استفاده از بازیابی بافاصله در کار بالینی

بر اساس  پانزده  مطالعه منتشر شده، هوپر و همکاران آموزش بازیابی بافاصله را برای افراد مبتلا به دمانس توصیه می‌کنند. احتمالاً کمپ، پر کارترین فرد در این زمینه است. کمپ و همکاران  اثربخشی بازیابی بافاصله برای انواع مشکلات در شرایط مختلف را اثبات کرده‌اند. به‌عنوان مثال، در درمان گفتار و زبان، می‌توان از بازیابی بافاصله برای کمک به درمان نام پریشی و اختلال تکلم، استفاده کرد. در کار درمانی، می‌توان به افراد مبتلا به دمانس، استفاده از صندلی چرخ‌دار، واکر و دیگر تجهیزات انطباقی و فعالیت‌های روزمره زندگی را آموزش داد. همه درمانگران و پرستاران می‌توانند از آن برای آموزش نام‌ها، آیتم‌های جهت‌یابی مانند شماره اتاق بیمار و شماره‌های تلفن، استفاده کنند. همچنین می‌توان از آن برای کاهش مشکلات رفتاری استفاده کرد . بوروش و کمپ  کتابچه راهنمای برای کمک به کسانی که در این زمینه کار می‌کنند، تهیه کرده‌اند.

آن‌ها برای آموزش بازیابی بافاصله، توصیه‌های ارائه می‌دهند مانند :  با مراجع روبرو شوید، در همه حال تماس چشمی برقرار کنید. بر تن صدا و زبان بدن خود نظارت کنید تا همیشه نگرش و پیام مثبت انتقال دهید  و  اگر آموزش ؛ بازیابی بافاصله؛  باعث ناراحتی مراجع می‌شود، آن را متوقف کنید. این تجربه باید سرگرم کننده و لذت‌بخش باشد. فرد باید مشتاق همکاری با شما باشد. این نویسندگان خاطر نشان می‌کنند که یادگیری باید نسبتاً آسان باشد زیرا آن بر پایه حافظه ناآشکار، بنا می‌شود. آن‌ها همچنین ترکیب بازیابی بافاصله با یادگیری بدون خطا را توصیه می‌کنند.کلر و همکاران. از یادگیری بدون خطا، بازیابی بافاصله و همچنین محو سرنخ‌ها باهم استفاده کرده‌اند.

همان‌طور که قبلاً مشاهده کردیم هودر و هسلم  استدلال می‌کنند که ترکیب این دو باهم، مزایای آن‌ها را افزایش نمی‌دهد، اما پژوهش هودر و هسلم با افراد مبتلا به دمانس نبود، بنابراین ممکن است این یافته‌ها با جمعیت‌های مختلف، متفاوت باشند. اکثر مطالعات در مورد بازیابی بافاصله بر افراد مبتلا به دمانس متمرکز شده است، این فن با گروه‌های دیگر نیز استفاده شده است. سهلبرگ  در مورد کار با افراد دچار ناتوانی‌های یادگیری رشدی، بحث کرده است. در توان‌بخشی از آن برای افراد دچار مشکلات غیر پیش‌رونده حافظه، استفاده شده است . هیلاری و همکاران نشان دادند که ایجاد فاصله بین تکرار مطالب منجر به بهبود یادآوری در افراد مبتلا به TBI متوسط و شدید، می‌شود. با این حال، باید در نظر داشت که این یک آزمایش یادگیری فهرست بوده است و نه یک مطالعه توان‌بخشی.

