انواع مداخلات روانشناختي
عمدهترين راهبردهاي مداخلهاي عبارتند از شناخت درمانی، رفتار درمانی و شناخت- رفتار درمانی که در ذیل به اصول و نظریههای مرتبط با آنها پرداخته شده است.
نظريههاي شناختي در مورد اختلالات هيجاني، بر اين اصل مبتني هستند كه اختلالات رواني با آشفتگي در تفكر همراه ميباشند، به ويژه، اضطراب و افسردگي با افكار منفي خودكار و تحريف در تفسير محركها و رويدادها مشخص ميشوند. تصور ميشود كه افكار منفي يا تفاسير تحريف شده، از فعال شدن باورهاي منفي انباشته شده در حافظه بلندمدت منشا ميگيرند. طبق اين نظريه، اختلال هيجاني با فعال شدن طرحوارههاي بدكنش رابطه دارد. طرحوارهها ، ساختارهاي حافظه هستند كه حاوي دو نوع اطلاعات ميباشند: باورها و مفروضات.
باورها، هسته مركزي ساختارهايي با ماهيت غيرشرطي هستند كه در مورد خود و دنيا به عنوان حقايق پذيرفته ميشوند مانند :من آسيبپذيرم، دنيا جاي خطرناكي است.
مفروضات شرطي هستند و وابستگيهاي بين وقايع و خود ارزيابيها را نشان ميدهند مانند : اگر من يك علامت مرضي جسماني نامشخص دارم، پس بايد به بيماري وخيمي مبتلا باشم .
طرحوارههاي بدكنش از طرحوارههاي افراد عادي انعطافناپذيرتر، خشكتر و عينيترند .
محتواي طرحوارهها نوع اختلال را مشخص ميسازد. طرحوارههاي اضطراب، مركب از باورها و مفورضاتي در مورد خطر و ناتواني در مقابله با آن هستند. در افسردگي، تمركز طرحوارهها بر افكار منفياي است كه در آن تجارب اوليه، زيربناي شكلگيري مفاهيم منفي در مورد خود، آينده و دنياي بيرون را فراهم ميسازد .
تاريخچه شناخت گرايي:
پيشگامان روش شناختي آلبرت اليس و آرون بک ، هستند.هردو آنها بعد از آموزش در نظام روانکاوي نسبت به نتايج روانکاوي احساس نارضايتي کردند و به روان درماني شناختي روي آوردند. اليس از اواخر دهه 1940 تا اوايل دهه 1950از کارآيي روان درماني ناخشنود شد. البته او با فرويد موافق بود که نيروهاي غير منطقي، افراد روان نژاد را به دردسرمي اندازند، اما به اين باور رسيد که اين نيروهاي غير منطقي تعارضهاي ناهشيار کودکي نيستند. در واقع آنچه افراد را به دردسر مياندازد، اين است که مرتباً به خودشان القاء ميکنند که فلسفه زندگي غيرمنطقي است. اليس دريافت که تداعي آزاد بسيار منفعل است. او مستقيماً به نظام اعتقادي درمانجويان حمله کرد و آنها را وادار ساخت تا منفعلانه عليه فرضهاي غير منطقي خود تلاش کند . بک نيز در تدوين نظريه و درمان شناختي دقيقاً از شواهدي که برخلاف روان پريشي بود پيروي کرد. او در طي 35 سال گذشته، نظام درماني باعنوان درمان شناختي بوجود آورد که توجه قابل ملاحظهاي را به خود جلب کرده است. اگرچه درمان شناختي بک واليس ازهم مستقل هستند، شباهتهاي برجستهاي بين آنها وجود دارد و ميتوان گفت که از جهات بسيار مهمي همگرا هستند، طوريکه هر دو معتقدند هدف، کمک به مراجعان در جهت آگاهي از شناختهاي ناسازگارانه؛ همچنين آگاهي از تاثير اين شناخت وسپس جايگزين کردن آنها با الگوي فکري مناسبتر وسازگارانه تر است. افراد ديگري از جمله سليگمن، بندورا، مايکن بام، کلارک، ساکوسکي از جمله کساني بودند که به شناخت درماني غنابخشيدند .
منبع
برقی ایرانی،زیبا(1392)، اثر بخشی شناخت_رفتار درمانگری سالمندی(CBTO)بربهبود نشانههای مرضی، همبستههای شناختی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید