تئوري انتخاب

واقعيت درماني اساسا از يك تئوري استراتژيك به نام ، تئوري انتخاب  براي كمك به افراد استفاده مي‌كند. افرادي كه تاكنون از روش‌هاي ناكارآمد براي رسيدن به  اهداف خود استفاده كرده‌اند. روش‌هايي كه با توجه به زمان، موقعيت، دانش و اطلاعات دوره انتخابي مورد نظر صحيح بوده‌اند و راهي بهتر از آن‌ها نبوده است؛ چرا كه در صورت وجود انتخاب مي‌شدند. تئوری انتخاب  به عنوان روانشناسی کنترل درونی ,در نقطه مقابل روانشناسی کنترل بیرونی است وآموزه اصلی این نظریه این است که ما انسان ها بیش از آ نچه تصور می کنیم بر زندگی خود تسلط داریم  ولی متاسفانه بخش زیادی از این کنترل ها غیر موثر ونا کار آمد ند ویاد نگرفته ایم انتخاب های موثر داشته باشید .گلسر  در سال 1998 با ارائه تئوری انتخاب به عنوان نظریه زیر بنایی تبیین گر فنون وروش های واقعیت درمانی ,تلاش نموده است در مقام یک نظریه پرداز ,ابتدا توضیح دهد مردم چرا وچگونه رفتارهای خود را انتخاب می کنند ,سپس برای کمک به کسانی که رفتارهای ناکار آمد وموثر انتخاب می کنند روش های مداخله را در قالب روش های واقعیت درمانی ارایه کند. واقعیت درمانی بر بنیاد تئوری انتخاب به عنوان سیستم تبیین گر چگونگی عملکرد مغز استوار است.

با تئوری انتخاب گلاسر توضیح می دهد که ما به عنوان انسان چگونه برای به دست آوردن آنچه می خواهیم دست به انتخاب می زنیم.براساس این نظریه ,آنچه از ما سر می زند رفتاراست؛ با چهار مولفه فکر,عمل,احساس وفیزیولوژی وتمام رفتارهای ما هدفمند بوده  واز درون ما نشأت می گیرند. به این معنا که انگیزش درونی ,همواره باعث شکل گیری وصدور تک تک رفتارهای ما می شود. طبق نظریه انتخاب مغز انسان همانند یک سیستم کنترل , شبیه ترموستات یا سیستم کنترل کننده تهویه که به جستجوی نظم بخشی به رفتار خود است,عمل  می کند که به دنبال تغییر در دنیای بیرون است .نظریه انتخاب اعلام می دارد که ما به صورت لوح سفید به دنیا نیامده ایم که منتظر بمانیم تا نیروهای دنیای بیرون ما را با انگیزه کنند. بلکه ما با پنج نیاز که به صورت ژنتیکی رمز گذاری شده اند به دنیا می آییم:بقا، محبت و تعلق پذیری ،قدرت یا پیشرفت ، آزادی یا استقلال و تفریح- که مارا در زندگی بر انگیخته می کنند.یکی دیگر از مفاهیم نظریه انتخاب این است که ” کلیت رفتار” دربرگیرنده همه رفتارهای انسان است. کلیت رفتار شامل چهار بخش جدا اما در ارتباط با هم است که عبارتند از: انجام دادن، فکر کردن،‌احساس کردن و فیزیولوژی ، احساسات فیزیولوژیکی.

این چهار بخش مثل چهار چرخ یک ماشین هستند که انجام دادن و فکر کردن چرخ های جلوی آن هستند و ما همیشه بر این دو چرخ کنترل مستقیم داریم زیرا بر آنچه انتخاب می کنیم که انجام دهیم و فکر کنیم کنترل مستقیم داریم. هیچکس نمی تواند ما را مجبور به انجام دادن و فکر کردن کاری کند که خودمان نمی خواهیم بلکه ما در جهت کلیت ماشین رفتار خودماست . رفتار  شدیدا  آشفته عاطفی بهترین انتخابی است که یک فرد توانسته برای رسیدن به اهداف و ارضای نیازهای خود انتخاب کند. به نظر گلاسر آنچه در روانپزشکی سنتی بیماری روانی نامیده می شود انتخاب نامناسب، انتخاب رفتار غیر موثر و ناکافی است که به وسیله آن می خواهد نیازهای خود را ارضاء کند.گلاسر خاطر نشان ساخت: “آنچه به عنوان بیماری روانی خوانده می شود در حقیقت شامل صدها راهی است که انسان ها هنگام عاجز ماندن در ارضای نیازهای اساسی ژنتیکی خود انتخاب می کنند تا رفتار کنند.گلاسر ،  بر اثربخشی ایجاد روابط به عنوان جایگزین داروهای روان پزشکی تاکید دارد. بسیاری از مردم احساس می کنند که داروها می تواند آنها را کمک کند اما طبق نظر گلاسر داروهای روان پزشکی نه تنها می تواند به مغز آسیب رساند بلکه آنها را به این برداشت رهنمون می کند که نیروهای بیرونی برای بهبودی سلامت روان نیاز است.

گلاسر بارها خاطر نشان ساخت که نظریه انتخاب و واقعیت درمانی نظام کنترل درونی را شکل می دهند. همچنانکه قبلا خاطر نشان ساخت نظریه انتخاب یک نظام کنترل درونی است و چرایی و چگونگی انتخاب گزینه هایی که جهت زندگی ما را تعیین می کنند را تشریح می کنند.  زمانی که انسان رفتارهای کارآمد تر و مفید تری را برای ارضاء نیاز خود انتخاب کند علائم به سرعت برطرف می گردند. او به طور فراوان از اصطلاح ؛ ارتباط بد برای توصیف روابطی استفاده می کند که در آن رفتارهای غیرموثر و ناکارآمد اعمال می گردد. در این ارتباط بد، فرد رفتار مخرب و دردسرزایی را انتخاب می کند که عموما بیماری روانی، جرم، اعتیاد و تعارض زناشویی نامیده می شود . نظریه انتخاب می گوید 99درصد کسانی که با دیگران مشکل دارند از یک عقیده باستانی یا عوامانه استفاده می کنند که همان روان شناسی کنترل بیرونی است. توصیف گلاسر از رفتار بیش از آنکه رفتارگرایانه باشد، ‌انسان گرایانه است و او از پنج نیاز اساسی برای توصیف چگونگی رفتار ما استفاده می کند . ویلیام گلاسر به ما می آموزد که انگیزش رفتار انسان درونی است و به توسط تکانه هایی می باشد که ریشه در ساختار ژنتیکی دارند و سعادت انسان به طور بسیار زیادی به چگونگی اداره همین تکانه ها وابسته است.

این بیانی فرافیزیکی درباره ماهیت انسان است.انسان ها تنها بعد از ایجاد ارزشیابی معنادار و درونی اثربخش نظام کنترل یا نظام انتخاب خودشان می توانند رفتار را تغییر دهند. گلاسر بیشتر به این مبحث می پردازد که تمام مشکلات در زمان حال قرار دارند.  به عنوان مثال یک فردی که مورد سوء استفاده قرار گرفته است ممکن است که به علت گذشته ناگوارش به طور متفاوتی در زمان حال رفتار کند اما او هنوز به طور کامل توانایی انجام آن را از دست نداده است. درگذشته , مورد سوء استفاده قرار گرفتن، طرد شدن و نادیده گرفته شدن , مساله مورد نظر نیست. این بدین معناست که جستجوی در تجارب اولیه می تواند مطرح باشد اما ارتباط کمی با حل مساله فعلی دارد. گلاسر تاکید دارد که هسته تمام مسائل فعلی، مسائل ارتباطی هستند. به عنوان مثال اگر مراجع رابطه ضعیفی با مشاور داشته باشد جلسه مشاوره سودمندی چندانی نخواهد داشت . در نظریه انتخاب اساسا اعتقاد بر این است که تنها خود فرد می تواند کاری برای خودش انجام دهد و هیچکس بدون اجازه او نمی تواند چنین کاری کند.

