بهزیستی روانشناختی و سلامت روان

بهداشت روانی یک زمینه‌ی تخصصی در محدوده‌ی روانپزشکی است و هدف آن ایجاد سلامت روان بوسیله‌ی پیشگیری از ابتلاء به بیماری‌های روانی،کنترل عوامل مؤثر در بروز بیماری‌های روانی، تشخیص زودرس بیماری‌های روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماری‌های روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. پس بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیش‌آمدهای زندگی .در سال‌های اخیر گروهی از پژوهشگران حوزه‌ی سلامت روانی به ویژه روانشناسان مثبت‌نگر رویکرد نظری و پژوهشی متفاوتی برای تبیین و مطالعه این مفهوم برگزیده‌اند. آنان سلامت روانی را معادل کارکرد مثبت روانشناختی تلقی نموده و آن را در قالب اصطلاح «بهزیستی روانشناختی» مفهوم‌سازی کرده‌اند. این گروه نداشتن بیماری را برای احساس سلامت کافی نمی‌دانند، بلکه معتقدند که داشتن احساس رضایت از زندگی، پیشرفت بسنده، تعامل کارآمد و مؤثر با جهان، انرژی و خلق مثبت و رابطه مطلوب با جمع و اجتماع و پیشرفت مثبت از مشخصه‌های فرد سالم است.در سالیان اخیر رویکرد آسیب شناسی به مطالعه سلامتی انسان مورد انتقاد قرار گرفته است بر خلاف این دیدگاه که سلامتی را به عنوان نداشتن بیماری تعریف می کند، رویکردهای جدید بر خوب بودن به جای بد یا بیمار بودن تأکید می­کند.

از این منظر،عدم وجود نشانه های بیماری های روانی، شاخص سلامتی نیست.بلکه سازگاری ،شادمانی، اعتماد به نفس و ویژگی های مثبتی از این دست نشان دهنده­ی سلامت بوده و هدف اصلی فرد در زندگی،شکوفا سازی قابلیت های خود است.نظریه هایی مانند نظریه­ی خودشکوفایی مازلو ،کارکرد کامل؛ راجرز , انسان بالغ یا بالیدگی ، آلپورت؛  در شکل بندی مفهوم سلامتی روانشناختی ،این فرض بنیادین را پذیرفته و از آن بهره جسته اند.به دنبال ظهور این نظریه ها و جنبش روانشناسی مثبت که در سلامتی روانی بر وجود ویژگی های مثبت و رشد توانایی های فردی تأکید داشتند،گروهی از روانشناسان به جای اصطلاح سلامتی روانی از بهزیستی روانشناختی استفاده کرده­اند زیرا معتقدند این واژه بیشتر ابعاد مثبت را به ذهن متبادر میکند.

در این راستا مدل هایی مانند مدل جاهودا،مدل بهزیستی ذهنی  داینر و مدل شش عاملی بهزیستی روانشناختی ریف تدوین شده اند که در تعریف و تبیین سلامت روانی به جای تمرکز بر بیماری وضعف بر تواناییها و داشته­های فرد متمرکز هستند.بهزیستی روانشناختی در مفهوم واقعی به عنوان بازتابی از طرز فکر و واکنش های هیجانی و احساسات مثبت به رویدادهای زندگی است.بهزیستی روانشناختی مستلزم درک چالش‌های وجودی زندگی است. رویکرد بهزیستی روانشناختی رشد و تحول مشاهده شده در برابر چالش‌های وجودی زندگی را بررسی می‌کند و به شدت بر توسعه انسانی تأکید دارد، به عنوان مثال دنبال نمودن اهداف معنادار، تحول و پیشرفت به عنوان یک فرد و برقراری روابط کیفی با دیگران. جمع گسترده‌ای از ادبیات تحقیقی در دهه 1950 و 1960 میلادی به تجزیه و تحلیل چالش‌ها و مشکلات اساسی زندگی پرداخته است .روان شناختی مثبت‌نگر به سلامت روانی افراد و کیفیت زندگی آنها نگاهی می‌اندازد و می‌پرسد: چه می‌توانست باشد؟

