پیچیدگی انگیزه های استناد

بیشتر محققین که انگیزه‌های استناد را بررسی کرده‌اند، این انگیزه‌ها را خیلی ساده فرض کرده‌اند. برای مثال، پرایز ، فرض کرده است که سنن علمی ویژگی انگیزه‌های استناد می‌باشد. گارفیلد ، نیز پانزده انگیزه ممکن را برای استناد فهرست کرده است. اما در مورد احتمال داشتن دو یا چند انگیزه همزمان نویسنده، قضاوتی نکرده است. در مقابل کرونین ، رفتار استنادی را نتیجه ادراکات، نگرش‌ها و تعصبات استناد‌کننده می‌داند.

پیچیدگی انگیزه استناد بطور خاص‌تر توسط مک رابرتز و مک رابرتز ، پیشنهاد شده است. او معتقد است نویسندگان به مقالاتی که با مطالب و نتایج تحقیق آنها همسو نیست، استناد نمی‌دهند. این فرضیه به عنوان فرضیه استناد منفی مک رابرتز و مک رابرتز  شناخته شده است و چارچوبی برای رفتار علمی پیچیده و به ظاهر متناقض نویسندگان فراهم می‌کند. او معتقد است نويسندگان از دادن استناد منفي دوري مي‌كنند و در مواردي كه بايد استناد منفي داده شود، عمومي‌ترين الگوي رفتار استنادي اين است كه يا از استناد دادن طفره مي‌روند يا براي اثر مورد انتقاد، بطور همزمان هم استناد مثبت و هم منفي مي دهند تا اثر استناد منفي تعديل شود.

انگیزه های عدم استناد

همانطورکه انگیزه استناد نویسندگان مورد توجه است، انگیزه‌های عدم استناد نویسنده به برخی مقالات نیز  مورد بررسی قرار گرفته است. بطور اساسی، روشی که مشابه روش انجام تحقیق نویسنده است مورد استناد قرار می‌گیرد، در عین‌حال تعدادی از استنادها، نه همه آنها،  به دلایل اقناع خواننده، وفاق و توافق اجتماعی داده شده‌اند. بطور کلی، می‌توان گفت هیچکدام از انگیزه‌هایی که تا کنون مورد بحث قرار گرفته‌اند، سبب نمی‌شود که نویسنده به همه مدارکی که باید استناد دهد، استناد دهد. بلکه مقالاتی مورد استناد قرار می‌گیرند که برای نوشته نویسنده سودمندند نه اینکه از مقالات استناد نشده، بهترباشند .

 وینکلر، بیان کرد مهمترين دليل در ناديده گرفتن يك اثر و استناد ندادن نويسنده  به آن اين است كه اثر  را به اندازه‌ای مهم نمي‌داند که بتوان به آن یک استناد ضروری داد. از دلایل حرفه‌ای دیگر برای حذف یک استناد می‌توان به اين موارد اشاره كرد :  ناشناخته بودن اثر، نادیده گرفتن عمدی یا از روی بی دقتی، ضروری ندانستن استناد، در نظر گرفتن اثر به عنوان یک نظریه یا فرضیه شناخته شده، در دسترس نبودن اثر اصلی،  قابل فهم نبودن اثر،  بی‌اهمیت یا کم اعتبار بودن منابع مورد استفاده و ناشناخته بودن نویسندگان مقاله .

در مصاحبه های وایت و ونگ ، نیز انگیزه‌های ديگري برای عدم استناد شناخته شد. بر اساس شاخص‌ها، چهار انگیزه :تناسب موضوعی ، محتوا، جهت‌گیری ، ارتباط  هم در تصمیم‌های مثبت و هم منفی: يعني استناد و عدم استناد، نقش دارند. فراوان‌ترین انگیزه برای استناد یا عدم استناد محتوا و تناسب موضوعی است.  به این معنا که نویسنده به مدارکی استناد می‌دهد که با اثر او ارتباط موضوعی دارد و اگر محتوا و موضوع مقاله مورد استناد با اثر او مرتبط نباشد به آن استناد نمی دهد.  بنابراین داوری نویسنده در مورد سهم مدرک مورد استناد، مهم‌ترین نقش را در تصمیم به استناد یا عدم استناد بازی می‌کند.

