تعاريف شخصيت

 تعریف شخصیت: مسئله تعريف شخصيت يك مشكل عمده است درخلال سالها تعاريف مختلفي از شخصيت ارائه شده است. آلپورت ، يعني كسي كه بنيان گذار مطالعات نوين شخصيت است توانسته حدود 50 معنا را براي اين اصطلاح مطرح كند. تحليل آلپورت، منطبق با تاريخ و مفهوم شخصيت بود كه با اصطلاح اوليه نقاب آغاز شد، اين اصطلاح به نقاب كه البته در نمايشنامه هاي يونان قديم به كار برده مي شود، اشاره داشت، مضامين مختلف آن در زمينه هاي مختلفي مانند الهيات، فلسفه، زبان شناسي و روان شناسي راه يافت.

  • شخصيت يعني كل وجود فرد را شامل مي شود و تمام جنبه هاي رفتاري اورا در بر مي گيرد شخصيت پيوسته درحال تغيير است و هرصفتي كه در فرد نسبتاً پايدار است .
  • از نظر کتل،  شخصيت چيزي است كه به ما اجازه مي دهد پيش بيني كنيم كه شخص در يك موقعيت معيني چه خواهد كرد يعني عمل از او ناشي خواهد شد  تعريف مي كند.
  • به نظر هال فرگوسن، شخصيت عبارت است از الگويي از رفتار اجتماعي و روابط اجتماعي متقابل است. بنابراين شخصيتي يك فرد مجموعه راههايي است كه او نوعا نسبت به ديگران واكنش يا با آنها تعامل مي كند.
  • تعريف ديگري از شخصيت: شخصيت هر فرد همان الگوي كلي يا همسازي ساختمان بدني، رفتار، علايق، استعداد ها، تواناييها، گرايشها و صفات ديگر اوست. بدين ترتيب مي توان گفت كه منظور از شخصيت، مجموعه يا كل خصوصيات و صفات فرد است.
  • مهمترين مبحث شخصيت اين نكته است كه هرانسان و رويدادي در نوع خود منحصر به فرد است. با وجود اين، بين بسياري از انسان ها و رويداد هاي زندگي آن ها آنقدر شباهت وجود دارد كه بتوان نكات مشتركي را درنظر گرفت و درست همين الگو هاي رفتاري است كه روانشناسان شخصيت در پي درك آنند.
  • شخصيت مجموعه اي از تمام ويژگي ها، توانايي ها، انگيزه ها، خلق وخوي، نگرش ها، ديدگاه ها، باورها و واكنش هاي هيجاني و سبك هاي شناختي، منش اخلاقيات است كه داراي ثبات سني در فرد است.

تاريخچه ارزيابي شخصيت:

شيوه هايي که مردم بر اساس آنها عمل يا رفتار مي کنند، همواره مورد توجه بوده است. اين گونه رفتارها احتمالاً براي خانواده ها، دوستان و همسايگان پيامدهاي مستقيمي دارد و طبعاً از ديد آنها حايز اهميت زيادي است. علاوه بر اين، اکثر ما دوست داريم احساس کنيم که حداقل از يک درک کلي نسبت به رفتار آدمي برخورداريم. بنابراين، پروراندن قابليتها و تواناييهاي افراد، به منظور درک و پيش بيني رفتارهاي خود و ديگران، هم از نظر شخصي و هم از نظر اجتماعي، اهميت وافري دارد.

حوزه ارزيابي شخصيت، يعني، کوششهاي منظمي که به منظور درک و پيش بيني رفتار افراد صورت مي گيرد، از تاريخچه اي بسيار طولاني برخوردار است. يک فرد غارنشين ماقبل تاريخ مي توانست که با تماشاي حالت و برق نگاه غريبه اي که به او نزديک مي شد، به مقاصد وي پي ببرد. چنين  برداشتی را مي   توان بعنوان نوعي کوشش ابتدايي در جهت ارزيابي شخصيت تلقي کرد. بعدها استفاده از قضاوتهاي کاهنان و غيب گويان در جهت تعيين صحت و سقم پيشنهادهاي صلح از سوي دشمن را مي توان ناشي از همين کوشش دانست.

تا پيش از گسترش روان شناسي علمي و تخصصي جديد، شيوه هاي غيررسمي زيادي وجود داشتند. ما به دليل ارزش تاريخي و روشن کردن پاره اي از مسايل روش شناختي در کل حوزه ارزيابي شخصيت، پاره اي از آنها را نظير طالع بيني، کف بيني و جمجمه شناسي که علي رغم گسترش غيرعلمي و جايگاه نامطمئن معاصر هنوز تا اندازه اي به کار مي روند، مورد بحث قرار خواهيم داد. اين روشها در مقايسه با فنون معاصر ارزيابي شخصيت، به مراتب از قدمت بيشتري برخوردارند.

 طالع بيني، کف بيني و جمجمه شناسي:

 چنين تصور مي شود ريشه طالع بيني که کوششي براي پيش بيني وقايع کره زمين از طريق مشاهده ستاره هاي ثابت و ساير اجسام سماوي است، به 25 قرن پيش در مسوپوتاميا ، بر مي گردد. اعتقاد به ستارگان به عنوان خداياني نيرومند در بين انسانهاي اوليه به پيدايي اين انديشه انجاميد که مي توان امورمربوط به انسان را از طريق مطالعه سماوات پيش بيني کرد. بدين ترتيب، در آن زمان شخصيت و سير وقايع زندگي هر فرد با مراجعه به يک طالع يا زيج؛ يعني، شکل بندي ستارگان در لحظه تولد تعيين مي شد.

در کل، ارزيابي شخصيت هر فرد با توجه به لحظه تولد وي و ارايه پيش بيني هاي مناسب بر اساس يکي از کتابچه هاي راهنما يا تقويمهاي نجومي صورت مي گرفت که بي شباهت به طالع بيني هاي جديدي که هنوز در بسياري از روزنامه ها يافت مي شوند، نبودند. آگاهي گسترده اي که پيرامون جهان فيزيکي در خلال انقلاب علمي گسترش يافت، نقش مهمي در کاهش توجه جدي نسبت به طالع بيني داشت؛ اما با اين حال، محبوبيت طالع بيني همچنان در ميان مردم پايدار باقي مانده است .

اين انديشه که زندگي آدمي از قبل توسط وضعيت ستارگان در لحظه تولد تعيين مي شود، انديشه اي بس ساده و ابتدايي است؛ زيرا مطلقاً هيچ گونه شواهد معتبري دال بر رابطه بين زمان تولد و شخصيت وجود ندارد. پس چرا هنوز اين انديشه علي رغم مخالفت اکثريت متخصصان روان شناس از وجهه خاصي برخوردار است؟ يکي از دلايل تداوم اين انديشه، اثر بارنوم  است. و دليل ديگر، به وجود جذابيتي بر مي گردد که انديشه هاي ماوراي طبيعي يا کيهاني در ميان مردم دارند.

کتابهايي نظير تأثير نيروهاي کيهاني بر رفتارهاي انسان گواکولين ،و ماوراءالطبيعه  با در کنار هم نهادن مفاهيم شبه علمي طالع بيني و معرفي آنها در قالب تفحص و پژوهش رسمي بر جذابيت آنها افزوده اند. شايد مناسبتر باشد که طالع بيني معاصر و زمينه هاي مشابه را به عنوان نوعي صنعت تفنني در نظر بگيريم که قطع نظر از نکات ديگر، بر عرضه کلي و ارايه هر چيزي تأکيد مي ورزد که بازار فروش دارد.

فن يا روش چرخه هاي زيستي که به طالع بيني شباهت دارد، روشي براي پيشگويي شخصي است که در ابتدا توسط ويلهلم فليس، همکار زيگموند فرويد ابداع شد و بعدها به وسيله جرج تامن، گسترش يافت. بر طبق نظريه چرخه هاي زيستي، کارايي روزانه آدمي توسط وضعيت سه چرخه جسمي، هيجاني و ذهني که جملگي در لحظه تولد تثبيت مي شوند و ديگر تغيير نمي کنند، کنترل مي شود. از آنجا که هر چرخه داراي دوره متفاوتي است، گهگاه امکان دارد که ترکيب قوي آنها به پيدايي روزهاي مطبوع بي انجامد؛ روزهايي که همه چيز بر وفق مراد است. برعکس، ترکيب ضعيف اين سه چرخه به روزهاي نامطبوع مي انجامد.

