باور های فراشناختی و شادکامی

تاریخچه شادکامی به گذشته های بسیار دور در عهد باستان بر می گردد .انسان ها از دیر باز به دنبال این بودند که چگونه می توان بهتر زندگی کرد و با چه سازش یافتگی می توان از زندگی در این دنیا بیشتر لذت برد . همه این موارد به نوعی با مفهوم شادی مربوط می شود .

در تعالیم بودایی ، شادی نقش محوری دارد . در این آیین ، شادی به معنای رهایی از رنج ها و آلام بشری ، از طریق پیمودن آن چه آن را طریقت هشت مرحله ای می نامند ، امکان پذیر است . مراحل این طریقت بسیار شبیه به آیین مقدس زردتشتی مبتنی بر گفتار نیک ، کردار نیک و پندار نیک است و در سه قالب خرد یا پراجنا یعنی نگرش و نیت صحیح ( نیک ) ، رفتار اخلاقی یا شی لا یعنی گفتار ، عمل ، رزق و کسب درآمد پسندیده و انضباط ذهنی یا سمادی یعنی تلاش ، تفکر و تمرکز نیکو خلاصه می شود . از دیدگاه بودا ، شادی نهایی زمانی کسب می شود که انسان بر هر نوع آرزو و خواسته ای غلبه کند و بتواند از آن چشم پوشی کند .

در مذهب کاتولیک ، فیلسوف و قدیس نامی ، توماس آکوئیناس ، در قرن سیزدهم میلادی ، « شادی متبرک » را ادراک ذات الهی در جهان پس از مرگ می دانست . او معتقد بود تنها کسانی که در بهشت به سر می برند می توانند خداوند را بطور مستقیم و برای ابد درک کنند و این ادراک به منزله شادی واقعی است ، در حالیکه زندگان فقط قادر به درک غیرمستقیم خداوند هستند و درک خدا تنها از طریق میانجیگر امکان پذیر است . پاپ جان بیست و دوم در قرن چهاردهم میلادی تجربه این شادی جاودانه را تا قبل از روز قیامت غیرممکن اعلام کرد و رسماً نظر توماس آکوئیناس را تایید کرد .

در میان ادیان ، در دین اسلام ، شادکامی از اهمیت ویژه ای برخوردار است . در این راستا برخی آیات و روایات و احادیث به خوبی بیانگر اهمیت شادکامی در اسلام می باشد . برای مثال در سوره نازعات آیه 2 اشاره شده است که ؛ « والناشطات نشطا » و قسم به فرشتگانی که ( جان اهل ایمان را ) به آسایش و نشاط ببرند ( نازعات آیه 2 ) .

به رغم تاریخچه طولانی شادکامی ، بررسی علمی این مفهوم به دهه 1960 و مطالعه پیشگام برادبرن در خصوص ساختار بهزیستی ذهنی بر می گردد . وی در این پژوهش که بر روی جمعیت شهرنشین آمریکا انجام داد نشان داد که عواطف مثبت و منفی بصورت مستقل از یکدیگر عمل می کنند و شادکامی با درآمد ، مشارکت اجتماعی و کسب تجارب جدید رابطه ی مستقیم دارد . در دهه 1960 موسسات پژوهشی آمریکا ، کار خود را در مورد سنجش میزان شادکامی افراد آغاز کردند ، این کار به چند پزوهش کلاسیک منجر شد . کانتریل  الگوی دغدغه های انسان ، که یک پیمایش بین المللی با 23875 نفر پاسخگوست ، برادبرن ساختار سلامت روان شناختی که از پیمایش نورک استفاده کرد و کمپل ، کانورسی و راجرز کیفیت زندگی آمریکایی ، از مرکز پژوهش زمینه یابی در دانشگاه میشیگان در 1966 ویلسون بازبینی ادبیات مربوط به شادی را در بولتن روان شناختی منتشر کرد .

در خلال سال های دهه 1970 مطالعات مربوط به شاخص های اجتماعی آمریکا با محوریت بررسی شادی مردم صورت گرفت . در همین سال ها آلاردت به بررسی ابعاد رفاه اجتماعی و میزان شادی در کشورهای اسکاندیناوی پرداخت . گلاتزر نیز پژوهشی راجع به کیفیت زندگی در آلمان غربی انجام داد . در استرالیا نیز هدی و ویرنیگ اولین پیمایش بزرگ طولی را با عنوان فهم شادی انجام دادند . در خلال همین سال ها مجلات روان شناختی نظیر مجله شخصیت و روان شناسی اجتماعی شروع به انتشار مقالات مرتبط با شادی کردند و وین هوون در سال 1994 کتاب سه جلدی « همبسته های شادی » را منتشر ساخت و در آن به تحلیل پژوهش ها انجام گرفته پرداخت ، کانمن ، واینر و شوارتز نیز جلد بزرگ بنیادهای روان شناختی لذت را منتشر کردند .

مفهوم شادکامی

هرچند شادی و شادبودن یکی از مهمترین ابعاد زندگی محسوب می شود ، ولی علم تجربی هنوز نتوانسته است مفهوم شادی را بطور کامل توضیح دهد . هنوز میان متخصصین بر سر این که آیا شادی احساس است یا هیجان یا این که آیا باید آن را توانایی قلمداد کرد یا فلسفه زندگی ، توافقی به دست نیامده است . همچنین جدال بر سر این که تا چه اندازه شادی آموختنی است و تا چه حد ذاتی محسوب می شود همچنان ادامه دارد .در خصوص شادکامی تعاریف گوناگونی ارائه شده است :

افلاطون در کتاب « جمهوری » به سه عنصر در وجود انسان  اشاره می کند که عبارتند از قوه تعقل یا استدلال ، احساسات و امیال . به زعم افلاطون هنگامی که بین این سه عنصر تعادل و هماهنگی وجود داشته باشد ، شادی به وجود می آید .

به عقیده ارسطو ، دست کم سه نوع شادی وجود دارد . پایین ترین سطح شادی همان لذت است . در سطح بعد عقیده مردم عادی است که شادی را معادل موفقیت و کامیابی می دانند و در بالاترین سطح ، شادی مورد نظر ارسطو یا شادی ناشی از معنویت قرار می گیرد ارسطو شادی را عبارت از زندگی معنوی می داند . تعریف ارسطو از شادی « فعالیت روح باتقوا و پرهیزگار انسان بر اساس شعور واستدلال » است . شادی از دید ارسطو تنها با بکار گیری عقل و منطق در کنار تلاش برای گام نهادن در طریقت معنوی ، امکان پذیر می باشد . جان لاک و جرمی بنتام معتقدند که شادکامی مبتنی بر تعداد وقایع لذت بخش است  . مک دوگال معتقد است که شادی از عمل هماهنگ همه عواطف یک شخصیت یکپارچه و منسجم ناشی می شود که در آن احساسات اصلی همدیگر را در یک رشته اعمالی که همگی متوجه یک یا  چند هدف متحد و تقریباً همانگ هستند تعریف می کنند .

جان مارشال ریو ، شادی را حس مثبتی می داند که از حس ارضاء و پیروزی  به دست می آید. وین هوون شادکامی را بعنوان قضاوت فرد از درجه یا میزان مطلوبیت کیفیت کل از زندگی می داند . او همچنین معتقد است که شادکامی دارای سه معیار ثبات زمانی ، ثبات موقعیتی و علت درونی می باشد. آرجیل معتقد است که برای شادکامی بایستی چهار مولفه در نظر گرفت : عاطفه مثبت ، رضایت از زندگی ، فقدان اضطراب و فقدان افسردگی .

لیوبومیرسکی شادی را تعادل بین تجربه های هیجانی مثبت و منفی در طول یک دوره زمانی می داند . دی آنجلیس معتقد است که شادکامی فقط در زمان حال و لحظه اکنون قابل درک و تجربه است . مایرزو داینر شادکامی را ناشی از قضاوت و داوری انسان درباره چگونگی گذران زندگی می دانند . این نوع داوری از بیرون به فرد تحمیل نمی شود بلکه حالتی است درونی که از هیجان های مثبت تاثیر می پذیرد .

از دیدگاه روان شناسان دو نوع شادکامی وجود دارد : نوعی از آن از رهگذر شرایط محسوس زندگی همچون زناشویی ، تحصیل ، شغل ، آسایش و به طور کلی امکانات مالی و رفاهی حاصل می گردد که به آن وجه عینی شادکامی می گویند و نوع دیگر آن متاثر از حالات درونی و ادراکات شخصی است که از آن به عنوان شادکامی ذهنی یا احساس شادکامی تعبیر می شود. بر این اساس شادکامی بر نگرش و ادراکات شخصی مبتنی است و بر حالتی دلالت می کند که مطبوع و دلپذیر است و از تجربه های هیجانی مثبت و خشنودی از زندگی نشات می گیرد .

داینر و لوکاس معتقدند که شادکامی به چگونگی ارزیابی مردم از زندگی خود اشاره دارد و شامل متغییرهایی از قبیل رضایت از زندگی ، رضایت زناشویی ، رضایت از کار ، فقدان افسردگی و اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت می شود . ارزیابی شخص از خود ممکن است به شکل شناختی باشد . مثلا هنگامی که شخص به طور کلی در مورد رضایت از زندگی خود ، جنبه هایی از زندگی مانند تفریحات به قضاوت آگاهانه می نشیند . ارزیابی شخص ممکن است عاطفی نیز باشد ( تجربه هیجانات و خلقیات ناخوشایند و خوشایند مردم در مواجهه با زندگی خود ) . بنابراین گفته می شود اگر شخص رضایت از زندگی بالایی داشته باشد و غالباً خوشی را تجربه کند و فقط گهگاهی هیجاناتی مثل غمگینی و خشم را تجربه نماید ، دارای شادکامی بالا خواهد بود و برعکس اگر از زندگی خود ناراحتی داشته باشد و خوشی و علاقه اندکی را تجربه نماید و پیوسته هیجانات منفی مثل خشم و اضطراب را احساس کند ئدارای شادکامی پایین است .

شوارتز و استراک معتقدند که شادکامی علاوه بر جزء عاطفی و شناختی ، جزئی اجتماعی نیز دارد که گسترش روابط اجتماعی با دیگران و افزایش حمایت اجتماعی را به دنبال دارد .

داینر ، سو، لوکاس و اسمیت در تعریف خود از شادکامی به سه مولفه رضایت از زندگی ، عاطفه مثبت خوشایند و عاطفه منفی ناخوشایند اشاره می کنند . هر یک از این مولفه ها می تواند به اجزای کوچکتری تقسیم شوند .

جدول :مولفه های شادکامی

رضایت از زندگیعاطفه خوشایندعاطفه ناخوشایند
میل به تغییر زندگیلذتگناه و شرم
رضایت از زندگی مادیشعفغمگینی
رضایت از گذشتهخرسندیاضطراب و نگرانی
رضایت از آیندهمحبتتنش
نظر دیگران در مورد شخصشادمانیافسردگی

وین هوون  مطرح می کند زمانی که کلمه شادکامی در یک جمله وسیع استفاده می شود با « کیفیت زندگی » یا « رفاه ذهنی » مترادف است . در این معنی آن نشان دهنده زندگی خوب است اما چه چیز در زندگی خوب است واضح نیست . این کلمه همچنین در روش های مشخص تری استفاده می شود .

جدول: چهار کیفیت زندگی

کیفیت درونیکیفیت بیرونی 
توانایی زندگی فردیتوانایی زندگی در محیطشانس زندگی
رضایت از زندگیسودمندی زندگینتایج زندگی

این طبقه بندی شامل دو قسمت می شود : در قسمت عمودی تفاوت بین شانس برای زندگی خوب و نتایج زندگی واقعی و در قسمت افقی تمایز بین کیفیت « بیرونی » و « درونی » . همه این چهار کیفیت زندگی متمایز شده برای کلمه شادکامی اشاره می شود .

ربع بالا سمت چپ نشان دهنده شرایط زندگی خوب است . غالباً عبارات « کیفیت زندگی » و « بهزیستی » به خصوص در نوشته های بوم شناسان و جامعه شناسان در معنای خاصی بکار برده می شود . اقتصاددانان گاهی اوقات از اصطلاح « رفاه » برای این معنی استفاده می کنند . زیست پذیری کلمه بهتری است به این خاطر که صراحتاً به یک مشخصه از محیط زیست اشاره دارد . سیاست مداران و اصلاح طلبان اجتماعی به طور معمول استرس این کیفیت زندگی و چیزهایی که به آن مربوط می شود را به عنوان شادکامی می دانند . اما این به عنوان شرطی برای شادکامی است نه به عنوان شادکامی . در واقع می توان در شرایط عالی زندگی کرد اما هنوز هم به خاطر ناتوانی در به دست آوردن شانس ، غمگین بود . این امر بیشتر شرایطی برای شادکامی می باشد و نه به عنوان شادکامی .

ربع بالا سمت راست بر شانس زندگی درونی اشاره دارد ، که ما چطور به خوبی مجهز به مقابله با مشکلات زندگی می شویم . این جنبه از زندگی خوب نیز با نام های مختلف معروف می باشد . به ویژه پزشکان و روان شناسان نیز از عبارات « کیفیت زندگی » و « بهزیستی » در اشاره به این معنی خاص دارند . نام های بیشتری نیز وجود دارد . در زیست شناسی این پدیده به عنوان « سازگاری بالقوه » اشاره شده است . از سال 1992 این متغییر کیفیت زندگی را استعداد ( صلاحیت ) نامیدند . که این نیز بیشتر یک پیش نیاز برای شادکامی است نه به عنوان خود شادکامی .

ربع پایین و سمت چپ نشان دهنده این مفهوم است که یک زندگی خوب باید چیزی بهتر از خود خوب باشد این پنداشت ها برخی ارزش های بالاتر از قبیل حفاظت زیست محیطی و یا توسعه فرهنگی را شامل می شود . مشاوران اخلاقی بر کیفیت زندگی تاکید می کنند . این سودمندی از زندگی نیز بر کلمه شادکامی اشاره می کند اما باز هم نمی توان از این کلمه برای شادکامی استفاده کرد .

سرانجام ربع پایین و سمت راست نشان دهنده پیامد درونی زندگی می باشد یعنی کیفیت در در نظر مشاهده گر است . همچنان که ما با انسان های آگاه سر و کار داریم این تحریکات کیفی قدر دانی ذهنی از زندگی را پایین می آورد یعنی متداولاً به واژه هایی نظیر « رفاه ذهنی » ، « رضایت از زندگی » و همچنین « شادکامی » اشاره دارد.

اهمیت شادکامی

در باب شادکامی ، لیوبو میرسکی ، کینگ داینر  معتقدند که افراد شاد در حوزه های چند گانه زندگی نظیر ازدواج ، درآمد ، عملکرد شغلی و سلامتی ، موفق تر از افراد غیر شاد هستند. علاوه بر این نتایج پژوهش ها مختلف نشان داده اند که شادکامی ، صرف نظر از چگونگی به دست آوردن آن می تواند سلامت جسمانی و روانی را بهبود بخشد. به اعتقاد وین هوون شادی فعالیت فرد را بر می انگیزد و روابط اجتماعی و سیاسی را تسهیل می کند. همچنین مشخص شده است که افراد شاد احساس امنیت بیشتری می کنند ، آسانتر تصمیم می گیرند ، دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی می کنند بیشتر احساس رضایت دارند.. افراد شاد همچنین دارای عزت نفس بالاتر ، روابط دوستانه قویتر و اعتقادات مذهبی معنادارتری .

سالوی و همکاران .معتقدند که شادکامی فعالیت های  قلبی – عروقی و سیستم ایمنی را بهبود می بخشد. در ایران نیز در پژوهشی که توسط  علی پور و همکاران  انجام شد مشخص گردید که شادکامی با عملکرد و نظام ایمنی بدن ارتباط دارد به گونه ای که در گروه دارای شادکامی بالا در مقایسه با گروه دارای شادکامی کم عملکرد نظام ایمنی بدن مهمتر بود.

اسکونیکتن ، مک آرتور و سامرست معتقدند که شادکامی بخش مهمی از کیفیت زندگی و بالاتر از ثروت به شمار می رود . شادکامی  می تواند مولد انرژی شود و نشاط و حرکت و پویایی بوده و همچون پری آدمی را در برابر استرس ها و مشکلات  محافظت نماید .

شاید بزرگترین توصیه در مورد اهمیت شادکامی همان باشد که در دومین جلسه بیانیه استقلال آمریکا از شادی به عنوان یکی از حقوق جدائی ناپذیر انسانها یاد شده است وین هوون اذعان می دارد که در خصوص اهمیت شادکامی همین بس که تا سال 1960 کل پژوهش های مربوط به شادکامی و مقوله های وابسته آن از جمله رضایت ، لذت و احساس مثبت 62 مورد بوده است و سپس از سال 1960 ، ده برابر شده است.

رویکردهای نظری شادکامی

به لحاظ تاریخی می توان به خط مشی متفاوت را در قلمرو شادکامی مجزا نمود :

  1. مطالعات جامعه شناسان که عمدتا درآمد ، تاهل و ……بر شادی متمرکز بوده است.
  2. پژوهش های متخصصین بهداشت روانی با تاکید بر این اندیشه که سلامت روانی چیزی بیشتر از  نبود افسردگی بوده و شادکامی را نیز در بر می گیرد.
  3. پژوهش های روانشناسان شخصیت که خط و سیر جدیدی است و به بررسی ویژگی های شخصیتی افراد با شادکامی بالا و پایین می پردازد .

نظریه لذت گرایی : رویکرد لذت گرایی از قدمت بسیار طولانی بر خوردار است . این رویکرد ریشه در فلسفه نیز دارد . بر اساس فلسفه لذت گرایی رفتار انسان ها در جهت حفظ و ازدیاد لذایذ زندگی و اجتناب از درد می باشد .

دسی و ریان معتقدند که در رویکرد لذت گرایی اعتقاد بر این است که شادکامی به معنای تجربه  لذت در مقابل تجربه ناخشنودی است. بر این اساس شادکامی نمایانگر نشانه های است که مبین حضور  احساسات مثبت و فقدان احساسات منفی باشد. شادکامی طبق اصل لذت گرایی ، پیشینه کردن اثرات مثبت نظام های حسی متفاوت است .

نظریه شناختی :نظریه های شناختی مطرح  می کنند که  شادکامی  محصول تفکر انسان است و منعکس کننده اختلاف بین درک زندگی (همانطوری که هست ) و عقیده مفهوم زندگی ( چگونه باید باشد ) است. عقیده مفهوم زندگی ریشه در باورهای جمعی دارد و در میان فرهنگ ها متفاوت است. در این دیدگاه شادکامی در فلسفه بر جسته می باشد و همچنین بر تفکر بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی سایه افکنده است.

بر این اساس شادکامی نتیجه لذت و اجتناب از درد نیست بلکه احساسی است که به واسطه پیشرفت منطقی فرد در دستیابی به اهدافش ایجاد می شود .

فرض اساسی دیدگاه شناختی این است که شادکامی بر اساس مقایسه استانداردهاست. هرچند که در ماهیت این استانداردها و روش های مقایسه تفاوت های وجود دارد . یکی دیگر از فرض های اساسی این است که باورهای جمعی در آن دخالت دارند. فرضیات این نظریه این است که ما ( استانداردهایی ) از زندگی خوب داریم که به طور دایم واقعیت زندگی مان را در برابر این استانداردها می سنجیم . اصل استانداردها متغیراند و از برداشت احتمالات پیروی می کنند . در این دیدگاه جوان شاد ، شادکامی بیشتری در بزرگسالی نخواهد داشت . تعدادی از این نظریه ها در نظریه اختلاف چندگانه میکالوس  تر کیب شده که فرض می شود نه تنها چیزی را که ما می خواهیم را با آنچه را که دیگران می خواهند ، مقایسه می کنیم .

معقول است فرض کنیم که تفکرمان را در ارزیابی کیفیت زندگی بکار بریم . در عین حال چندان معقول نیست فرض کنیم که تفکر تنها راه برای ارزیابی میزان خوشحالی یا رضایت است. اگر چنین باشد بچه های کوچک نمی توانند شاد باشند به خاطر اینکه آنها توانایی تعیین استانداردها و زندگی خوب و مقایسه آن با واقعیت را ندارند. مشکلی که وجود دارد این است که شادکامی نمی تواند به شرایط واقعی زندگی وابسته باشد بلکه بر اساس معیارهای عقلانی که ارزشیابی می شوند وابسته می باشد . این بدین معناست که می توان در جهنم کاملا خوشحال بود به شرطی که ندانیم جای بهتری وجود دارد یا اینکه یک اجتماعی بر این باور باشند که این بهترین مکان می باشد . در این دید گاه هیچ ارزش انطباقی در شادکامی و در واقع در فکر کردن یا فکر نکردن وجود ندارد.

مطالعات همبستگی روابط میان شادکامی و موفقیت درک اهداف خاص از قبیل کامل کردن مطالعه با بالا بردن سطح خانواده را نشان می دهد. اما این پژوهش همچنین خاطر نشان می سازد که موفقیت در برخی اهداف دیگر را در پی داشته است و موفقیت در اهداف مادی نسبتا ارتباط ضعیفی با شادکامی داشته است. به نظر می رسد که دستیابی به اهداف ذاتی ، شادکامی بیشتری را نسبت به موفقیت در اهداف بیرون داشته است. و این عقیده با این فرض که شادکامی در وهله اول توسط استانداردهای اجتماعی ساخته می شود در تضاد است . حمایت تجربی بر این فرض است که استانداردها در طول زمان تنظیم می شود و اینکه شادکامی بر حوادث زندگی تاثیر کوتاه مدتی می گذارد. به عنوان مثال پیگیری از مردمی که ثروت باد آورده ای داشته اند ، نشان داد که شادکامی  آن ها تنها یک سال به طول انجامید. اما به نظر می رسد که ازدواج اثر ماندگارتری در مورد احساس شادکامی داشته به ویژه برای افرادی که زمانی تنها بوده اند یا کسانی که معلولیت های فیزیکی شدید مانند آسیب نخاعی داشته اند.