ده اصل بديهي تئوري انتخاب:

اساس ؛ نظريه انتخاب  شالوده‌اي نظري در مورد رفتار آدمي، چرايي و چگونگي آن است. در تئوري انتخاب ده اصل بديهي وجود دارد كه عبارتند از:

  1. تنها فردي که مي‌توانيم رفتارش را کنترل کنيم، خود ما هستيم.
  2. تنها چيزي که مي‌توانيم به فرد ديگري بدهيم “اطلاعات” است.
  3. تمام مشکلات دامنه‌دار و پايدار روانشناختي از مشکلات ارتباطي نشأت مي‌گيرند.
  4.  وجود يک رابطه مشکل‌دار، همواره بخشي از زندگي کنوني ماست.
  5. آنچه در گذشته بر ما رفته است، بر شرايط کنوني ما اثري شگرف و غيرقابل انکار دارد. اما ما مي‌توانيم نيازهاي بنيادين خود را به طور مناسبي ارضا كرده و براي ارضاي آن‌ها در آينده طرح و برنامه‌ريزي انجام دهيم.
  6. هر يک از ما يک جهان کيفي دنياي مطلوب خاص خود را در ذهن خويش به عنوان ؛ جهان مطلوبِ  خود دارد.
  7. تمام آنچه از ما سر مي‌زند “فقط يک رفتار” است.
  8.  تمام رفتارهاي ما از يک کليت برخوردار است که از چهاربخش تشکيل شده است كه عبارتند از: فکر، احساس، فيزيولوژي ؛ کارکرد بدن يا احساسات جسماني، عمل
  9.  تمام رفتار کلي ما انتخاب شده است. ما بر عناصر و مؤلفه‌هاي عمل و فکر به صورت مستقيم کنترل داريم و بر بخش احساسات و فيزيولوژي؛ احساسات جسماني  به صورت غيرمستقيم، از طريق آن‌که چگونه فکر يا عملي را انتخاب کنيم، کنترل داريم.
  10.  تمام رفتار کلي ما به وسيله ؛ فعل  واسم خاصي نام‌گذاري شده و قابل شناسايي‌اند. مثلاً : افسردگي (اسم)، افسردگي کردن (فعل) يا ترس (اسم)، ترسيدن (فعل).همان طور كه گفته شد بر اساس تئوري انتخاب: همه آنچه از ما سر مي‌زند رفتار است و همه رفتارهاي ما معطوف به هدفي است. ما هيچ رفتاري را بدون هدف انجام نمي‌دهيم. هدف چيست؟ هدف كوچكترين تا بزرگترين رفتار ما، براي ارضای  پنج  نياز فطري ماست.
  11.  نیاز ژنتیکی

نیاز به بقاء عبارتست از : مسكن، پوشاك و خوراك كه پول در تامين آن‌ها نقش اساسي را ايفا مي‌كند، به همراه احساس امنيت مولفه‌هاي اصلي نياز به بقا محسوب مي‌شوند.

نیاز به تعلق شامل نیاز به عشق،شراکت و همکاری میباشد. این نیاز توسط دوستان خانواده حیوانات خانگی ،گیاهان،آلبوم تمبر،تیمها و کلوبها ارضا میشود.ژنهای عشق واحساس تعلق ما خواستار آنند که عشق ورزیدن را در تمام طول عمر خود حفظ کنیم,توقعی که در دنیای بیرونی برآورده کردنش بسیار دشوار است .