هر چقدر چرخه هاي بيشتري عليه ما در روز خاصي تجمع پيدا کنند، احتمال ناگوار بودن آن روز بيشتر است و بالعکس. با اختراع مکيروکامپيوترهاي از قبل برنامه ريزي شده، مردم مي توانند کارايي بالقوه خود را در يک روز معين، بدون درنگ پيش بيني کنند.کف بيني به تعيين خصوصيات فرد بر اساس تفسير چين و چروکها و پستي و بلنديهاي کف دست اشاره مي کند. تصور بر اين است که کف بيني به صورت يک نظام مدون از 3000 سال قبل از ميلاد در کشور چين وجود داشته است، گرچه آغاز اوليه و ريشه هاي نظري آن در گذر تاريخ باستان محو شده است. در کف بيني به طرح کلي خطوط دست، برآمدگيهاي آن يا بخشهاي مخروطي شکل بين اين خطوط اهميت زيادي داده مي شود. هر يک از اين  علايم  به شکل خاصي تفسير مي شود.

قسمتي از کف دست که مستقيماً در زير مفصل سوم انگشت مياني قرار دارد برآمدگي زحل، نشان دهنده خردمندي، اقبال نيک و دورانديشي است. با  خواندن  اين علايم، روش کف بيني ارزيابي خاصي را از افراد به دست مي دهد. دقت کنيد که دو طرح ارايه شده، ويژگيهاي اساسي دست راست و چپ را به شکلهاي نسبتاً متفاوتي مطرح کرده اند. فقدان کامل هرگونه تبيين منطقي در خصوص استنباطها و تفسيرهاي به عمل آمده و اين آگاهي بديهي که خطوط مخروطي شکل دستها و ساير خصوصيت آنها مي تواند با تمرينهاي فيزيکي تغيير کند، باعث مي شود که کف بيني به عنوان يک روش خرافي و نوعي شيادي کنار گذاشته شود .

امروزه هنوز به راحتي مي توان افرادي را يافت که ادعا مي کنند متخصص اين هنر باستاني هستند و حتي کتابهاي راهنماي آموزش کف بيني در بسياري از فروشگاهها و داروخانه ها عرضه مي شوند . به نظر مي رسد که بخش عظيمي از موفقيت کار کف بين ها به توانايي آنها در توجه به نشانه هايي مانند صدا، طرز کلي رفتار و نوع پوشش افراد مربوط است که در مقايسه با نشانه هاي کف دست در ارزيابي شخصيت اعتبار بيشتري دارند. احتمال ديگر اين است که کف بين ها اظهار نظرهاي کلي و پيش پا افتاده اي را مطرح مي کنند مانند  اگر چه شما نسبت به والدين خود محبت زيادي را نشان مي دهيد، ولي گاهي نيز با آنها شديداً اختلاف پيدا مي کنيد که ممکن است درباره همه افراد مصداق داشته باشند.

تالنت، اين گونه ارزيابي شخصيت را خطاي عمه فاني ناميد، زيرا اين ارزيابي عمدتاً اطلاعاتي را در بر مي گيرد که مي تواند در مورد عمه همه افراد صادق باشد. به همين دليل، بايد وجود اثر بارنوم يا عمه فاني را که به توصيفهاي شخصيتي بسيار کلي و پيش پاافتاده مي انجامد، همواره در نظر داشت. جمجمه شناسي که هنر ارزيابي شخصيت از طريق اندازه گيري شکل ظاهري جمجمه انسان است، در اواخر قرون 18 توسط فرانس ژوزف گال، که يک پزشک و کالبدشناس آلماني بود، رونق يافت.

اين کوشش تطبيقي نسبتاً جديد که به منظور گسترش نظام کاملي از اندازه گيري شخصيت صورت گرفت، بنا به دلايل چندي سزاوار بررسي دقيقتري است:

  • اين نظام بر پايه فرضهاي نظري منطقي چندي قرار دارد
  • اين نظام تا اندازه زيادي تجربي است و به همين دليل از لحاظ علمي قابل بررسي است
  • علاوه بر اين، سابقه جمجمه شناسي به اندازه کافي جديد است، به طوري که به راحتي مي توان درباره آن شواهد نسبتاً کاملي را فراهم کرد.