این روانشناسی به دنبال آن است که به افراد کمک کند توانایی‌ها و شایستگی‌های خود را پرورش دهند. این روانشناسی از افراد نمی‌پرسد که چه عینکی بر چشم می‌زنند یا چه کسی را به عنوان الگوی نقش انتخاب می‌کنند، بلکه به آنها می‌گوید که قوت‌ها به اندازه ضعف‌ها اهمیت دارند، انعطاف‌پذیری به اندازه‌ی آسیب‌پذیری اهمیت دارد. و تکلیف دائمی بذر خوبی پاشیدن به اندازه مداخله کردن برای برطرف کردن آسیب، اهمیت دارد. پرورش دادن توانمندی‌هایی که در بالا آمده است دو نتیجه‌ی مرتبط به بار می‌آورد:

  •  پرورش دادن رشد شخصی و سلامتی و
  •  پیشگیری از اینکه بیماری انسان : مثل افسردگی، خودکشی، در شخصیت ریشه‌دار شود .

روانشناسی مثبت‌نگر و بهزیستی روانشناختی

روانشناسی بالینی به شکل سنتی‌اش بر کمبودها و ناتوانی‌های روانی تأکید داشت و انعطاف‌پذیری، تدبیرمندی و توان مراجعان را برای بازیابی به ندرت مد نظر قرار داده است. در ایالات متحده مارتین سلیگمن و همکارانش بنیان‌های روانشناسی مثبت‌نگر را به عنوان متمم رویکردهای کمبود مدار شروع کرده‌اند، روانشناسی مثبت‌نگر چیزی بیش از مطالعه‌ی علمی فضیلت‌ها و توانایی‌های معمولی انسان نیست. این حیطه در چشم‌انداز علمی خود علاقمند به تحقیقات علمی به منظور فهم کامل و گسترده تجارب انسان از کمبود، رنج، بیماری تا شکوفایی، سلامتی، بهزیستی و شادابی انسان می‌باشد .روانشناسی مثبت‌نگر به شناسایی عامل‌هایی می‌پردازد که سلامت را افزایش می‌دهند، مأموریت روانشناسی مثبت‌نگر این است که نتیجه‌گیری در مورد آنچه را که می‌تواند دنیای بهتری بسازد به جای توسل به عقاید و معانی بیان بر علم پایه‌گذاری کند .روانشناسی مثبت‌نگر رشته‌ی تازه‌ای در روانشناسی است که در اواخر دهه 1990 برپا شده است و تمرکز آن بیشتر بر قدرت و توانایی‌های فرد است تا جست‌وجو در ضعف‌ها و نقص‌های آن، این رشته به دنبال آن است که تصویری از زندگی خوب را به روشنی بیان کند ؛البته از لحاظ روانشناختی و برای اینکه مشخص کند چه چیزی زندگی را برای زیستن با ارزش می‌کند از روش‌های تجربی روانشناسی بهره می‌برد.

 مکتب روانشناسی مثبت‌نگر

موضوع اصلی روانشناسی مثبت‌نگر تحقیق کردن درباره‌ی تجربیات ذهنی مثبت مانند: بهروزی، خشنودی، رضایت خاطر، لذت، امید، خوشبینی، روانی شایستگی، عشق، عشق به کار، جرئت، پشتکار، خودمختاری، مهارت میان فردی، استعداد، خلاقیت، ابتکار، دوراندیشی، فرد، مسئولیت میان فردی، نوعدوستی، وجدان کاری و پرورش دیگران است. روانشناسی مثبت‌نگر رشته‌ی فرعی روانشناسی انسانگر نیست، موضوع اصلی این روانشناسی همان است که روانشناسی انسانگرا، را برای خود انتخاب کرده است. به همین خاطر نیز این دو رشته همپوشی زیادی دارند. اما آنچه روانشناسی مثبت‌نگر را از روانشناسی انسانگرا متمایز می‌کند تأکید زیاد آن بر اتکار به پژوهش تجربی برای آزمودن فرضیه ها بر اساس داده‌های بدست آمده است .

