عوامل مرتبط با سازگاری پس از طلاق

اگرچه طلاق علت دامنه وسیعی از مشکلات رفتاری و هیجانی جدی و پایدار کودکان و نوجوانان است ولی تعداد، شدت و طول مدت جدائی ها و استرسورهای ایجاد شده توسط طلاق از یک کودک به کودک دیگر و از خانواده ای به خانواده دیگر و در طی زمان متفاوت است. ماهیت جدایی، سازگاری والدین، منابع دردسترس، تضادها و همکاری بین والدین بعد از طلاق، ازدواج مجدد والدین، ثبات منابع مالی و منابع روانی خود کودک در اینکه چگونه این استرس­ها بر کودک تاثیر بگذارد نقش به­سزایی دارد.

متغیرهای زیادی با سازگاری پس از طلاق مرتبط هستند، مثلا تحصیلات، سیستمهای حمایتی، سلامتی، روابط صمیمانه جدید و پایگاه اجتماعی و اقتصادی به­طور مثبتی با سازگاری مناسب پس از طلاق هم­بسته هستند. سن و دلبستگی زیاد به همسر به­طور منفی با سازگاری با طلاق مرتبط است . همچنین معلوم شده است که سبک دلبستگی ایمن در هر دو طرف در سازگاری مناسب نقش دارد و سبک دلبستگی اجتنابی باعث بروز بیشترین مشکل در انطباق با طلاق می­شود . برطبق پژوهش­ها، سن و جنس نیز نقش کلیدی در مواجهه کودک با مشکلات اجتماعی پس از طلاق بازی می­کند. برطبق یافته های کلیمد و ساندلر ، کودکان بزرگتر و دختران، پس از طلاق از نظر اجتماعی توانمندتر هستند و بیشتر می­توانند با شرایط طلاق کنار آیند.

تعدادی مطالعه نیز نشان می­دهند که سازگاری کودکان با طلاق تا اندازه ای به­ مقدار حمایتی بستگی دارد که کودک از بزرگسالان مهم زندگی خود، مخصوصا خانواده و مدرسه دریافت می­کند . مطالعات زیادی وجود دارد که ابراز هیجانات را به بهبود یافتن از رویدادهای استرس­زا و سازگاری با آن مرتبط می­کند. کسانی­که درمورد رویداد استرس زا صحبت نمی­کنند و نمی­توانند آن را در قالب کلمات درآورند بیشتر از بقیه از مشکلات سلامتی و روانی رنج می­برند .گرچه مطالعات زیادی اثرات منفی طلاق بر کودکان را نشان می­دهند و خاطر نشان می­کنند که طلاق مشکلات عدیده­ای را در هر مرحله رشدی در پی دارد، اما تفاوت چشمگیری در واکنش کودکان به طلاق وجود دارد به­طوریکه  برخی کودکان با وجود شرایط نامناسب بازهم به ­خوبی رشد می­کنند. به­عبارت دیگر، علی­رغم مشکلاتی که در مواجهه با استرس طلاق وجود دارد، در بلند مدت بیشتر کودکان تاب آوری خوبی دارند و سرانجام با این موقعیت کنار می­آیند.

آماتو ، بیان می­کند گرچه تقریبا همه کودکان پس از طلاق به­شدت آشفته می شوند وباچالش روبرو می شوند، اماتعداد زیادی ازآنها مشکلات سلامت روانی ورفتاری و یا سازگاری چشمگیری از خود نشان نمی­دهند: برای مثال در این زمینه، در یک مطالعه مشخص شد که حدود 70 تا 75 درصد کودکان طلاق مشکلات روانی که از نظر بالینی مهم باشند را تجربه نکردند. این بدین معنا نیست که استرس و تنشی را که کودکان به­خاطر طلاق تجربه می­کنند کم­رنگ جلوه دهیم، بلکه باید به قابلیت سازگاری کودکان وعوامل حمایتی موجود درمحیط توجه نمود وازاین رو مطالعه تفاوت­های موجود و عوامل وابسته به آن در کودکان اهمیت دارد. عواملی که می تواند میزان سازگاری کودکان را با طلاق والدین شان تحت تأثیر قرار دهدبه دو دسته قابل تغییر و غیرقابل تغییر تقسیم می‌شود که در ادامه اشاره خواهدشد:

