هیجان چیست؟

واژه ای كه تحت عنوان هیجان به آن اشاره می كنیم، اصطلاحی است كه روان شناسان و فلاسفه بیش از یك قرن درباره معنای دقیق آن به بحث وجدل پرداخته اند. در فرهنگ لغات انگلیسی آكسفورد،‌ معنای لغوی هیجان چنین ذكر شده است: «هر تحریك یا اغتشاش در ذهن، ‌احساس، ‌عاطفه؛ هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده». دانیل گلمن لغت هیجان را برای اشاره به یك احساس، افكار،‌ حالت های روانی و بیولوژیكی مختص آن و دامنه ای از تمایلات شخص برای عمل كردن براساس آن به كار می برد. تعداد هیجان های شناخته شده با در نظر گرفتن تركیبات، ‌گوناگونی ها، ‌تحولات و اختلالات جزیی میان آن ها به صدها نوع می‌رسد. در واقع،‌ هیجان های ظرفیت بی شماری وجود دارند كه برای بیان آنها واژه ای نداریم. به طور كلی هیجان سه مؤلفه اساسی دارد:

  1. مؤلفه شناختی: افكار، ‌باورها و انتظاراتی كه نوع و شدت هیجان را تعیین می كند، ممكن است برای یك فرد لذت بخش و برای فردی دیگر آزار دهنده یا كسل كننده باشد.
  2. مؤلفه فیزیولوژیكی: هیجان می تواند با تظاهرات و تغییرات جسمانی همراه باشد، ‌مثلاً‌ هنگامی كه بدن به واسطه ترس یا خشم برانگیخته می شود ضربان قلب بالا می رود،‌ مردمك چشم ها گشادتر می شود و نفس به شمارش می افتد.
  3. مؤلفه رفتاری: این مؤلفه به حالت های مختلف تظاهرات هیجان ها اشاره می كند. حالت اندام های بدن و آهنگ صدا از این جمله است .

انواع هیجان های اصلی

ترس: ترس واكنش هیجانی است و از تعبیر انسان كه موقعیت، خطرناك و تهدیدی برای سلامتی اوست،‌ ناشی می شود. درك مخاطرات تهدیدها می تواند روانی یا جسمانی باشد. رایج ترین موقعیت های ترس آور مربوط به پیش بینی صدمه جسمانی یا روانی، ‌آسیب پذیری در برابر خطر، یا انتظار فرد از اینكه توانایی مقابله كردن را با موقعیت های قریب الوقوع ندارد. پیش بینی فرد كه نمی تواند با تهدید یا خطر محیطی مقابله كند،‌ به اندازه هر ویژگی واقعی خود تهدید یا خطر،‌ به عنوان منبع ترس، اهمیت دارد.

خشم: خشم هیجانی فراگیر است. هنگامی كه افراد جدیدترین تجربه هیجانی خود را توصیف می كنند، خشم هیجانی است كه بیشتر به ذهن می آید. خشم از مانع به جود می آید مثل زمانی كه فرد برداشت می كند كه نیروهای بیرونی،‌ در برنامه ها، هدف ها، یا سلامتی او اختلال ایجاد می كنند. خشم همچنین از خیانت در امانت، مورد بی اعتنایی قرار گرفتن،‌ مورد انتقاد ناموجه قرار گرفتن،‌ بی ملاحظه گی دیگران‌ و رنجش انباشته شده ناشی می شود. اساس خشم این عقیده است كه اوضاع آن گونه كه باید باشد، نیست. مانع، اختلال، یا انتقاد ناموجه هستند.

نفرت: نفرت عبارت است از خلاص شدن از شر چیزی آلوده، فاسد، ‌یا گندیده. اینكه آن چیز چیست،‌ به رشد و فرهنگ بستگی دارد. در زمان طفولیت، ‌علت نفرت به مزه های ترش و تلخ محدود است. در كودكی، ‌واكنش های نفرت از بیزاری به تنفری كه به صورت روان شناختی اكتساب می شود و به طور كلی از چیزی كه تهوع آور باشد، ‌گسترش می یابد. در بزرگسالی،‌ نفرت از برخوردهای ما با هر چیزی كه معتقدیم به طریقی آلوده است ایجاد می شود،‌ مثل آلودگی های بدن (بهداشت نامناسب، لخته خون، ‌مرگ)، آلودگی های میان فردی (تماس بدنی با افراد نامطلوب)، ‌و آلودگی های اخلاقی (سوء استفاده از كودك، ‌زنا با محارم،‌ خیانت). وظیفه نفرت رد كردن است. افراد از طریق نفرت،‌ فعالانه برخی از جنبه های مادی یا روانی محیط را پس می زنند و دور می اندازند.

