اهمیت رفتارهای سیاسی

با وجود دیدگاه‌ها و ابعاد مختلف در مورد رفتار سیاسی مطالعات و تحقیقات نشان می‌دهد، رفتار سیاسی مطلوب و موثر در سازمان به منظور افزایش بهره‌وری نیروی انسانی و سازمانی ضرورت دارد، به طوری که امروزه با عنوان مدیریت رفتار سیاسی در گرایش‌های رفتار سازمانی مورد بحث قرار می‌گیرد. البته رفتار سیاسی مانند دیگر جنبه‌های پویائی سازمانی فرآیند ساده‌ای نیست و از سازمانی به سازمان دیگر تفاوت دارد. رفتار سیاسی به دلایلی که در زیر به مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌شود، در مدیریت طرح گردیده و اهمیت فزآینده‌ای پیدا کرده ‌است.

وجود هدف‌های مبهم برای سازمان‌ها، کمبود منابع، افزایش نقش استراتژیک نیروی انسانی در سازمان، اهمیت رضایت شغلی کارکنان، توسعه دانش مدیریت و تأکید بر مشارکت اثربخش نیروی انسانی، تغییرات محیطی و شرایط پرتلاطم، پیچیده‌تر شدن فرایند تصمیم‌گیری و عدم به کارگیری شیوه عقلائی برای شرایط پیچیده امروزی، برنامه‌های بهبود و بازسازی سازمان و اهمیت نقش رضایت گروه‌ها و ذینفع‌ها در عملکرد و بهره‌وری سازمان. به طوری که امروزه بیان می‌شود، موفقیت سازمانی در گرو عوامل مهمی مانند شایستگی رقابتی سازمان و همچنین شایستکی مدیران عالی سازمان در به‌کارگیری رفتار سیاسی مطلوب و سازنده است.

براساس نظر محققین، واقعیت‌های جدی رفتار سیاسی باعث شده بر پاره‌ای از آرزوهای آدمی که داشتن سازمان‌های ایده‌آل با رفتار منطقی است، خط بطلان کشیده شود. از دیدگاه سیاسی، سازمان ترکیبی از ائتلاف‌هاست که برای دستیابی به منابع و انرژی با یکدیگر در رقابت هستند. همچنین، وسیله‌ای است برای تأمین منافع افراد و گروه‌هائی که بر آن اثر می‌گذارند و نیز تحت تاثیر آن واقع می‌شوند.

سازمان یک فرد نیست، بلکه یک واحد حقوقی است که براساس هدف‌های متضاد افراد به‌وجود آمده است و در چارچوب روابط قراردادی بین این هدف‌ها، نوعی تعادل بوجود آورده‌است. از دیدگاه سیاسی، هویت یک سازمان تا زمانی حفظ می‌شود که منافع گروه‌های ذی‌نفع را تأمین کند و یک ائتلاف پویا از افراد و گروه‌ها ایجاد کند. بنابراین، آنچه که در این مقاله و تحقیق از رفتار سیاسی مد نظر است، دیدگاه دوم، یعنی جنبه مثبت، قانونی و مشروع رفتار سیاسی است که با توجه به شرایط عدم اطمینان فعلی نسبت به بسیاری از سازمان‌ها، می‌تواند در ابعاد مختلف عملیات سازمانی و اقدامات مدیریتی موثر واقع شده، موجبات رضایت شغلی گروه‌ها و احساس مالکیت آن‌ها را فراهم سازد و در نتیجه باعث افزایش بهره‌وری گردد.

مهم‌ترین عواملی که در شکل‌گیری رفتار سیاسی در سازمان‌ها تأثیر دارد، به دو بخش تقسیم می‌شود:

  •  عوامل فردی که از ویژگی‌های افراد شاغل در سازمان ناشی می‌شود؛
  •  عوامل سازمانی که به دلیل، فرهنگ سازمانی و شیوه‌های مدیریتی در سازمان رخ می‌دهد :

عوامل فردی: در این سطح پژوهشگران صفات مشخصه و نیازهائی را شناسائی کرده‌اند که بر رفتار سیاسی آدم‌ها تأثیر دارند. استیفن رابینز می‌گوید: افرادی که نیاز شدید به قدرت، آزادی عمل، امنیت و قدرت مقام دارند، تلاش بیشتری برای به‌کار‌گیری رفتار سیاسی به عمل می‌آورند.افرادی که از نظر رابینز دارای ویژگی‌های خود نظارتی زیادی هستند، مرکز کنترل رفتارهایشان را درونی دانسته و نیاز شدیدی به کسب قدرت دارند و با احتمال بیشتری دست به رفتارهای سیاسی می‌زنند.

