میزان بهبود حافظه

به خاطر مکانیسم‌های کلی بهبودي تا اندازه زيادی بهبودی حاصل می‌شود. شكي نیست که در هفته‌هاي اوليه و ماه‌ها بعد از آسيب مغزی غیر پیش‌رونده بهبود عملكرد حافظه اتفاق می‌افتد. افراد قربانی TBI شدید ممكن است فقدان حافظه قابل‌توجهی در روزهاي اوليه داشته باشند اما ممكن است بهبودي كامل يا تقريباً كامل در عملكردهاي حافظه در این مدت حاصل نشود الگوي مشابهي در مورد بعضي افراد قربانی آنسفالیت هرپس سیمپلکس، سکته مغزی و آسیب‌های مغزي ناشی از نارسايي اكسيژن صادق است. اگرچه افراد مبتلا به بیماری پیش‌رونده مثل بیماری آلزایمر یا بیماری هانتینگتون خوب نشوند اما بدتر شدن بیماری به میزان متفاوتی اتفاق می‌افتد و این‌گونه افراد نباید از توان‌بخشی حافظه، کنار گذاشته شوند . بسیاری از افراد بهبود نخواهند یافت اگرچه آن‌ها ممكن است بعضي علائم بهبودي را در طول زمان نشان دهند. بنابراين هنگامی‌که بستگان فرد آسیب مغزی در مورد میزان بهبودی سؤال می‌کنند و یا می‌پرسند تا چه قدر امید بهبودی است؟ ما چه پاسخی باید بدهیم.

اکثر متخصصان احتمالاً تقریباً چنین جوابی می‌دهند ، بعضی چیزها احتمالاً بهبود می‌یابد اما ما نمی‌دانیم تا چه اندازه و بیمار ممکن نیست به سطح مشابه قبل از حادثه یا بیماری برگردد . ما تلاش می‌کنیم روی یک خط باریک گام برداریم؛ ما نمی‌خواهیم امید واهی بدهیم اما از طرف دیگر هم نمی‌خواهیم بدبینی بیش‌ازحد ایجاد کنیم و همه امیدها را از بین ببریم. بهبودی معانی مختلفی برای افراد مختلف دارد؛ بعضی تنها بهبود عملکردهای شناختی را مدنظر دارند، برخی دیگر بر میزان بقا تأکید دارند درحالی‌که افرادی دیگر تنها بهبود بیولوژیک مثلاً ترمیم ساختارهای مغز را در نظر می‌گیرند.لزاک   بهبود قابل‌توجه عملكرد حافظه در طول اولين سال بعد از آسیب مغزی را گزارش كرده است؛ ویکتور، آدامز و کولینز   دریافتند كه حدود هفتادودو  درصد از یکصدوچهار ، بيماران مبتلا به نشانگان کورساکوف، در طول سه  سال، درجاتی از بهبودي و بیست ویک  درصد میزان قابل‌توجهی بهبودی نشان دادند؛ و ویلسون دریافت که در سی وسه  درصد از افراد ارجاع داده شده برای توان‌بخشی حافظه، پنج تا ده  سال زودتر بهبودی، آشکار می‌شود.

ویلسون و بدلی  یک مرد دچار اختلال حافظه کوتاه‌مدت را شرح داده‌اند که حتی باوجود اینکه اختلال حافظه حداقل دو سال تثبیت شده بود، بهبودی قابل‌توجهی پیدا کرد. این مرد که یک ریاضی‌دان بود در ابتدا گمان می‌رفت بیماری آلزایمر دارد در محاسبه ذهنی مقیاس وکسلر بزرگسالان نمرات پایینی دریافت کرد. البته نمرات پایین او به علت این واقعیت بود که او تنها می‌توانست دو رقم یا کلمه را یادآوری کند و بنابراین نمی‌توانست به‌قدر کافی روی سؤالات برای محاسبه پاسخ‌ها فکر کند . فراخنای اعداد این بیمار در ابتدا  و به مدت دو سال پیگیری   عدد دو بود چند سال بعد به میزان طبیعی   هفت  بهبود یافت . در مقابل ما میدانیم که خانواده افراد دچار آسیب مغزی، چندین سال بعد از آسیب اولیه، مشکلات حافظه قابل‌توجهی در بیمار گزارش می‌کنند . و برخی مطالعات انفرادی بیماران هیچ بهبودی در طی چند سال نشان نمی‌دهد. معروف‌ترین بیمار دچار یادزدودگی در جهان، H.M . از زمان عمل جراحی‌اش در سال 1957 هیچ‌گونه بهبودی نشان نداده است  . H.M آسیب ناشی از جراحی دوطرفه هیپوکامپ دارد. بیمار دیگر مبتلا به یادزدودگی، به نام C.W  که مبتلا به آنسفالیت هرپس سیمپلکس است در طول یک دوره  ده  ساله هیچ بهبودی نشان داده است و حتی بیست وپنج سال بعد از بیماری هنوز این وضعیت وجود داشته است .سیم، تریبری ؛؛ اسپور  و ویلسون؛  بهبود عملکرد حافظه بعد از TBI خفیف در چهارصدونوزده  ورزشکار دبیرستانی  با میانگین سن 69/15 سال  بررسی کردند.