عوامل قابل تغییر مرتبط با سازگاری کودکان پس از طلاق

  • سن کودک

مطالعاتی که در رابطه تأثیر سن کودکان بر میزان سازگاری آنها با طلاق والدین صورت گرفته اند به یافته های متناقضی دست یافته اند. برخی از آنها معتقدند که کودکان سنین پایین تر نسبت به کودکان سنین بالاتر توانایی کمتری جهت سازگار شدن بهتر با طلاق والدین و شرایط پیش آمده دارند. اما طی یک مطالعه طولی که از سال 1965 تا 1970 با نمونه ای با حجم بسیار بالا توسط سازمان بررسی ملی کودکان در آمریکا صورت گرفت نتایج نشان داد، کودکانی که قبل از سن شش سالگی طلاق والدین را تجربه می کنند نسبت به کودکان سنین بالاتری که دارای همین تجربه هستند، مشکلات عاطفی و اجتماعی بیشتری را در سایر مراحل رشد خود تجربه می کنند. بنابراین هر چند نتایج قاطعی در رابطه با ارتباط بین سن کودک و خطراتی که در نتیجه طلاق والدین برایش وجود دارد، در دست نیست، اما کودکان سنین پایین تر به دلیل آنکه دارای مهارت های کلامی و شناختی محدودتری هستند و از طرفی وابستگی بیشتری به والدین شان دارند تاحدودی آسیب بیشتری از این امر می بینند و سازگاری با طلاق برایشان دشوارتر است .

طلاق را نمی توان رویدادی در نظر گرفت که در یک آن، و با کمترین پیامد ممکن صورت می گیرد، خصوصاً زمانی که طلاق پس از یک رابطه طولانی مدت صورت گرفته باشد. در واقع باید گفت که طلاق یک فرآیند و یک رویداد بلند مدت است که می تواند در طول این مدت، پیامدهای خاص خودش را داشته باشد. زمانی که وقوع طلاق والدین مقارن با سنی باشد که هویت کودکان در حال شکل گیری است، از این امر آسیب بیشتری خواهند دید.برخی ها معتقدند که سن مطلوبی برای کنار آمدن با طلاق والدین وجود ندارد. همانند سایر حوادث، تأثیر طلاق بستگی به بلوغ عاطفی و جسمی کودک، توانائی خانواده در برقراری ارتباط، و خود رویداد دارد .سن بچه ها هنگام طلاق والدین، بر تأثیرات سال های بعد از طلاق اثر می گذارد. البته شواهد نشان می دهد، برخلاف بچه ها که خود را با شرایط وفق می دهند، والدین دایم به بررسی مجدد وضعیت شان می پردازند، گوئی بعد از گذشت سال ها هنوز هم احساس گناه می کنند. با گذشت یک دهه از طلاق، نیمی از زنان و یک سوم مردان هنوز خشمگین هستند و این خشم همچنان بر بچه ها تأثیر می گذارد. یک سوم زنان و یک چهارم مردان می گویند که در زندگی شان احساس بی عدالتی، ناامیدی و تنهائی می کنند.

  • جنسیت کودک

در رابطه با جنسیت کودکان، تحقیقات نشان داده است که دختران در مقایسه با پسران، با طلاق والدین خویش بهتر سازگار می شوند . مطالعات نشان داده است که طلاق معمولاً تأثیر اولیه شدیدی بر پسرها دارد و در بسیاری از موارد این تأثیر طولانی است. از طرف دیگر، دختران خردسال معمولاً سریع تر خود را باز می یابند. اما وقتی به نوجوانی می رسند، واکنش های هیجانی آنها دوباره ظاهر شده و غالباً منجر به فعالیت جنسی زودرس می شود.بعد از طلاق، پسرها درمقایسه با دخترهای هم سن خود غمگین تر و افسرده تر می شوند. علتش این است که پسرها بعد از رفتن پدران شان بیشتر احساس طرد شدن و تنهائی می کنند. آنان بیشتر به مادر وابسته می شوند، زیرا احساس می کنند پدر دیگر آنان را نمی خواهد. دلیل دیگر این است که طلاق، فرایند هویت سازی و الگوبرداری پسرها از پدرشان را مختل می کند. پدر محبوب ناگهان پسرش را ترک می کند و حالا پسر محکوم است با مادرش زندگی کند. پدر محبوب او اکنون کسی است که به خانواده اش خیانت کرده است.

الگوبرداری از رفتارهای پدر ممکن است به ارتباط پسر با والد دیگر نیز آسیب بزند. از طرف دیگر، مادرها رفتار بهتری با دختران شان دارند و توجه بیشتری به آنها می کنند. ناراحتی و خشم بیش از حد بعضی از مادران سبب می شود که فرزندان ذکورشان را شبیه همسران بی وفای خود بپندارند. تحقیقات نشان می دهد پسرهائی که تحت حضانت مادرشان هستند، بیش از دخترها از احساسات و رفتارهای منفی مادران رنج می برند. همچنین عزت نفس دخترها بیش از پسرهاست. دخترها بهتر از پسرها با اوضاع بحرانی کنار می آیند. پسرها بعد از طلاق والدین، اضطراب بیشتری را تجربه می کنند، افسرده تر می شوند و بیشتر به آشتی و ازدواج مجدد والدین شان دلخوش می کنند. از طرفی، دخترها دوستان بیشتری دارند و برای رهائی از غم ها و رنج هایشان، از حمایت آنان بهره مند می شوند. تاثیرات منفی ازطلاق والدین  می توانند به سازگاری اجنماعی پسرها در مقایسه با دخترها لطمه بیشتری وارد سازد .

عوامل قابل تغییر مرتبط با سازگاری کودکان پس از طلاق

  • کارکرد خانواده

کیفیت کارکرد خانواده کودک پس از طلاق والدین بسیار مهم است. خصوصاً، دو ویژگی اصلی خانواده های طلاق که می تواند بر میزان سازگاری کودکان پس از طلاق والدینشان تأثیر داشته باشد عبارتند از: تعارضات بین فردی، و کیفیت رابطه والد – کودک .کودکانی که والدین شان از هم طلاق گرفته اند یا جدا شدند، اما همچنان تعارضات بین فردی بالائی را در خانواده تجربه می کنند در مقایسه با کودکانی که والدین شان از هم طلاق گرفته اند یا جدا شده اند اما تعارضات بین فردی پایینی را در خانواده تجربه می کنند، سازگاری پایین تری را نسبت به طلاق والدین شان از خود نشان داده اند. همچنین مطالعات نشان داده است که کیفیت رابطه والد – کودک می تواند بر میزان سازگاری کودک پس از طلاق والدین تأثیرگذار باشد. داشتن روابط گرم و پذیرا با حداقل یکی از والدین پس از طلاق می تواند باعث سازگاری بهتر کودک با تغییرات پیش آمده گردد .

بر خلاف سایر آسیب ها طلاق معمولاً منجر به تعارض دایمی می شود. چه آشکار و چه پنهان، هم ستیزی دایمی زیان بارترین نتیجه طلاق است. این هم ستیزی، بگو مگوی بی پایان و جنگ داخلی است که کودکان را تباه کرده و سرنوشت شومی را برای آنها رقم می زند. در مطالعاتی که 10 سال بعد در مورد خانواده های جدا شده انجام گرفت، پژوهشگران دریافتند که نصف خانم ها و یک سوم مردان همچنان از همسر قبلی خود به شدت خشمگین بودند. این خشم، کودکان را نگران کرده و تضعیف می نماید. این خشم به صورت نیروئی پایدار و غالب در زندگی آنها در می آید. برای همسران قبلی، تعارض دایمی به صورت مبارزه، رقابت یا انتقام درآمده و سرانجام کودکان را در مسیر زیان باری قرار می دهد. بسیاری از پدر و مادرها از فرزندشان توقع دارند که از آنها جانبداری کنند و اخبار خانه ی والد دیگر را برایشان بیاورند.