روانشناسی مثبت‌نگر به عنوان رویکردی تازه در روانشناسی بر فهم و تشریح شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی و همچنین پیش‌بینی دقیق عوامل مؤثر بر آن‌ها متمرکز است. این رویکرد از منظری مثبت‌گرایانه با ارتقای احساس ذهنی بهزیستی و شادمانی، در عوض درمان نواقص و اختلالات سر و کار دارد. بنابراین روانشناسی مثبت‌نگر مکمل روانشناسی بالینی سنتی است. فهم و درک و شفاف‌سازی شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی، موضوع محوری روانشناسی مثبت‌نگر مثبت‌نگر است. روانشناسی مثبت‌نگر گرا از لحاظ علمی از روانشناسی انسان گرا دقیق‌تر است. این‌گونه روانشناسی به انسان می‌نگرد و می‌پرسد «چه می‌توانست باشد؟» روانشناسی مثبت‌نگر به عنوان یک رشته قبول دارد که افراد از آنچه می‌توانند باشند کمترند، همچنین از میزان شیوع آسیب‌هایی نظیر افسردگی، سوء مصرف مواد، بی احساسی و خشونت آگاه است، با این حال عمدتاً به تقویت کردن توانایی‌ها و شایستگی‌های فرد توجه دارد. افراد برای جلوگیری از بیماری‌ باید بتوانند، توانایی‌هایی چون امید، خوشبینی، مهارت، پشتکار، انگیزش درونی و قابلیت روانی را در خود پروردانده و از آن‌ها بهره ببرند. مسئله این نیست که چطور می‌توانیم ضعف‌های افراد را اصلاح کنیم بلکه اینست که چگونه می‌توانیم توانایی‌های افراد را پرورش دهیم و تقویت کنیم.

روانشناسی مثبت‌نگر در پی آن است که افراد را نیرومندتر و پربارتر کند و استعداد همه‌ی آنها را شکوفا سازد . روانشناسی مثبت‌نگر به سلامت روانی افراد و کیفیت زندگی آنها نگاه می‌اندازد و می‌پرسد چه می‌توانست باشد. این روانشناسی به دنبال آن است که به افراد کمک کند تا توانایی‌ها و شایستگی‌های خود را پرورش دهند، برای همین از آنها نمی‌پرسد که چه عینكي به چشم می‌زنند یا چه کسی را به عنوان الگوی نقش انتخاب می‌کنند بلکه به آنها می‌گوید که قوت‌ها به اندازه‌ی ضعف‌ها اهیمت دارند، انعطاف‌پذیری به اندازه‌ی آسیب‌پذیری مهم است.

 حوزه‌ های اصلی روانشناسی مثبت‌نگر

  • هیجانات مثبت
  • خصیصه‌های مثبت افراد
  • نهادها و سازمان‌های مثبت

هیجانات مثبت شامل مطالعه درباره‌ی بهزیستی روانشناختی، رضایت و خرسندی از گذشته، سالم و شاداب بودن در حال حاضر، امید و خوش‌بینی برای آینده است. خصیصه‌های مثبت افراد شامل مطالعه‌ی توانمدی‌ها و فضیلت‌ها مانند استعداد عشق، کار، شجاعت، رحم و شفقت، خلاقیت، کمال، خودشناسی، تساهل، خودکنترلی و حکمت فرزانگی می‌باشد. فهم و درک سازمان‌ها و نهادهای مثبت مستلزم بررسی توانمندی‌ها و ویژگی‌هایی است که برای پرورش و گسترش جامعه‌ی بهتر لازم است مانند عدالت، مسئولیت‌پذیری، نزاکت و ادب اجتماعی، وجدان کاری، بردباری، سعه صدر یعنی ایجاد سازمان‌های مدنی که افراد را به سمت شهروندهای ایده‌آل هدایت می‌کند. در کل روانشناسی مثبت مطالعه شرایط و فرآیندهایی است که در ترقی با بهینه کردن کارکردها و پتانسیل‌های انسان‌ها، گروه‌ها، سازمان‌ها و نهادها نقش دارد .

