مفهوم فراشناخت چیست؟

یکی از مفاهیم مرتبط با شناخت که به دنبال گسترش روان شناسی شناختی و علم شناخت به وجود آمد فراشناخت است. این مفهوم ابتدا توسط فلاول  ، بکار گرفته شد که به توانایی انسان از نظام شناختی خود و کنترل نظارت بر آن گفته می شود . فرد به توانایی خود بعنوان یک پردازشگر اطلاعات آگاه است و می داند برای رسیدن به یک هدف شناختی دارای چه موانع و محدودیت هایی است و چگونه و با چه تدابیری با محدودیت ها مواجه شود. کاستا معتقد است اگر بتوانید از وجود یک گفتگوی درونی در مورد فرایندهای ذهنی خود آگاه  شوید و اگر بتوانید فرایند های تصمیم گیری و حل مساله را بشناسید ، فراشناخت را تجربه کرده اید . بطور کلی فراشناخت آگاهی فرد از دانسته ها و ندانسته های خود را شامل می شود. تعاریف مختلفی از فراشناخت ارائه شده است که به درک بهتر آن کمک می کند از جمله : دانش فرد درباره ی فرایندهای شناختی خود و فرایند انجام ، سازماندهی و همانگ کردن مجموعه ای از فرایندها تفکر درباره ی شناخت ، آگاهی فرد از فرایندها و راهبرد های شناختی اش هر گونه دانش یا فعالیت شناختی که موضوع آن شناخت یا تنظیم شناخت باشد و دانش فرد درباره ی فرایند های شناختی و چگونگی کارکرد آنها . با توجه به تعاریفی که ارائه شد می توان گفت فراشناخت مجموعه دانش و فرایند های است  که کشف های شناختی فرد را نظارت ، هدایت و کنترل می کنند و در واقع به مدیریت  فعالیتهای شناختی می پردازند . برای درک بهتر فراشناخت ضروری است آن را با شناخت مقایسه کنیم . با مقایسه ی شناخت و فراشناخت با یکدیگر به این نتیجه می رسیم که شناخت جهت توصیف روشهای بکار می رود که طی آن اطلاعات پردازش یا معنادار می شود . با انجام این روشها ، اطلاعات مورد توجه قرار می گیرند باز شناسی می شوند و رمزگردانی می گردد تا برای هدف معینی یا اهداف متفاوت دیگر مورد استفاده قرار گیرند . علاوه بر این دامنه آن فرایندهای همچون تفکر ، حل مساله ، درک مطلب ، و حافظه را شامل می شود : ولی فراشناخت به دانش ما نسبت به تمام این عملکرد ها و اینکه آنها چگونه می توانند به بهترین وجه در تحقق یادگیری یا هدف دیگری مورد استفاده قرار گیرند اطلاق می شود . ولفز و همکاران  ، تصور روشن تری از تفاوت فراشناخت و شناخت ارائه داده اند . مطابق نظر آن ها فراشناخت عملیات ذهنی انجام شده بر روی یک عملیات ذهنی است ، حال آن که شناخت عملیات ذهنی انجام شده روی یک محتوا است . به اعتقاد آن ها آنچه فراشناخت نامیده می شود عملیات ذهنی سطح دوم است . یعنی یک یادگیرنده آن عملیات ذهنی را انتخاب می کند که روی یک موضوع خاص اعمال می شود و آن ها را هدایت می کند . در این چهارچوب فراشناخت یک مورد ویژه شناخت است که طی آن عملیات ذهنی بر روی یک عامل بیرونی صورت نگرفته ، بلکه روی پدیده های ذهنی فرد که در ساختار شناختی وی قرار دارند صورت می گیرند . برای مثال در مورد راهبرد خودپرسشی می توان گفت : اگر یادگیرنده ای در مورد اطلاعاتی که پردازش می کند سوالاتی داشته باشد در این صورت عملیات ذهنی روی عملیات ذهنی دیگر انجام شده بلکه عملیات ذهنی روی محتوای بیرونی صورت گرفته است . در این جا یک فعالیت شناختی صورت گرفته است . حال آن که اگر یادگیرنده فرایندهای در جریان و راهبردهای انتخاب شده ضمن مطالعه خویش را تجزیه و تحلیل کند در این صورت می توان از فراشناخت صحبت نمود زیرا عملیات ذهنی روی عملیات ذهنی خواندن انجام گرفته است . با توجه به گستردگی سازه فراشناخت متغیر بودن عملکردها و متعدد بودن مؤلفه های برای آن دور از انتظار نخواهد بود .

