هوش معنوی چیست ؟

در فرهنگ وبستر هوش معنوی شامل توانایی فهمیدن، بکار بردن ماهرانه، نتیجه را مورد استفاده قرار دادن و محیط شخصی را زیر نفوذ خود درآوردن تعریف می شود.

در تعریف آمرام: هوش معنوی توانایی بکارگیری منابع ارزشها و کیفیت های معنوی است به گونه ای که بتواند کارکرد روزانه و آسایش و سلامت روحی و روانی را ارتقا دهد.هوش معنوی چارچوبی برای شناسایی و سازماندهی مهارتها و توانایی های موردنیاز است به گونه ای که با استفاده از معنویت میزان انطباق پذیری افزایش می یابد.

ویگل ورث : هوش معنوی را اینگونه تعریف می کند؛ هوش معنوی توانایی عمل همراه با آگاهی و ترحم را دارد در عین حال که سلامت و آرامش درونی و بیرونی را صرف نظر از شرایط حفظ می کند. در واقع هوش معنوی یک هوش ذاتی انسانی است و همانند هر هوش دیگری می تواند رشد کند، این بدین معناست که می توان آنرا توصیف و اندازه گیری کرد. ایمونز هوش معنوی را نوعی هوش غایی که مسائل معنوی و ارزشی را به ما نشان می دهد. زوهار و مارشال معتقدند که این هوش موجب می شود که فرد در برابر رویدادها و حوادث زندگی بینشی عمیق بیابد و از سختی های زندگی نترسد و با صبر و تفکر با آنها مقابله کند و راه حل های منطقی و اساسی برای آنها بیابد. مک شری و همکارانش اینگونه تاکید می کنند که هوش معنوی زیربنای باورهای فرد است که سبب اثرگذاری بر عملکرد وی می شود بگونه ای که شکل واقعی زندگی را قالب بندی کند. هوش معنوی باعث افزایش قدرت انعطاف پذیری و خودآگاهی انسان شده است، بطوری که در برابر مشکلات و سختی های زندگی بردباری و صبوری بیشتری دارند. در واقع هوش معنوی ظرفیتی برای الهام است و با شهود و نگرش کل نگری به جهان هستی در حستجوی پاسخی برای پرسش های بنیادین زندگی و نقد سنتها و آداب و رسوم می باشد.

زوهار و مارشال : این هوش موجب می شود که فرد در برابر رویدادها و حوادث زندگی بینشی عمیق بیابد و از سختی های زندگی نترسد و با صبر و تفکر با آنها مقابله کند و راه حل های منطقی و اساسی برای آنها بیابد.

ویگل ورث : توانایی عمل همراه با آگاهی و ترحم (خرد) را دارد در عین حال که سلامت و آرامش درونی و بیرونی را صرف نظر از شرایط حفظ می کند

تحقیقات گاردنر دلالت بر انواع متفاوت هوش که نسبتاً مستقل از یکدیگر رشد پیدا می کنند و هر مهارت، مخصوص ناحیه ای از مغز است که بالاترین آن هوش معنوی است:

هوش بدنی(PQ): توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیاء.

هوش عقلی(IQ): مربوط به مهارتهای منطقی و زبان شناسی ماست که بیش از سایر هوش ها در سیستم آموزشی بکار گرفته می شود.

هوش هیجانی(EQ): در زمینه کسب موقعیت در بازار نفش مهمی دارد. و ما را در برقراری ارتباط یاری می دهد و تا حدی از قابلیت پیشگیری برخوردار است. همچنین بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و شرایط خاص چه عملی مناسب و چه عملی نامناسب است. یا به عبارتی دیگر توانایی همدلی با دیگران و شنیدن احساسات دیگران است.

 هوش معنوی(SQ): شامل هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکردی همراه با بصیرت و ملایمت و مهربانی می باشد. و توانایی بدست آوردن قدرتی است که ما را در رسیدن به رویاهایمان یاری دهد.اکثر روانشناسان معتقدند که عامل موفقیت های کارکنان به میزان 20% به بهره هوشی، 80% به هوش هیجانی و هوش معنوی بستگی دارد. در حالی که ضریب هوشی در طول عمر تقریباً ثابت است. هوش عاطفی و هوش معنوی را می توان توسعه داد.

