ابعاد و نظریات همدلی

تیچنر،  واژه همدلی را در سال 1890 از واژه آلمانی “einfuhlung”یعنی  به احساس کسی وارد شدن  اقتباس کرد و در روان‌شناسی رواج داد.نظریه‌پردازان  زیباشناختی، همدلی را به مفهوم توانایی ادراک تجربه ذهنی فرد دیگر مطرح نمودند،از همین مفهوم برای تشخیص و درمان درحرفه پزشکی بطور عام و در روان‌شناسی و روان‌پزشکی بطور خاص مدد گرفته شد،که امروزه نقش جدیدی را در برقراری ارتباط بعهده دارد .

مبحث همدلی در روان‌شناسی به دلیل نگرش منفی نادیده گرفته شده بود. اما روان‌شناسان در اوایل این قرن تحت تاثیر دیدگاه مثبت برخی از فیلسوفان ؛ وجودگرایان در زمینه همدلی قرار گرفتند و همدلی را در کل به عنوان ایفاگر نقش مهمی در فهم و درک بین فردی و از عوامل برانگیزاننده انسان‌ها در جهت انجام رفتارهای جامعه‌پسندانه شناخته‌اند. در واقع زمانی که فلاسفه آماده کنار گذاشتن مفهوم همدلی بودند،  روان‌شناسان سعی کردند همدلی را با روشی موشکافانه  و به گونه‌ای آزمایشی مورد تحقیق قرار دهند .

ابعاد همدلی

تا دهه‌های اخیر ماهیت پاسخ‌های درونی در فرآیند همدلی و این که پاسخ‌ها شناختی هستند یا عاطفی محور اصلی منازعات نظری و تفاوت‌ها در نظریه‌پردازی بوده است. اما کم کم مشاجرات رو به خاموشی گذارد و در این مورد این توافق به وجود آمد که همدلی مستلزم وجود هر دو عنصر شناختی و عاطفی است و اینکه، نسبت نقش هر کدام از این دو عنصر بسته به موقعیت، سن و شخصیت فرد تفاوت می‌کند.

به لحاظ تاریخی، نظریه‌پردازانی همانند مک‌دوگا ، فروید  و سالیوان ، همدلی را به عنوان یک واکنش عاطفی اولیه که به وسیله درک حالات دیگران صورت مي‌گيرد، تعریف می‌کنند. جکوبسن،  همدلی را به عنوان آگاهی هیجانی که به صورت همانند‌سازی زودگذر با دیگری کسب می‌شود تعریف می‌کند. به طور همانندی فشباخ ، هافمن و مهرابیان و اپستین، همدلی را به عنوان یک واکنش عاطفی جانشین و همانند‌سازی و درک تجارب هیجانی دیگران تعریف می‌كنند. اینان همگی بر بعد عاطفی تکیه دارند و بعد شناختی را نادیده مي‌گيرند.

در مقابل نظریه‌پردازان شناختی همانند مید،  بیان می‌کنند که همدلی از طریق رفتار نقش‌گیری کسب می‌شود. بنظر این افراد، در طی رشد، افراد به نوعی توانایی برای اقتباس دیدگاه‌های دیگران دست می یابند، بدین گونه که خود را به جای شخص مشاهده شده قرار می دهند. همسو با این دیدگاه، پیاژه، به این نتیجه رسید که در طي فرايند رشد، مهارت‌های بین شخصی رفتارهای اخلاقی و نوع دوستانه که در شکل گیری ساختار شناختی همانند نقش‌گیری  اهمیت دارد تشویق می‌شود. بصورتی که خود محوری کمتر می‌شود و توانایی برای پیش‌بینی، همانندسازی و درک احساسات و هیجانات دیگران افزایش می‌یابد.

 نظریه‌های همدلی:

  • نظریه کردارشناسی بالبی

جان بالبی ، روانکاو انگلیسی عقیده دارد که رفتار همدلی از رفتار غریزی دلبستگی ناشی می‌شود. به عبارت دیگر، شالوده‌ی رفتار همدلی، در دوران نوزادی از طریق فرایند رابطه‌ی نوزاد و مراقب او ؛ معمولا مادر  شکل می‌گیرد و کیفیت روابط دلبستگی اولیه کودک با مراقب اصلی در دو سال اولیه زندگی ممکن است تعیین کننده مهم واکنش‌های جامعه پسندانه و همدلانه، در زندگی کنونی و جریان بعدی زندگی فرد باشد .

