اصول مفهومی ازدواج و روابط زناشویی

زوج به عنوان یک سیستم

این روش، انکار فرآیندهای فردی نیست بلکه تاکید بر فرآیندهای تاملی است. بنابراین گرچه ممکن است که رفتار، بیان فردگرای نیازهای یک شخص باشد اما می‌تواند در ارتباط زناشویی نیز کارکردی واضح داشته باشد. این الگو پیشنهاد می‌کند که رفتار همسران می‌تواند هم برای رسیدن به هدفی حقیقی و هم برای دستیابی به یک هدف مجازی در درون رابطه زناشویی به کار رود. رفتار در خلاء بروز نمی‌کند بلکه در رابطه با اشیا، افراد و رویدادهای دیگر اتفاق می‌افتد. علاوه بر این، همراه با بروز تغییر در افراد، احتمال می‌رود که تمامی سیستم نیز تحت تاثیر قرار گیرد. اثرات این تغییرات را می‌توان بوسیله پیامد‌های رفتاری و رابطه‌ای آن‌ها اندازه‌گیری نمود. در واقع، کارکرد رابطه‌ای کل رفتار را می‌توان به بهترین وجه بر اساس پیامد  حاصل شده درک کرد.با توجه به آنچه گفته شد سیستمی که بیش از همه بر رفتار فرد اثر دارد، خانواده است. در واقع خانواده نه تنها رفتار سازشی و بهنجار، بلکه رفتارهای نابهنجار افراد را نیز تشکیل می‌دهد. نظریه‌های خانواده درمانی که به تاثیر محیط خانواده توجه دارد نشان می‌دهند که چگونه هر فرد نقشی را در مجموعه نظام خانواده ایفا می‌کند. این الگوها به درک ما از این که چرا فرزندان یک خانواده غالبا تا حد زیادی با هم متفاوت هستند؛ کمک می‌کند. این نگرش خانواده را یک سیستم تلقی کرده و فرد بیمار را تنها معلوم یا شناخته شده می‌داند که نشانه ناموفق بودن نظام خانواده محسوب می‌شود.

الگوی تبادل اجتماعی

وقتی افراد روابطی صمیمانه برقرار می‌کنند فقط تا زمانی که رابطه به اندازه کافی با توجه به پاداش‌ها و هزینه‌ها رضایت بخش باشد، آن را حفظ می‌نماید . با پذیرش این نکته به عنوان یک فرض اساسی، باید گفت که اختلاف زناشویی از ابتدا به عنوان تابعی از نرخ‌های تقویت  تنبیه، مفهوم سازی می‌شود. شاید مناسب ترین واژه برای تقویت یا پاداش، واژه رضایت و برای تنبیه یا هزینه، واژه نارضایتی باشد. بنابراین نظریه تبادل بر این باور است که افراد می‌کوشند تا میزان رضایت را به حد اکثر و میزان نارضایتی را به حداقل برسانند. کاهش دادن جنبه‌های ناخوشایند رابطه از میزان انزجار می‌کاهد اما اثر کمی بر افزایش جنبه‌های مثبت می‌گذارد.

اکستی، می‌نویسد: در الگوی تبادل اجتماعی رضایت زناشویی به این صورت تعریف شده است. وجود ارتباط بین آنچه فرد در زندگی زناشویی انتظار دارد و آنچه در واقع در زندگی تجربه می کند. کنگ در پژوهش خود به این نتیجه دست یافت که الگوی ارتباط سازنده متقابل، یکی از حفاظت کننده‌ترین عوامل در برابر استرس، و زمینه‌ساز ایجاد رضایت و پایداری زناشویی است .

مهارت های ارتباطی

ارتباط نقش مرکزی در ازدواج ایفا می‌کند‌، به گونه‌ای که از لحاظ ویژگی‌های زناشویی مشخّص شده است که ارتباط موثروکارآمد میان شوهرو همسر مهمترین جنبه خانواده‌های دارای عملکرد مطلوب می‌باشد‌.بک و جونز  ، متوجه شدند که رایج‌ترین مشکل در ازدواج‌های نا‌آرام و پر درد سر همانا ارتباط ضعیف است. به عبارت دیگر موضوعات ارتباطی ممکن است نگرانی‌ها و دل مشغولی‌های اوّلیّه برخی زوج‌های مراجعه کننده برای درمان باشد  .برقراری ارتباط ، یکی از رایج‌ترین مشکلاتی است که همسران ناراضی گزارش می‌دهند.دشواری‌های ارتباطی، تنها علت اختلاف زناشویی نیست ؛اما مشخص‌کننده روابط پریشان است و مشکلات را تشدید می‌کند .

رویکردهای ارتباطی اغلب با سه فرض اساسی به بررسی ازدواج و روابط زناشویی می‌‌پردازند:

  • تعارض‌های زناشویی غیر قابل اجتنابند، هدف درمان‌های ارتباطی حذف کامل این تعارض‌ها نیست بلکه تلاش می‌کنند تا به آنها جهت دهند و آنها را در مسیرهایی سازنده به کار اندازند.
  • ارتباط در دو سطح کلامی و غیر کلامی روی می‌دهد و یکی از دلایل اصلی بروز اختلاف‌های زناشویی، ناهماهنگی پیام‌هایی است که به طور همزمان توسط این دو سطح منتقل می‌شوند.
  • همسران در شیوه های برقراری ارتباط با یکدیگر تفاوت دارند .

در کل ، یک فرض عمومی این بوده است که علّت بسیاری از مشکلات ارتباطی زناشویی، مهارت‌های ارتباطی ناکارآمد از طرف همسران می‌باشد و مطابق با این دیدگاه ادونوهیو و کراچ  ، بیان کردند که آموزش ارتباط به عنوان کوششی جهت ترمیم رابطه مسئله دار، مولّفه‌ای مهم در بسیاری از رویکردهای درمان زناشویی است . ارتباط با همسر جنبه مرکزی زندگی عاطفی و اجتماعی یک شخص است و نارضایتی، به توانایی زن و شوهر برای برقراری روابط رضایتمندانه با بچه‌ها و سایر اشخاص خارج از خانواده آسیب می‌رساند.

تانن ، درمورد تفاوت بین شیوه‌های ارتباط برقرارکردن زنان و مردان موارد ذیل را بیان میدارد :زنان گفتگو را بعنوان یک وسیله برای ایجاد صمیمیت می‌بینند، در حالیکه مردان آنرا بعنوان یک فرصت برای اثبات پایگاهشان و رقابت بر شرکای محاوره‌ای خود می‌دانند.زنان حفظ و تداوم گفت وگو را ضروری و مهم می‌دانند و به همین دلیل، با سکوت نمودن تا پایان صحبت دیگران و تشویق نمودن آن ها به ادامه صحبت و پرسیدن سؤالات، به گفتگو ادامه می‌دهند.ازسوی دیگر، مردان چنین حمایت‌هایی را وسایلی ضعیف وسست می‌دانند وترجیح می‌دهند تاکتیک‌های قویتری را مانند اظهارنظر کردن و قطع کردن صحبتهای دیگران به کار ببرند. الگوهای جنسیتی مربوط به تصمیم گیری و حل مشکل از دیدگاه‌های وسیع‌تری درباره هدف ارتباط سرچشمه می‌گیرند. زنان در تصمیم‌گیری‌ها به دنبال توافق و اتفاق نظر هستند؛ زیرا هدف اولیه آن‌ها حفظ پیوند عاطفی بین شرکا می‌باشد، ولی مردان به منظور تصمیم‌گیری سریع تر و کسب نتایج تعیین‌کننده وسرنوشت ساز،از فرد قدرتمندی کمک می‌گیرند. در پاسخ به نیازها، علایق و مشکلات یکدیگر، مردان احتمالاً بیشتر راه حل‌ها یا عمل‌های ممکن را پیشنهاد می‌کنند، در حالی که زنان احتمالاً بیشتر با سهیم شدن در احساسات و تجربیاتی مشابه، همدردی و دلسوزی را ابراز می‌دارند و بدین سان، صمیمیتی را که هدف آن ها از ارتباط و گفت وگوهاست، ایجاد می‌نمایند. جان‌گری ، معتقد است که نیازها و خواسته‌های اصلی زن و مرد متفاوتند و این خواسته ها و نیازها را به صورت ذیل متمایز می‌سازند. منظور از متمایزسازی آن است که خواسته‌ها و نیازهای مزبور برای هر یک مهمترین می باشد:

  • زن به احترام، و مرد به قدر دانی نیاز دارد.
  • زن به درک، و مرد به پذیرش نیاز دارد.
  • زن به توجه و مرد به اعتماد نیاز دارد.
  • زن به صمیمیت، و مرد به تحسین نیاز دارد.
  • زن به اعتبار، و مرد به تایید نیاز دارد.
  • زن به اطمینان خاطر، و مرد به تشویق نیاز دارد.

تقابل

یک منبع بسیار با اهمیت رضایتمندی در ازدواج عبارت است از پاداش‌هایی که طرفین به یکدیگر می‌دهند. زن و شوهرهای شادکام در عوض پاداش‌هایی که از یکدیگر دریافت می‌کنند به همدیگر پاداش می‌دهند، اما رفتارهای تنبیه کننده طرف مقابل را نادیده می‌گیرند. آنها در مورد رفتار خوب تقابل دارند اما رفتار ناخوشایند طرف مقابل را تلافی نمی‌کنند، بر عکس، زوج‌های ناراضی رفتار پاداش دهنده یکدیگر را نادیده می‌گیرند اما دائماً با تنبیه کردن رفتار نامطلوب طرف مقابل، دست به مقابله به مثل می‌زنند. به عبارت دیگر تعامل‌ها در زوج‌های گرفتار، اغلب با رفتار منفی متقابل مشخص می‌شود. اگر یکی از طرفین، رفتاری منفی از خود نشان دهد، طرف دیگر نیز پاسخی شبیه آن می‌دهد و بدین ترتیب، زنجیره تعامل منفی پیش رونده آغاز می‌شود . در مطالعه‌ای که جانسون ، بر اساس نظر گاتمن با موضوع تفاوت‌های رفتاری بر روی زوج‌های پریشان و عادی انجام داد، نتایج نشان داد که زوج‌هایی که گرایش دارند تا بر جنبه‌های مثبت همسر تمرکز کنند و روی جنبه‌های منفی تمرکز کمتری کنند، زندگی شادتر، رضایت بیشتر و روابط پایدارتری دارند. یافته دیگر تحقیق جانسون آن بود که غلبه نسبت رفتارها و افکار منفی بر مثبت، باعث تیرگی رابطه و اضمحلال تدریجی آن می‌شود؛ همچنین این تحقیق نشان داد هنگامی که شوهر نفوذ همسرش را می‌پذیرد و قدرتش را با او شریک می‌شود این رفتار به رابطه پایدارتر منجر می‌شود.

مهارت‌های حل مسئله

تعارض محصول الزامی زندگی مشترک است ، بین دو نفر همیشه احتمال اختلاف نظر وجود دارد و شیوه اداره و حلّ اختلاف‌ها با شادکامی ازدواج ارتباط دارد . ظرفیت قبول اختلاف، نشانه صمیمیت و نشانه یک خانواده سالم است. اختلاف سالم و خوب، سازنده است، و‌لیکن در خانواده‌های مسئله‌دار، مسایل را انکار می‌کنند یا می‌پذیرند که با هم مخالفت نکنند، یا لب از سخن فرو می‌بندند و منزوی می‌شوند . زوج‌های ناراضی ظاهراً مشکل را نادیده می‌گیرند. اما این زوج‌ها، مشکلات خود را از یاد نمی‌برند، درعوض آنها را همچون سندی لاک و مهر شده حفظ می‌کنند تا بعدها در یک مشاجره بزرگ مجدّداً آن را به جریان بیندازند . این در حالی است که درخانواده‌های دارای کارکرد خوب، زوجها نه تنها به وجود تعارض زناشویی اذعان دارند بلکه این تعارض و مشکلات به شیوه موثّری حل می‌شوند .

عوامل شناختی

هالفورد  ، بیان می‌کند زوجین مشکل‌دار، بیشتر مشکلات رابطه‌‌‌شان را به همسرشان نسبت می‌دهند و فکر می‌کنند وی از روی عمد به گونه‌ای ناخوشایند با آنها رفتار می‌کند.درمقابل، زوجین خوشبخت،احتمالاً بیشتر رفتارهای منفی را به شرایط محیطی موقت نسبت می‌دهند. بک ، نواع خطاهای شناختی که مناسبات و روابط زن و شوهری را تیره می‌سازند، بشرح ذیل بیان می دارد:

-گسسته بینی: اشخاص با این خصوصیات، امور را مطابق میل خود نگاه می‌کنند و آنچه را نمی‌خواهند، نمی‌بینند.