از دیگر یافته ها این است که بیشتر مردم تمایل دارند که اکثر اوقات شاد باشند در حالی که مقایسه طول عمر نشان می دهد که شادکامی مردم در حدود میانگین نرمال و در برخی از مدل های دیگر زیر حد نرمال  است . یک حقیقت دیگر این است که این تئوری مناسبی برای رابطه بین میانگین شادکامی در ملت ها و کیفیت زندگی نیست .

میانگین شادکامی به طور گسترده در سراسر کشور ها متفاوت است ( بین 2/8 ، 2/3 بر روی مقیاس 10 – 0 ). و در حدود 75 درصد از این تفاوت ها را می توان در تغییر ویژگی های اجتماعی مانند وفور اقتصادی ، آزادی و دموکراسی توضیح داد . به عبارت دیگر نظریه شناختی ، شادکامی را به عنوان وضعیت آخر یا خود هدف می بیند .

نظریه پایین- بالا و بالا- پایین شادکامی : از دیدگاه داینر نظریه های شادکامی می تواند بر پایه تاکید آن ها نسبت به اثرات پایین بالا ( بیرونی/موقعیتی ) یا اثرات بالا – پایین ( صفات درونی و فرایندها ) به  شادکامی ما از یکدیگر متمایز شوند . در نظریه های پایین – بالا ، شادکامی عمدتا تحت تاثیر شرایط زندگی و محیط فرد است . یعنی آن که مواردی نظیر پول و درآمد و تحصیلات ، دوستان و پیوندهای اجتماعی و به طور کلی عوامل محیطی و موقعیتی ، شادکامی فرد را تعیین می کنند . شادکامی دستاورد مجموعه لحظه های خوشایند بیشتری را تجربه می کند .

با این وجود چنان که انتظار می رود ، همبسته های بیرونی شادکامی ( مانند پول و پیوند های اجتماعی )  تنها 10 تا 15 درصد از واریانس شادکامی را تبین می کنند. در رویکرد های بالا – پایین ، شادکامی فرایند صفات درونی و فرایندهای روانشناختی همچون حالت های خلقی ، هدف ها ، سبک های مقابله و فرایند های سازگاری است .

نظریه نقطه تنظیم شادکامی : نظریه های نقطه تنظیم شادکامی معتقد است که ما درجه خاصی از شادکامی برنامه ریزی شده ای را تا حد زیادی صرف نظر از اینکه چگونه به خوبی انجام می دهیم ، تجربه می کنیم . در این دیدگاه شادکامی فقط برای ما اتفاق می افتد. نسخه کلاسیک مذهبی از این نظریه ، فلسفه جبری دیواین می باشد . خدا تصمیم گرفته است که برخی از مردم شاد باشند و دیگران نه . او فقط به عنوان کسی که پیش بینی  خواهد کرد که چه کسی به بهشت وارد خواهد شد و چه کسی به جهنم می رود . انواع سکولار ، بر این فرض استوار هستند که شادکامی با تمایلات ذهنی که خارج از کنترل فرد خواهد می باشد ، مشخص می شود .

این نوع از نظریه معتقدند که شادکامی تاحد زیادی توسط یک آمادگی ذاتی برای اینکه از زندگی لذت ببریم یا نه مشخص می شود. سخنگوی این دیدگاه . است که ادعا می کند 80 درصد شادکامی به ارث می رسد که در مورد ماهیت این مطلب قطعیت وجود ندارد. برخی مشاهده کرده اند که بین سیستم پاداش مغز و هیجان پذیری مثبت و منفی ارتباط وجود دارد در حالی که برخی دیگر از اثرات ثانویه از قبیل بهداشت فیزیکی ذاتی را مسئول می دانند . در مورد اخیر شادکامی اساساً یک حالت متغییر است هر چند که تمایل دارد تا در همان سطح پایداری در عوامل تعیین کننده آن باقی بماند.

یکی دیگر از دیدگاه های معاصر این است که شادکامی به ویژگی شخصیتی که آمادگی برای واکنش به یک روش خاص است ، بستگی دارد . یکی از این روش ها ، تمایل داشتن یا تمایل نداشتن به ویژگی های شخصیتی نظیر ( برونگرایی ) و ( روان رنجور خویی ) است. به طور کلی فرض می شود که این صفات یک جزء ژنتیکی دارد . شخصیت نیز می تواند بر عاطفه شادکامی از طریق مسیر حوادث زندگی تاثیر بگذارد و این محوری در نظریه تعادل – بر پایی هدی و ویرینگ .

در سطح هر یک نوع از این دیدگاه در زندگی شخصیت ملی تجسم شده است . در این خط اینگل هارت نوشت که اختلافات بین فرهنگی در شادکامی ، منعکس کننده هنجارهای شناختی فرهنگی است تا غم و شادی . در حالی که هدف نظریه نقطه تنظیم ، توضیح تفاوتهای موجود در شادکامی می باشد . نظریه های دیگری که از این نوع نیز وجود دارند که بر سطح کلی شادکامی تمرکز دارند . این  نظریه های انگیزشی که فرض می کنند ما گرایش به حفظ یک سطح  از شادکامی حتی در شرایط نامطلوب داریم . در این راستا کامینز و همکاران  مطرح می کنند که ما به طور ناخودآگاه شادکامی را بین 7 و 8  بر روی یک مقیاس 10 درجه ای داریم ، همانطور که ما برای حفظ دمای بدن از 32 درجه سانتیگراد عمل می کنیم .

نظریه عاطفی شادکامی : نظریه عاطفی شادکامی مطرح می کند که شادکامی بازتابی از این واقعیت است که ما به طور کلی چگونه احساس خوبی داریم . در این دیدگاه شادکامی محاسبه نمی شود بلکه به اکتشافی بودن آن اشاره می شود ( من بیشتر اوقات احساس خوبی دارم از اینرو من باید خوشحال باشم ). در این راستا یکی  از سوال های این است که ما چگونه تجربه عاطفی مان را ذخیره می کنیم و سوال دیگر این است که چه چیز باعث می شود ما احساس خوب یا بد داشته باشیم . در این دید خلق مثبت و منفی به عنوان چراغ قرمز و سبز بر روی ارگانیسم انسان است که این امر نشان می دهد که چیز اشتباهی وجود دارد و یا اینکه همه سیستم ها به درستی کار می کند . خلق مثبت تشویق به رفتن و خلق منفی اصرار به هشدار است . این چیزی است که فریدریکسون نظریه گسترش و ساختن نامیده است .

متغییرهای مؤثر بر شادکامی

سن و شادکامی: عقل حکم می کند که جوانترها شادتر از مسن ترها باشند . با این وجود برای درک اثرات دقیق سن بر شادی ، بایستی به نتایج پژوهش ها انجام شده متوسل شد . بعضی از بررسی های بین المللی که در کشورهای مختلف و با بیش از صد هزار آزمودنی انجام پذیرفته نشان داد که رضایت از زندگی با سن افزایش می یابد و این برای مردان بیشتر از زنان است.

