اهداف توسعه منابع انسانی
هدف نهایی توسعه منابع انسانی، تضمین بقا و ارتقای (حفظ و توسعه) سازمان از طرق زیر است: الف) هماهنگی با تغییرات و تحولات مختلف درونسازمانی و برونسازمانی و نیازهای ناشی از آن از جهات مختلف. ب) بهبود و ارتقای سطح کمی و کیفی عملکرد فردی و سازمانی و ارتقای سطح بهرهوری. پاره ای اهداف واسطهای برای رسیدن به این آماج که از طریق آموزش و بهسازی قابل دستیابی هستند عبارتند از: 1- توسعه مهارتها و تواناییهای انجام کار و درک دانش و اطلاعات مورد نیاز توسعه نیروی انسانی برای پیشرفت در تولید 2-توسعه دانش، مهارتها (ادراکی، انسانی و فنی) و نگرشهای لازم برای موفقیت و بهبود عملکرد 3- شناسایی و پرورش استعدادهای نهفته کارکنان 4- به روز کردن مهارتها و اطلاعات کارکنان 5-آشنا ساختن کارکنان با اهداف و موقعیت سازمان و جایگاه خویش6-افزایش اثربخشی و کارایی نیروی انسانی 7-کاهش اتلاف و ضایعات کاری 8- کاهش نیاز بر نظارت نزدیک کارکنان 9-افزایش قابلیت انعطافپذیری کارکنان 10- افزایش رضایت شغلی 11-کاهش سوانح کار 12-فراهم آوردن زمینه ترفیع شغلی13-انگیزش کارکنان .
مدیران سازمان جهت اداره مجموعه خود، وظایف متعددی را انجام میدهند. یکی از این وظایف، اداره منابع انسانی و نیروی کار سازمان است. منابع انسانی به عنوان یکی از عوامل و نهادههای اصلی هر سازمان، نقش بسزایی درکیفیت و کمیت ستادههای هر سازمان دارد. بعبارت دیگر، عامل انسانی شاید یکی از عواملی باشد که در تمامی مراحل فعالیت اعم از مراحل درونداد، فرآیند و ستاده سازمان نقش داشته باشد. از این رو، امروزه یکی از چالشهای اصلی مدیریت منابع انسانی، نیروی کار و تحولات ایجادشده در آن است. فعالیتهای سنتی منابع انسانی بطور کلی شامل جذب، آموزش، حفظ و نگهداری است. این فعالیتها که بر جنبههای انسانی و اجتماعی سازمان مانند کار گروهی، انگیزش و رفتار، ارتباطات و روابط انسانی تاکید دارند، علیرغم کمکهای بسیار زیاد به سازمان، از دیدگاه و حوزه محدودی به آن نگریسته و بدین لحاظ باعث شده است که بسیاری از سازمانها نتوانند بر حسب موقعیتهای متحول امروزین به پیشبینی و تحول منابع انسانی دست یابند. به عبارت دیگر، انجام فعالیتهای فوق، قبل از اینکه مبتنی بر نیاز شرایط کاری و محیط فعالیت باشد، بیشتر مبتنی بر رویهها و مقررات سازمان بوده و از دیدگاه استراتژیکی نسبت به سازگاری انسانی برخوردار نبوده است .
بدین لحاظ، رشد و توسعه نیروی انسانی و افزایش مهارت، خلاقیت و دانش نیروی کار در تمام سطوح سازمان برای مدیران دهه 90 یک اولویت استراتژیک محسوب میشده است. چراکه نیروی کار از نظر ظاهر، طرز تفکر و عملکرد با گذشته فرق دارد و در بسیاری از جهات مانند سن، جنسیت، فرهنگ، آموزش، ارزشها و اشتغال افراد معلول و ناتوان دچار تحول شده است.
نیروی کار از لحاظ ترکیب و تغییر در مهارتهای شغلی با چالشهای جدیدی روبرو شده است و مدیران سخت در تکاپوی هموارکردن این چالشها هستند و قوانین و خط مشیهای سازمانها را در جهتی سوق میدهند که بتوانند به نحو احسن، از فرصتهای بوجودآمده از تحولات مزبور استفاده کرده و با تهدیدهای موجود مقابله کنند. امروزه توجه به عامل انسانی و نیروی کار، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است و واژههایی چون انگیزش، خلاقیت، پویایی، رضایتمندی و آموزش آنقدر در سازمانها متداول شده است که هیچ سازمانی نمیتواند از آنها چشمپوشی کند. نقش نیروی انسانی و نیروی کار بعنوان موتور محرکه سازمان تا حدی است که امروزه بحث کیفیت نیروی کار از اهمیت بالایی برخوردار است و اعتقاد بر آن است که کیفیت نیروی کار موجب تولید کالا و خدمات بهتر شده و قدرت سازمان را در رقابت و جذب سرمایه افزایش میدهد و درنهایت رشد اقتصادی را برای سازمان و در سطح کلان برای کشور به ارمغان میآورد. اهمیت فوق باعث شده است که مدیریت امور کارکنان از وضع سنتی خود به نام کارگزینی خارج شود و به نظام مدیریت منابع انسانی تبدیل شود. در نظامها صنعتی و فراصنعتی پیوند میان نیروی انسانی با تولید و بهرهوری دگرگونی یافته است. انسان و نیروی کار همگام با پیچیدهتر شدن روند تحول و تکامل، بصورت درونداد سرنوشت درآمده است و میتوان این ادعا را نمود که بهرهوری به گونه فزایندهای پیامد آگاهی، مهارتها و تواناییهای مغز پرورشیافته است. به عبارت دیگر بهرهوری با ارزش افزوده انسان در نظام سازمانی برابر گشته و با توجه به چنین تحولی است که میتوان گفت «انسان بزرگترین سرمایه است». به لحاظ این اهمیت است که به بهرهوری منابع انسانی و تعیین جایگاه سهم وی در تولید کالا و ارائه خدمات بیش از پیش توجه شده است و یکی از استراتژیهای بهرهوری نیز توجه به نقش نیروی انسانی است .