  • سازگاری والدین

مطالعات همچنین نشان می دهد که میزان سازگاری والدین از نظر عاطفی، اثر مستقیمی بر توانائی کودکان در کنار آمدن با طلاق دارد. پس از طلاق، پدر یا مادر معمولاً احساس اضطراب، خشم، پریشانی، افسردگی، مطرود بودن، گناه و از نظر اجتماعی عدم صلاحیت می کنند. اگر گره خوردن این احساسات را با غم شدیدی که اغلب والدین جدا شده احساس می کنند در نظر بگیرید می توانید درک کنید که چرا بزرگسالانی که از هم جدا شده اند در ابتدا عملکرد درستی ندارند. آنها ممکن است انتظارات چندان معقولی از کودکان خود نداشته باشند. آنها مثل گذشته خوش مشرب و مهربان نیستند؛ در تربیت فرزند دچار بی ثباتی می شوند و غالباً بین لوس کردن و شیوه های سختگیرانه در نوسان هستند. آنچه تسکین غم والدین را دچار پیچیدگی می کند این حقیقت است که کودکان آنها نیز دچار اندوه هستند. متأسفانه والدین و کودکان به ندرت در سطح هیجانی یکسانی قرار می گیرند. بنابراین در حالی که یکی غمگین است، دیگری عصبانی است. وقتی غمگین هستیم توان چندانی برای حمایت از دیگری نداریم. به این دلیل، حتی هنگامی که والدین در تلاش پذیرفتن شرایط جدید هستند، جلب حمایت بزرگسالان علاقمند و قابل اعتمادی که بتوانند کودکان را در فرآیند دشوار طلاق هدایت و
راهنمایی کنند، اهمیت دارد .

  • پایگاه اجتماعی – اقتصادی خانواده

ثبات اجتماعی–اقتصادی می تواند تأثیر عمده‌ای بر بهزیستی پس از طلاق داشته باشد. در حالی که خانواده الزاماً نباید در همان سطح اقتصادی قبلی زندگی کند، مطمئن ساختن کودکان در مراقبت، غذا، مسکن و پوشاک به اندازه کافی و فرصت برای تحصیلات عالی اهمیت دارد. والدین پس از طلاق هم تعهدات مالی دارند. متأسفانه مادرانی که حضانت کودکان را بر عهده می گیرند سرانجام دچار فقر شده و ممکن است مجبور شوند به کار قبلی خود برگشته و یا شغل دومی هم دست و پا کنند تا زندگی خود و فرزندشان را بچرخانند. اگر خانواده و دوستان در این تحولات مددکار آنها باشند، پدر یا مادر سرپرست، کمتر احساس تنهائی می کند. این هم یاری، آنها را به ترمیم و بازیابی خود تشویق می کند.

  •  رشد شناختی، اجتماعی و عاطفی کودک

همچنین سطح رشد شناختی، اجتماعی و عاطفی کودکان بر میزان درک آنها از طلاق والدین و پیامدهای ناشی از آن تأثیرگذار است. کودکانی که از مهارت های مقابله ای لازم برخوردارند، بهتر می توانند با تغییرات ناشی از طلاق والدین سازگار شوند. از طرف دیگر نوع نگرش و عقاید کودکان نسبت به طلاق والدین بر میزان سازگاری آنها با این امر ارتباط دارد. کودکانی که خود را از بابت طلاق والدین، سرزنش می کنند یا آنهائی که از مواجه شدن با احساسات منفی ناشی از این امر اجتناب می ورزند، سازگاری کمتری از خود نشان می دهند. بنابراین یکی از اهداف مداخلاتی که در این زمینه برای بچه ها صورت می گیرد کمک به آنها جهت اصلاح درک شان نسبت به طلاق والدین و شناسائی احساسات منفی ناشی از آن است.

با وجود همه مواردی که ذکر شد، باید به این نکته اشاره کرد که لزوماً همه کودکان و نوجوانان از طلاق آسیب نمی بینند و بسیاری از آنها نیز با این مسئله به خوبی سازگار شده و کنار می آیند. البته سازگاری آنها به نحوه واکنش والدین طلاق گرفته نیز بستگی دارد.گذر موفقیت آمیز کودکان از عواقب ناشی از طلاق والدین بستگی به میزان حمایتی دارد که آنها از بزرگسالان مهم اطراف خویش، خصوصاً از خانواده، مدرسه، و سیستم های حمایتی دریافت می کنند.

منبع

عاصمی،زهرا(1394)، اثربخشی برنامه مداخله‌ای کودکان طلاق بر بهبود راهبردهای خودکنترلی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

0