  • تجربه‌های انتخابی: در ارتباط با گسسته بینی، شرایطی وجود دارند که شخص یک عادت یا یک حادثه را از یک مضمون وسیع انتخاب کرده، به استناد آن، اشتباه نتیجه‌گیری می‌کند.
  • استنباط مستبدانه: گاه شدت انحراف به قدری زیاد است که افراد بدون هرگونه دلیل موجّه نتیجه گیری‌های اشتباه می‌کنند.
  • تعمیم مبالغه آمیز: استفاده از کلماتی همچون «هرگز، همیشه، همه، هر و هیچ کدام» مبالغه‌آمیز است. اثر تعمیم مبالغه‌آمیز و مطلق‌گویی در ازدواج‌های ناموفق، می‌تواند زیاد باشد.
  • تفکر قطبی شده : تفکر قطبی شده «همه یا هیچ» حتی در میان زوج‌هایی که زندگی خوش بختی دارند زیاد به چشم می‌خورد. در ذهنیت افراد با این طرز تلقّی، همه امور به دو دسته تقسیم می‌شوند: خوب یا بد، سیاه یا سفید، ممکن یا غیرممکن، مطلوب یا غیرمطلوب.
  • درشت نمایی : تمایل به مبالغه، گرفتن کیفیت‌های خوب یا بد دیگران و مصیبت‌آمیز جلوه‌دادن بیش از اندازه نتایج و عواقب حوادث، از مصادیق درشت نمایی‌اند.
  • توضیحات انحرافی: در ازدواج‌های ناموفق، زن و شوهری که در جست وجوی یافتن دلایل دل سردی و دل تنگی در زندگی زناشویی خود هستند، به ناچار برخی از انگیزه‌های منفی و حتی بدخواهانه و یا ویژگی‌های شخصیتی همسر خود را زمینه ساز اصلی گرفتاری قلمداد می‌کنند.
  • شخصی سازی: بسیاری از افراد از روی عادت، رفتار دیگران را متوجه شخص خود می‌دانند .

شواهد فزاینده‌‌ای وجود دارد که شیوه‌های درک ، تفسیر و ارزیابی زوج از یکدیگر و رویدادهایی که در روابطشان اتفاق می‌افتند، تأثیر مهمی بر کیفیت روابط آنها می‌گذارد . آلبرت الیس  ،  تاثیر منفی باورهای غیر‌منطقی  یا در نهایت معیارهای غیر واقع نگرانه‌ای که افراد در مورد روابط صمیمانه دارند را بر الگوهای تعامل و رضایت همسران مورد تاکید قرار دارد. سلیمانیان ، دریافت که میزان تفکرات غیر‌منطقی باعث نارضایتمندی زناشویی می‌گردد.

  • اپستین و باکوم ، معتقدند که دست کم پنج متغیّر شناختی برای فهم کارکرد رابطه زناشویی باید مورد بررسی قرار گیرند:
  • ادراک انتخابی: فرایند ادراکی توجه اختصاصی فرد به جنبه‌هایی از رفتار همسرش زیربنای تمامی فرایندهای شناختی فرد است؛اطلاعات اولیه لازم برای بررسی و ارزیابی شناختی را فراهم می‌کند.
  • اسنادها: هر فردی به دنبال این است که توصیفی برای رفتار یا رویدادی که در رابطه زناشویی اتفاق می‌افتد، بیابد. بنابراین، هر رفتار یا رویدادی را به موضوعی نسبت می دهد.
  • انتظارات: همسران نه فقط به دنبال نسبت دادن رویدادها هستند، بلکه سعی دارند رویدادهایی را پیش‌بینی کنندکه دررابطه زناشویی اتفاق خواهند افتاد.این انتظارات بر پاسخهای رفتاری و هیجانی فرد تأثیرمی گذارندوبرفرضیات و باورهای همسران نیز تأثیرگذارند و از آنها تأثیر می‌پذیرند.
  • فرضیات: باورهای همسران درباره خصوصیات رابطه و چگونگی رفتار همسر در رابطه را شامل می‌شود. ویژگی‌های رابطه بر پایه تجربیات گذشته فرد شکل می‌گیرد. فرضیات فرد باورهایی را شامل میشوند که تعیین کننده چگونه بودن رابطه درواقعیتست و تأکیدی بر الزامها و بایدها ندارد.
  • معیارها: معیارهای فرد باورهایی را شامل می‌شود که در جهت تعیین ویژگی‌هایی است که همسر و رابطه زناشویی باید داشته باشند.

فرضیاتی هستند در مورد اینکه این ویژگی‌ها چگونه باید باشند. اپستین به این مطلب اشاره دارد که زوج درمانگران بسیاری از مشکلات از جمله افسردگی و وابستگی به دارو یا الکل را درمان می‌کنند، در حالی که بر تعامل بین فردی تأکید دارند؛ زیرا ریشه این گونه مشکلات را در تعامل زوج ها می دانند. بر اساس اهمیت پویایی تعامل بین زوج‌ها، درمانگران توجه بسیاری به مسائل ذیل دارند :

  • کمبود مهارت های ارتباطی زوج
  • شیوه‌های نامتناسب در بیان هیجانات مثبت و منفی
  • تعارض بین ارزش های زوج
  • تعارض نقش
  • کوشش های کسب قدرت
  • مشکلات مالی
  • شیوه‌های آموزشی بی‌تأثیر در تربیت کودکان
  • مشکلات جنسی
  • تعارض در رابطه با بستگان دور و نزدیک
  • تصمیم گیری بی اثر در حل مسائل
  • مشکلاتی که در زمینه مرزها و حریم‌های شخصی ایجاد می‌شوند .

اگرچه هر زوج مشکلات خود را با در نظر گرفتن رفتار نامطلوب زوج دیگر گزارش می‌کند، ولی ریشه تعارض آن‌ها در آن نیست و زوج درمانگران سعی می‌کنند تا سهم عوامل بین فردی ایجادکننده رفتارهای مشکل زا را تعیین نمایند .

هیجان و مهارت مندی هیجانی

همان‌گونه که کردوا، گی و وارن  ،بیان می‌کنند پژوهش در زمینه هیجان، در حیطه اتفاق می‌افتد. حیطه اول وقوع، ظرفیت و شدت پاسخدهی هیجانی را در ازدواج بررسی کرد. مثلاً بررسی گاتمن  ، در این حیطه مشخص شده است که زوج‌های آشفته نسبت به غیر آشفته، تقابل و عاطفه منفی‌تری را نشان می‌دهند. حیطه دوم، نقش هیجانات مختل از قبیل افسردگی و اضطراب را در سلامت زناشویی بررسی کرد. این حیطه پژوهشی یک رابطه نیرومند میان عاطفه افسرده و آشفتگی زناشویی را نشان داده است مثلاً پژوهش بیچ   ، حیطه سوم، نقش هیجانات را در زوج درمانی بررسی نمود. از نظر این حیطه پژوهشی اصل یا ریشه آشفتگی رابطه در عواطف منفی است که در تعامل با همسر آشکار می‌شود. مثلاً پژوهش های جانسون، سولیوان و برادبری،یافته‌های پژوهش تیرگری، اصغرنژاد، بیان‌زاده و عابدین  و نیز پژوهش رحمانی و قیصری‌پور ،رابطه معنی داری بین هوش عاطفی (هیجانی) و رضایتمندی زناشویی نشان دادند، یعنی به طور کلی زوجین باهوش هیجانی بالا از رضایتمندی زناشویی بالایی برخوردارند .

صمیمیت و خود افشاسازی

نتایج پژوهش اسدبیگی و سپاه منصور، در زمینه رابطه میان عناصر سبک‌های عشق (صمیمیت، شهوت و تعهد) و رضایت زناشویی زنان نشان‌دهنده رابطه معنی دار میان عنصر صمیمیت و رضایت زناشویی بود. اگر چه همسران مایلند دیدگاه‌های مشابهی در مورد صمیمت و خود افشاسازی در رابطه زناشویی داشته باشند، لیکن معلوم گردیده است که میان زنان و مردان در صمیمیت و رضایت زناشویی تفاوت وجود دارد . به عبارت دیگر تجربه صمیمیت در میان زنان و مردان متفاوت است. زنان خود‌افشایی در زمینه احساسات را به عنوان صمیمیت زیاد می‌دانند و مردان داشتن فعالیت‌های مشترک با همسر را نشانه صمیمت می‌دانند . نتایج پژوهش اسدبیگی و سپاه منصور ، در زمینه رابطه میان عناصر سبک‌های عشق (صمیمیت، شهوت و تعهّد) و رضایت زناشویی زنان نشان‌دهنده رابطه معنی‌دار میان عنصر صمیمیت و رضایت زناشویی بود.

عملکرد جنسی

واکنش همسر به ناکنش‌وری در ایجاد و ابقای مشکل جنسی نقش مهمی دارد، زیرا تعامل جنسی موقعیت پویایی است که در آن دو نفر به طور مداوم بر رفتار یکدیگر تاثیرگذارند. ماهیت پیچیده دو‌جانبه تعامل‌های جنسی موجب گردیده است تابسیاری ازمتخصصان اظهاردارندکه مشکلات جنسی باید بعنوان مشکلی که متعلق به زن وشوهرست در نظر گرفته شوند،نه بعنوان مشکلی که متعلق به هر یک از همسران است .

رابطه جنسی با رضایت مداوم از رابطه پیوند دارد. همسران رضایتمند، همخوانی بیشتری میان فعالیت جنسی که خواهان آن هستند و فعالیت جنسی که تجربه می‌کنند گزارش می‌نمایند. هم چنین برای مردان و هم برای زنان، رضایت از رابطه جنسی به طور معناداری با سطح کارکرد خانواده ارتباط دارد . پژوهش رزن- گراندن و همکاران  ، حاکی از آن بود که رضایت جنسی مولّفه بسیار مهمی در روابط وفادارانه است. به هر حال رضایت اوّلیّه از رابطه جنسی یک عامل پیش‌بینی‌کننده قوی برای رضایت و تداوم رابطه در زمان های بعدی است.

کار  ، معتقد است هماهنگی جنسی و نه فراوانی فعالیت جنسی با رضایت زناشویی مرتبط است. طبق نظر اسپنس ،رابطه جنسی کم و ناخوشایند، منشا تعارضاتی در زوجین مشکل‌دار است و از سوی دیگر، بنابر نظر مسترز و جانسون  ، مشکلات جنسی اغلب به خاطر ارتباط ضعیف در زندگانی زناشویی است و لذا قسمتی از درمان آنها برای مشکلات جنسی عبارت است از کمک به زوج‌ها برای بهبود  رابطه کلی خود با طرف مقابل . وجود مشکلاتی در زمینه مسائل جنسی مثل کمبود تمایلات جنسی، ناتوانی جنسی و غیره که به خاطر ترس و اضطراب، شرم و خجالت یا احساس بی کفایتی و گناه مخفی مانده و بیان نشده و زنان به علت حجب و حیا علائم این مشکلات را درست بیان نمی کنند و مشکلات جنسی به صورت نهفته با علائم و عوارض دیگری مثل ناراحتی های جسمانی، افسردگی و تارضایتی از زندگی زناشویی بروز می کند .

ویژگی‌های شخصیتی

یافته‌های پژوهش رابرت ، حاکی از آن است که شخصیت همسران و شرایط زندگی آنان ، صمیمیت و ارتباط بین آن‌ها مهم‌ترین منابع رضایت یا نارضایتی آنان در زندگی زناشویی می‌باشد. شخصیت،بیانگر آن دسته از ویژگی‌های فرد شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری است.

هر چند بسیاری از تفاوت‌های شخصیتی طبیعی است و به تفاوت زیادی در رضایتمندی از رابطه منجر نمی‌شود، ولی دو مورد خاص وجود دارد که مشخص شده است تاثیر زیادی بر مشکلات ارتباطی و طلاق دارند و به نوعی این مشکلات را پیش‌بینی می‌کنند: یکی ناتوانی در تنظیم عواطف منفی ,عصبی بودن و دیگری سبک دلبستگی همراه با ناامنی . پژوهش عطّاری و همکاران ،  نشان داد که عامل شخصیت روان رنجورخویی و رضایت زناشویی با هم رابطه منفی دارند و در مقابل عوامل شخصیتی شامل برونگرایی، توافق و وجدانی بودن با رضایت زناشویی رابطه مثبت دارند .عطاری و همکاران ، بیان می‌کنند که سطح هیجان خواهی زن و شوهر صرف نظر از همسانی و ناهمسانی هیجان‌خواهی آنها، سازگاری زناشویی را به طور منفی تحت تأثیر قرار می‌دهد. آنها در تبیین این مسئله به این موضوع اشاره کرده‌اند که از آنجا که ازدواج قراردادی طولانی مدت است که با انعقاد آن محدودیت‌هایی برای افراد ایجاد می‌گردد، این محدودیت‌ها برای افراد هیجان خواه به راحتی قابل‌پذیرش نیست و لذا سازگاری و رضایت از ازدواج در این افراد کاهش می‌یابد .

منبع

شایان فر،زهرا(1393)، انگیزش تحصیلی دانش آموزان بر اساس هوش معنوی و رضایت زناشویی مادر،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی تهران

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0