سلیگمن ، در پاسخ به این سؤال که چرا امروزه به روانشناسی مثبت‌نگر نیاز داریم معتقد است که در گذشته،روانشناسی هزینه زیادی را برای بیماری‌ها و ضعف‌ها پرداخت نموده است و کمتر به عوامل مثبت و انسانی ارزش داده است، مثلاً روانشناسان ملاک‌های تشخیصی و آماری بیماری‌ها DSM را تدوین کردند و روانشناسان اثرات زیان‌آور استرس‌های محیطی را بر روی بدن نشان دادند و روانشناسان شناختی مشخص کردند که خطاهای شناختی باعث شکل‌گیری بسیاری از اختلالات می‌شود. اما این حوزه بر این عقیده تأسیس شده که افراد دوست دارند زندگی خود را معنادار و کاملتر کنند و به دنبال افزودن تجربه خود از عشق و کار هستند و به دنبال ترویج و گسترش عواملی هستند که آن را بهترین چیز در درون خود می‌دانند. روانشناسی مثبت‌نگر می‌تواند با تشویق افراد به سوی پذیرفتن رفتارها و تمرینات ذهنی و ارتقاء سطح بهینه و نهفته در وجود هر شخص علاوه بر اینکه از شکل‌گیری بسیاری از اختلالات جلوگیری کند باعث ایجاد شادی و رضایت در زندگی افراد شود.

لذا می‌توان گفت که هدف روانشناسی مثبت‌نگر ریشه کنی و از بین بردن آسیب شناسی نیست بلکه هدف آن ساختن عواملی است که در انسان قابلیت رشد و تحول دارد، بدون آنکه بخواهد ضرورت و اهمیت آسیب‌شناسی را انکار کند . به همین علت امروزه روانشناسان مثبت در مقابل ملاک‌های تشخیصی و آماری بیماری‌ها یک نظام طبقه‌بندی به نام شناسایی و طبقه‌بندی توانمندی‌های انسان به جود آورده‌اند بدین معنی که روانشناسی مثبت‌نگر به شناسایی و طبقه‌بندی توانمندی‌هایی در انسان می‌پردازد که می‌توانند برخلاف بیماری‌ها عمل کنند. خود این توانمندی ها در شش بخش طبقه‌بندی شده‌اند که عبارتند از:

  • خرد و دانایی
  • شجاعت
  • تنوع‌طلبی
  • عدالت‌جویی
  • اعتدال
  • تعالی .

بنابراین روانشناسی مثبت‌نگر با ترویج یک رویکرد کل‌نگر که به طور مساوی هم به تجارب منفی و هم تجارب مثبت اهمیت می‌دهد در پی ساختن و گسترش خصوصیات و کیفیاتی است که باعث بالا رفتن رضایت از زندگی در افراد و جوامع می‌شود. شاید گفته شود که روانشناسی مثبت‌نگر فقط راجبع به تجارب مثبت است گرچه نیاز به فهم بیشتری از تجارب مثبت وجود دارد اما هدف روانشناسی مثبت‌نگر درآغاز، تسریع کردن تغییر درکانون روانشناسی از تمایل تنها به اصلاح کردن انحرافات در زندگی، به ساختن خصوصیات و کیفیات مثبت می‌باشد به همین دلیل روانشناسی مثبت حوزه‌هایی مانند: شادی، رشد فردی، بهزیستی روانی، خوش‌بینی،خودمختاری، مکانیسم روانی انطباقی، هیجانات و سلامت،خردمندی، فضیلت،خلاقیت، استعدادها را مورد توجه قرار می‌دهد.

حوزه های تحقیقاتي روانشناسی مثبت نگر

روانشناسان مثبت‌نگر سه حوزه‌ی تحقیقی را برای خود مطرح نموده‌اند که این سه حوزه عبارتند از:

  • تحقیق در زندگی دلپذیر و یا زندگی لذت‌بخش
  • مطالعه‌ی زندگی خوب یا زندگی متعهدانه
  • تحقیق در زندگی معنادار یا زندگی در پیوند با جهان .

در حوزه‌ی اول یعنی تحقیق در زندگی دلپذیر محققان در پی آن هستند که بدانند چگونه مردم می‌توانند به بهترین سطح تجربه‌های حسی خوشایند به عنوان جزئی از زندگی طبیعی‌شان دست بیابند. منظور از این تجربیات حسی خوشایند تجاربی نظیر حس برقراری رابطه‌ی خوب با دیگران، امیدواری، علاقمندی و تفریح نمودن است.

در حوزه‌ی دوم یعنی زندگی متعهدانه محققان احساس سرشار شدن در احساسات منحصر به فردی را که از کارهای ابتدایی و معمول زندگی سرچشمه می‌گیرد را مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهند. این احساسات وقتی شکل می‌گیرند که فرد حس می‌کند تکلیفی را که به او داده‌اند با توانایی هایش هماهنگ است و مطمئن باشد که از پس آن بر می‌آید.

در حوزه‌ی تحقیقی زندگی معنادار محققان می‌خواهند بدانند که مردم چگونه احساسات مثبت خود را به سوی بهزیستی و تعلق داشتن به معنایی مثبت هدایت می‌کنند و مهمتر اینکه می‌خواهند بدانند مردم چگونه می‌توانند احساس کنند که یک جزء کوچک اما فعال و، مشارکت کننده در یک جهان بزرگتر هستند. احساساتی از قبیل جزئی از طبیعت بودن، عضو یک گروه اجتماعی، یک نهضت یا نظام باوری .

کاربردهای روانشناسی مثبت

عامل بالقوه روانشناسی مثبت مانند هر حوزه‌ی دیگری از روانشناسی در کاربردهای ان نهفته است.  کاربرد روانشناسی مثبت را در استفاده از تحقیقات روانشناسی مثبت برای تسهیل عملکرد مربوط به کمال مطلوب در اشخاص می‌دانند. روانشناسان مثبت‌نگر معتقدند که مهمترین اصل در روانشناسی مثبت پیشگیری است، یعنی کشف توانمندی‌های انسان و اینکه یک سری صفات متضاد یا آسیب‌شناسی روانی به نام خصیصه‌های مثبت انسانی وجود دارد که هسته‌ی اصلی و مرکزی روانشناسی پیشگیری مثبت را تشکیل می‌دهد. پس پیشگیری مثبت یعنی شناختن، وسعت دادن و تمرکز کردن بر این توانمندی‌ها در افرادی که دارای ریسک بالا برای آسیب شناسی روانی هستند مانند فرزندان طلاق، جوانان بزهکار، یا کسانی که گذشته‌های آسیب‌زا داشته‌اند .

سلیگمن،بر اساس سبک اسنادی معتقد است همانطور که افسردگی در اثر شکل‌گیری خطاهای اسنادی در افراد ایجاد می‌شود، می‌توان از طریق ایجاد سبک‌های اسنادی سالم در افراد، خوش‌بینی و شادی را نیز ایجاد کرد. پس کار اصلی برای ایجاد خوشبینی و شادی اینست که: بازشناسی افکار فاجعه‌آمیز خودمان، پیشگیری مثبت، آموزش خوش‌بینی یعنی یادگیری یک سری مهارت‌ها برای چالش با این افکار و ایجاد برنامه‌ی خودتقویت‌گری را اعمال کنیم . روانشناسان مثبت نگر معتقدند که آموزش خوش بینی به افراد و استفاده از آن نسبت به درمان و اصلاح آسیب‌ها در پیشگیری از افسردگی و اضطراب سودمندتر است. بر این اساس اهداف و حوزه‌های روانشناسی مثبت از خانواده‌ها و مدارس برای رشد و پرورش خوش‌بینی در کودکان، محل کار و حوزه‌های اجتماعی از طریق توسعه و ایجاد رضایتمندی، بهره‌وری و ایجاد تعاملات اجتماعی سالم و پویا شروع می‌شود تا استفاده توسط درمانگرانی که توانمندی‌های بیماران خود را تشخیص داده و آن را پرورش می‌دهند ادامه می‌یابد.

تجربه‌ی ذهنی مثبت، خصیصه‌های مثبت افراد و اجتماع‌های مثبت همگی نوید و انتظار بهبود کیفیت زندگی را می‌دهند که این می‌تواند از آسیب‌شناسی شکل گرفته‌اند از زندگی بی‌حاصل و بی‌معنی قرن بیست و یکم پیشگیری کند. روانشناسی مثبت‌نگر هر سه حوزه‌ی پیشگیری را مورد توجه قرار می‌دهد. در پیشگیری اولیه سؤال روانشناسی مثبت این است که چگونه شادکامی به عنوان یک سیاست عمومی درآید و چگونه شاخص ملی برای بهزیستی ذهنی تهیه کنیم. در پیشگیری ثانویه، روانشناسی مثبت معتقد است که نقش درمانگران به طور ساده کاهش دادن پریشانی و رها کردن شخص بدون نشانه‌های بیماری نیست، بلکه تسهیل بهزیستی و شکوفایی می‌تواند به عنوان عاملی پیشگیری کننده و سپری در برابر آسیب‌شناسی آینده عمل کند. در پیشگیری ثالثیه، فهم تجارب مربوط به کمال افراد ناتوان به جای فهم ساده آنها به عنوان افرادی ناتوان و کارکردن با رنجدیده‌ها به روشی که نیازها و تمایلاتشان فهمیده شود مورد توجه قرار می‌گیرد.

روان درمانی مثبت

رویکرد اصلی در رواندرمانی مثبت از تئوری کارل راجرز ریشه گرفته است. سلیگمن، معتقد است که امروزه می‌دانیم با تلفیق ایده‌های تئوریکی کارل راجرز با تحقیقات روانشناختی مثبت شرایطی را ایجاد کنیم که در آن افراد بتوانند با کم کردن استرس‌ها و تسهیل در شکوفایی توانایی‌ها به سمت یک زندگی شاد و سالم‌تر حرکت کنند. بر این اساس درمان‌های مثبت بر پایه‌ی نظریه‌ی مراجع محوری راجرز به عنوان یک رویکرد تجربه‌ای عمیق مبتنی بر هوش هیجانی درمانگر طراحی شده است. یعنی درک این نکته توسط درمانگر که هر درمانجویی خودش بهترین متخصص و درمانگر برای خود است. در این درمان‌ها مراجع باید احساس کند که فردی ارزشمند است و مورد پذیرش بی‌قید و شرط قرار گرفته است، تا از این طریق به طور اجتناب ناپذیری به سمت کشف و فهم توانایی‌هایش سوق داده شود. روانشناسان مثبت‌نگر معتقدند که درمان مراجع محوری راجرز در کاربرد، تشابه‌های زیادی با درمان شرقی مانند ذن دارد.

درمان‌های ذن اگر چه اغلب واضح و روشن بیان نشده‌اند اما  برازییر، کشف کرد که ذن شکلی از درمان است که با رویکرد مراجع محوری تشابه دارد و همانطور که ذن دستیابی به تجربه زنده و سرزنده بودن و یا بیدار کردن دل شخص توسط دیگری را مد نظر دارد، روانشناسی مثبت هم در درمان به دنبال ساختن زندگی بر اساس قواعد طبیعی و سالم انسانی برای درمانجویان است. بر این اساس روانشناسی مثبت‌نگر مخالف استفاده از تست‌ها و ابزارها در اندازه‌گیری مطابق کاربردشان در مدل پزشکی است. زیرا در درمان مراجع محوری به دنبال مشخص کردن درمان خاص مطابق با تشخیص خاص نیستیم تا نیاز به تشخیص، طبقه‌بندی یا برچسب زدن باشد این رویکرد استفاده از تست‌ها را تنها به عنوان ابزاری برای ارزیابی توانمندی‌های مراجع‌کننده‌ها نه به عنوان ابزاری تشخیصی، مناسب و مفید می‌داند.