غم: غم منفی ترین و آزارنده ترین هیجان است. غم اصولاً‌ از تجربیات جدایی یا شكست ناشی می شود. جدایی از دست دادن فردی عزیز از طریق مرگ، طلاق، شرایط (مثل مسافرت)، یا مشاجره ناراحت كننده است. شكست نیز به غم می انجامد مثل رد شدن در امتحان، نپذیرفته شدن برای عضویت در گروه. حتی شكست خارج از كنترل ارادی فرد، ‌مثلاً ‌در جنگ، بیماری، ركود اقتصادی. یكی از جنبه های مثبت غم این است كه به صورت غیر مستقیم به انسجام گروههای اجتماعی كمك می كند. چون جدایی از افراد عزیز موجب غم می شود و به خاطر اینكه غم هیجان ناراحت كننده ای است، پیش بینی آن،‌ افراد را با انگیزه می كند تا با عزیزانشان منسجم بمانند.

شادی: رویدادهای شادی آور،‌ پیامدهای خوشایند را شامل می شوند مانند موفقیت در كار،‌ پیشرفت شخصی، پیش روی به سمت هدف، ‌به دست آوردن چیزی كه می خواهیم، ‌جلب احترام، مورد محبت و لطف قرار گرفتن،‌ دریافت خبری خوشحال كننده، یا تجربه كردن احساس های لذت بخش. شادی وظیفه ای دو گانه دارد. اولاً،‌ به ما كمك می كند كه برای انجام دادن فعالیت های اجتماعی اشتیاق داشته باشیم. ثانیاً‌،‌ شادی «وظیفه آرامش بخش» دارد.

علاقه: علاقه شایع ترین هیجان در عملكرد روزمره است. مقداری علاقه همیشه وجود دارد، ‌معمولاً ‌علاقه ما متوقف یا شروع نمی شود، ‌بلكه آن را از یك موضوع یا رویداد به دیگری هدایت می كنیم. رویدادهای زندگی كه توجه ما را هدایت می كنند آنهایی هستند كه نیازها یا سلامتی ما را در بردارند .

حالت های روحی در حلقه های بیرونی جای دارند و به زبان فنی، ‌خموش ترند و نسبت به یك هیجان خاص، دوام بسیار بیشتری دارند (برای مثال اگر چه بسیار نادر است فرد یك روز تمام در اوج خشم قرار داشته باشد، ‌اما داشتن حالت روحی گرفته و تحریك پذیر در تمام مدت روز، چندان نادر نیست ‌كه در این میان، وهله های كوتاه مدتی از خشم هم به آسانی پیش می آیند). در مرتبه بعد از حالات روحی،‌ باید از خلق و خو صحبت كنیم كه آمادگی ابراز یك هیجان یا حالت روحی مشخص است كه افراد را مالیخولیایی، ‌ترسو یا شادمان می سازد و ورای این حالت های هیجانی باید از اختلالات هیجانی آشكار مانند افسردگی بالینی یا اضطراب مداوم نام برد كه بر اثر آن فرد احساس می‌كند به صورتی مستمر،‌ در یك حالت روحی مسموم كننده گرفتار شده است .

فواید هیجان

بقا: در طول میلیون ها سال با تكامل طبیعت، ‌هیجان ها دستخوش رشد شده اند. هیجان های ما بالقوه این توانایی را دارند كه در خدمت ما به عنوان یك نظام درونی هدایت كننده عمل نمایند. وقتی نیازها ارضاء می شوند،‌ هیجان ها به ما هشدار می دهند؛ مثلاً‌ وقتی احساس تنهایی می كنیم كه نیازهای اجتماعی و ارتباطی ما برآورده نشوند،‌ وقتی احساس ترس می كنیم كه نیاز ایمنی ارضاء نشود و وقتی احساس طرد می‌كنیم كه نیاز پذیرش ما از سوی دیگران محقق نشود.

تصمیم گیری: هیجان ها منبع ارزشمندی از اطلاعات هستند و در تصمیم گیری به ما كمك می‌كنند. مطالعات نشان می دهد وقتی رابطه هیجان با مغز قطع می شود فرد نمی تواند تصمیم بگیرد چرا؟ زیرا او نمی تواند بداند كه او چه احساسی درباره انتخابش خواهد داشت.

تعیین حد و مرز: وقتی از رفتار فردی دلخور می شویم، هیجان ها به ما هشدار می دهند. ما آموخته ایم به هیجان های خودمان اعتماد كنیم و از آن ها خاطر جمع باشیم و به خودمان اجازه می دهیم كه فرد مورد نظر بداند كه از رفتارش احساس ناراحتی می كنیم. این مطلب به ما كمك می كند تا محدوده ای را مشخص كنیم كه در آن سلامت جسمی و روانی ما تضمین می شود.

ارتباطات: هیجانها در برقراری ارتباط با دیگران به ما كمك می كنند. برای مثال حركات چهره ای می تواند طیف وسیعی از هیجان ها را منتقل نماید؛ مثلاً ‌اگر صدمه دیده باشیم به دیگران این علایم را می فرستیم كه نیاز به كمك و یاری داریم، مهارت در ارتباطات كلامی باعث ابراز نیازهای هیجانی می شود، در نتیجه احتمال ارضاء آن وجود دارد.

وحدت: شاید هیجان ها بزرگ ترین منبع بالقوه برای اعتماد سازی میان همه افراد باشند. گرایش‌های سیاسی،‌ فرهنگی و ارزش های مختلف نمی تواند زمینه ساز اعتماد میان افراد شوند،‌ بلكه به طور جدی و دردناكی موجب تفرقه و جدایی انسان ها از یكدیگر می شوند به عبارتی هیجان ها جهانی هستند .

زیان های هیجان

  1. موجب بروز اعمال ناپسند و در نهایت پشیمانی می شود: در روزنامه ها حوادث ناگواری را زیاد مطالعه كرده ایم كه منشاء آن هیجان های منفی است.
  2. موجب اغفال می شود: اگر نتوانید كسی را با دلایل منطقی وادار به انجام كاری كنید با تأثیر گذاشتن بر او به وسیله كلمات می توانید حالت هیجانی منفی در او ایجاد كنید تا او را به انجام كاری وادار كنیم كه دلخواه ماست.
  3. عقل و منطق را تحت تأثیر قرار می دهد: این حالت وقتی به وجود می آید كه هیجان به صورت شدید و ناگهانی ظاهر شود.
  4. انرژی را از بین می برد: وقتی هیجان های شدیدی مانند ترس یا خشم به ما غلبه می كنند، ‌مقدار زیادی گلیكوژن وارد خون می شود تا سوخت زیادی را به عضلات بدن برساند .

نقش هیجان ها در هوش

با این كه جنبش IQ در مجموع هیجان ها را شامل نمی شد، ‌چنین نبود كه همه روان شناسان هیجان‌ها را نادیده بگیرند. در واقع،‌ به مدت بیش از یك قرن، ‌محققان و نظریه پردازان سعی كرده اند هیجان ها را درك كنند این كه چه چیزی باعث به وجود آمدن آن ها می شود، ‌معنی،‌ مفهوم و عواقب (نتایج) آنها چیست؟ با این حال، نظریه غالب در مورد هیجان ها، سال های بسیار،‌ چنین بود كه آنها تقریباً‌ به طور كامل جدا از هوش، یا حتی متضاد و دشمن آن، هستند.تفكر عمده در مورد هیجان ها این بود كه آنها معمولاً‌ باعث می شوند تا مردم حواسشان پرت شود و نتوانند به طور منطقی و در آرامش روی اطلاعات انتزاعی فكر كنند،‌ یعنی نتوانند هوش خود را به كار ببرند.

فقط از اوایل دهه 1980 بود كه مفهوم متفاوتی از هیجان ها ایجاد شد و شروع به رشد كرد. عقیده جدید این بود كه هیجان ها الزاماً‌ در تفكر و رفتار هوشمندانه تداخل ایجاد نمی كنند، ‌بلكه به هوش انسان كمك می كنند. در واقع، ‌یكی از تفكر های مهمی كه در این سال ها به وجود آمد این بود كه هیجان ها نوعی اطلاعات است که از آن استفاده می كنند تا درباره دنیا و محیط اطراف خود قضاوت كنند.هیجان ها درباره ارزش، اطلاعاتی ارایه می دهند. آنها نوعی علایم اختصاری و سریع هستند كه به ما اطلاع می دهند، چه چیزی را در محیط خود ارزیابی و قضاوت كرده ایم و آن را مثبت یا منفی یافته ایم.

برای مثال، ‌اگر یك روز صبح پشت فرمان اتومبیل خود بنشینید و ناگهان متوجه شوید كه تعدادی زنبور خشمگین در صندلی عقب هستند،‌ به احتمال بسیار زیاد احساس ترس به شما دست خواهد داد. این احساس نوعی اطلاعات ساده و قوی است كه براساس ارزیابی شما از این كه «نزدیك بودن به زنبورهای عصبانی باعث به وجود آمدن درد شدیدی خواهد شد، ‌و نتایج منفی خواهد داشت» فراهم می شود. این پیام هیجانی ساده و شدید،‌ این ارزش را دارد كه باعث می شود یك واكنش سریع و مؤثر انجام دهید، یعنی هر چه سریع تر از اتومبیل خارج شوید.

نكته مهم این است كه هیجان خود را احساس می كنید،‌ هیجانی كه شانسی و تصادفی نیست،‌ بلكه نتیجه منطقی و صحیح دیدن یك خطر در محیط اطرافتان است. بنابراین،‌ هیجانی كه احساس می كنید نوعی اطلاع درباره دنیای اطرافتان است و به جای آن كه در واكنش عقلانی شما تداخل ایجاد كند، ‌در درك صحیح آن به شما كمك می كند. مسلماً، ‌اكثر هیجان های ما سادگی یا شدت هیجان بالا را ندارند. احساسات ها    اغلب ملایم ترند و بسیاری از آنها پیچیده تر از هیجان مثال بالا هستند، ‌اما نوع اطلاعاتی كه ارایه می دهند می تواند در تفسیر از دنیا مفید واقع شود .

منبع

 نجفی ،صاحبه (1393)، رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی بالینی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0