مؤلفه های فراشناخت

فراشناخت مولفه های متعددی را شامل می شود . با توجه به تعاریفی که از فراشناخت ارائه شد ، می توان دو مولفه مهم را از همدیگر متمایز کرد. مولفه نخست ، دانش فراشناختی فرد از خودش به عنوان یک پردازشگر اطلاعات و مولفه دوم فرایندها و راهبردهای نظم دهنده ، کنترل کننده و نظارت کننده است . صاحب نظران به گونه های مختلفی به تفکیک این موضوع پرداختند . برای مثال ، فراشناخت دارای دو طبقه از کنش های ذهنی است . خود ارزیابی در مورد شناخت و خود مدیریتی در فکر کردن ، دانش و کنترل خود و فرایند. دو نوع فراشناخت به هم پیوسته است ، دانش درباره شناخت و نظارت بر آن . دو طبقه دانش فراشناختی و تجربه فراشناختی. فرادانش ، فرانظارت و استفاده مناسب و بجا از راهبرد است .

دانش فراشناختی: با توجه به این تعاریف می توان گفت اکثر محققان فراشناخت را به دو مولفه تقسیم کرده اند . مولفه نخست دانش فراشناختی است که همه بر آن توافق دارند و در همه نظریات وجود دارد . مولفه دوم که از آن تحت عنوان تجربه فراشناختی ، نظارت و حتی راهبرد فراشناختی یاد می شود . مولفه اول دانش فراشناختی است و زمانی  حاصل می شود که فرد از تواناییهای شناختی خود و نیز ناتوانایی های شناختی خود آگاه گردد. برای مثال ، که باید از بیرون بکند را یادداشت می کند تا در موقع تعیین شده و مناسب آنها را انجام دهد. این آگاهی فرد از ضعف حافظه خود نوعی دانش فراشناختی است که به او اخطار می دهد اقدام مناسب را برای جبران این نقص انجام دهد .

فلاول معتقد است دانش فراشناختی به بخشی از دانش بدست آمده ما مربوط می شود ، که در ارتباط با امور شناختی به اعتقاد فراشناختی دانش و  باورهایی است که به مرور از طریق تجربه  در حافظه بلند مدت اندوخته می شود و ارتباطی به سیاست ، فوتبال ، الکترونیک و یا دیگر حیطه ها ندارد ، بلکه به ذهن و عمل آن مربوط می شود. اسکراو و همکاران  دانش فراشناختی را به سه طبقه : خبری ، فرایند و شرطی تقسیم می کنند که از بعضی جهات با طبقات دانش فراشناختی فلاول  هم پوشی دارد .

طبقه دانش در مورد شخص در نظر فلاول  شامل دانش و باورهایی است که شخص در مورد خود بعنوان یک پردازشگر اطلاعات و دارای توانایی پردازشگری می داند. این طبقه دارای سه طبقه فرعی است : دانش بین فردی ، دانش درون فردی و دانش درباره شباهت های شناختی انسان ها . دانش بین فردی : به دانش و باورهای فرد درباره ی تفاوت های شناختی بین انسانها و دانش او درباره تفاوت عملکرد شناختی افراد مختلف اطلاق می گردد فرد خاصی ممکن است از جهت عملکردهای مختل یا عملکرد خاص شناختی با افراد دیگر تفاوت داشته باشد آگاهی فرد بر این تفاوت ها باعث می شود خود را با موقعیت یا تکلیف خاصی هماهنگ کند. دانش درون فردی به دانش و باورهای فرد در باره ی تفاوت های شناختی درون انسان ها اطلاق می شود ؛ مانند تفاوت در عملکرد حل مساله و درک مطلب . فرد خاصی ممکن است تکالیف حل مساله را به خوبی انجام دهد ولی در تکالیف مرتبط با درک مطلب مشکل داشته باشد . و در نهایت ، دانش درباره توانایی های شناختی مشترک بین انسانها بعنوان سومین طبقه فرعی از دانش در مورد شخص است . دانش و باورهایی درباره شباهت های شناختی انسان ها به این معناست که ذهن تمام مردم مثل یک پردازشگر شناختی عمل می کند و یا به ظرفیت حافظه کوتاه مدت انسان محدود است . علاوه بر موارد ذکر شده می توان گفت باورهای انگیزشی یا اسنادهای علی که فرد به آن معتقد است و آن را به کار می برد می توانند در طبقه دانش فراشناختی شخص قرار گیرند و عملکرد شناختی فرد را تحت تاثیر قرار دهند .

دانش در مورد تکلیف دومین طبقه دانش فراشناختی در نظریه فلاول است . این طبقه به دانش فرد در مورد ماهیت اطلاعاتی مربوط می شود که در یک تکلیف فراشناختی فراروی او قرار  می گیرد . دانش فراشناختی تکلیف به دانش فرد در مورد تکالیف مختلف شناختی مربوط می گردد . فردی که دارای دانش فراشناختی در مورد موضوعی است می داند که ماهیت اطلاعات موجود اثر مهمی بر نحوه به کارگیری آن ها از سوی او دارد. برای مثال ، فرد در اثر تجربه آموخته است که درک و یادآوری اطلاعات پیچیده و ناآشنا ، مشکل و وقت گیر است . همچنین آموخته است که دانش اطلاعات ناقص به نتیجه گیری ها و داوری های نادرستی می انجامد . کسانی که دارای دانش فراشناختی طبقه تکلیف هستند می دانند که برخی تکالیف نسبت به تکالیف دیگر مشکل ترند و الزامات بیشتری دارند دانش فراشناختی راهبردی سومین طبقه دانش فراشناختی است . فرد با داشتن این نوع دانش می داند برای رسیدن به اهداف شناختی خاص باید از راهبردهای مورد نیاز و مناسب آن استفاده کند و نیز فرد از راهبردهایی که در اختیار دارد و راهبردهایی که برای تکالیف شناختی مورد نیاز است آگاه است و آن ها را در جای مناسبش به کار می برد . به اعتقاد فلاول دانش فراشناختی فرد به تعامل ها و ترکیب بین دو سه مورد از این طبقات بستگی دارد . براین اساس می توان گفت تفکیک این طبقات از همدیگر صرفاً مبنای نظری دارد و در عمل تجزیه آن ها ممکن نیست . مجموع مؤلفه ها به صورت یک کل عمل می کنند و دانش فراشناختی فرد را به وجود می آورند که روی عملکردهای شناختی اثر می گذارنند . برای مثال ، برای تعامل بین مؤلفه های راهبرد و تکلیف می توان به مثال زیر اشاره نمود : راهبرد انتخابی شما موقعی که درباره موضوعی با دیگران صحبت کنید متفاوت از راهبردی است که در موقع گوش دادن به صحبت دیگری در مورد آن موضوع به کار می برید .

در تقسیم بندی دیگری از دانش فراشناختی که متعلق به پارسیس و همکاران است دانش فراشناختی به سه نوع دانش خبری ، فرایندی و شرطی تقسیم می شود . دانش فراشناختی خبری شامل آگاهی فرد درباره خودش به عنوان یادگیرنده و عوامل مؤثر بر عملکرد او می شود . لورچ و همکاران معتقدند دانش خبری شامل موضوعاتی درباره ساخت تکلیف و توانایی های شخص است . با مقایسه دانش خبری و طبقات دانش فراشناختی فلاول می توان گفت که دانش خبری دو طبقه دانش فراشناختی شخصی و دانش فراشناختی تکلیف را شامل می شود و با آن دو همپوشی دارد .

دانش فراشناختی فرایندی به دانش فرد در مورد اجرای مهارت های فرایندی گفته می شود . کسانی که درجات بالایی از این نوع دانش دارند ، مهارت ها را به طور خودکارتری به کار می برند . و احتمالاً به طور کارآمدتری با دانش فراشناختی راهبردی فلاول  همپوشی دارد . علاوه بر این دانش فرایندی با تجربه فراشناختی که جز دیگری از فراشناخت است و متفاوت از دانش فراشناختی است همپوشی دارد . دانش فرایندی  می تواند به سطحی فراتر از دانش فراشناختی فلاول  گسترش یابد . و سرانجام این که به اعتقاد اسکراو و همکاران  دانش فراشناختی شرطی به دانستن این که چه وقتی و چرا اعمال مختلف شناختی به کار برده می شود اشاره دارد . کراس و پارسیس  نیز در این زمینه اظهار می دارند دانش شرطی عبارت است از درک موقعیت ها یعنی چه زمانی استفاده از راهبردهای خاص مورد نیاز است و چرا آن راهبردها بر درک مطلب تاثیر می گذارند؟ با مقایسه دانش شرطی با دانش فراشناختی فلاول می توان گفت دانش شرطی به تعامل طبقات دانش فراشناختی راهبرد و تکلیف و نیز تجربه فراشناختی اشاره دارد . در این جاست که فرد برای یک تکلیف خاص از بین راهبردهایی که در  اختیار دارد راهبرد مناسب را انتخاب می کند . دانش شرطی چیزی فراتر از دانش فراشناختی فلاول  است . دانش شرطی بیش از انواع دیگر دانش ها ماهیت فراشناختی دارد . زیرا که مستلزم تعامل بین انواع دانش های سطوح پایین تر است . می توان گفت که دانش شرطی یا مرلفه سوم در نظریه رفوث که قبلاً اشاره شد همپوشی دارد . رفوث و همکاران. مؤلفه سوم فراشناخت را استفاده به جا و مناسب و با توجه به تکلیف و راهبرد می دانند . به اعتقاد لورچ و همکاران دانش فرایندی و خبری بر دانش و مهارت های مستلزم عملکرد تاکید دارند در حالی که دانش شرطی دانستن در مورد چرایی و چگونگی اعمال مختلف است .

بنابر آن چه گفته شد مؤلفه نخست فراشناخت دانش فراشناختی بوده که نقش مهمی در تنظیم فعالیت های شناختی فرد دارد . به طور کلی می توان گفت که هرچند تمایزها و تفکیک هایی بین انواع و یا طبقات مختلف دانش فراشناختی قائل شده اند اما مؤلفه های دانش فراشناختی از همدیگر مجزا نیستند ، بلکه به صورت یک کل عمل می کنند و عملکرد آن ها به تعامل و تبدیل های این طبقات و انواع دانش فراشناختی بستگی دارد . این تعامل ها مؤلفه فراشناختی دیگری را نیز در بر می گیرد که تجربه فراشناختی نام دارد .

تجربه فراشناختی

دومین مؤلفه فراشناختی در نظریه فلاول  تجربه فراشناختی است . این مؤلفه برحسب نظریه های مختلف به همراه دانش فراشناختی کارکردهای زیر را انجام می دهد : نظم بخشی فرایندهای شناختی خود مدیریتی در فکر کردن کنترل فرایندو کنترل خود تنظیم و نظارت بر فکر فعالیت های خودگردان تجربه فراشناختی. به تجارب شناختی یا عاطفی گفته می شود که به یک اقدام شناختی مربوط باشد . تجارب کاملاً آگاهانه به سادگی قابل بیان باشند نمونه روشنی از تجارب فراشناختی اند : البته تجارب فراشناختی تجارب کمتر آگاهانه و کمتر قابل بیان باشند را نیز شامل می شوند . گلاور و برونینگ اظهار می دارند که افراد کمتر از این فعالیت های خودگردان خود اطلاع دارند ؛ مگر این که در جریان یک فعالیت شناختی مثل خواندن به مشکلی مثل ابهام در کلمه یا اشکال در جمله برخورد کنند . در این جاست که فراشناخت به آن ها هشدار می دهد که مشکل دارند و باید برای حل مشکل چاره ای بیندیشند .

تجربه فراشناختی همچنین ممکن است در زمان های مختلف ، یعنی قبل از اقدام شناختی ، ضمن آن یا بعد از آن رخ دهد . همچنین تجارب فراشناختی نشان می دهند که فرد در کجای یک اقدام شناختی است ؟ چه قدر پیشرفت کرده ؟ چه نوع پیشرفتی کرده و یا احتمالاً خواهد کرد ؟ این امر به ویژه به نظر می رسد در موقعیت هایی رخ می دهد که انتظار می رود فرد ناگزیر به نظارت آگاهانه بر فرایندهای درونی خود باشد و همچنین در موقعیت هایی قرار گیرد که ناچار باشد تک تک گام های شناختی را که بر می دارد ، احساس کند و نیز تصمیم گیری هایی را که اشتباه در آن ها پیامدهای سنگینی دارند مورد نظارت قرار دهد . آن چه گفته شد نمونه هایی از تجارب فراشناختی اند که ممکن است در مورد اعمالی مانند ازدواج ، دوست یابی ، تحصیل و کار صورت گیرد و وابسته به حیطه ی خاصی نیستند .

منبع

بهمنی، رقیه(1394)، باورهای فراشناختی و میزان سازگاری فردی – اجتماعی ، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی، دانشـگاه آزاد اســلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

0