روان‌درمانی مثبت ودرمان وجودی ؛ اگزیستانسیال

هدف روانشناسی مثبت در درمان کمک به مراجعان در جهت تحقق بخشیدن به توانایی‌های خود بر اساس فرض زیربنایی، در رویکرد مراجع محوری است. اما یکی از این مباحث چالش‌برانگیز در هر درمانی این است که چگونه می‌توانیم به افراد در رسیدن به هدفمان کمک کنیم، یا اینکه استفاده از کدام روش یا تکنیک درمانی برای رسیدن به این هدف مؤثرتر و کارآتر است. اروین د. یالوم؛ در سال 2001 در این زمینه می‌نویسد: جریان درمان باید همانند جریان دائمی و غیر قابل پیش‌بینی رودخانه، خودجوش و خودانگیخته باشد. عمل کردن بر طبق یک فرمول خاص، به طور باورنکردنی جریان درمان را تحریف می‌کند. همچنین وی در کتاب روان درمانی اگزیستانسیال می‌نویسد: معتقدم درمانگر بالینی مجرب اغلب به طور ضمنی در چارچوبی اگزیستانسیال کار می‌کند یعنی در اعماق وجودش، برای دلواپسی‌های بیمار ارزش فراوان قائل است و متناسب با آن ها واکنش نشان می‌دهد و این واکنش همان چیزی است که من آن را مخلفات ، ثبت و ضبط‌نشده‌ی  شگفت‌انگیزی می‌نامم که درمانگر آن را به عنوان افزودنی  اصلی بر درمان می‌پاشد.

بنابراین رواندرمانگران مثبت بر اساس شخصیت و درک و فهم خود از رویکرد مراجع محوری ممکن است از روش‌ها یا تکنیک های خاصی استفاده کنند. اگر چه بسیاری از درمانگران شخص محور مخالف استفاده از تکنیک‌های مختلف موجود در مکاتب درمانی دیگراند: مانند تکنیک درمانگران گشتالتی یا تکنیک درمانگران شناختی, رفتاری، اما روانشناسی مثبت معتقد است که هیچ دلیلی مبنی بر عدم استفاده از تکنیک‌های مختلف در چارچوب نظریه‌ی شخص محور وجود ندارد، آنچه اهمیت دارد این است که این تکنیک‌ها توسط افرادی استفاده شدند که معتقدند مراجعان نه درمانگران، بهترین متخصص برای خودشان هستند و درمانجویان دارای گرایشی ذاتی در جهت رشد و شکوفایی هستند .

درمان مثبت یا متمرکز بر راه حل یا متمرکز بر فرآیند

درمان متمرکز بر راه حل به دنبال کمک کردن به مراجعان برای به دست آوردن نتایج بهتر از طریق فراخوانی و ساخت دوباره راه‌حل‌های برای مشکلات است. این درمان‌ها اغلب کوتاه‌مدت و کم‌هزینه هستند. تشکیل اتحاد درمان، ارزش قایل شدن برای موفقیت‌های درمانی توسط درمانجو، پذیرفتن تعریف درمانجو از مشکل توسط درمانگر، پذیرفتن این اصل که درمانگر نیز در فرآیند درمان از مراجع چیزهای جدیدی می‌آموزد از عناصر مشترک درمان‌های متمرکز بر راه حل و رواندرمان‌های مثبت است. پسچکیا و همکارانش در سال 1998 بر اساس درمان متمرکز بر راه‌حل، رویکردی شش جلسه‌ای را طراحی کردند که شامل یک ساعت برای هر جلسه می‌باشد و بر تئوری سلیگمن از شادی واقعی استوار است در طول هفته‌ی اول از مراجع خواسته می‌شود که داستانی را بگوید و پرسشنامه‌ای برای ارزیابی توانایی‌هایش پر کند و در مورد شیوه‌هایی که اغلب از توانایی‌هایش استفاده می‌کند به تفکر بپردازد. پایه‌ی منطقی این تئوری این است که استفاده از توانایی‌ها توسط درمانجو علاوه بر ایجاد بهزیستی ذهنی، رضایت، کارآمدی و سلامت روان، حسی از مالکیت و اعتبار در توانایی‌ها، به مراجع منتقل می‌کند که خود این باعث شروع درمان می‌شود، این شیوه‌ی درمان علاوه بر این که برای کمک به افراد دارای افسردگی خفیف مفید است، می‌تواند شادی را نیز افزایش دهد .