محو سرنخ‌ها

محو سرنخ‌ها ، روشی است که در آن علائم و سرنخ‌ها ارائه و سپس به‌تدریج محو می‌شوند. مثلاً از فردی که اسم جدیدی را دارد یاد می‌گیرد انتظار می‌رود ابتدا کل اسم را کپی کند، سپس حرف آخر آن حذف می‌شود، اسم بار دیگر کپی می‌شود و حرف آخر آن را فرد وارد می‌کند، بعد از آن دو حرف آخر حذف و این فرآیند تکرار می‌شود تا اینکه همه حرف‌ها توسط فرد یادگیرنده کامل شوند. این روش شبیه روش زنجیره سازی رو به عقب است که برای آموختن مهارت‌های جدید به افرادی دارای ناتوانی‌های یادگیری استفاده می‌شود. در زنجیره سازی رو به عقب، بیمار در تمام مراحل یک تکلیف کامل، تشویق یا راهنمایی می‌شود مثلاً : پوشیدن یک کت  و سپس در تمام مراحل زنجیره سازی به‌جز آخرین مرحله که در آن فرد باید بدون کمک دیگران، کار را تکمیل کند، راهنمایی می‌شود؛ سپس دو مرحله آخر زنجیره سازی حذف می‌شوند و الی آخر.

در زنجیره سازی رو به جلو، ابتدا، اولین مرحله‌ی زنجیره بجای آخرین حذف می‌شود.اولین بار، گلیسکای و همکاران  استفاده از روش محو سرنخ‌ها را در افراد مبتلا به اختلال حافظه گزارش دادند و از ترکیبی از زنجیره سازی رو به جلو و رو به عقب برای آموزش اصطلاح رایانه به چهار بیمار مبتلا به آمنزی استفاده کردند. در ابتدا تعریف یک واژه به بیماران ارائه می‌شد و از آن‌ها می‌خواستند که کلمه‌ی تعریف شده را بیان کنند. سرنخ‌های رو به افزایش به بیماران داده می‌شد؛ بنابراین، در صورتی که واژه هدف « Delete» بود، اول به آن‌ها حرف D سپس حروف De و Del و الی آخر ارائه می‌شد   ؛ زنجیره سازی رو به جلو . در کوشش‌های بعدی، هر بار تعداد حروف کمتر می‌شد.  زنجیره سازی رو به عقب یا محو سرنخ . در ابتدا، چهار بیمار در این مطالعه به اولین حرف هر کدام از اصطلاحات مربوط به رایانه بسیار وابسته بودند. علاوه بر این، همه برخی از اصطلاحات رایانه‌ای را یاد گرفتند و سرانجام توانستند در غیاب اولین حرف واژه‌ها، واژه‌های هدف را تولید کنند به‌علاوه آن‌ها در طول شش هفته، همه لغات را یاد گرفتند.

روش محو سرنخ برای شرایطی برتری دارد که در آن هر بار اشتباهی وجود داشت، پاسخ صحیح ارائه شود. علیرغم این موفقیت، بیماران از شرکت‌کنندگان گروه کنترل بسیار کندتر یاد می‌گرفتند و نمی‌توانستند یادگیری خود را به تغییرات جزئی اصطلاح تعمیم دهند. در یک مطالعه دیگر، گلیسکای و شاکتر ، بیش از  دویست وپنجاه  قطعه اطلاعات جدید مربوط به قوانین و روش‌های انجام یک تکلیف مربوط به ورود اطلاعات رایانه‌ای را به یک خانم مبتلا به آمنزی شدید ؛ مبتلا به آنسفالیت   آموزش دادند. سپس این زن توانست با استفاده از این مهارت، سر کار برود.   او نه تنها قادر بود که کار کند، بلکه قادر بود که به‌سرعت و دقت کارمندان مجرب ورود اطلاعات این کار را در شرایط دنیای واقعی انجام دهد .این محققان معتقدند که این موفقیت به خاطر سه عامل بود: راهبرد آموزش محو سرنخ، تکرار بسیار زیاد همه رویه‌های مورد نیاز و آموزش مستقیم و آشکار همه اجزای شغل. گلیسکای و همکاران تلاش کردند از توانایی‌های یادگیری نسبتاً دست نخورده بیماران دچار یادزدودگی استفاده کنند.