منصوریان، نیز در مقاله خود دلایلی برای ارجاع زیاد به برخي آثار و عدم استناد به برخي ديگر را بیان کرده است. بیشتر این دلایل مانند عدم مطالعه كافي و بی اطلاعی نویسنده از وجود آثار مرتبط با موضوع تحقیق، عدم اطلاع نویسنده از اهمیت مرور آثار پیشین برای اعتبار بخشیدن به اثر خود و عدم اطلاع نویسنده از مصادیق سرقت علمی، از عدم اطلاع نویسندگان نشات گرفته و نویسنده بطور غير عمد  و ناآگاهانه به برخی مدارک استناد نمی‌دهد.

روش‌های بررسی انگیزه‌های استناد

با بررسی متون چهار روش برای درک انگیزه استناد استخراج گردید. روش اول استفاده از انواع دلایل موجود برای یافتن دلایل استناد است مانند تحقیق کانو و اوپنهایم و رن ، این روش بر داوری نویسنده متکی است.روش دوم مصاحبه با نویسندگان است که می‌تواند بعد از نوشتن مقاله یا در هنگام نوشتن مقاله صورت گیرد. بروکس ، با نویسندگان پس از انتشار مقاله به مصاحبه پرداخت.

هرکدام ازروش های بالا نقاط قوت و ضعفی دارند. روش اول ساده‌ترین روش است. در عین حال، بطور اجتناب‌ ناپذیری وابسته به حدس شخص تحلیل‌گر و داوری فردی است. روش دوم نیروی انسانی زیادی می‌طلبد و بر صداقت و پایایی حافظه نویسنده استناد‌کننده متکی است. علاوه بر این، تنها نویسندگانی که به تحقیق علاقه‌مندند در پاسخ به این رویکرد دقیق هستند. بنابراین، نمونه‌گیری پاسخگویان سوگیری خواهد داشت. اشکال دیگر اینست که باید بدانیم کدام نویسنده اکنون در حال نوشتن مقاله است. بنابراین، در عمل انجام این روش دشوار است .

روش سوم روش تحلیل بافتار / محتوا است. بیشتر تحقیق‌ های رفتار استنادی، تحلیل بافتار/ محتوای مقالات استناد‌کننده را بکار برده‌اند. این دو روش تا حدودی مشابهند. روش تحلیل بافتار می‌‌کوشد محتوای متن را رده‌بندی کرده و به تحلیل ارتباط استنادها و بخش‌های یک مدرک بپردازد. درحالی که تحلیل محتوا ویژگی‌های اثر مورد استناد را بوسیله تحلیل معنایی محتوای مقاله استناد‌کننده پیدا می‌کند. تحلیل بافتار، مرتبط بودن یک مدرک را بر پایه بسامد متنی استناد و ارزش‌‌گذاری بخش‌های مختلف مقاله تعیین می‌کند . اما در تحلیل محتوا برای پی بردن به هدف  استناد، محقق بایستی محتوای متن استناد شونده را بطور دقیق و کامل مطالعه کند تا بتواند ارتباط محتوایی مدرک مورد استناد و استنادکننده را دریابد .

 اگر چه تعدادی از تحلیل‌های محتوا با هدف شناسایی استنادهای متنوع انجام شده‌اند اما بیشتر آنها، غالبا” برای بررسی انواع خاص استناد‌، مانند استناد سرسری در مقابل استناد هدفمند بکار رفته‌اند. در نتیجه، آنها انگیزه‌های استناد محدودی را مورد بررسی قرار داده‌اند. داوری اینکه یک استناد در بخش روش یک مقاله واقع شده است یا خیر، آسان است، اما تصمیم‌گیری درباره اینکه  ضروری است یا  غیر ضروری  آسان نیست. تعدادی از تحلیل‌‌های محتوا منتشر شده هیچ تعریف عملی برای وظایف داوری ارائه نمی‌کنند و ضریب روایی را برای تصمیم داوران گزارش نمی‌دهند. بنابراین ، چون در تحلیل محتوا داورانی بجز نویسنده اصلی استناد‌کننده به بررسی دلایل استناد می‌پردازند، ممکن است این روش از پایایی ضعیفی برخوردار باشد .