افرادی که خود را مسئول رفتارهایشان می‌دانند، چون بر این بارو هستند که می‌توانند محیطشان را نیز کنترل کنند، نقش فعالی را پیش می‌گیرند و شرایط را به نفع خود جهت می‌دهند. افراد ریاست طلب و تشنه قدرت راحت‌تر دست به سیاسی کاری زده و از راه‌های مختلف برای کسب منافع فردی و تحقق اهداف خود استفاده می‌کنند . در نهایت اینکه، افرادی که دارای سطح آمادگی بالائی هستند، کمتر از دیگران از طریق رفتارهای سیاسی غیرقانونی به دنبال اهداف و منافع خود هستند.

عوامل سازمانی: رفتارهای سیاسی افراد یک سازمان بیش‌تر تحت تأثیر ویژگی‌های سازمان است تا ویژگی‌های فردی افراد آن سازمان. در عین حال که نمی‌توان نقش‌های عوامل فردی و تفاوت‌های شخصی را در بروز رفتارهای سیاسی نادیده گرفت، تحقیقات حکایت از آن دارند که رفتار سیاسی را  وضعیت‌ها  شرایط و فرهنگ‌های معینی دامن می‌زنند. مهم‌ترین عوامل سازمانی که منجر به رفتار سیاسی می‌شود، عبارتند از:

هدف‌های نامشخص: هدف‌های مبهم و پیچیده به طوری که سطح آگاهی افراد و گروه‌ها نسبت به آن‌ها، پائین باشد، فعالیت‌های سیاسی را تشدید می‌کند. ابهام در قوانین و مقررات سازمانکه احتمال زیادی وجود دارد که رفتار سیاسی در محیط‌هائی بروز کند که خط مشی‌های روشنی وجود نداشته و قوانین و مقررات خوب تعریف نشده باشد، زیرا وجود قوانین و مقررات روشن و صریح در مورد آنچه که باید انجام شود، احتمال سوء‌استفاده از قدرت را کاهش می‌دهد. اگر در استانداردهای عملکرد ابهام وجود داشته باشد، منجر به رفتار سیاسی می‌شود.

فرهنگ سازمانی: فرهنگ سازمانی که نسبت به افراد و گروه‌های انسانی ارزش قائل بوده و به آن‌ها اعتماد داشته باشد و نیز قوی و مشارکت‌جو باشد، از بروز رفتارهای سیاسی غیرقانونی جلوگیری می‌کند. هم‌چنین هر قدر فرهنگ سازمانی بر شیوه برد ـ باخت تأکید کند، انگیزه کارکنان برای رفتار سیاسی بیشتر خواهد شد. اگر تصور شود که یک طرف بتواند به هزینه طرف دیگر به هدف برسد، یا ماهیت این هدف به گونه‌ای باشد که هر دو طرف نتوانند به آن برسند، آنگاه آن بازی جمع صفر نامیده‌ می‌شود و در این شرایط رفتار سیاسی شدت می‌یابد.

نامشخص بودن فرآیند تصمیم‌گیری: تصمیم‌گیری که توافق همگانی را به همراه نداشته باشد یا اصولاً نحوه تصمیم‌گیری مبهم باشد، به شدت در بروز رفتار سیاسی تأثیر می‌گذارد.

شرایط محیطی سازمان: هر چه محیط برون سازمانی و تکنولوژی درون سازمانی، پیچیده‌تر باشد، به رفتارهای سیاسی بیشتری دامن زده می‌شود. برعکس، هرچه شرایط محیطی ساده‌تر و با ثبات نیز باشد، نیاز به رفتارهای سیاسی کمتری است. اصولاً سیاست یک شیوه عملکرد یا مکانیسمی برای رسیدن به توافق نظر است و هنگامی که پدیده عدم اطمینان بسیار قوی است، مدیران رده بالای سازمان بیشتر با این پدیده روبرو می‌شوند و به همین دلیل فعالیت‌های سیاسی بیشتری انجام می‌دهند.

