديگر مفهوم سازي مي شود .

باگاروزي امنیت عاطفی را شامل نه بعد امنیت روانشناختي، عقلاني، جنسي، جسماني، معنوي، زيبايي شناختي، اجتماعي، تفريحي و فعلي مي‌داند. شدت كلي نياز به امنیت عاطفی و ابعاد نه گانه آن براي هر فرد متفاوت از ديگران است. افراد با ‌توجه به تفاوت‌هاي فردي در شدت و نوع امنیت عاطفی با يكديگر متفاوتند. با در نظر گرفتن اين تفاوت‌ها بين افراد مي‌توان درك كرد كه چگونه يك زن و شوهري كه نياز كلي‌شان براي امنیت عاطفی از نظر شدت نياز مشابه است، هنوز ممكن است از در ميان گذاشتن تجربه صميميت در رابطه شان ناراضي باشند. متاسفانه بسياري از همسران اين تفاوت‌ها را خوب يا بد، سالم يا ناسالم، خواستني يا غيرقابل قبول تعبير و تفسير مي كنند. يكي از وظايف اوليه درمانگران كمك به زوجين براي درك و پذيرش تفاوت در شدت نيازهاست. زوج‌هايي كه به خاطر عدم رضايت از نيازهاي امنیت عاطفی وارد درمان مي‌شوند، به تدريج ياد مي‌گيرند كه تفاوتشان در شدت نيازهاي كلي و شدت ابعاد نيازها يك موضوع ساده مربوط به تفاوت هاست. در ارتباط با ابعاد امنیت عاطفی با گاروزي به دو محور امنیت عاطفی قابل قبول و قابل پذيرش اشاره مي كند:

امنیت عاطفی قابل قبول و متقابل: امنیت عاطفی يك فرآيند پويا و تعاملي است كه براساس اطمينان و احترام متقابل شكل مي‌گيرد. بنابراين هر همسر بايد اطمينان كامل براي در میان گذاشتن عميق ترين افكار و احساساتش بدون ترس از قضاوت و ارزيابي داشته باشد. علاوه بر اين براي درك اينكه همسر كاملا آنچه را مطرح مي شود مي‌پذيرد، يك فرد بايد احساس كند كه همسرش متقابلاً پذيرفته مي شود و سطوح عميق خودافشايي وجود دارد. اين پذيرش قابل قبول و متقابل است كه به رابطه اجازه مي‌دهد به سمت سطوح عميق امنیت عاطفی و عشق حركت كند.

رضايت قابل پذيرش و متقابل: ممكن است از بحث قبلي اين طور استنباط شود كه اگر دو همسر در شدت نيازها در يك بعد متفاوت باشند احساس عدم رضايت در آن بعد مي‌كنند. اما اطلاعات باليني از اين ديد حمايت نمي‌كند و وجود اختلاف در ابعاد امنیت عاطفی لزوماً به معناي عدم رضايت نيست و ممكن است عليرغم اختلاف در اين زمينه باز هم رابطه رضايت بخش باشد.

رضايت از امنیت عاطفی يك موضوع كاملاً شخصي و ذهني است. اين فرايند ارزيابي ذهني با در نظر گرفتن دو فرايند رضايت قابل قبول و رضايت متقابل قابل درك است. رضايت قابل قبول يك رضايت دروني است كه يك فرد با ميزان و كيفيت پذيرش نسبت به همدلي و دركي كه همسر در پاسخ به خودافشايي صميمانه و ابراز يك نياز احساس شده نشان مي‌دهد، تجربه مي‌كند. رضايت متقابل يك رضايت دروني است كه يك شخص با عمق، ميزان، كيفيت خودافشايي همسر و بيان نياز احساس شده براي ابعاد امنیت عاطفی مشترك تجربه مي‌كند.

منبع

اخلاقی پور، زهرا(1393)، رابطه مهارت‌های هیجانی و امنیت عاطفی با کیفیت زندگی زناشویی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی،دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0