مطالعات مختلفی دریافته اند که عاطفه مثبت همچون رضایتمندی برای مردان با افزایش سن ، افزایش می یابد اما برای زنان کاهش می یابد . مروک زاک و کولاتز، اثر سن را در مورد نمونه بزرگی از آزمودنی های آمریکایی بررسی کردند آن ها سایر متغیرهای دیگر را کنترل کردند. به هر حال افزایش عاطفه مثبت فقط برای مردان درونگرا بالا می ماند . کاهش عاطفه منفی فقط در زنان متاهل اتفاق افتاد .

پژوهش ها پیرامون رابطه سن و شادکامی نتایج متناقضی را به دست داده است . برای مثال در حالی در پژوهش مارجری ، نوئل ، مجراتورهر ، دیویدجیرگیا و همکارانش ، آزمودنی های گروه سنی مختلف بین 20 سالگی را به عنوان بهترین سن و شادترین دوره های زندگی خود ذکر کردند . در مجموعه مطالعات اینگل هارت ، که در 16 کشور دنیا صورت گرفت ، مشخص شد که دوره  سنی مشخصی را نمی توان به شادی یا ناشادی اختصاص داد . در ایران نیز در پژوهش قمرانی ، خسروی و بردیده ، که بر روی دانشجویان دانشگاه آزاد واحد فیروز آباد صورت گرفت  مشخص گردید که بین میزان شادکامی و سن دانشجویان رابطه ای وجود ندارد .

جنسیت و شادکامی : مطالعات زیادی در مورد تفاوت های جنسیتی و شادکامی وجود دارد . وود وهمکاران در مورد 93 مطالعه که اکثر آن ها در آمریکا انجام شده بود . به تحلیل آماری پرداختند . آن ها دریافتند زنان به طور متوسط کمی خوشحال تر از مردان بودند ( نه خیلی زیاد ، 7% از انحراف معیار ) کمی عاطفه مثبت تر ( همچنین 7% ) و کمی رضایتمندی بیشتری از زندگی ( 3% ) داشتند. این اثرات مثبت ضعیف ، برای افراد متاهل کمی قوی تر بود ( 8% ) .

دینرو و همکاران معتقدند که زنان و مردان از نظر رضایت کلی و میزان شادکامی تفاوتی  ندارند . اما هنگامی که افسردگی را در نظر می گیریم ، موضوع اندکی پیچیده می شود . به این صورت که با وجود شادی یکسان زنان و مردان ، افسردگی در زنان بیشتر از مردان است . دینرو و همکاران در توضیح این امر ، بیان می دارند که زنان نسبت به مردان هم عاطفه منفی بیشتر و هم عاطفه مثبت بیشتر را تجربه می کنند و برایند این دو عاطفه ، شادی زنان و مردان را یکسان می سازد . آرجیل  نیز در همین راستا معتقد است که مهمترین تفاوت احساس بین زن و مرد این است که زنان تغیر پذیری بیشتری نسبت به مردان دارند . نکته دیگر که در رابطه بین شادکامی و جنسیت قابل توجه می باشد این است که زنان تغیر پذیری بیشتری نسبت به مردان دارند . نکته دیگر که در رابطه بین شادکامی و جنسیت قابل توجه می باشد . اثر افزایش سن بر میزان شادکامی زنان و مردان می باشد. بدین صورت که زنان جوان اندکی شادتر از مردان جوان می باشند ، اما نسبت به مردان مسن ، شادی کمتری دارند .منابع شادی برای دو جنس متفاوت است . مردها بیشتر به وسیله شغلشان ، رضایت اقتصادی و خودشان تحت تاثیر قرار می گیرند . زنان بیشتر به وسیله فرزندانشان ، سلامتی خانواده شان تحت تاثیر قرار می گیرند . زنان همچنین بیشتر در مورد خودشان انتقاد می کنند ، برای مردان بلند قد بودن خوب است ، اما زنان همین که نزدیک به قد هنجار باشند ، برای زنان جذابیت جسمانی خیلی مهم است و وزن زیاد داشتن بد است . تعداد کمی از زنان بالای 45 سال ، توسط دیگران جذاب دانسته می شوند و این برای بسیاری از آنها منبع عدم رضایت است . میزان تفاوت های جنسیتی در فرهنگ های مختلف ، متفاوت است . در تایوان شادی مردان اساسا بستگی به رضایت آنها از شغلشان دارد ، در حالیکه شادی زنان ، به رضایت از خانواده شان و شادی خانواده آنها بستگی دارد .

سایر یافته های پژوهشی نیز از عدم تفاوت بین دو جنس به لحاظ شادکامی حمایت می کنند برای مثال هارینگ ، استوک و اوکان در فراتحلیلی که بر روی 146 مطالعه انجام دادند ، دریافتند که از حد میزان شادکامی و احساس بهزیستی بین زنان و مردان تفاوت وجود ندارد و جنسیت  به تنهایی ، کمتر از یک درصد واریانس شادکامی را پیش بینی می کنند . این یافته ها ، در پژوهش میکالوس  که بر روی دانشجویان 39 کشور دنیا نیز صورت گرفت ، نیز تایید شد .

مذهب و شادکامی : آیا آنچنان که فروید مطرح کرده بود ، مذهب ( از طریق ایجاد نوروز وسواس ) خورنده شادکامی است یا با شادی همبسته است؟ به طور کلی ، مذهبی بودن فعال با چندین ملاک بهداشت روانی همبسته است . اولا مشخص شده است کسانی که به طور فعال مذهبی هستند ، نسبت به افراد غیر مذهبی ، علاوه بر اینکه کمتر دخانیات استعمال می کنند ، مشروبات کمتری می نوشند و حتی از لحاظ جسمی سالم ترند و زندگی طولانی تری دارند . وین هوون  زمینه یابی های انجام شده در سراسر جهان را بررسی کرده و نشان داده است که تاثیر مذهب بر سلامت در زمینه یابی های انجام شده در آمریکا قویتر از زمینه یابی های اروپایی است و اینکه این تاثیر برای افراد مسن تر ، سیاه پوستان ، زنان و پروستان ها بیشتر بوده است . پولنر دریافت که حمایت اجتماعی ثابت ، احساس نزدیک بودن به خداوند و داشتن تصویری دوستانه از خداوند با شادی ارتباط دارد . عامل دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد آن عبارت است از ایمان استوار .