فرض اساسي گال، اين بود که مغز آدمي کانون کنترل رفتار اوست، ديدگاهي که امروزه به طور همه جانبه توسط روان شناسان مورد پذيرش قرار گرفته است. با اين وصف، در آغاز قرن 19 در خصوص چگونگي عملکرد قشر مخ اطلاعات اندکي در دست بود و ديدگاه علمي غالب متداول آن زمان صرفاً به موضع يابي دقيق فعاليتهاي قشر مخ مربوط مي شد که بر اساس آن هر کارکرد يا قوه در يک منطقه معين و خاص از سطح مغز جاي داشت. اندازه هر کدام از اين مناطق به تغييرات قابل مشاهده و متناسبي در شکل جمجمه مي انجاميد که جمجمه شناسان مي توانستند با بررسي آنها بسياري از خصوصيات افراد و نيز شخصيت آنها را ارزيابي کنند.

به عنوان مثال، وجود يک برآمدگي در منطقه  صداقت جمجمه، نشانه اي از يک فرد صادق است. همانند طالع بيني و کف بيني، جمجمه شناسي نيز براي پيروان خود اين امکان را فراهم ساخت که با استناد به برآمدگيها و شکل خطوط جمجمه، ارزيابي کاملي را از شخصيت ارايه کنند. در حال حاضر، مفروضه هاي بنيادي مربوط به تخصيص يافتگي عملکرد مغزي و ريخت جمجمه به يقين رد شده اند و به همين دليل، نظريه اي که جمجمه شناسي بر اساس آن قرار دارد، اعتبار خود را از دست داده است.گال اساساً در گسترش جمجمه شناسي يک رويکرد تجربي را اتخاذ کرد. او کوشيد تا از طريق مشاهده شخصي، رفتار را با کارکرد مغز و شکل جمجمه ارتباط دهد. او به منظور گردآوري اطلاعات درباره مغز ابتدا به بررسي جمجمه هاي افراد زنده پرداخت و بعد تلاش کرد تا پس از مرگ، مغز آنان را از طريق کالبد شکافي مطالعه کند.

افزون بر اين، وي با اين اميد که بتواند بين شکل جمجمه و خصوصيات افرادي که با يکديگر شباهت داشتند رابطه اي بيابد، جمجمه بيماران رواني، زندانيان، دانشجويان و افرادي راکه دچار نارساييها يا داراي استعدادهاي استثنايي بودند، مورد بررسي قرار داد. اگر چه اين تلاش اوليه در جهت توسعه يک بستر تجربي در حوزه ارزيابي شخصيت قابل توجه و در خور ستايش است، ولي در عين حال، خالي از خطر هم نيست. زيرا در چنين کوشش علمي اي، مشاهده هاي شخصي تأييد نشده مي توانند به عنوان تنها منبع داده ها تلقي شوند. نياز به وارسي اعتبار مشاهده هاي شخصي، يعني، تشريح عيني همين روابط در يک موقعيت مستقل توسط ساير ناظران، نه تنها در زمان گال، بلکه امروزه نيز اهميت وافري دارد.

چنين تصور کرد افرادي که از اين روشها سود مي جويند، هيچ گاه نمي توانند درارزيابي شخصيت، عملكردي بهتر از تصادف داشته باشند. برخي از اين اشخاص نسبت به نشانه هاي ظريفي که متخصصان کار آزموده بهداشت رواني نيز از آنها در ارزيابي شخصيت کمک مي گيرند، حساس هستند. اين اتهام شيادي که به جمجمه شناسان و کف بينان مربوط مي شود، حول اين محور دور مي زند که آنها با استفاده از فنون و شيوه هاي خاصي که امروزه کارايي يا سودمندي آنها به اثبات نرسيده است، به ارزيابي شخصيت فرد مي پردازند، درحالي که اين توانايي عمدتاً ناشي از مهارتهاي شهودي برتر آنها در خصوص ارزيابي است.

منبع

اعتمادی،نادر(1391)، رابطه  بین ویژگی های شخصیتی معلمان  (درون گرایی و برون گرایی )، پایان نامه کارشناسی ارشد ،علوم تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0