هدف روانشناسی مثبت‌نگر

هدف اصلی روانشناسی سلامت فهم و آسان‌سازی سلامت ذهنی است. در این بافت شادمانی و سلامت هر دو به احساس‌های مثبت، مانند شادی یا آرامش خیال و حالت‌های مثبت، مثل چیزی که شیفتگی و دلبستگی را شامل می شود دلالت دارند. روان‌شناسی مثبت نگر به دنبال آنست که تصویری از زندگی خوب ،البته از لحاظ رواشناختی را به روشنی بیان کند. هدف این است که نشان داده شود چه اعمالی به تجربیات بهروزی و رفاه، به پرورش افراد مثبت‌نگری که خوشبین و انعطاف پذیر هستند، و به آفریدن مؤسسات و انجمن‌های شکوفا کننده می‌انجامد . روانشناسی مثبت به عنوان یک اقدام متهورانه‌ای علمی بر فهم و تبیین شادمانی و سلامت ذهنی و به طور دقیق پیش‌بینی عواملی تمرکز دارد که بر چنین حالت‌هایی تأثیر می‌گذارند. روانشناسی مثبت به عنوان یک تلاش مثبت به جای اینکه جایگزینی روانشناسی بالینی سنتی باشد متمم آن است.

 به طور خلاصه جنبش روانشناسی مثبت‌نگر بر سه اصل تأکید دارد که این سه اصل عبارتند از:

  • تجاربی که مردم برای آنها ارزش قایلند. مثل امید، خوش‌بینی و شادی
  • صفات فردی مثبت مثل ظرفیت عشق، کار، فعالیت‌، قریحه و مهارت‌های فردی
  • ارزش‌های مثبت گروهی و شهروندی مثل مسئولیت‌پذیری، دلگرمی دادن و شکیبائی.

اساس روانشناسی مثبت‌نگر بر پذیرش انسان در جایگاه موجودی توانمند و شایسته است که می‌تواند توانایی‌های خود را شکوفا سازد. بنابراین هدف رویکرد اخیر مطالعه نیرومندی‌ها و شادمانی انسان‌هاست. روانشناسی مثبت‌نگر سلامت روانی را معادل کارکرد مثبت روانشناختی تلقی و آن را در قالب اصطلاح بهزیستی روانشناختی مفهوم‌سازی کرده است، از این منظر بهزیستی روانشناختی به معنی کارکرد روانشناختی بهینه است. به بیانی دیگر بهزیستی روانشناختی را می‌توان واکنش‌های عاطفی و شناختی به ادراک ویژگی‌ها و توانمندی‌های شخصی، پیشرفت بسنده، تعامل کارآمد و مؤثر با جهان، پیوند و رابطه‌ی مطلوب با جمع و اجتماع و پیشرفت مثبت در طول زمان تعریف کرد.این حالت می‌تواند مؤلفه‌هایی مانند رضایت از زندگی، انرژی و خلق مثبت را نیز در بر گیرد.بهزیستی روانشناختی به عنوان یکی از مفاهیم اصلی نشأت گرفته از روانشناسی مثبت‌نگر بر سلامت ذهنی مثبت دلالت دارد. تکلیف دائمی بذر خوبی پاشیدن، به اندازه مداخله کردن برای برطرف نمودن آسیب حائز اهمیت است .

منبع

اسدی،شهلا(1394)، پیش بینی بهزیستی روانشناختی افراد براساس کیفیت زندگی و مهارتهای مقابله ای دردانشجویان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0