پارک و همکاران دریافتند که دانشجویانی که از لحاظ مذهبی درونی در سطح بالایی بودند . سپس از وقایع منفی زندگی ، احساس افسردگی ، اضطراب یا کاهش عزت نفس نمی کردند . کرک پاتریک اظهار داشته است که رابطه با خداوند از طریق نیایش ، دعاهای خصوصی و تجارب  مذهبی  را می توان به همان صورت رابطه با انسانها ، تجربه کرد و به همان مزایای مشابه دست یافت . از میزان دعاهای شخصی به عنوان قوی ترین پیش بینی کننده سلامتی نام برده شده است . مایرز  معتقد است ، از آنجا که فرد با ایمان دارای ارتباطات و اعتقادات معنوی کمتر است احساس رها شدگی ، پوچی و تنهایی نمی کند . لذا شادی بیشتری را تجربه می کند. لوئیس، مالتبی، و دی در تبین کار کردهای مذهبی به مواردی از جمله احساس اتصال با معبودی بسیار قدرتمند و مقدس ، عشق ، برابری و احساس در جمع بودن اشاره می کنند . مایرز  در مطالعه ای که در آمریکای شمالی انجام داد بین شادکامی و پرداختن به فعالیتهای دینی همبستگی متوسط به دست آورده است . کوهن طی مطالعه ای به این نتیجه رسید که سازگاری مذهبی ، حمایت اجتماعی ، هویت اجتماعی ، اعمال مذهبی و باورهای مذهبی با شادکامی همبستگی مثبت دارند . برنا و سواری  دریافتند که بین نگرشهای مذهبی ، سلامت روانی ، رضایت از زندگی و عزت نفس با احساس شادکامی در بین دانشجویان همبستگی مثبت معنی داری وجود دارد . آزموده و شهیدی و دانش  طی مطالعه ای دریافتند که افراد دارای جهت گیریهای مذهبی درونی نسبت به افراد دارای جهت گیری مذهبی بیرونی از سرسختی و شادکامی بیشتری برخوردار بودند . همچنین بین جهت گیری مذهبی درونی و بیرونی و سرسختی و مؤلفه های آن تعهد ، مهارت مبارزه جویی و شادکامی رابطه وجود دارد . صحرائیان ، غلامی و امیدوار در بررسی خود نشان دادند که بین شادکامی و نگرش مذهبی رابطه معنی داری وجود دارد . هادیانفر  اظهار داشته که اقامه نمازهای واجب پیش بینی کننده نیرومندی برای احساس بهزیستی است . همچنین انتخاب همسر مذهبی ، انتخاب دوست مذهبی ، پرداخت وجوهات شرعی و تشویق دیگران به مذهبی بودن و بررسی درباره دین پیش بینی کننده های خوبی برای احساس ذهنی بهزیستی هستند . سلیگمن نیز معتقد است که به سه دلیل در افزایش سطح بهزیستی انسان اهمیت دارد . نخست اینکه مذهب ارائه کننده یک نظام منسجم اعتقادی است که به انسان این امکان را می دهد تا برای زندگی به جستجوی معنی بپردازد و برای آینده امید بیابد . دوم اینکه نظام های اعتقادی مذهبی کمک می کنند تا فرد دلیل قابل قبول و دست کم آرامش بخشی را برای توجیه ناکامی ها ، شکست ها و مصائب زندگی خود بیابد . سوم اینکه افرادی که واقعا مذهبی هستند و عنصر معنویت در اعتقادات آنها نیرومند است ، گرایش کمتری نسبت به انحرافات دارند و رفتارهای نیکو و جامعه پسند و انسان دوستانه بیشتری انجام می دهند .

پس جای تعجب نیست که میزان شادی گزارش شده توسط افراد مذهبی بیشتر از افراد غیر مذهبی  باشد . یکی از اجزای معنویت که در افزایش میزان شادی نقش به سزایی ایفا می کند ، بخشایش است که در آموزه های مذهبی نیز به آن توجه  ویژه شده است . پژوهش ها نشان می دهد که بخشایش ، از خشم که یکی از عوامل عمده در ایجاد ناشادی است پیشگیری می کند . اگر به موقع و به طور صحیح انجام شود باعث حل شدن احساساتی مانند درد و سوگ ، شرم و نفرت می شود .

فرهنگ و شادکامی: پژوهش ها اخیر اجتماعی بین المللی تفاوت های زیادی در متوسط شادمانی و رضایت ملیت های مختلف را نشان داده است . این پژوهش ها عوامل اجتماعی شادمانی ملیت ها را مطرح می سازد . به عنوان مثال ، متوسط در آمد ، حقوق اجتماعی و فردی این ها میتوانند اهمیت علمی بسیار زیادی داشته باشند زیرا می توانند در مورد اینکه چطور تمام کشورها می توانند شادتر باشند پیشنهادی را ارائه کنند .

لین ، چندین تئوری در مورد علت تفاوت های فرهنگی در شخصیت را توسط پیش بینی کننده های اجتماعی اندازه گیری کرد . او دریافت که روان رنجورخوها که آن ها را به عنوان زمینه عواطف منفی قرار می دهیم . در همه کشور های خاورمیانه بیشتر بوده است . که می توان آن را ناشی از تغییر سریع و تخریب راه های سنتی زندگی دانست . روان رنجورخویی در همه کشور های آمریکای لاتین بالاتر بوده است ( بجز برزیل ) که دلیل آن را ناشی از تعارضات و تحولات سیاسی می داند و او دریافت که کشور هایی که در جنگ جهانی شکست خوردند در روان رنجورخویی بالا بودند و از سال 1965 آنها به حد طبیعی برگشتند . برونگرایی که آنها به عنوان یک وسیله اندازه گیری  شادمانی قرار دادند در آمریکا ، استرالیا و کانادا بالا بود برونگراها  به احتمال بیشتری مهاجرت می کنند و با همدیگر در کشورهای زیادی دیده می شوند .

ترایندیس ، معتقد است که عوامل خاص فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی نیز در تعیین شادکامی نقش مهمی بازی می کنند . در مطالعه بین فرهنگی همواره بین سلامت ذهنی و زندگی در دموکراسی پایدار و عاری از ستم سیاسی و تعارض نظامی رابطه مثبت به دست آمده است .

داینر و همکاران از اندازه گیری های سنتی فردگرایی استفاده کردند که شامل درجه بندی فردگرایی ، جمع گرایی کشورها توسط ترایندیس بود . آنها دریافتند که همبستگی با سلامت ذهنی 77/0 وجود دارد . به طوری که هر دو درآمد و فردیت قویاً باهم همبستگی دارند و احتمالا علت ذهنی سلامت است.

وین هوون نشان داد که اگر درآمد ثابت باشد ، همبستگی شادکامی متوسط با فردیت از 55/0 به 5/0 کاهش می یابد . به هر حال وین هوون دریافت که اگر ملیت های ثروتمند و فقیر را از یکدیگر جدا کنیم همبستگی با شاکامی برای ملیت های ثروتمند کشورهایی که کامیاب هستند و آزادی فردی در آنجا به بهترین نحو است ، مثبت و برای کشورهای فقیر منفی است .

فرهنگ های که در آنها برابری اجتماعی وجود دارد میانگین یا متوسط سطح سلامت ذهنی بسیار بالاتر است . سلامت ذهنی در فرهنگ های فردگرا بیشتر از فرهنگ های  جمع گرا است .

داینر و همکاران در جوامع جمع گرا رضایت از زندگی با هنجارهای ارزش گذاری بر این متغییر همبستگی دارد (35/0) در صورتی که در فرهنگ های  فردگرا این طور نیست ؟ (16/0) . به طور واضح برخی از تفاوت ها ی فرهنگی در مورد احساس مانند رضایت می تواند در مفاهیمی از این هنجارهای فرهنگی تبیین شود .

لوتز می گوید مکان هایی وجود دارد که شادکامی کتمان می شود . در این فرهنگ ها شادمانی از لحاظ اجتماعی قابل پذیرش نیست زیرا این ها فکر می کنند که وقتی افراد با خودشان لذت می برند ممکن است خودنمایی به نظر برسد . دیگران عصبانی می شوند و شخصی که شاد بوده مضطرب می شود .

شادمانی نیز با جنبه های مهمی از نهادهای دولت ارتباط دارد . در دولت هایی که به رفاه عمومی توجه دارند ، در کشورهایی که نهاد های عمومی به نحو موثر عمل می کنند و در جاهایی که بین شهروندان و اعضای دیوان سالاری روابط ارضاکننده وجود دارد ، سلامت ذهنی بالاتر است .

محیط و شاد کامی : پژوهش نشان داده اند بسیاری از عوامل زیست محیطی چون آب و هوا و موقعیت جغرافیایی در خلق  انسان موثر است . عواملی چون محیط سبز ، پایین بودن رطوبت هوا ، باز بودن فضا وجود آب و به طور کلی وجود آب و هوای معتدل باعث افزایش احساسات مثبت در انسان می شود . همچنین امکانات رفاهی در منزل مثل متراژ بالای خانه ، وجود تسهیلات رفاهی و به طور کلی کیفیت خانه در افزایش خلق مثبت به خصوص شادی موثر است . .

پاریچ و همکاران  معتقدندکه داشتن احساسات مثبت قوی با زندگی در محیط طبیعی به جای محیط های مصنوعی همبسته است . ساکنان مکان های جغرافیایی که دارای فضای سبز ، آب و چشم انداز گسترده است ، احساس مثبت را گزارش می کنند .

کانیگهم ، می گوید آب و هوای خوب ، خلق مثبت را القا می کند . زمانی که آفتاب می درخشد ، هوا گرم است ولی نه زیاد گرم ، میزان رطوبت پایین است ، مردم خلق مثبت تری را گزارش می کنند و اما در هر حال مردم خود را با شرایط آب و هوایی نامطلوب سازگار می کنند و در تمام ملت ها بین شرایط اقلیمی و رتبه بندی های شادمانی ملی همبستگی وجود ندارد .  اندروز ویتنی ، بین کیفیت مسکن و رضامندی از زندگی همبستگی متوسطی به دست آوردند . نماینگرهای کیفیت مسکن عبارتند از مکان جغرافیایی ، اتاق بر حسب اندازه افراد ، اندازه اتاق ، وجود گرمایش . با وجود این انسان ظاهرا به این عوامل زیست محیطی نیز عادت می کند و هر چند تفاوتهایی میان مردم کشورهای مختلف مشاهده شده ولی هیچ یک از این خصوصیات تاثیر معنی داری بر شادی فراگیر افراد نداشته است .

وضیعت جسمانی و شادمانی :ورزش و تمرین های بدنی به حالت های خلقی مثبت می انجامد اما پیوند میان سلامت جسمانی و شادمانی بسیار پیچیده است دینرو و همکاران  عنوان می کنند در حالی که رتبه بندی های ذهنی از سلامت شخصی با شادمانی همبستگی دارد ، رتبه بندی های سلامت عینی توسط پزشکان این همبستگی را نشان نمی دهد مگر در مواردی که افراد به شدت ناتوان باشند .

ویزنبرگ و همکاران ، معتقدند که رتبه بندی های ذهنی از سلامت شخصی از صفات شخصیتی مانند روان رنجورخویی و راهبردهای کنار آمدن انکار یا چارچوب بندی مجدد بیشتر از سلامت جسمانی عینی متاثر است ، در افرادی که سطح روان رنجوری بالاست ممکن است از ضعف سلامت خود به شدت شکوه داشته باشند ، اما پزشکان آن ها از لحاظ جسمانی سالم ر تبه بندی می کنند . برعکس ، شخصی که پزشک او را کاملاً بیمار می داند ممکن است گزارش کنند که احساس کاملاً خوبی دارد زیرا این افراد ضعف سلامت جسمانی شان را انکار یا چارچوب بندی مجدد می کنند . همچنین هیجان های مثبت به ما امکان می دهد تحمل خود را در برابر درد افزایش دهیم.

به جز افرادی که به شدت ناتوانند ، بیشتر مردم با مشکلات سلامت خود نسبتا سریع سازگار می شوند و خود پنداره از سلامت خود را پرورش می دهند که با سطح شادمانی آن ها همسو است به هر حال مجموعه ای از شواهد فزاینده وجود دارد که نشان می دهد شادمانی می تواند از طریق تاثیر گذاری در سامانه ایمنی برسلامت موثر باشد . سامانه ایمنی افراد شاد موثرتر از افراد ناشاد کار می کند . وضعیت جسمانی و میزان سلامتی فردی که شامل فعالیتهای سالم برای حفظ تندرستی چون تغذیه مناسب و فعالیت بدنی کافی و نیز وضعیت دلخواه ظاهری بدن و سلامت مزاجی در شادکامی فرد تاثیر دارد .

سارافینو، معتقد است که ورزش در کوتاه مدت حالتهای خلقی مثبت را القا می کند ورزش منظم بلند مدت به شادکامی منجر می شود. اثرهای کوتاه مدت ورزش از این واقعیت ناشی می شود که اندروفین ، مواد شیمیایی شبیه مورفین را در مغز تولید می شود را رها می سازد . شادکامی افزوده بلند مدت حاصل از ورزش به این واقعیت بر می گردد که ورزش منظم افسردگی و اضطراب را کاهش و سرعت و دقت در کار را افزایش می دهد و سطح خودپنداره را بالا می برد .

تفریح و شادکامی: تفریح می تواند افراد را شاد کند و از آنجا که تفریح برخلاف ارتباطات ، شغل و شخصیت ما تحت کنترل ماست و به راحتی می تواند تغییر کند اهمیت زیادی دارد .

لو و آرجیل  در یافتند که بزرگسالان انگلیسی که فعالیت های تفریحی جدی داشتند از افرادی که این فعالیت ها را نداشتند شادتر بودند . اگر چه آن ها این فعالیت ها را پر استرس و چالش بر انگیز یافتند .

مردم در ایام تعطیل خلق مثبت بیشتر و تحریک پذیری کمتری را گزارش می کنند. زمینه یابی ها نشان داده اند که عضویت در گروه های تفریحی و ورزشی ، کارهای داوطلبانه در امور خیریه یا ورزش توام با سوخت و ساز همه جانبه ، سطح سلامت را افزایش می دهد . علت آن است که عضویت در چنین گروه هایی تعامل با دیگران  ، اغلب در یک بافت فرهنگی کوچک را شامل می شود که آداب و رسوم ، ارزش ها ، فعالیت و روابط اجتماعی خاص خود را دارد .

بعضی از انواع تفریحات ،اثر قابل ملاحظه ای بر بهداشت روان خصوصا افسردگی دارند . تمرینات جسمانی ممکن است درمان خوبی برای بعضی از انواع  افسردگی باشند تمرینات جسمانی همچنین برای اضطراب و کاهش تنش مفید هستند . این موضوع می تواند ناشی از خلق مثبت آرامش ایجاد شده به وسیله تمرینات جسمانی باشد . موسیقی به عنوان شکلی از درمان برای آرام کردن بیماران بکار می رود . حمایت اجتماعی خصوصا همراهی در تفریحات مشترک برای بهداشت روانی خوب است زیرا از استرس جلوگیری می کند . این موضوع می تواند از طریق هیجان های مثبت باشد یا به وسیله فرایند شناختی ایجاد احساس موفقیت باشد .

آرجیل معتقد است استراحت ، آرامش ، غذای خوب و فعالیت های مربوط به فراغت ، همگی اثرات کوتاه مدت مثبت بر شادمانی دارند . فعالیت های تفریحی گروه مدار می تواند  با تامین برخی نیازها مثل نیاز به محبت و نوع دوستی ، نیاز به اجرای  خودمختار فعالیتهای ماهرانه ، نیاز بر هیجان و نیاز بر هیجان و نیاز به رقابت و پیشرفت ، شادکامی را افزایش دهد .

نقش شادی در سیر تکاملی بشر: دانیل گیلبرگ ، استاد روان شناختی اجتماعی در دانشگاه هاروارد در کتاب پر فروش خود تحت عنوان (برخورداری اتفاقی با شادی ) بیان می کند که یکی از شاخص های تکاملی نوع بشر ، افزایش قابل ملاحظه وزن مغز انسان است . به طوری که مغز انسان هوموسابین امروز تقریبا سه برابر انسان هوموهابیلس است که حدود دو میلیون سال پیش می زیسته این روند تکاملی تنها وزن مغز انسان نیست بلکه در مدت زمان یاد شده ساختارهای جدیدی نیز در مغز انسان شکل می گیرد . یکی از این ساختارها قطعه پیش پیشانی است که در طول زمان و به تدریج در مغز انسان شکل می گیرد . کار این ساختار در انسان بسیار جالب است ، این بخش مهم مسئول ( شبیه سازی ) تجربه های انسانی است ؛ به عبارت دیگر یکی از توانمندیهای مهم بشر ، یعنی تصور کردن موقعیت ها بدون اینکه الزاما فرد آن موقعیت را تجربه کرده باشد ، از کارکرد های این بخش از مغز محسوب می شود. نکته قابل توجه در تجزیه و تحلیل گیلبرگ این است که از دیدگاه وی این دستگاه شبیه سازی در مغز همیشه دقیق کار نمی کند . بسیاری از باورها و ارزش های انسان ها در حقیقت بدون تجربه عینی حاصل می شود . به دلیل وجود قطعه پیش پیشانی ، ما قبل از اینکه پدیده ای را تجربه کنیم ، می توانیم  به ماهیت یا عواقب احتمالی آن پی ببریم . گیلبرگ معتقد است که انسان از این طریق شادی را به طور ( مصنوعی ) می سازد . در بسیاری از مواقع مغز انسان در ارزیابی موقعیت های احتمالی دست به نوعی سوگیری می زند ، به این معنی که معمولا رویدادها عملا آن اثر شدیدی را ندارند که انتظار می رود . ما فکر می کنیم اگر صاحب یک خودروی آخرین سیستم شویم یا اگر مبلغ زیادی پول به دست آوریم چقدر خوشحال خواهیم شد . ولی پژوهش ها نشان می دهد که پس از گذشت زمان کوتاه ، میزان شادی افرادی که خواسته های خود را به دست آورده اند ، بیشتر از افراد عادی نیست . گلیبرگ عملکرد قطعه پیش پیشانی را به این صورت می بیند که این بخش از مغز با ساختن شادی نوعی نظام ایمنی را قادر می کند با تغییر باورها و ارزش های خود آن ها را با اهداف خود سازگار و مطابق کنیم . گیلبرگ بین شادی طبیعی و شادی مصنوعی تمایز قایل می شود و شادی طبیعی را پایدارتر و مستحکم تر از شادی مصنوعی می پندارد .

نورو سایکولوژی شادکامی :

در سالهای اخیر علاقه فزاینده ای در بین پژوهش گران به منظور برسی جایگاه های مغزی فعال در شادکامی ایجاد شده است. قمرانی و فراهانی ، با مرور سیستماتیک و تلخیص به پژوهش انجام شده در حوزه عصب روانشناختی به نتایج  زیر در خصوص نوروسایکولوژی دست یافتند :

  1. سیستم لیمبیک که از بخش های نظیر پیاز بویایی ، هیپوتالاموس ، هیپوکامپ ، آمیگدال و شکنج کمربندی تشکیل یافته ، نقش ویژه ای در رفتارهای انگیزشی و هیجانی ایفا می کند به گونه ای که لیمبیک را مرکز هیجانات تلقی می کنند.
  2. در میان هیجانات مختلف ، شادی وخشم به عنوان نمونه های معرف و مناسبی از هیجانات مثبت و منفی در مطالعات نوروسایکولوژی مورد نظر بوده اند.
  3. در روشهای نوین با استفاده از نمایش کلیپ و فیلم توصیف کلامی و تصویر سازی ذهنی ، هیجانات مثبت ( نظیر شادی ) و منفی ( نظیر خشم ) در افراد ایجاد شده و سپس واکنش های آنها اندازه گیری می شود . نورولوژیست ها با استفاده از روش الکتروآنسفالوگرافی به بررسی رابطه بین برانگیختگی هیجانی و فعالیت سیستم اعصاب مرکزی پرداخته اند . نتایج این بررسی نشان می دهد که هیجانات مثبت و منفی با الگوی متفاوتی از فعالیت کورتیکال رابطه دارند . در همین راستا مشخص شده است که فعالیت لوب فرونتال چپ با بیان و تجربه هیجانات مثبت ( نظیر شادی ) و لوب فرونتال راست با بیان تجربه هیجانات منفی ( نظیر خشم ) و رفتارهای گوشه گیرانه ارتباط دارد .
  4. از دیگر یافته های نوین نورولوژیست ها در خصوص شادی که دلالت بر اهمیت این سازه دارد ، تاثیر مثبت شادی بر پاسخ های قلبی و عروقی نظیر فشارخون ، ضربان قلب و غیره می باشد که می تواند به عنوان عاملی جهت پیشگیری از سکته ها و بیماری های قلبی در نظر قرار گیرد .

راهبردهای افزایش شادکامی

برخی از پژوهش گران دریافته اند که می توان شادی را در افراد افزایش داد و این امر از طریق مداخلات و درمان های روان شناختی امکان پذیر است پس حتی اگر ما طرف دار فرضیه ارثی بودن ظریفت شادی هم باشیم باید اقرار کنیم که در حقیقت اثربخشی ناخواسته ژن ها بر میزان شادی را می توان تغییر داده و اصلاح کردن رفتار و محیط زندگی فرد و اجتناب از موقعیت های مشکل زا و رفتارهای ناسازگار به حداقل کاهش داد . نتایج قابل ملاحظه ای از پژوهش های علتی به این امر مهم اشاره دارد که مداخلات روان شناختی بر باورهای فراشناختی در زندگی افراد باعث افزایش میزان شادی آن ها شده است.

سلیگمن استدلال می کند که بین زندگی مطلوب و زندگی خوب تمایز مهمی می توان قایل شد . زندگی مطلوب را می توان با ترغیب هیجان های مثبت از راه بکارگیری راهبردهایی به دست آورد . در مقابل زندگی خوب بهره گیری از نیروهای تاییدی برای نیل به رضامندی در زمینه های مهم زندگی مثل روابط خانوادگی و کار را شامل می شود . فعالیت هایی که در آن نیرومندی های تاییدی استفاده می شود به طور ذاتی برانگیخته می شوند و به تجربه هایی مانند شیفتگی و جذبه می انجامد .

منبع

بهمنی، رقیه(1394)، باورهای فراشناختی و میزان سازگاری فردی – اجتماعی ، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی، دانشـگاه آزاد اســلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0