نیازبه قدرت به معنی بهره کشی از دیگران نیست ،بلکه منظور از آن پیشرفت،شایستگی ودستاورد احساس خود ارزشمندی و به حساب آمدن است .در بین نیاز های انسان؛ نیاز به قدرت  متمایز وشاخص است. اما قدرت به معنایی که انسان ها دنبال آن هستند,یعنی قدرت برای قدرت,خاص نوع انسان است.بسیاری از افراد برای دستیابی به قدرت از این که به هر کاری که لازم می بینند دست بزنند,هیچ ابایی ندارند.حتی اگر به قیمت قربانی کردن زندگی زناشویی,رابطه با فرزند ووالدین یا تخریب رقیب تجاری باشد.در جامعه مبتنی برکنترل بیرونی که ما در آن زندگی می کنیم واقعیت را قدرتمندان تعریف می کنند.نیاز به قدرت درما از زمان شیر خوارگی شروع به رشد می کند,در نوجوانی باعث می شود از آن چه انگیزه حفظ بقا یا دریافت مهر ومحبت از دیگران بود فراتر برویم.در این دوران هر کاری را بر اساس سلسله مراتب قدرت انجام می دهیم.اما در دنیای نطریه انتخاب بسیاری از افراد بی انکه خودشان بخواهند حرف آخر را بزنند,از گوش دادن به نظر دیگران لذت می برند.در جامعه مبتنی بر انتخاب که تأکید بر خوب کنار آمدن با یکدیگر است,زور گویی وتحمیل خود به دیگری بسیار کم رخ می دهد.در چنین جامعه ای دلیلی بر قضاوت کردن درباره دیگری باقی نمی ماند وافراد برای حل اختلافات وتفاوت هایشان با هم تلاش می کنند.

نیاز به آزادی،استقلال یا خود مختاری،اینکه فرد بتواند برای تعیین نحوه ی زندگی خود حق انتخاب داشته باشد و هیچ گزینه ای به او تحمیل نشود.همانگونه که قدرت دیگران به خصوص زمانی که از آن به عنوان تهدیدی علیه اراده ما استفاده می کنند نگرانمان می سازد,به همان نسبت وقتی احساس می کنیم آزادی ما تهدید شده است نگران می شویم.هرگاه آزادی خود را از دست می دهیم یکی از خصوصیات انسانی انسانی خود را از دست خواهیم داد.هر چه آزادتر باشیم وبتوانیم نیازهای خود را به طریقی ارضا کنیم که مانع نیازهای دیگران نشویم,بیش تر می توانیم از خلاقیتمان در جهت منافع خود ودیگران استفاده کنند.

تفریح یعنی کاری را فقط و فقط برای لذت بردن انجام دادن.تفریح در نظریه انتخاب ,پاداش ژنتیکی یادگیری است.ماوارثان کسانی هستیم که بهتر وبیشتر آموخته اند.این بهتر وبیشتر  آموختن به آنانت مزیت حفظ بقا وزنده ماندن داده است وبه این ترتیب نیاز به تفربح ونشاظط در ژن های ما جای گرفته است.خنده ویادگیری ,شالوده روابط بلند مدت موفقیت آمیز است.هر یک از ما از تمام این نیازها برخورداریم ولی نیرومندی آنها تفاوت دارد . به اعتقاد گلسر این پنج نیاز اساسی ,ژنتیکی هستند ونه آموخته شده;کلی هستند ونه خاص,جهانی هستند وهمگانی ونه محدود به فرهنگ ونژاد خاص.مردم در تمام اعمال وکردارهایشان به دنبال ارضا یا حفظ این پنج نیاز هستند.چنانچه افراددر ارضای این نیازها موفق شوند احساس خواهند کرد بر زندگی خود کنترل دارند.افرادگاهی نیز برای ارضای نیازهای خود دست به انتخاب هایی می زنندکه ممکن است موثر وکار آمد نباشند,در آن صورت احساس ناکامی می کنند وبرای کاهش احساس ناکامی به رفتارهای خاصی مانند :خشم ,پرخاشگری ,افسردگی ,نارضایتی ,کم کاری ,قهر,خشونت ,لجاجت,مصرف مواد و…روی می آورند.افراد درانجام این رفتارها دست به انتخاب می زنند وفکر می کنند این انتخاب آن ها را بهتر به هدفشان می رساند . واقعیت درمانگران نظریه انتخاب را به درمانجویان می آموزند تا آنها بتوانند نیاز ناکام شده را تشخیص داده و بکوشند آنرا ارضا کنند .

از نظر گلاسر نیازهای اساسی در بین تمام انسان ها مشترک است منتها راههای برآورده کردن آن جنبه کاملا شخصی دارد زیرا عوامل اجتماعی؛ فرهنگ،دین،قومیت،نژاد و… از یک سو و نوع تجارب فرد از سوی دیگر در آن تاثیر مستقیم دارد.