به‌طور قابل‌توجهی، این گروه قبل از اینکه فصل ورزش‌ها شروع شود مورد ارزیابی عصب روان‌شناختی قرار گرفته بودند.چهارده نفر در طول فصل بازی‌ها دچار ضربه مغزی شده بودند و به همین خاطر مجدداً   دو،پنج،شش وده  روز بعد از ضربه مورد ارزیابی قرار گرفتند. چهارده  دانش‌آموز بدون آسیب به‌عنوان گروه کنترل با آن‌ها همتا سازی گردید و در پایان سال تحصیلی مورد ارزیابی مجدد قرار گرفتند. اختلال در زمان واکنش، سرعت پردازش و حافظه تأخیری در گروه آسیب دیده مشاهده گردید. در طی شش روز بعد از آسیب، اختلال در زمان واکنش و سرعت پردازش به سطوح اولیه خود بازگشت ولی اختلال حافظه حتی تا ده  روز برطرف نگردید.سزاکس، کالمن، بارزوس، ساس و جانکا   در مورد بهبودی یک زن مبتلا به یادزدودگی شدید که دچار اتساع عروقی به خاطر پارگی شریان قدامی  با خونریزی شدید شده بود را گزارش کرده‌اند. سیتی اسکن، یک جراحت در هیپوکامپ چپ و فورنیکس نشان داد. بعد از بهبودی نسبی اولیه، او با یادزدودگی پیش‌گستر شد و فقدان جهت‌یابی ترخیص گردید. سیتی اسکن چند هفته بعد هیدروسفالی را نشان داد که نیاز به شنت بطنی سفاقی  داشت. بهبودی تدریجی اما پیوسته حافظه همراه با بهبودی کلی بعد از یک سال اتفاق افتاد.

کاپور و گراهام ؛ به بررسی بهبود طولانی‌مدت عملکرد حافظه رویدادی پرداختند و هم مطالعه تک موردی و هم مطالعات گروهی را مدنظر گرفتند. آن‌ها کاهش یادزدودگی پس‌گستر در بیماران دچار آسیب تروماتیک و همچنین در بیماران دچار یادزدودگی گذرا کلی   را مورد ارزیابی قرار دادند. این بیماری‌ها موقتی هستند، بنابراین ما انتظار داریم بهبود نسبی یا شاید اساسی، بسته به طول PTA صورت پذیرد .ویلسون، ایوانز، امسلی، واتسون و بالنی . درواقع، این مطلب در مطالعات گروهی گزارش شده توسط کاپور و گراهام  مورد تأیید است. با این‌حال آن‌ها به این نتیجه رسیدند که  بهبود عملکرد حافظه، یک نقشه نسبتاً ناشناخته در جغرافیای علوم اعصاب شناختی  باقی می‌ماند ؛ زمانی که از ما در مورد بهبودی سؤال می‌کنند تنها بسیار ابتدایی پاسخ می‌دهیم.