یک کودک با دلبستگی ایمن به دلیل وجود مراقبت‌های همدلانه و پاسخ‌گر که نیازهای آنها را ارضاء می‌کند منابع هیجانی کافی برای پاسخ به نیازهای دیگران را دارا می‌باشد و همچنین یک مدل کارکرد درونی  که به هماهنگی انتظارات و نیازهای فردی می‌‌انجامد را توسعه می‌دهد. همچنین سالیوان، معتقد است که شخصیت از طریق ارتباط بین کودک و مراقب شکل می‌گیرد و همدلی یک مجرای اصلی است که ارتباط کلامی ‌‌و غیر کلامی بین کودک و مراقب را تسهیل می‌کند.

  • نظریه روانکاوی

روانکاوی از طریق نظریه‌ی سائق سعی نموده پدیده رفتار دلبستگی و همدلی ناشی از آن را از طریق نیروهای جنسی یا لیبیدو تشریح کند، مادر بعنوان منبع تغذیه، تامین کننده‌ی علاقه‌ی کودک است و هرگونه جدایی طولانی از مادر، تهدیدی است که منجر به اضطراب در کودک می‌شود. بعلت فقدان ارتباطات عینی اولیه نوزاد، عاطفه‌ی مادر بطور ناخودآگاه به نوزاد منتقل می‌شود در ابتدای دومین سال زندگی، با ارتباط عینی و توانایی نوزاد برای همسویی عاطفی با مادر آغاز می‌‌شود. بنابراین رشد همدلی نوزاد به تعاملات اولیه ی مادر _ نوزاد نسبت داده شده است.

  • نظریه یادگیری

بندروا ، معتقد است که همدلی از طریق اصول یادگیری اجتماعی (مشاهده، الگوبرداری، تقلید و تقویت) آموخته می‌‌شود. مشاهده‌گر ابتدا به نشانه‌های شنیداری، چهره‌ای و وضعیتی که توسط شخص دیگر نشان داده می‌شود، توجه می‌کند و این اطلاعات، برداشتی در مورد آنچه شخص دیگر احساس می‌کند به مشاهده‌گر می‌دهد.به اعتقاد نظریه پردازان یادگیری، عوامل محیطی و تجارب اجتماعی در ایجاد همدلی و تفاوت‌های فردی در آمادگی کودکان برای نشان دادن همدلی تاثیر گذار هست. فرض بر این است که  دلبستگی همراه با احساس ایمنی با مراقبت کننده سبب می‌‌شود در کودکی احساس همدلی رشد کند و همچینی واکنش مراقبت کننده و روش‌های انضباطی او بخصوص واکنش به آزار رساندن یا ناراحت کردن کودک دیگر نیز در ایجاد حس همدلی موثر است .

ارونفرید ، معتقد است که رشد همدلی و نقش آن در رفتار جامعه پسند از طریق اصول شرطی‌سازی است، کودک از طریق مشاهده‌ی رفتار دیگران، اطلاعاتی در مورد حالت عاطفی آن‌ها کسب می‌کند و از این راه همدلی را رشد می‌دهد،  همچنین کودک یاد می‌گیرد که رفتارهای خاصی که از او بروز می‌کند حالت عاطفی شخص دیگر را تحت تاثیر قرار می‌دهد. ممکن است در پاسخ به حالت عاطفی شخص دیگر رفتار خاصی را انجام دهد.

 برخی عقیده دارند که همدلی از طریق شرطی شدن اولیه آموخته می‌‌شود و تجارب مربوط به آن همگانی است. برای مثال، کودکی انگشت خود را زخم می‌کند و احساس درد می‌کند حال اگر همین کودک، فردی را در وضیعت مشابه ببیند به یاد خودش می‌‌افتد. اما برخی از محققین از جمله باتسون ، به ذاتی بودن خصوصیت همدلی اشاره دارند. به اعتقاد آن‌ها وقتی نوزادان در مهد کودک با صدای گریه‌ی یک نوزاد دیگر به گریه می‌‌افتند، مطمئنا ناشادی دیگری را درک نمی‌کنند، بلکه به یک برگه‌ی ذاتی پاسخ می‌‌دهند اما برخی دیگر از محققین ، مطرح می‌کنند که نوزادان دو روزه به گریه نوزادان دیگر با گریه پاسخ می‌دهند، به این ترتیب آنها پدیده گریه‌ی مسری، که نوعی همدلی در نوزادان است را مطرح می‌نمایند.

  • مدل فشباخ

به اعتقاد فشباخ، گرچه همدلی به عنوان یک پاسخ عاطفی مشترک میان مشاهده‌گر و شخص دیگر ، محرک تعریف می‌شود، اما احتمال بروز آن تحت تاثیر عوامل شناختی است. فشباخ ، یک مدل سه بعدی از آموزش همدلی را ارائه داد. مدل او شامل :

 تمیز بین نشانه‌های عاطفی؛توانایی شناختی،تفکیک وتمایز میان نشانه‌های عاطفی که دردیگران بروز کرده .