تغییر و تحول در سازمان: معمولاً هنگام تجدید ساختار سازمانی یا برنامه‌های بهبود سازمانی و تغییرات برنامه‌ریزی نشده و تحمیلی، رفتارهای سیاسی شدت می‌یابد. تصمیم در تغییر هر فرایندی، خرده سیستم سیاسی را فعال می‌کند؛ زیرا احتمالاً منافع افراد و گروه‌ها در خطر می‌افتد؛ از این رو با تغییر و توزیع مجدد قدرت مخالفت می‌کنند. به ویژه، تغییر در ساختار سازمانی، منجر به فعالیت‌های سیاسی می‌شود.

ساختار سازمانی به گونه‌ای است که قلب روابط قدرت و اختیار را هدف قرار می‌دهد. تغییر ساختار، یعنی تخصیص مجدد اختیارات قانونی. تجدید سازمانی و تغییر در ساختار موجب تغییر مسئولیت‌ها، وظایف و کارها می‌شود، که آن هم به نوبه خود بر پایگاه قدرت اثر می‌گذارد. به همین دلیل تغییر ساختار موجب برهم خوردن فعالیت‌های سیاسی می‌شود و مدیران برای حفظ  مسئولیت‌ها و پایگاه‌های قدرت خود به صورتی فعال وارد مذاکره می‌شوند .

ایجاد هماهنگی: هنگامی که در سازمان یک مسئله کلی و مشترک بوجود می‌آید، مدیران باید گردهم آیند و به صورت ضربتی عمل نموده و راه‌حل‌هائی را ارائه نمایند. غالباً فعالیت‌هائی که در راستای هماهنگی مستمر صورت می‌گیرد، رنگ سیاسی به خود می‌گیرد. هماهنگی بین دایره‌های سازمانی مبتنی بر هیچ قانون و مقرراتی نیست و در این باره هیچ راهنمای مشخصی وجود ندارد و فقط فعالیت‌های سیاسی اثربخش می‌تواند یک راه مناسب را در بر داشته باشد.

جایگزین کردن مدیر: برای جایگزین کردن مدیران باید افراد را ارتقای مقام و نقل و انتقال داد یا مدیران جدیدی را استخدام کرد. این تغییرات بر مدیران ارشد و سطوح بالای سازمان اثرات سیاسی زیادی دارد. یک مدیر جدید با مجموعه جدید و با ارزش‌های تازه می‌تواند روابط کاری با ثبات سازمان را برهم زده و همه توافق‌های پیشین را زیر و رو کند. گاهی استخدام مدیر جدید می‌تواند موجب تشدید پدیده عدم اطمینان گردیده، بحث و گفت‌وگوی زیادی در پی داشته باشد و موجب اختلاف‌ نظرهای زیادی گردد.

تخصیص منابع: مقصود از تخصیص منابع، همه منابعی است که برای عملکرد سازمان لازم می‌باشد. این منابع عبارتند از : حقوق، بودجه‌های عملیاتی، تعداد کارکنان، تسهیلات دفتری و وسائل. این تصمیمات براساس الگوی عقلانی و اغلب براساس الگوی سیاسی گرفته می‌شود. درجائی که مدیران و اعضای سازمان درباره اولویت‌های واگذاری توافق نظر ندارند، باید روشهای جدید سیاسی را در پیش گرفت یا از آن فرایندها استفاده کرد. هنگامی که مقدار منابع کاهش می‌یابد، شدیدترین فعالیت‌های سیاسی رخ می‌دهد و همه مدیران به منظور جذب منابع لازم دست به رفتارهای سیاسی می‌زنند .

منبع

رستمی،شهرام(1392)، ارتباط بین تعهد سازمانی کارکنان  و رفتار سیاسی و رویکرد عقلائی،پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت اجرائی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0