هرچند آن‌ها از ارتباط با زنجیره سازی رو به عقب و رو به جلو در زمینه‌ی ناتوانی‌های یادگیری، اطلاعی نداشتند.برونینگ، ون لون – ورورن، ون دایرن  ، وندر لیدن، میولمانز و لوراین ؛  و کوماتسو، میمیورا، کاتو، واکاماتسو و کاشیما   همه از روش محو سرنخ برای بیماران مبتلا به نشانگان کورساکوف استفاده کردند و همه موفقیت‌های ولو محدود داشته‌اند. لنگ و کوپلو   با موفقیت از روش مشابه روش گلیسکای و همکاران برای آموزش اصطلاحات رایانه به بیماران آسیب مغزی استفاده کردند. در حقیقت، گلیسکای  همچنین روی بیماران TBI ازجمله بیماران مبتلا به آمنزی پس از ضربه کار کرد؛ روش محو سرنخ برای این بیماران سودمند بود . توئن  و گلیسکای   ،  دوازده  بیمار با سبب‌شناسی مختلف را بررسی کردند و سه راهبرد مختلف حافظه ازجمله محو سرنخ را باهم مقایسه کردند. مشخص شد در مطالعه 1995، هرچند روش محو سرنخ تا اندازه‌ای سودمند بود؛ سودمندترین روش، روش یادیارهای دیداری بوده است. روش محو سرنخ نه تنها در مورد بیماران غیر پیش‌رونده بلکه در مورد بیماران مبتلا به آمنزی هم استفاده شده است . در مطالعه دیس فلت و اسمیتز، بیماران در یک موقعیت تجربی با استفاده از روش محو سرنخ، اسامی کارکنان را موفق‌تر از گروه کنترل یاد گرفتند. با این‌حال، در این پژوهش، از روش محو سرنخ، در کنار شیوه‌های دیگر نظیر سازمان‌دهی، توجه هدایت شده و تمرین ذهنی استفاده شده است شبیه به مطالعه کلر و همکاران که در آن، ترکیبی از راهبردها، استفاده شده است.

گروهی از بیماران که از روش محو سرنخ بهره نمی‌برند افراد مبتلا به زبان پریشی هستند . در این مطالعه، بیماران در معرض روش محو سرنخ یا افزایش سرنخ‌ها و یا هر دو قرار گرفتند. هرچند، روش افزایش سرنخ‌ها و روش ترکیب دو نوع سرنخ دهی تا اندازه‌ای سودمند بود. روش محو سرنخ، به‌تنهایی، برای هیچ‌کدام از بیماران مبتلا به زبان پریشی، سودی نداشت. نویسندگان معتقدند که این مسئله به این خاطر است که روش محو سرنخ، یک روش یادگیری بدون خطا است و بیماران مبتلا به زبان پریشی نسبت به بیماران مبتلا به آمنزی، کمتر به اشتباهات حساس هستند.اگرچه کسلز و دی هان در یک فرا تحلیل درباره یادگیری بدون خطا و محو سرنخ‌ها دریافتند که روش محو سرنخ، اندازه اثر، از نظر آماری معناداری در مقایسه با درمان‌های کنترل ندارد، اما برخی مطالعات دیگر در واقع این تأثیر را نشان می‌دهند.گلیسکای و همکاران   با روش محو سرنخ، تلاش کردند از توانایی‌های ناآشکار دست نخورده افراد مبتلا به آمنزی استفاده کنند. علیرغم برخی موفقیت‌ها، روش محو سرنخ، مستلزم صرف وقت و تلاش بسیار زیادی از سوی هم آزمایشگران و هم افراد مبتلا به آمنزی بود. از سوی دیگر، حافظه یا یادگیری ناآشکار مستلزم تلاش نیست، زیرا بدون یادآوری هوشیار، اتفاق می‌افتد. هانکین و پارکین  بیان کردند که در این مورد، حافظه ناآشکار مسئول است.

آن‌ها تلاش کردند که به گروهی از افراد مبتلا به TBI یا آنسفالیت، اصطلاحات مربوط به رایانه را آموزش دهند. (تکلیف مشابه تکلیف مورد استفاده در مطالعه گلیسکای و همکاران، و روش محو سرنخ را با روش یادگیری استاندارد طوطی‌وار  ؛ تکرار  مقایسه کردند. بین این دو روش هیچ‌گونه تفاوت معناداری مشاهده نشد. با این‌حال وقتی‌که روش محو سرنخ برای سهولت استفاده از حافظه ناآشکار اصلاح شد، روش محو سرنخ منجر به عملکرد برتر بعد از یک وقفه‌ی شش  هفته‌ای شد. اصلاحات شامل ارائه ریشه‌ی لغات حتی در زمانی که ضرورتی نداشت بود؛ بنابراین اگر اصطلاح مورد آموزش، واژه‌ی mouse بود، حروف mous- نشان داده می‌شد حتی اگر نیازی به نمایش آن‌ها نبود. این کار برای افزایش احتمال استفاده از حافظه ناآشکار انجام می‌شد. هانکین و پارکین ، این احتمال را مطرح ساختند که افرادی مبتلا به آسیب خفیف، احتمال بیشتری دارد که از روش استاندارد پیش‌بینی بهره ببرند، در حالی که افراد دارای اختلالات شدیدتر  و آن‌هایی که به حافظه ناآشکار خود بیشتر وابسته‌اند ، احتمال بیشتری دارد که از محو سرنخ بهره ببرند. تکمیل تنه‌ی کلمه‌ها یک تکلیف حافظه ناآشکار، ثابت شده است. همچنین هانکین و پارکین، این مسئله را که روش محو سرنخ واقعاً از حافظه ناآشکار استفاده می‌نماید را، زیر سؤال می‌برند. آن‌ها بیان می‌کنند که در روش محو سرنخ معمول، تنه کلمه ؛ یا حرف اولیه  به‌عنوان یک تکلیف یادآوری با کمک سرنخ‌ها عمل می‌کند و بنابراین از حافظه آشکار و نه حافظه ناآشکار سود می‌برد؛ بنابراین روش محو سرنخ از حافظه ناآشکار بهره می‌گیرد، اما وقتی‌که تکلیف نیازمند حافظه آشکار است این کمک ناچیز است.

مزیت روش محو سرنخ بعد از یک وقفه‌ی شش هفته‌ای به این خاطر است که حافظه آشکار بیشتر کاهش می‌یابد و احتمالاً از حافظه ناآشکار بیشتر استفاده می‌شود. رایلی، سوتیرو و جسپال    همچنین بیان کردند که روش محو سرنخ وقتی موفق‌تر عمل می‌کند که یادگیری ناآشکار مورد نیاز باشد. این بدین معنی است که این روش برای افراد دارای اختلالات خفیف یا متوسط حافظه و دارای حداقل مقداری حافظه آشکار سودمندتر است. در واقع، توئن و گلیسکای  دریافتند که اکثر بیماران دارای آسیب شدید و همچنین افراد دارای نقص‌های ملایم‌تر از محو سرنخ بهره‌ای نمی‌برند. کوماتسو و همکاران همچنین دریافت که محو سرنخ برای برخی بیماران ناکارآمد است .  محو سرنخ، تعداد خطاها را در طول دوره‌ی آموزش کاهش می‌دهد و این به‌نوبه خود، تداخل را کاهش می‌دهد. طبق نظر بدلی  و ویلسون و ویلسون و همکاران ،  حافظه ناآشکار به تداخل حساس است، قویی‌ترین پاسخ را ارائه می‌دهد و نمی‌توان از آن برای حذف اشتباهات استفاده کرد؛ بنابراین، می‌بایستی از طریق آموزش یادگیری بدون خطا، تداخل را به حداقل برسانیم. این مسئله تا حدی توسط روش محو سرنخ محقق می‌شود؛ زیرا افراد با استفاده از این روش، وقتی سرنخ‌ها داده می‌شوند، تشویق می‌شوند که پاسخ درست را حدس بزنند، ما قبلاً دیدیم که افراد دارای زبان پریشی ممکن است از یادگیری بدون خطا بهره‌ای نبرند، زیرا آن‌ها در مقایسه با افراد دارای آمنزی به اشتباهات، کمتر حساس هستند . بدلی و ویلسون  و هانکین و پارکین  و سلزر، کلارک، کوهن، دانکن و گیج  معتقدند که این روش با به حداقل رسانی تداخل کار می‌کند.