دنیای مطلوب در نظریه انتخاب:

براساس نظریه انتخاب دلیل ادراکات متفاوت ما از واقعیت ,به دنیای مهم دیگری مربوط است که خاص هرکدام از ماست وآن را دنیای مطلوب می نامیم.این دنیای کوچک وشخصی که هر کسی به فاصله کمی از تولدش شروع به خلق آن در حافظه اش می کند ودر تمام طول عمر باز آفرینی آن را ادامه می دهد,از گروه کوچکی از تصاویر خاص تشکیل شده است که بیش از هر تصویر دیگری می شناسیم.دنیای مطلوب ما حاوی دانش ومعلوماتی است که بیش ترین اهمیت را برای ما دارد .دنیای کیفی همان تصاویر ذهنی فرد از ؛ آرمان شهر  یا مدینه فاضله شخصی است که سه بخش دارد:

انسان های دوست داشتنی،اشیاء دوست داشتنی و تجارب دوست داشتنی.در مدینه فاضله ی  هر فرد ؛ انسان مهمترین عناصر محسوب میشوند.از این جهت است که نارضایتی در روابط بین فردی در کانون تمرکز درمان گلاسر قرار گرفته است.دنیای کیفی ما شبیه آلبوم عکس است.کسانی که تحت درمان قرار میگیرند عموما هیچ کس را در دنیای کیفی خود ندارند یا غالبا کسی را در دنیای کیفی خود دارند که نمیتوانند به صورت رضایتبخشی با او ارتباط برقرار کنند. هنر درمان،وارد شدن به دنیای کیفی درمانجویان است . دنیای کیفی از برداشت هایی از مردم،‌ موقعیات و چیزهایی که مثبت هستند ساخته شده است. این برداشت ها و تصورات برای فرد بسیار در ارتباط با برآوردن نیاز است. معمولا نیازهای ما به شکل تصاویر تداعی می شوند و این تصاویر بیانگر زندگی توام با ارضای نیاز است که ما دوست داریم چنین زندگی ای را تجربه نماییم.

توجیه رفتار توسط نظریه انتخاب:

نظریه انتخاب توضیح میدهد که تمام کارهایی که ما را از لحظه تولد تا مرگ انجام میدهیم با چند مورد استثنا ،انتخاب شده است.رفتار کامل به ما می آموزد که تمام رفتارها از چهار عنصر جدا نشدنی تشکیل میشوند:عمل ،تفکر ،احساس و فیزیو لوژی.

  • عمل : به رفتار فعال اطلاق میشود مثلا راه رفتن ،حرف زدن یا حرکت کردن.
  • تفکر: هم شامل افکار ارادی و غیر ارادی است مثل خیالبافی ها و خوابها.
  • احساسات  : شامل شادی ،رضایت ،دلهره ودیگر احساسات خوشایند و یا دردناک میشوند.
  • فیزیولوژی :  مکانیسمهای بدنی ارادی و غیر ارادی است مثل عرق کردن و ادرار کردن.

 گلاسر رفتار انسان را به یک اتومبیل تشبیه میکند. نیازهای اساسی انسان ؛ تعلق خاطر ،قدرت ،آزادی،تفریح و بقاء موتور ماشین هستند. این ماشین توسط خواستها هدایت میشود. چرخهای عقب آن هم احساسات و فیزیولوژی هستند.عمل و تفکر درست مثل چرخهای جلوی ماشین جهت رفتار را تعیین میکنند.طبق نظریه انتخاب تغییر دادن مستقیم احساسات یا فیزیولوژی بدون کمک گرفتن از عمل یا تفکر دشوار است.این در حالی است که میتوانیم صرف نظر از احساسات شخصی ،عمل یا تفکر خود را تغییر دهیم .

منبع

خطیبی،شهلا(1394)، اثر بخشی واقعیت درمانی در تمایز یافتگی وهموابستگی زوجین ناسازگار ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی ،دانشگاه خوارزمی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0