 در نظر گرفتن دیدگاه شخص دیگر ؛ مهارت شناختی برای درک موقعیت دیگری و اینکه بتوان خود را به جای دیگری قرار داده و نقش او را برای خود فرض کرد.

 پاسخ گویی عاطفی ؛توانایی عاطفی برای تجربه هیجان شخص مقابل و اینکه به اندازه کافی حساس و عاطفی باشد, است. دو بعد اول به عنوان یک فرایند شناختی در نظر گرفته می‌شوند و بعد سوم بعنوان یک فرایند عاطفی است. تمیز عاطفی به عنوان یک مهارت شناختی اولیه در نظر گرفته می‌شود که تمیز بین حالات عاطفی دیگران را ممکن می‌‌سازد. در نظر گرفتن دیدگاه دیگران به عنوان دومین عامل شناختی است که بر همدلی و انعکاس سطوح پیشرفته‌تر پیچیده شناختی تاثیر می‌‌گذارد. بعد سوم یک بعد عاطفی است که شخص بیننده را قادر می‌سازد که در هیجان‌های مثبت و یا منفی شخص مشاهده شونده سهیم شود .

اگر چه مدل فشباخ مهارت‌های مهمی را که در واکنش‌های همدلانه فطری هستند یکپارچه می‌کند در این مدل فرایندهایی را که به وسیله‌ی آن اطلاعات به وسیله شخص بیننده درک و تحلیل می‌شود نادیده گرفته می‌شود، کلیشه‌ها و مهارت مشاهده‌ی ضعیف، ممکن است توانایی شخص را برای تمیز بین عواطف و در نظر گرفتن دیدگاه دیگران را محدود کند .

  • مدل هافمن

هافمن ، به همدلی بعنوان واسطه‌ی اولیه رفتار جامعه‌پسند نگریسته است . مدل هافمن نیز یک مدل تحولی و دارای سه مولفه:

  1. شناختی
  2. عاطفی و
  3. انگیزشی است

و بر پاسخ‌های همدلی به پریشانی دیگران به عنوان انگیزه‌ای برای رفتارهای نوع دوستی ؛ بشردوستانه تاکید دارد. همین پاسخ‌ها است که رفتارهای نوع دوستی را دامن میزند. تعریف هافمن ، از همدلی عبارت است از: یک پاسخ عاطفی جانشین که برای موقعیت شخص دیگر مناسب تر است تا برای خود شخص. در این مدل نقش پذیری شناختی بعنوان کمکی برای تجربه‌ی عاطفی موثر است. مدل همدلی هافمن ،روی جزء عاطفی بیشتر از جزء شناختی تاکید کرده است، اما با این وجود تاکید می‌کند که هر دو جزء شناختی و عاطفی در فرایند همدلی درگیر هستند.

هافمن ، معتقد است پاسخ‌های همدلی به پریشانی دیگران به صورت فطری در کودکان وجود دارد. به گونه ای که یک کودک در پاسخ به آشفتگی و گریه‌ی کودک دیگر، به گریه می‌‌افتد. در این آزمایش وقتی کودک در کنار کودک دیگری که به دلیلی گریه می‌‌کرد قرار می‌‌گرفت، او نیز به گریه می‌‌افتاد. این دست از پاسخ‌ها جان مایه‌ی فطری رفتارهای نوع دوستی به شمار می‌‌روند. هافمن ضمن بر شمردن همدلی در زمره پاسخ‌های بازتابی، آن را پدیده فطری و درون‌زاد دانسته است. متعاقبا رفتارهای ناشی از همدلی هنگامی قابل بروز هستند که نظام شناختی کودک به رشد و بلوغ لازم رسیده باشد.

گرچه تاثیر فرایند اجتماعی شدن بر شکل دهی همدلی توسط هافمن به رسمیت شناخته شده است، اما وی برای آمادگی‌های زیستی نیز نقش ویژه‌ای قائل است. حتی هیجان‌ها و شور و شوق‌های همه گیر که به سرعت گسترش می‌‌یابد نیز مشمول همدلی می‌‌شود، در واقع این‌که ما در میان جمع بیشتر به جک‌ها می‌خندیم و یا در عزاداری‌ها براحتی به گریه می‌‌افتیم،  به سبب همدلی است .

منبع

سعیدنیا،سهیلا(1393)،هوش عاطفی و هوش اخلاقی با  کیفیت زندگی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی، دانشکده علوم تربیتی و روان‌شناسی شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0