محو سرنخ در کار بالینی

مسئله اصلی در محو سرنخ این است که این روش ممکن است تنها وقتی کار کند که حداقل یک حرف از کلمه، مانده باشد. هرچند در مطالعه گلیسکای و همکاران  دریافتند که همه‌ی بیماران آن‌ها سرانجام اصطلاحات مربوط به رایانه را بدون حرف اول آن‌ها فراگرفتند، آموزش بسیار کند و با تمرینات بسیار زیاد صورت گرفت. اگر روش محو سرنخ برای آموزش اطلاعات جدید انتخاب شد، بایستی آن را با اصول یادگیری بدون خطا ترکیب کرد.ریلی و هیتون  اجتناب از اشتباهات همزمان با تشویق به یادآوری لغات با تلاش زیاد را پیشنهاد کردند. به‌زودی مشخص شد که اگر بیماران در طول آموزش بسیار غیرفعال باشند، در یادگیری ناکام می‌مانند؛ بنابراین، بجای گفتن پاسخ‌های درست به آن‌ها، آن‌ها باید در این فرآیند مشارکت کنند. البته روش محو سرنخ با درخواست از بیماران برای کامل کردن آخرین حروف آیتم هدف، آن‌ها را تشویق می‌کند. روش‌های یادگیری بدون خطا همچنین نیازمند تشویق به مشارکت فعالانه می‌باشد. ریلی و هیتون   معتقدند که می‌بایستی شرایط کاربرد، ازجمله سختی واژه‌ی که قرار است یاد گرفته شود و توانایی‌های حافظه یادگیرنده را در نظر بگیریم. آیتم‌های سخت‌تر و حافظه‌های ضعیف‌تر ممکن است مستلزم محو تدریجی باشد تا از افزایش اشتباهات و حذف حروف جلوگیری شود؛ آیتم‌های ساده‌تر و حافظه‌های قوی‌تر ممکن است نیازمند محو سریع‌تر باشند تا یادآوری با تلاش بیشتر مورد تشویق قرار گیرد.

برای آزمایش این پیش‌بینی، در آموزش اطلاعات عمومی به دوازده نفر دارای سابقه آسیب به سر، دو شیوه محو سرنخ باهم مقایسه شد. هماهنگ با این پیش‌بینی، افزایش کمک ، که اجازه ناپدید شدن سریع‌تر را می‌دهد  برای افراد دارای حافظه قوی‌تر و آیتم‌ها ساده‌تر، مؤثرتر بود و کاهش کمک ؛ که در آن ناپدید شدن تدریجی‌تر است  برای افرادی مؤثرتر بود که دارای حافظه‌های ضعیف‌تر بودند و آیتم‌ها سخت‌تر بودند.سرانجام، همواره در توان‌بخشی، باید به تعمیم توجه کرد. اگر برای تعمیم برنامه‌ریزی نکنیم، احتمالاً درمان با شکست روبرو خواهد شد. کلر  به بیمار خود، اسامی افراد در باشگاه اجتماعی‌شان را با استفاده از عکس‌ها آموزش داد. تعمیم با میزان استفاده این مرد از عکس‌ها در باشگاه بررسی شد. او می‌بایستی به هر عکس نگاه می‌کرد، شخص مورد نظر را پیدا می‌کرد و به پژوهشگر خود، آن فرد را با اسم معرفی می‌کرد.گلیسکای و شاکتر  به بیمار خود یاد دادند که چطور ورود اطلاعات را انجام دهد و سپس مطمئن شدند که او می‌تواند این تکالیف را در محل کار انجام دهد. گاهی اوقات مطالعاتی را می‌بینیم که هیچ نشانه‌ای از تعمیم ندارند و اگرچه در مورد برخی مطالعات پژوهشی منتشر شده، قابل قبول است، اما هر بالینگر خوب می‌بایستی به‌صورت خودکار، تعمیم را به‌عنوان بخشی از تمرین روتین بگنجاند.

الهارت و همکاران  به آموزش روش‌ها یا اطلاعات به افراد مبتلا به آسیب‌های اکتسابی حافظه بعد از TBI، سکته مغزی، آنوکسی، عفونت‌های سیستم عصبی، دمانس و اسکیزوفرنی، پرداختند. آن‌ها برای یافتن شواهدی از اثربخشی روش‌های آموزشی مختلف، به جستجو در پیشینه پژوهش پرداختند. دو شکل اصلی آموزش بیرون آمده از این مطالعه، توسط نویسندگان، روش‌های آموزش نظام‌مند و متعارف نام‌گذاری شدند. روش‌های نظام‌مند شامل یادگیری بدون خطا، روش محو سرنخ و تکرار بافاصله است. این روش‌ها بر رهنمودها یا نمونه‌های واضح و به‌دقت کنترل‌شده تأکید دارند. روش‌های متعارف شامل آزمون و خطا یا آموزش پر خطا می‌باشند. این روش‌ها بر یادآوری اطلاعات یا مهارت مورد نظر، بدون نمونه یا رهنمودهای قبلی تأکید می‌کنند. آموزش‌دهندگان تنها بعد از اینکه یادگیرنده تلاش کرد که تکلیف را انجام دهد و خطا کرد، رهنمودها را ارائه می‌دهند.اگرچه این بررسی مدارک متقاعدکننده‌ای برای مؤثر بودن آموزش نظام‌مند ارائه داد، اما مشخص شد که جزئیات در مورد طراحی و اجرای آموزش واضح نیست. با این‌حال، این نویسندگان برای کمک به بالینگران در طراحی و ارزیابی آموزش ارائه شده برای افراد دارای اختلال حافظه توصیه‌هایی را ارائه کرده‌اند:

  •  هدف‌های مداخله باید به‌طور واضح مشخص گردد و یا بایستی از تحلیل تکالیف در زمان آموزش هر کدام از روش‌های چند مرحله‌ای استفاده گردد.
  •  اشتباهات بایستی محدود شوند و برونداد بیماران بایستی در زمان بازآموزی یا یادگیری اطلاعات و روش‌های جدید، کنترل شود.
  •  بایستی تمرین کافی صورت گیرد.
  •  تمرین بایستی فاصله‌دار باشد.
  •  به‌منظور اجتناب از بیش از حد اختصاصی شدن یادگیری و افزایش تعمیم، مثال‌های متنوع بایستی ارائه شود.
  •  از راهبردهای تشویق پردازش پر تلاش تر  مثلاً:  بسط کلامی، تصویرسازی  بایستی استفاده شود.
  •  یادگیری جدید بایستی بر هدف‌های بوم‌شناختی معتبر، تمرکز کند.

منبع

شریفی،علی اکبر(1394)، ساخت یک برنامه رایانه‌ای توان‌بخشی شناختی و بررسی تأثیر آن بر بهبود عملکرد حافظه،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0