بهره وری و راهبرد منابع انسانی
منابع انسانی و مدیریت نیروی انسانی در سازمانها بعنوان کاتالیزور و تسریعکننده افزایش بهرهوری در سازمان عمل میکنند. از این رو باید برای افزایش بهرهوری راهبردهای مناسبی را در نظر بگیرند. اصولاً اهمیت بحث از اینجاست که انسان با سایر عوامل سازمانی قابل مقایسه نیست. برای مثال، در یک محیط فیزیکی و صنعتی، کارایی و راندمان که حاصل نسبت ظرفیت فعلی به ظرفیت رسمی است تقریباً هرگز به یک نمیرسد و همواره کوچکتر از یک است. لکن در مورد انسان (سیستم باز) بواسطه انگیزش و رهبری صحیح میتواند از یک بزرگتر باشد. بهرهوری مترادف با کیفیت منابع انسانی است و راجع به افرادی با مهارتهای خود روحیه گروهی، کارایی، خلاقیت، نوآوری، غرور کاری و مشتریگرایی را برای سازمان به ارمغان میآورند، صحبت میکند.
بهبود بهره وری نیروی انسانی
منظور از بهرهوری نیروی انسانی چیست؟ چرا باید نسبت به آن حساس بود؟ با چه روشهایی میتوان بهرهوری نیروی انسانی را افزایش داد؟ چه نظراتی در مورد بهرهور منابع انسانی وجود دارد؟ آیا ریشه بهرهوری را باید در درون افراد یا در بیرون و محیط او جستجو کرد؟ آیا جهتگیریها و حساسیتهای مکتبی در تغییر میزان بهرهوری موثر است؟ مدیریت و نوع سازماندهی چه نقشی در بهبود بهرهوری منابع انسانی دارد؟ نقش آموزش و انگیزشهای مادی در بهرهوری و رشد و توسعه تکنولوژی چیست؟ آیا میتوان برای بهرهوری یک رشد مستمر قائل شد؟ این سوالات نمیتوانند بطور کامل عمق و وسعت مقوله بهرهوری را روشن سازند، فقط میتوان گفت که اگر این پرسشها، پاسخ مناسب خود را دریافت کنند، تا اندازهای حق بهرهوری منابع انسانی را ادا خواهند کرد .
بهرهوری نیروی انسانی، کمیت یا کیفیت فعالیتها را ازطرق مختلف میتوان افزایش داد. به عنوان مثال با توسعه ظرفیتها و یا از طریق مدرنیزاسیون، و یا با کنترل محصول و مواد اولیه و خام و واسطهای، و یا با ارتقای سطوح علمی و مهارتی نیروها و یا تامین نیازهای اساسی کارکنان، میتوان تغییراتی مطلوب را در نتایج فعالیتها به وجود آورد. بهرهوری منابع انسانی تنها به جنبهای از افزایش کمیت و یا بهبود کیفیت محصول (کالا یا خدمات) اطلاق میگردد که به واسطه ارتقای سطح کیفی و تلاش نیروی انسانی ایجاد شده باشد. مطابق این تعریف، میان بهرهوری منابع انسانی و بکارگیری توانهای بالقوه و بالفعل افراد، یک رابطه مستقیم به وجود میآید. هر چه درصد بیشتری از این توانها به جریان انداخته شود، میتوان انتظار بهبود بیشتری از بهرهوری داشت.
به عبارت بهتر، تغییرات بهرهوری منابع انسانی با سه مفهوم آمادهسازی، بکارگیری و رد توانها و استعدادهای افراد، مرتبط و محدود میشود. بهرهوری نیروی انسانی با افزایش درجه اثربخشی فعالیتها، افزایش مییابد. اصولاً کارایی با مقوله «ارزشها» سر و کار دارد. هرچه نسبت ارزش افزوده به هزینههای مختلف یک فعالیت، بیشتر شود، به همان اندازه به کارایی آن فعالیت افزوه خواهد شد. یکی از بهترین طرق افزایش کارایی، بهبود در بهرهوری منابع انسانی میباشد. بنابراین اگر خودمحوریتهای تشکیلاتی وجود داشته باشد، فعالیتهای کارا میتوانند در کوتاه مدت و در سطح خرد، اثربخش بمانند. اگر درک مشترک از اهداف سازمان در سطح مطلوب وجود داشته باشد، میتوانند اثربخش باشند. اما در بلندمدت و در سطح کلان، محدودیت منابع، سرانجام اثربخشی فعالیتهای با کارایی کم را بدون اثر خواهد کرد. زیرا اسراف در هر موقع و موضعی قطعاً توام با تنگی و ضیق مصرف در موقعیت و موضع دیگر خواهد بود. این، عامل مهمی است که به اثربخشی فعالیتها ضربه شدیدی وارد میسازد. همچنین «تشکیلات محوری» سرانجام بر کارایی فعالیتها اثر منفی خواهد گذاشت. چرا که هر “خودمحوری تشکیلاتی” با تمرکز و انباشت سرمایه و امکانات، ملازم خواهد بود.
منبع
پاکروان ،شقایق (1393)، رابطه هوش سازمانی و رضایت شغلی با بهره وری در کارکنان، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی صنعتي و سازماني، دانشگاه آزاد اسلامي
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید