ساختار سازمانی و مفهوم ساختار

هرجا كه سخن ازسازمان است، ساختار در پي آن آمده است اما تقريبا همين تعريف رابراي ساختار مي آورد آنجا كه مي گويد :  ساختاريك سازمان را مي توان مجموعه راههايي دانست كه طي آن فعاليت هاي سازمان به وظيفه هاي شناخته شده تقسيم وميان اين وظيفه ها هماهنگي تامین شود. در كتاب  اصول مديريت ساختار طبق گفته دانشمندي اينگونه مي گويد كه : ساختار سازماني حاصل فرايند سازماندهي است وعبارتست از: سيستم روابطي كه بطور غيررسمي شكل گرفته وبطور رسمي تصويب شده است وحاكم بر فعاليت هاي افرادي است كه براي كسب اهداف مشترك به هم وابسته‌اند.  با دقت در اين تعريف مي توان به دونكته اساسي پي برد:
1-ساختار سازماني در اين تعريف حاصل فرايند سازماندهي اخذ شده ونه آنچنانكه در تعريف گفته شده مشابه يكديگرند.
2- در اين تعريف به يك بعد از ابعادساختار كه همان رسميت است  پرداخته شده وفقط به مجموعه روابط اشاره شده است و ابعاد ديگر ساختار را در اين تعريف در درون اين بعد در نظر گرفته است.

ريچارد دفت ، ساختار سازماني را در چارت سازماني منعكس مي دارد چرا كه چارت سازمان براي مجموعه كامل از فعاليت هاي اساسي و فرايند در يك سازمان بصورت ظاهري قابل رؤيت است. او سه مفهوم كليدي را در تعريف ساختار سازماني مشخص مي كند:

1.ساختارسازماني رادر روابط مكتوب رسمي را كه شامل تعدادي از سطوح سلسله مراتب وحيطه نظارت مديريت و سرپرستان است تعيين مي كند.

  1. ساختارسازماني، گروهبندي افراد بايكديگر را داخل طبقات ،گروهبندي طبقات را دركل سازمان مشخص مي كند.
  2. ساختار سازماني طراحي سيستم ها را براي اطمينان از اثربخشي ارتباطات، هماهنگي و تلفيق تلاش ها در سراسر طبقات در بر مي گيرد.

از نظررابينز، ساختارسازماني هرچند كه يك حقيقت بوده و هر شخصي در سازمان تآثير مي گذارد اما بايد دانست كه كم وبيش مفهوم انتزاعي بودن باعث شده است كه تعاريف بعضا با همديگر متفاوت باشند . اما ساختار سازماني را اينگونه مي توان تصور نمود كه در برگيرنده طريقي است كه وظايف افراد سازمان بوسيله آن هماهنگ مي گردد. دريك تعريف عمومي از ساختار آن را كلیدي مي دانند كه:

  • تعيين كننده حوزه اساسي است.
  • تعيين كننده مآموريت اساسي است.
  • مجموعه راههايي است كه طي آن فعاليت هاي سازمان به وظيفه هاي شناخته شده تقسيم وهماهنگي ايجاد مي شود .

ساختار مورد بحث بوسيله نمودارهاي سازماني ، شرح مشاغل ، روش ها ، قوانين ومقررات نشان داده مي شود . ساختار سازماني به الگوهاي اختيار ،ارتباطات وجريان كار ارتباط مي يابد.بعلاوه ساختار سازماني مي تواند زمينه ارتباط بين خرده نظام هاي اجتماعي،رواني وفني رانيز فراهم آورد.از مجموعه تعاريف اين مطلب برداشت مي شود كه هرتعريف از ساختارسازماني بايد داراي ابعادی باشد كه اين مفهوم سازمان را به خوبي تشريح كند . درواقع تعريف ساختارسازماني بايد كالبدي را در نظر بگيرد كه:

  • تعيين كننده حوزه هاي اساسي يك مؤسسه باشد.
  • تعيين كننده مآ موريت هاي اساسي در هر حوزه باشد.
  • تعيين كننده مآموريت هاي كلي در هر واحد اصلي باشد.
  • تعيين كننده مديريت اساسی در هر حوزه باشد.
  • ارائه دهنده تصويري از چگونگي تفكيك مديريت باشد.
  • ارائه دهنده تصوير مراكز تصميم گيري باشد.
  • ارائه دهنده تصويري از نظام ارتباطي باشد.
  • ارائه دهنده تصويري از محدوده ها ومرزها، مسئوليت واختيار باشد.
  • زير بناي نمودار سازماني وساير خرده نظام هاي مديريت باشد.

ساختارسازماني در واقع انتخاب افراد در نقاط مختلف ازیک نمودار سازمانی، در مقام های اجتماعی، پست ها و مقام هایی است که برروابط سازمانی افراد اثر دارد. از کاربردهای تعریف فوق، تقسیم کار است. در داخل سازمان به افراد مشاغل مختلفی واگذار می گردد. از موارد دیگر استفاده آن این است که سازمان دارای سلسله مراتب مسئولیت است.      
پست هايي كه بوسيله اين افراد كسب مي شود داراي دستورالعملها و قوانين هستند كه نوع رفتاراين پست ها رامشخص مي كند.
در يكسري تعاريف ديگر به اهميت روابط متقابل افراد درساختار اشاره مي شود. زيرا ساختار نحوه كاركرد افراد را تعيين مي كند ولي نحوه كار افراد هم از طرفي مشخص كننده شكل ساختار يك سازمان است. ساختار در واقع يك وسيله يا ابزار بسيارپيچيده جهت كنترل است كه در فرايند روابط متقابل اعضاء شكل مي گيرد، بصورت دائم تجديد مي گردد و در عين حال آن روابط متقابل را مشخص مي كند.  ساختار در يك زمان هم خالق است وهم مخلوق. ساختارروابط متقابل بين اعضاء رامشخص مي كند و موجب هماهنگي كامل و تمام عيار درسازمان نمي شود ولي مانع از بروز رفتارهاي غير عادي مي شود.

ساختار سازماني سه نقش اصلي رابر عهده دارد:
1- مهمترین وظیفه ساختار اینست که بوسیله آن اهداف سازمان تحقق پیدا می کند.
2- ساختار به خاطر این امر برنامه ریزی می شودکه قدرت افراد مختلف در یک سازمان را تعیین و رویه ها را مشخص می کند.منظور از ساختار این است که به افراد فهمانده شود که باید دستور العمل های یک سازمان را رعایت کنند.
3-ساختار محدوده اعمال قدرت را مشخص می کند ؛میزان قدرتی که هر پست یا مقام سازمانی دارد را مشخص می کندو تصمیمات باید در این حوزه قدرت اخذ گردد.
ساختار جریان اطلاعاتی که منجر به تصمیم گیری می شود را مشخص می کند.از طرفی در یک ساختار سازمانی،کارها و فعالیت های سازمان به مرحله اجراء در می آید.در واقع ساختار صفحه عملیات سازمان است.ساختار یک سازمان تعیین می کند که کارها چگونه تقسیم بندی و گروهبندی و هماهنگ شود .

ساختار سازمانی ،تنظیم فعالیتها و تخصیص کارکنان به این فعالیتها به منظور تحقق اهداف سازمانی به صورت کار آمد است.در واقع ساختار سازمانی روشی است که از طریق آن قسمت های مختلف یک سازمان به صورت هماهنگ به هم وصل می شوند.
ساختار سازمانی تصریح می کند که وظایف چگونه تخصیص داده شوند، چه شخصی به چه کسی گزارش دهد وساز و کارهای هماهنگی رسمی و همچنین الگو های تعاملی سازمانی که باید رعایت شوند،کدامند؟

در واقع ساختار را به عنوان یکی از اجزای هماهنگی سازمان که از عنصر پیچیدگی،رسمیت و تمرکز تشکیل شده،تعریف می کنیم.
رابینز، به اختصار ساختار سازمان را متشکل از عناصر سه گانه پیچیدگی،رسمیت و تمرکز می داند.

پیچیدگی عبارت است از میزان تفکیک،تمایز و گوناگونی موجود در سازمان .میزان تقسیم کار،گروه بندی وظایف و تعداد سطوح در سلسله مراتب سازمانی رسمیت اشاره می کند به میزان پایبندی و اتکای سازمان به قواعد،مقررات و رویه ها برای هدایت رفتارکار کنان سازمان.
تمرکز دلالت دارد بر محل استقرار قدرت و اختیار تصمیم گیری در سازمان؛ الوانی و دانایی فرد.

منبع

سلیمانی،شاپور(1393)، توانمندسازی براساس ساختار سازمانی و مدیریت دانش،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی صنعتی سازمانی،دانشگاه آزاداسلامی ارسنجان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0