كاوانا ،در مقاله خود به نقل از وبر ، بيان مي‌كند كه در انجام تحليل محتوا بهتر است بیشتر از یک داور مورد استفاده قرار گیرد تا نتایج از دقت بیشتری برخوردار باشد. بنابراین، در درک انگیزه‌های استناد، هم تحلیل‌ محتوا و هم تحلیل زمینه نقطه ضعف‌هایی دارند.روش چهارم در بررسی انگیزه‌های استناد، استفاده از پرسشنامه محقق ساخته است. در این روش، محقق با استفاده از انگیزه‌های موجود که با مشاهده یا جستجو در متون بدست آورده است، سوالاتی را تدوین کرده و به تحلیل  انگیزه‌های استناد نویسندگان می‌پردازد.

چوبین و مویترا ، موریویسیزک و میوریجزان ، فراست ،  اسپیگل –روزینگ ،همگی طبقه‌بندی استنادات را بر اساس روش تحلیل محتوا ارائه کرده‌اند اما بروکس، بطور مستقیم با نویسندگان به مصاحبه پرداخت. اسنایدر و بنزی ، شادیش و همکاران  وکیس و هیگینز،  نیز از پرسشنامه محقق ساخته استفاده کردند. شادیش و همکارانث، روش ترکیبی دیگری نیز پیشنهاد کرده‌اند که آن را تحلیل‌های گفتمان  نامیده‌اند. بر طبق این روش برای پی بردن بدلایل استناد نویسندگان، روش‌های مشاهده، مصاحبه و پرسشنامه ترکیب شده است. وایت و ونگ ،در انتقاد به روش مصاحبه بیان کرده‌اند که مصاحبه های انجام شده به دلیل محدودیت زمانی نمی‌تواند تمام  انگیزه‌های مورد بررسی را در بر بگیرد.

همه این رویکرد‌ها محدودیت‌هایی دارند. هم پرسشنامه محقق ساخته و هم مصاحبه رو در رو ، ممکن است با مشکلاتی مانند استدلال گذشته نگر، به یاد نیاوردن دقیق و کامل دلایل استناد و عدم صداقت پاسخگویان مواجه شوند. مصاحبه در صورت ترکیب با روشهای دیگر، مشکلات پایایی را کاهش می‌دهد ولی با توجه به تعامل چهره به چهره با یک مصاحبه‌کننده نیز احتمال این سوگیری را افزایش می‌دهد که آیا نویسندگان صادقانه و بدون در نظر گرفتن احساسات و علاقه شخصی پاسخ خواهند داد. پرسشنامه‌ در مقایسه با مصاحبه به ارائه پاسخ‌های صادقانه‌تر گرایش بیشتری دارد اما از فقدان پایایی رنج می‌برد زیرا پاسخ گویان تلاش می‌کنند رفتار گذشته خود را بازسازی کنند .

اگر انگیزه‌های نویسندگان با استفاده از بررسی دلایل ارائه شده در متون و روش پرسشنامه گردآوری شده، سپس بطور مستقیم  با آنها مصاحبه شود، علیرغم  خطر روش خود‌گزارشی، روشی منطقی برای درک موضوع انگیزه استناد‌کنندگان خواهد بود. خود گزارش‌دهی مخصوصا وقتی با مصاحبه‌های کیفی ترکیب شود، مانند آنچه وایت و ونگ ، بکار بردند، به درک رفتار استنادی نزدیک‌تر است . از سوی دیگر، اگر بجای تکیه بر نویسندگان به تحلیل مدارک مورد استناد و استنادکننده با استفاده از روش‌های تحلیل محتوا / بافتار پرداخته شود میتوان امیدوار بود از بسیاری از سوگیری‌ها دور شده و داوری استنادها بر اساس قضاوت های فردی به کمترین حد خواهد رسید.براي بررسي دلایل عدم استناد نویسندگان به برخی مدارک  مي توان از روش‌هايي مشابه روش‌هاي بررسي دلايل استناد نويسندگان بهره برد، مي‌توان از مصاحبه و تحليل محتوا كمك گرفت.

منبع

قدیمی،آفتاب(1392)، اعتبار توليدات علمي ايران بر پايه ارزش استنادي آنها،پایان نامه کارشناسی ارشد، علم اطلاعات و دانش شناسی، دانشکده ­ی علوم تربیتی و روانشناسی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0