تاریخچه هوش سازمانی

هوش سازمانی مفهومی جدید در عرصه ادبیات سازمان مدیریت و قرن 21 می باشد. کارل آلبرخت این مفهوم در سال 2002 در کتاب” قدرت اذهان در کار” بیان نموده است.

آلبرخت هوش سازمانی را بعنوان استعداد و ظرفیت یک سازمان در حرکت قدرت ذهنی­اش و تمرکز این قدرت ذهنی در تحقق رسالت سازمان تعریف می­کند. او هوش سازمانی را در یک جمله کوتاه خلاصه می­کند که عبارت است از “موفق تر کردن سازمان در محیطش” هوش سازمانی توانایی سازمان در استفاده از دانش برای سازگاری با محیط متغیر و شرایط حاکم می باشد. هوش سازمانی مثل هوش انسانی است اما در سطح بزرگتری یعنی سازمان مطرح می گردد. آلبرخت جهت توضیح بیشتر هوش سازمانی اینگونه بیان می­کند که:

“وقتی کارکنان هر روز صبح برای کارکردن می آیند با خود عدد معینی از بهره هوشی را همراه می آورند که شامل هوش عملی ایشان و ظرفیت ذهنی یادگیری شان است. وقتی ما به آنها پول می پردازیم گزینه ای از نمره هوشی آنها را خریداری کرده ایم. در پایان هر روز ما می توانیم از آن نمره هوشی استفاده کرده باشیم یا آن را از دست داده باشیم. چند مدیر می توانند بگویند از همه این بهره هوشی که برای آن پول پرداخت کرده اند، استفاده برده اند. بنابراین از نظر ریاضی معادله پایه برای هوش سازمانی به قرار زیر است:

هوش خالص= نیروی مغزی در دسترس- آنتروپی+ سینتروپی.

براساس این معادله هوش سازمانی، ظرفیت سازمانی برای بکارگیری همه نیروی مغزی اش و تمرکز آن بر انجام ماموریتش است. بنابراین نقش هوش سازمانی موفق تر کردن سازمان در محیطش است.

منبع

حکیمی فر، فاطمه(1398)، بررسی رابطه بین هوش سازمانی با رضایت شغلی مدیران مدارس شهرستان جاسک، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندر جاسک.

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0