مدل های نظری استرس

مدل مبتنی بر محرک

بر اساس این مدل استرس ها به عنوان محرک ها  یا عواملی هستند که منجر به تنش می شوند. این محرک ها می توانند اعم از محرک های بیرونی گرما، سرما، سر و صدا و شلوغی و یا درونی از قبیل درد، فعالیت های ذهنی مثل افکار و احساسات با تعارضهای درونی باشند .تمرکز اصلی مدل مبتنی بر محرک بر استرس زاهاست. سه منبع اصلی استرس زا توسط تویتز ، مطرح شده  که عبارتند از: رویدادهای زندگی ، فشارهای روانی مزمن  ،  تنیدگی های روزمره . تغییرات مهم و مشکلات ناگهانی که غالبأ برای افراد پیش می آید و زندگی عادی آنها را بر هم می زند رویدادهای زندگی نامیده می شود. مثل طلاق ، از دست دادن شغل ، بیماری و مرگ نزدیکان.

فشارهای روانی مزمن عبارت است از وجود موقعیت های تنیدگی زای نسبتأ پایدار که مستلزم آن است که شخص در جریان زندگی خود کم و بیش به طور ملزوم با آن موقعیت ها سازگار شود از قبیل معلولیت جسمانی ، تنگدستی و تراکم جمعیت، تنیدگی روزمره رویدادهای جزیی هستند که معمولأ در فعالیت های عادی روزانه برای بسیاری از افراد پیش می آید مثل گیر کردن در ترافیک ، ایستادن در صف و تراکم کارهای روزمره.

مدل مبتنی بر پاسخ

سلیه ، بعنوان واضع این مدل استرس را پاسخ غیر اختصاصی موجود زنده به عامل تنیدگی زا تلقی کرده است. این پاسخ می تواند یک پاسخ فیزیولوژیکی مثل فعالیت دستگاه عصبی خود کار یا نوعی پاسخ روان شناختی از قبیل حالات هیجانی منفی یا نشانه های استیصال را در بر داشته باشد.

پاسخ های فیزیولوژیک به استرس ها

سه دستگاه در پاسخ به استرس های گوناگون دخالت دارند که عبارت است از دستگاه عصبی خودکار ، دستگاه عصبی ماهیچه ای و دستگاه عصبی ترشحی. این سه دستگاه توسط هیپوتالاموس کنترل می شود. هیپوتالاموس به خاطر نقش دو گانه اش در مواقع اضطراری مرکز فشار روانی مغز نامیده می شود. اولین کارکرد آن فعال کردن بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خودکار است. هیپوتالاموس تکانه های عصبی را به هسته هایی در ساقه مغز منتقل می کند که کار کرد دستگاه عصبی خودکار را کنترل می کند.

بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خودکار مستقیمأ به عضلات صاف و اندام های داخل اثر می گذارد که برخی از تغییرات بدنی مذکور ایجاد شوند ؛ مثل افزایش ضربان قلب ، بالا رفتن فشار خون و گشاد شدن مردمک ها. دستگاه سمپاتیک همچنین قسمت مرکزی غدد فوق کلیوی را تحریک   می کند تا هورمون های اپی نفرین (آدرنالین) و نوراپی نفرین را در جریان خون آزاد کنند. اثر اپی نفرین بر عضلات و اندام ها همانند اثر دستگاه عصبی سمپاتیک است  و به این ترتیب در تداوم حالت بر انگیختگی تأثیر دارد. نوراپی نفرین به واسطه تأثیرش بر غده هیپوفیز بطور غیر مستقیم مسوول آزاد شدن قند اضافی از کبد است .

وقایع بالا فقط یکی از دو کارکرد هیپوتالاموس را نشان می دهد: فعال سازی دستگاه سمپاتیک ، که درست زیر هیپوتالاموس قرار دارد برای ترشح هورمون آدرنوکورتیکوتروفیک،  یعنی هورمون اصلی فشار روانی در بدن انجام می شود. این هورمون لایه بیرونی غده فوق کلیوی را تحریک می کند که منجر به آزاد شدن دسته ای از هورمون ها که هورمون اصلی در این میان کورتیزول می باشد، می شود که سطح گلوکز و برخی مواد معدنی در خون را تنظیم می کند. مقداری کورتیزول در نمونه خون یا ادرار اغلب به عنوان مقیاس برای سنجش فشار روانی به کار می رود .

سالها پیش فیزیولوژیست معروف والتر کنون ،  چگونگی واکنش بدن به موارد اضطراری را توضیح داده و آن را واکنش جنگ یا گریز نامیده است. زیرا موجود زنده را آماده حمله یا فرار می کند. در مجموع واکنش های عصبی به سازش یافتگی فرد در مواجهه با موقعیت های اضطراری و تنیدگی زا کمک می کند و در صورت تداوم یا تشدید رویدادهای استرس زا بدن به منظور سازش بیشتر مراحلی را طی می کند  که سلیه ،از آن به عنوان نشانگان عمومی سازگاری نام برده است و سه مرحله برای آن مشخص کرده است:

مرحله هشدار: در مرحله هشدار ،اولين واکنش بدن به عامل مولد فشار رواني ،شوکه شدن موقتي است در اين مرحله ،مقاومت در برابر بيماري وفشار رواني کم مي شود .بدن براي کنار آمدن با تاثيرات اوليه فشاررواني ،به سرعت هورمون هايي ترشح ميکند که در کوتاه مدت تاثير نامطلوبي بر کار دستگاه  ايمني بدن مي گذارند .در اين مرحله است که شخص دچار بيماري هاي عفوني وعفونت هاي ناشي از جراحات ومصدوميت ها    مي شود .خوشبختانه ،مرحله هشدار به سرعت تمام مي شود .بعضی از موجوداتی که مدتی طولانی ، در شرایط بسیار پر استرس مرحله هشدار نگه داشته شده اند ، طی چند ساعت یا چند روز مرده اند .

مرحله مقاومت: در مرحله مقاومت سندرم انطباق عمومي سليه ،برخي غدد بدن ،هورمون هايي توليد مي کنند که هر يک به نحوي از شخص محافظت مي کنند . در مرحله هشدار, اگر چه فعاليت دستگاه غدد درون ريز ودستگاه عصبي سمپاتيک ،خيلي زياد نيست ولي حتي اين مقدار فعاليت هم زياد محسوب مي شود .دستگاه ايمني بدن در مرحله مقاومت خيلي کارآمد با عفونت ها مي جنگد .در عين حال ،ميزان ترشح هورمونهايي که التهاب هاي همراه مصدوميت ها وجراحات را کم مي کنند بالا مي رود .

مرحله فرسودگی: اگر تلاش هاي بدن براي جنگيدن با فشاررواني ،بي نتيجه بماند وفشار رواني ادامه يابد ،شخص وارد مرحله فرسودگي مي شود .اگر استرس ادامه یابد ، احتمال آسیب و بیماری عضوهای درونی و حتی مرگ نبز وجود دارد.

پاسخ های روان شناختی به تنیدگی

در طی واکنش هشدار و پس از آن تا مرحله مقاومت فرد پاسخ های رفتاری و شناختی متعددی از خود بروز می دهد. تنیدگی می تواند سبب بیقراری و نا آرامی فرد شود و یا امکان دارد مشکلاتی را در زمینه دقت توجه و حافظه پس آورد. امکان دارد شخص به دلیل تأثیر پذیری در به یاد آوردن صحیح همه مطالب دچار اشکال شود. اثرات تنیدگی بر هیجان می تواند اعم از نشانه های خشم یا شادی ناگهانی ، تغییرات شدید خلقی مانند افسردگی یا فعالیت بیش از حد باشد. سایر واکنشهای شایع استرس عبارت است از : ناتوانی در تمرکز حواس و تصمیم گیری ، افزایش افکار منفی درباره خود ، اجتناب از موقعیت های اضطراب برانگیز ، گوشه گیری و انزوا، احساس از دست دادن کنترل ، احساس استیصال ، نومیدی ، ناکامی مداوم ، تحریک پذیری ، اختلال در خوابیدن ، بیداری صبح زود و خستگی زیاد و مداوم.از نظر پاسخ های روان شناختی نیز نشانه های نزدیک شدن به مرحله تحلیل رفتاری ناتوانی و ضعف است که با خستگی مفرط همراه است .

مدل تعاملی

این مدل تنیدگی را به به عنوان فرایندی ارتباطی بین شخص و محیط می داند. بر اساس این مدل ارزیابی شخص از ارتباط خود با محیط نقش تعیین کننده در ایجاد تنیدگی دارد. اگر شخص محیط خود را بیش از اندازه استرس زا تلقی کند و احساس کند که توانایی مواجهه با موقعیت های دشوار را ندارد استرس وی افزایش خواهد یافت. اما اگر بداند که رویدادهای استرس زا آنچنان است که توانایی رویارویی با آنها را دارد استرس کمتری را احساس خواهد کرد . در واقع این دیدگاه که تلفیقی از دو دیدگاه قبلی است فرد را به عنوان یک عنصر فعال در جریان استرس می داند که به منظور کاهش دادن نامطلوب استرس روشهای رویارویی شناختی رفتاری و هیجانی را به کار می گیرد.مدل لازاروس ، شاید بهترین نمونه یک مدل تعاملی باشد .

زیرا وی ارزیابی شناختی را در ادراک شخص از استرس بسیار مهم می داند. ریچارد لازاروس در زمینه استرس بر چگونگی ادراک فرد از موقعیت تاکید دارد و استرس را به شبکه وسیع عواملی مانند محرک ، پاسخ ، ویژگی های فردی ، ارزشیابی ها و سبک های سازشی نسبت می دهد که بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. از این دیدگاه موقعیت ها به خودی خود استرس زا نیستند. بلکه استرس ناشی از عدم موازنه ایست که بین ادراک فرد از الزام های محیط پیرامون و ارزشیابی وی از توانایی خویشتن در پاسخ دهی به آنها به و جود می آید. بنابراین تنها زمانی که فرد نتواند با خواسته های پیرامون مقابله کند یا به عبارت دیگر بین موقعیت های بیرونی و ظرفیت واکنش عینی یا فاعلی او نسبت به آنها نا همگرایی وجود داشته باشد حالت استرس و استیصال ایجاد می شود.

منبع

هاشمی،سید حبیب الله(1390)،بررسی مقایسه ای اثربخشی دوروش آموزش مدیریت استرس وحل مسئله اجتماعی دراضطراب،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی اردبیل

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0