کرتسز و گلد   بررسی دیگری در مورد بهبودی ارائه کرده‌اند. اگرچه، این بررسی به‌خصوص در رابطه با بهبود آفازی  می‌باشد، نویسندگان به‌طور خلاصه، بهبود حافظه را مطرح کرده‌اند و همچنین بهبود از بیماری‌های دیگر به‌عنوان مثال:  TBI  و آنسفالیت  که به‌احتمال زیاد، باعث مشکلات حافظه می‌شوند را منعکس کرده‌اند. همانند کاپور و گراهام  ، آن‌ها نیز کاهش یادزدودگی پس‌گستر و بهبود  PTA را بررسی کرده‌اند و بیان می‌کنند که پیش‌آگهی اختلالات حافظه بلندمدت، وابسته به طول PTA  می‌باشد. آن‌ها مطلب کمی برای گفتن در مورد بهبودی عملکرد حافظه در افراد فاقد PTA اما دچار اختلالات پایدار حافظه دارند. یک گزارش شگفت‌انگیز از بهبود و تنظیم مجدد در طول زمان توسط لوریا   در مردی با دنیای چند تکه  ، ارائه شده است. این گزارش در اصل، داستان مردی به نام زاستسکای  است که با شلیک یک گلوله در سمت چپ منطقه گیجگاهی آهیانه ای مغز، دچار آسیب شده بود؛ او بیست وپنج  سال برای نوشتن داستان خود، درک جهان خود و یادگیری مجدد برخی از مهارت‌های از دست رفته خود، تلاش کرد. او توضیح می‌دهد که چگونه عملکرد حافظه‌اش تا حدی البته از  پایان خطا   بهبود یافته است. او این‌طور بیان می‌کند:

در چند هفته پس از آسیب من نمی‌توانستم نام و نام خانوادگی و یا حتی نام بستگان نزدیکم را به یاد بیاورم. بعدها به‌تدریج توانستم چند چیز، بیشتر در مورد دوران کودکی و سال‌های دبستان خود به یاد بیاورم. خاطرات من از پایان خطا به عقب برگشت؛ یعنی، یادآوری خاطرات دور برای من راحت‌تر از یادآوری خاطرات اخیر بود ساختمان که در آن من به مهدکودک و مدرسه ابتدایی می‌رفتم، بازی‌های که من انجام می‌دادم، چهره بچه‌ها و معلمان که می‌شناختم؛ اما من هر چیزی در مورد گذشته نزدیک را فراموش می‌کردم و یا در یادآوری آن‌ها مشکلات زیادی داشتم. حتی آنچه مربوط به جبهه بود. زنان بهتر از مردان دچار آسیب مغزی بهبود می‌یابند. از مدت‌ها قبل از سال 1987، پیشنهاد شده است که حیوانات مؤنث ممکن است در برابر اثرات آسیب مغزی در مراحل خاصی از چرخه خود به خاطر استروژن و پروژسترون  محافظت شوند. این مطلب توسط روف و هال   تأیید شد به دلیل اهمیت بالقوه برای توان‌بخشی، به بازمانده‌های TBI، پروژسترون داده می‌شود، برخی بیان می‌کنند که پروژسترون منجر به نتیجه بهتر می‌شود . به‌علاوه مطالعاتی به بررسی نتیجه طولانی‌مدت برای زنان و مردان پس از TBI  پرداخته‌اند.

گزارش‌های متناقضی وجود دارد؛ راتکلیف  و همکاران  بیان می‌کنند که زنان بهتر با بیماری کنار می‌آیند، درحالی‌که دیگران، مانند فاریس و آلوز و پونسفورد  و همکاران نشان دادند که نتیجه برای زنان بدتر می‌باشد. در مطالعه آخر، نمره مقیاس کمای گلاسگو، سن و علت آسیب، کنترل‌شده است. این پژوهشگران دریافتند که زنان، نرخ بقای کمتر و نتیجه خوب پایین‌تری در طی شش ماه بعد از آسیب داشتند. آن‌ها هیچ مدرکی دال بر اینکه خانم‌ها بهتر عمل می‌کنند نیافتند و برخی شواهدی وجود دارد که آن‌ها بدتر عمل می‌کنند.در اینجا، بیان مفهوم ذخیره شناختی، ضروری است. این مفهوم ریشه در مطالعه  صدوسی وهفت مورد معاینه پس از مرگ سالمندان ، متوسط ​​سن پنج تا هشتاد وپنج  سال  توسط کاتزمن و همکاران  دارد. هفتادوهشت درصد دمانس و پنجاه وپنج  درصد آلزایمر داشتند. ده نفر از افراد، دارای بهترین عملکرد با علائم آلزایمر، به‌خوبی گروه کنترل فاقد آلزایمر بودند. افراد مبتلا آلزایمر دارای عملکرد بالا، مغزی سنگین‌تر و سلول‌های عصبی بیشتری نسبت به افراد گروه کنترل داشتند. دو تبیین احتمالی وجود دارد: یا آن‌ها آلزایمر اولیه داشته‌اند، اما موفق به رهایی از نابودی بیشتر سلول‌های عصبی شده‌اند و یا آن‌ها با مغز بزرگ‌تر و تعداد بیشتری از سلول‌های عصبی آغاز کرده‌اند و بنابراین ذخیره بیشتری داشتند. این اولین باری بود که این اصطلاح در ادبیات پژوهش در این زمینه استفاده گردید. ذخیره شناختی، اشاره به این واقعیت دارد که افراد دارای تحصیلات و هوش بالاتر ممکن است اختلال کمتری نسبت به افراد با تحصیلات و هوش پایین‌تر نشان دهند.

ریچاردز و دیری  پیشنهاد کردند که این اندوخته می‌تواند عوارض نوروپاتولوژی  تعدیل نماید، به‌طوری‌که هرچقدر ذخیره بیشتر باشد آسیب شدیدتر باید به علت اختلال کارکردی باشد. ویلی، دیری ، اپلتون و استاربیان کردند که این مفهوم می‌تواند تنوع زیاد در افراد دچار آسیب مشابه را توضیح دهد. در مورد افراد مبتلا به آلزایمر، استار و لونیه   تعریف عملیاتی ذخیره شناختی را این‌طور بیان می‌کنند  : ظرفیت احتمالی مغز بزرگسال بالغ برای تحمل اثرات بیماری یا آسیب بدون بروز علائم بالینی آلزایمر، اما کافی برای ایجاد دمانس بالینی در فرد دارای ذخیره کمتر شناختی  از این مفهوم همچنین می‌توان برای افراد مبتلا به ، TBI خفیف ، صرع لوب تمپورال  و انفارکت مغزی عروقی  استفاده کرد. بیشترین شخصی که در مورد ذخیره شناختی مطلب نوشته است، استرن است. او در سال 2006 پیشنهاد کرد که دو مکانیسم واسطه برای ذخیره شناختی وجود دارد: ذخیره عصبی و جبران عصبی ؛ در ذخیره عصبی، شبکه‌های کارآمدتر مغز افراد دارای هوش و تحصیلات بالاتر، کمتر در معرض ابتلا به اختلال هستند. در جبران عصبی، شبکه‌های دیگر ممکن است عملکرد شبکه‌های دچار اختلال را جبران کنند؛ بنابراین افراد باهوش بالا ممکن است تکالیف را به شیوه‌ای کارآمدتر پردازش کنند.

درنتیجه، در موارد آلزایمر، در افراد دارای ذخیره شناختی، نقص در انجام تکالیف دیرتر آشکار می‌شود. استرن ؛  همچنین بیان می‌کند که اکثر متخصصان بالینی از این واقعیت آگاه هستند که یک آسیب با شدت مشابه می‌تواند در یک بیمار آسیب عمیق و در فرد دیگر حداقل آسیب را ایجاد کند. این ممکن است تفاوت در بهبود پس از آسیب غیر پیش‌رونده مغز را توضیح دهد. همان‌طور که سایموندز   در جمله معروف خود بیان کرده است:  نه تنها نوع ضربه به سر، بلکه نوع سر نیز مهم است.  استرن  استدلال می‌کند که هیچ ارتباط مستقیمی بین میزان آسیب و نشانه‌های بالینی آن آسیب وجود ندارد. در مغز بزرگسالان، نو زایش می‌تواند صورت گیرد. یکی از حیطه‌های پژوهش در تلاش برای افزایش احتمال این اتفاق، کشت سلول‌های بنیادی   است. سلول‌های بنیادی مغز انسان بزرگسال، تولید مجدد سلول‌ها در هیپوکامپ از طریق جایگزینی سلول‌های عصبی را تقویت می‌کند .

اگرچه اختلاف نظرهای وجود دارد مثلاً در مورد میزان بهبودی، بهبود عملکرد ممکن است از طریق جایگزینی سلول‌های بنیادی صورت گیرد، قطعاً پژوهش در مورد سلول‌های بنیادی یکی از حیطه‌های پژوهش است که می‌تواند بهبودی حافظه را افزایش دهد،  با  مطالعات بر روی حیوانات نشان داده‌اند که امکان تولید مجدد سلول‌ها در شکنج دندانه‌دار  از طریق ارائه تکالیف خاص یادگیری  و یا محیط‌های غنی‌شده ،  وجود دارد. با توجه به این یافته‌ها، افزایش بهبود طبیعی از طریق محیط‌های غنی‌شده و راهبردهای توان‌بخشی متمرکز، امکان‌پذیر است. به‌علاوه، این برنامه‌ها ممکن است درواقع منجر به نو زایش در مغز انسان شوند.روش‌های تصویربرداری به ما اجازه می‌دهد ببینیم آیا امکان بهبود خودبه‌خود عملکرد حافظه به‌جای تکیه عمدتاً بر روش‌های جبرانی وجود دارد و یا هرگونه تغییر رفتاری مشاهده شده درنتیجه تغییرات ساختاری مغز می‌باشد .  گریدی  و کاپور ،  بیان می‌کنند که مطالعات تصویربرداری ممکن است به ما امکان ارزیابی تغییرات خاص ایجاد شده در دوران بهبودی را دهند و بنابراین، ما می‌توانیم مشخص کنیم که آیا بهبود در نتیجه

  •  سازمان‌دهی مجدد در چارچوب موجود،
  •  به‌کارگیری مناطق جدید در شبکه و یا
  •  انعطاف‌پذیری در مناطق اطراف منطقه آسیب دیده، صورت گرفته است.

چند مطالعه از فن تصویربرداری برای مطالعه بهبودی از آسیب مغزی استفاده کرده‌اند. یکی از اولین مقالات در این زمینه، تغییرات در جریان خون موضعی مغز  rCBF  پس از توان‌بخشی شناختی برای افراد مبتلا به آنسفالوپاتی سمی  را گزارش کرده است . لیندگرن، استبرگ، اربیک و روزن   در مطالعه‌ای دیگر در همان سال، از توموگرافی نشر پوزیترون برای شناسایی ارتباطات عصبی روش‌های تحریک اجرا شده در توان‌بخشی افراد مبتلا به دیسفازی  ، استفاده شده است . از توموگرافی رایانه‌ای با گسیل فوتون منفرد به‌منظور بررسی rCBF در دوران بهبودی از آسیب مغزی استفاده کردند. این پژوهشگران نشان دادند که تغییرات خاص در rCBF به نظر می‌رسد هم با محل آسیب و هم با راهبردهای مورد استفاده در توان‌بخشی شناختی ارتباط دارد. در مطالعه تداوم بهبود در سه بیمار با ارزیابی rCBF، توانایی‌های کارکردی و مهارت‌های شناختی تا چهل وپنج ماه پس از آسیب ثبت گردیده است.

مطالعه دیگر توسط لاتش، تالبورن، کریسکای، شوبت و سوئینی   نشان داد که بهبودی به دنبال توان‌بخشی شناختی را می‌توان با FMRI شناسایی کرد. در سال 1998، پیزامیگلیو   و همکاران، از تصویربرداری کارکردی برای بررسی اثرات توان‌بخشی بر غفلت یک‌طرفه استفاده کردند. پس از بهبودی در گروه آزمایش، فعال‌ترین مناطق مغز، تقریباً مشابه مناطقی از مغز بود که گروه کنترل، در تکالیف مشابه بکار گرفته بودند. به نظر می‌رسد این یافته‌ها از این دیدگاه حمایت می‌کند که برخی از روش‌های توان‌بخشی، شبکه آسیب دیده را ترمیم می‌کند و صرفاً از طریق جبران و یا تغییر رفتار کار نمی‌کنند. باکستر، اسپنسر و کریگان   یک بیمار مبتلا به آنسفالیت لیمبیک غیر پارانئوپلاستیک توصیف می‌کنند که دچار یادزدودگی پیش‌گستر شدید با بهبودی بعدی بود. آن‌ها برای نشان دادن افزایش فعالیت هیپوکامپ قبل و بعد از بهبودی، از fMRI استفاده کردند. آیا این افزایش فعالیت پس از توان‌بخشی حافظه اتفاق می‌افتد؟ ما هنوز پاسخ این سؤال را نمی‌دانیم، اما علاقه رو به رشد در تعیین این مطلب وجود دارد که :

  •  آیا تلاش برای بازگرداندن عملکرد حافظه و تلاش برای کمک به افراد برای جبران باعث تغییرات ساختاری در مغز می‌شود
  •  آیا هرگونه تغییر مشاهده شده بسته به روش‌های مختلف مورد استفاده متفاوت می‌باشد. درواقع، البته، این دو رویکرد هیچ کدام منحصر به فرد نیستند و ترکیبی از این دو ممکن است در عمل مفید باشد.

منبع

شریفی،علی اکبر(1394)، ساخت یک برنامه رایانه‌ای توان‌بخشی شناختی و بررسی تأثیر آن بر بهبود عملکرد حافظه،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0