زهار در کتاب خود استدالال می کند که همه هوش نامحدود ما، به یکی از سه سیستم عصبی در مغز می تواند مرتبط باشد. انواع هوشی که گاردنر مطرح می کند در حقیقت ابعادی از ضریب هوشی، هوش عاطفی، هوش معنوی و موارد عصبی مرتبط با آنها هستند. زهار ادامه می  دهد که نه ضریب هوشی و نه هوش عاطفی چه بطور جداگانه و چه در ترکیب باهم نمی توانند پیچیدگی روح انسان را تشریح کنند، همچنین نمی توانند توانایی و تخیل عظیم انسان را بیان کنند. به بیان وی کامپیوترها ضریب هوشی عظیم و شگفت انگیزی دارند زیرا قواعد را می دانند و می توانند بدون لشتباه انجام دهند. حیوانات غالباً هوش عاطفی بالایی دارند. آنها موقعیتی را که در آن قرار دارند حس می کنند و می توانند بطور مناسبی به موقعیت پاسخ دهند ولی کامپیوترها و حیوانات از خود نمی پرسند که چرا ما باید این قواعد را دنبال کنیم و یا اینکه چرا ما در این موقعیت قرار داریم؟ همچنین از خود نمی پرسند که چرا ما باید این قواعد را دنبال کنیم. و یا اینکه چرا ما در این موقعیت قرار داریم؟ همچنین از خود نمی پرسند که کدام قاعده یا موقیت بهتر است و تفاوت انها با یکدیگر چیست، علت آن است که کامپیوترها و حیوانات، درون مرزهای  محدودی کار می کنند و بازی محدودی را انجام می هند. اما هوش معنوی به افراد خلاقیتی اعطا می کند که به آنها اجاز می دهد قوانین را تغییر داده و موقعیت را دگرگون نمایند. هوش معنوی به ما اجازه می دهد مرزها را جابجا نماییم و بازی نامحدودی را آغاز کنیم. این هوش به ما قوه تشخیص داده و ما را در تمایز خوب از بد یاری می دهد. همچنین ما را قادر می سازد تا قوانین سخت را بوسیله تفاهم و دلسوزی تحمل نماییم و به همان اندازه این توانایی را می دهد تا محدودیت های تفاهم و دلسوزی را درک کنیم. زهار معتقد است هوش معنوی، انواع هوش ها را باهم ترکیب می کند و از ما مخلوقاتی کاملاً عقلایی، عاطفی و معنوی میسازد. اساساً این سه هوش اصلی باهم همراهند و یکدیگر را پشتیبانی می کنند، در واقع مغز ما طوری طراحی شده است که هوش ها باهم کار کرده و یکدیگر را پشتیباتی می کنند. در عین حال، هریک از اینها (SQ, EQ, IQ) توانمندی خاص خود را دارند و مستقل از هم عمل می کنند. البته این مساله به این معنا نیست که چون ضریب هوشی بالایی داریم پس باید هوش معنوی بالایی هم داشته باشیم؛ یا اینکه یک نفر الزاماَ باید ضریب هوشی بالایی داشته باشند اما به لحاظ هو ش عاطفی و هوش معنوی در سطح پایینی باشد. هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود قرار گرفته و وارد حیطه شهودی و متعالی فرد میشود.

عقیده بر این است که هوش معنوی و هوش عاطفی به یکدیگر وابسته هستند. باور بر این است که به مقدار کمی هوش عاطفی نیاز است تا بتوان سفر معنوی را آغاز کرد. اما وقتی رشد هوش معنوی آغاز شد، هوش عاطفی هم بسیار تقویت می شود. در واقع این دو یکدیگر را تقویت می کنند و با هم رابطه مثبت دارند.

زهار و مارشال در مقایسه این سه هوش با یکدیگر جدول زیر را ارائه داده اند:

جدول:  مقایسه هوش عقلایی، عاطفی و معنوی

هوشکارکردسرمایه
هوش عقلایی(IQ)آنچه فکر می کنمسرمایه مادی
هوش عاطفی(EQ)آنچه احساس می کنمسرمایه اجتماعی
هوش معنوی(SQ)آنکه هستمسرمایه معنوی

لیچفیلدشباهت­های هوش­های مختلف (هوش­های گاردنر) را چنین عنوان می­کند:

  • وجود لایه­ های همپوشی بین همۀ هوش­ها؛
  • تفاوت هر یک از هوش­ها در افراد مختلف؛
  • قابل رشد بودن هوش­ها.

لیچفیلد سه تفاوت عمده را میان هوش معنوی و دیگر هوش­ها  را نیز برشمرده است. از نظر وی هوش معنوی:

  • انحصاراً با دیگران سروکار دارد.
  • همه سطوح دیگر (هوشهای دیگر) را در برمی­گیرد.
  • ارزیابی آن احتمالاً ذهنی­تر از سایر هوش­هاست.

مک هاوک معتقد است هوش معنوی نسبت به آموزش غیردینی و دانش واقع بینانه، با شهود، نگرش و خردمندی رابطه نزدیکی دارد. ماهیت غیراختصاصی و کل نگر آن  ادراک فرد را گسترش می دهد و آنرا عمق می بخشد. این امر به غنی سازی روابط و بهبود کار روزانه کمک می کند. علاوه بر این حرکت به سوی خودشکوفایی و رشد معنوی، بیشتر به هوش معنوی مربوط می شود تا نیاز به کنترل خود و پایبند آیین و رسوم بودن. به نظر می رسد افرادی که هوش معنوی یکپارچه دارند ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند. دیدگاه مک هاوک در مورد تفاوت هوش معنوی و هوش متعارف( عمومی) در جدول زیر نشان داده شده است:

جدول: مقایسه هوش معنوی و هوش متعارف

هوش متعارفهوش معنوی
اختصاصیغیر اختصاصی
معنایینمادین
متمایز کنندهمتحد کننده
کنترل کننده خودشکوفا کننده خود
کمیکیفی
مادیمعنوی
عقلشهود

ورسین گوتن:”علی رغم هم پوشانی که میان مذهب و معنویت وجود دارد، اتفاق نظر کلی مبنی بر تفاوت این دو از یکدیگر نیز وجود دارد: مذهب بر شعائر دینی سازمانهای نهادی تاکیدداشته و معنویت به عناصر معنایی و متعالی اشاره دارد”

منبع

خلج ،مرضیه (1392) ،رابطه هوش معنوی بارهبری موثق مدیران و کارکنان (فدراسیون ورزش های جانبازان و معلولین جمهوری اسلامی ایران )،پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت دولتی ،دانشگاه علامه طباطبایی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0